رویداد۲۴: «ایران هنوز مانده است و ایرانیان خود بهتر از همه میدانند که باز هم خواهند ماند... ایران بی حوصلگی و شتابزدگی و سبکسری در برابر حوادث ندارد... حرکت مذبوح نمیکند و ظاهرا سر تسلیم پیش میآورد، اما در باطن از اندیشه خود و آرزوهای خود دست برنمیدارد و با آنکه ظاهرا بردبار و ناتواننماست در باطن مصر و پایدار است. توانایی شگرفی در صبر و حوصله خویش اندوخته است. اگر امروز نتوانست فردا و اگر فردا نشد پسفردا سرانجام کار خود را میکند و روزی بر دشمن بدخواه چیره میشود و کینهی دیرین را اگر هم سالها بگذرد باز روزی میستاند.» سعید نفیسی
سعید نفیسی از مهمترین چهرههای ادبی و فرهنگی معاصر ایران است که خدمات ارزندهای به فرهنگ و ادب ایرانیان کرد. وی از پرکارترین و معروفترین نویسندگان ایران معاصر است که تالیفاتش به ۲۵۰ کتاب و رساله میرسد و تعداد مقالاتش به بیش از ۱۰۰۰ عدد میرسد.
سعید نفیسی، فرزند علی اکبر خان ناظم الاطبا و از نوادگان حکیم برهانالدین نفیس بود. وی در ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه «شرف» و تحصیلات متوسطه را در مدرسه «علمیه» گذراند. نفیسی را میتوان شاگرد خلف فروغی دانست. وی در دوران جوانی شاگرد محمدعلی فروغی بود و بیشترین تاثیر را از فروغی گرفته بود. وی درباره استاد خود چنین مینویسد: «مشهورترین و برجستهترین و داناترین معلم آن روزگار مرد آراسته بسیار خوشرفتار و خوشروی و موقری بود که با کمال وقار به سر درس میآمد و با کمال مهربانی و رافت پدرانه با ما رفتار میکرد. این مرد بزرگ که در آن روزها بیشتر از چهل سال نداشت، موقّرترین لباسهای آن روز را میپوشید. همیشه سرداری از پارچههای پررنگ و بیشتر سیاه و سرمهای در برداشت. کلاه ماهوتی نسبتا کوتاهی بر سر میگذاشت و همه دگمههای سرداری او همیشه بسته بود و در آن زمان این علامت منتهای وقار بود. سیمای مهربان خوش برخوردی داشت. نوک بینی او اندکی گرد و بیش از حدّ معمول بود. چشمان تیزبین خمارآلود داشت. ریش سیاه پر پشت او از ته زده بود. مرحوم فروغی سه سال در دوره اول متوسطه معلم فیزیک ما بود. بیش از چند سال نبود که این رشته را به جوانان ایرانی درس میدادند. کتابی که او میخواست در زبان فارسی نبود، به ما جزوه میداد.»
نفیسی در پانزدهسالگی برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و در سوئیس و فرانسه به تحصیل پرداخت.
نفیسی در سال ۱۲۹۷ به ایران بازگشت و در دبیرستانهای «اقدسیه» و «سنلویى» تهران به تدریس زبان فرانسه پرداخت و همچنین در سالهای بعد به مدارس «علوم سیاسی»، «دارالفنون»، «عالی تجارت» و «صنعتی» داه پیدا کرد. سپس در وزارت فواید عامه مشغول به کار شد.
نفیسی از بدو بارگشت به ایران، به گروه نویسندگان مجله «دانشکده» پیوست و مدت یک سال با آن مجله همکاری کرد. تسلط و چیرگی او به ادبیات و زبانهای مختلف باعث شد به زودی دانشگاههای معتبری در کلکته، بیروت و قاهره از وی برای تدریس دعوت کنند که نفیسی نیز پذیرفت و در هر کدام از آنها مدتی را به تدریس و پژوهش اختصاص داد.
او نخستین استاد ادبیات ایران بود که شهرتی ورای مرزها پیدا کرده بود و همین باعث شد در سال ۱۳۰۸ به عضویت فرهنگستان ایران دربیاید. همچنین سفرهایی به کشورهای افغانستان، مصر و لبنان کرد و در دانشگاههای کابل، قاهره و سنژوزف به تدریس پرداخت. در ۱۳۴۰ در رادیو برنامه «یادداشتهاى یک استاد» را که راجع به شرح حال چند تن از بزرگان علم و ادب بود، به مدت دو سال اجرا کرد.
بیشتر بخوانید:ایرج پزشکزاد طنزپردازی که به جنگ خرافات رفت
نفیسی با آثار متعدد و تربیت شاگردان فروان، موفق شد نثر نوین دانشگاهی ایران را پدید آورد که مشخصه آن وضوح و سادگی توامان بود که از نثر متکلف پیشین فاصله میگرفت. این نوآوری کاملا مطابق نیازهای زمانه بود؛ نیازی که از زمان مشروطه احساس میشد و آن عبارت بود از آفریدن نوع نوشتار مدرن که با تحولات پرشتاب عصر مدرن پیش برود و متحول شود.
وی در نگارش سبک ویژهای داشت. از تکلف و تصنع دوری میجست. او اندیشه خود را چنان ساده بیان میکند که عبارات او از هر گونه پیچیدگی دوراست و به جای زیورهای بیهوده لفظی، از استحکام دستوری بهره میگیرد. از این رونفیسی را معمار نثر جدید معاصر ایران نامیدهاند و این تبحر و چیرگی، ناشی از احاطه کامل وی به زبانهای یونانی، لاتین، فرانسه، روسی، اردو، پشتو، عربی و فارسی است.
نفیسی همچنین به زبانهای اروپایی تسلط داشت و بسیاری از آثار بزرگ ادبی را به فارسی ترجمه کرد. ترجمههای او نخستین برخورد ایرانیان با بسیاری از این آثار و نویسندگانشان بود. آثار پوشکین، تولستوی، هومر، ماکسیم گورکی و بالزاک از آن جمله هستند.
استاد نفیسی یک عاشق کتاب به معنای واقعی بود. بیشتر درآمد خود را صرف خرید کتاب میکرد و اغلب اوقاتش در کتابخانه میگذشت. این علاقه به حدی بود که در ماجرایی درباره او گفتند که حدود هشتاد کتاب از کتابخانه مجلس سرقت کرد.
عبدالحسین حائری ماجرا را چنین شرح میدهد: «چنانکه اشاره شد هیچکس حق ورود به مخزن را نداشت، و حتی کارکنان داخلی هم نمیتوانستند با کیف و چمدان به آنجا وارد شوند. اما در مورد آقای نفیسی یک استثنا وجود داشت، یعنی ایشان به راحتی با چمدان به داخل مخزن رفت و آمد میکرد. در آن زمان یک نفر کتابدار متعهد و متدین در اینجا کار میکرد که وقتی من به اینجا آمدم، ایشان هنوز مشغول کار بود. یک روز این شخص متوجه شد بعضی از کتابها در جاهایی بریدگی و پارهشدگی دارد و برخی جلدها با خود کتاب منطبق نیست، به این جهت موضوع را به رئیس کتابخانه گزارش میدهد. بعد از طی تشریفات قانونی، مأمورین به خانه ایشان میروند و حدود ۷۸ کتاب را که ایشان مخفیانه از کتابخانه خارج کرده بود، مییابند و به کتابخانه عودت میدهند. تقریبا تمام کتابهایی را که آقای نفیسی به خانه برده بود، از آثار منحصر به فرد و متون کهن فارسی بود. نحوهٔ عملکرد ایشان هم این طور بوده که وقتی کتابی را به خانه میبرد، جلد آن را عوض میکرد و درون آن کتاب دیگری را تعبیه میکرد و دوباره آن را به جای اولش باز مىگرداند.»
نفیسی بسیار پرکار بود و آثار فراوانی نشر داد. صادق رضازاده شفق درباره وی میگوید: «من در تمام مدت شناسایی او حیران کار و کوشش او بودم. میتوانم بگویم که در همه عمر مردی در کتابدوستی و مطالعه و فراواننویسی و کنجکاوی ادبی مانند او ندیدم… در عین فراواننویسی تندنویس هم بود و اگر قلم برمیداشت مدتی نگذشته مقالهای وافی و مطالبی کافی به رشته تحریر میکشید… در هر صورت اینگونه ثمربخشی حیرتآور از نفیسی عجب نیست و در این کار هیچیک از نویسندگان و مؤلفان زمان ما به پایه او نمیرسد و باید او را از حیث تعداد آثار با امثال یاقوت حموی یا ابوعلی سینا یا غزالی، و از متاخرین با مولف ناسخالتواریخ مقایسه کرد.»
وی آثار متعددی در زمینه تاریخ و ادبیات خلق کرد و او را میتوان به تنهایی یک فرهنگستان ادبی دانست. براساس آنچه در سایت میراث فرهنگی آمده، "استاد نفیسی دل در گرو عشق به زبان و فرهنگ فارسی داشت و در ۵۶ دانشگاه در چهار قاره دنیا درباره این مهم سخنرانی و تدریس نمود. در این راستا، کرسی زبان فارسی در دانشگاه کلمبیا به نام «استاد سعید نفیسی» نامگذاری شدهاست.»
وی در پایان عمر که به اجبار بازنشستهاش کرده بودند به پاریس مهاجرت کرد و اوضاع مالیاش به قدری بد شد که مجبور شد کتابهایش را به فروش بگذارد.
سعید نفیسی در ۲۳ آبان سال ۱۳۴۵ زمانی که برای شرکت در کنگره ایرانشناسی به تهران آمده بود، درگذشت.