پیشینه جالب آثار درخشان ادبیات جهان
رویداد۲۴ لیلا فرهادی: جورج اورول سال ۱۹۴۰ نوشت: «همه هنر، تبلیغات است، اما همه تبلیغات، هنر نیستند». تعداد کمی از مردم در استدلالهای خود به بخش دوم این گزاره استناد میکنند. هیچ چیز هنری در کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هیتلر وجود ندارد. اما بخش اول گزاره تنها در صورتی درست به نظر میرسد که از تعریف گستردهای از تبلیغات استفاده کنید. این روزها آثار هنری بزرگ به ندرت در خدمت اهداف یک دولت قرار میگیرند.
اکونومیست شش کتاب از کتابهای معروف جهان را انتخاب کرده که بخش اول ادعای اورول را تایید میکنند. دولتها یا گروههای ایدئولوژیک یا نویسندگان خود را تشویق به نوشتن این کتابها میکردند یا نوشتههای آنها را برای اهداف سیاسی تبلیغ میکردند. در طول جنگ سرد، سازمانهای اطلاعاتی غرب، گاه به نویسندگان بسیار خوب یارانه پرداخت میکردند.
سازمان سیا مجلات ادبی را در فرانسه، ژاپن و آفریقا راهاندازی میکرد. یک هدف مقابله با سانسور خودکامگان بود. یکی دیگر از اهداف آنها این بود که فرهنگ جهان را به اهداف غربی نزدیکتر کنند. سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا آثار داستانی را سفارش دادند که از امپراتوری حمایت میکرد. برخی از نویسندگان آگاهانه قلمهای خود را به دولت میفروختند. دیگران متوجه نبودند که دولتها یا گروهها کار آنها را تبلیغ میکنند. در اینجا شش کتاب وجود دارد که همگی از نویسندگانی مهمی هستند که به هر نحوی آثارشان جنبه تبلیغاتی برای حکومتها داشته است.
این مسئله به معنای انتقاد از یک اثر یا نادیده گرفتن عظمت آن نیست، بلکه صرفا طرح فرایندی است که در آغاز کتاب وجود داشته است؛ چنانکه در عمده موارد شاید حاکمیتها قصد داشتهانداز یک اثر استفاده تبلیغاتی کنند، اما آن اثر، آنچنان فراتر از آن ایده ابتدایی رفته که دیگر ارتباطی با آن ندارد. چنانچه کتاب صد سال تنهایی را با هیچ متر و معیاری نمیتوان کتاب حاکمیتی خواند و آن را زیر سوال برد، بنابراین نوشته صرفا به آن معناست که در ابتدای نگارش آن کتاب چه فضایی وجود داشته است.
چشمان آسیا اثر «رودیارد کیپلینگ»
نقش «رودیارد کیپلینگ» به عنوان یک مبلغ برای امپراتوری بریتانیا اغلب فراموش میشود. اطلاعات بریتانیا نویسنده را در طول جنگ جهانی اول برای نوشتن داستانی که به دنبال «تضعیف ناسیونالیسم هندی» بود، استخدام کرد. در سال ۱۹۱۶ «جیمز دانلوپ اسمیت» یک مقام انگلیسی نامههای خصوصی سربازان هندی را که در فرانسه میجنگیدند به کیپلینگ فرستاد.
اسمیت از کیپلینگ خواست آنها را بازنویسی کند تا هر گونه احساسات طرفدار هند یا احساسات انقلابی را از بین ببرد. «ستردی ایونینگ پست»، یک مجله آمریکایی، چهار شماره بین ماههای می و ژوئن ۱۹۱۷ منتشر کرد. کیپلینگ نام خود را تنها زمانی روی این نوشتهها گذاشت که آنها را با هم در کتابی به نام «چشمهای آسیا» جمع کرد.
نویسنده به دانلوپ اسمیت گفت که در بازنویسی نامهها «تا حدودی روحیهای را که فکر میکرد پشت نوشتهها میبیند، تقویت کرده است». در واقع تغییراتی که اعمال کرد، مبتکرانهتر از این بود. او نامههای سربازان را فقط به داستان تبدیل تکرد بلکه آنها را تصفیه کرد.
او شکایاتی مانند «ما مانند بزهایی هستیم که به چوب قصاب بسته شدهاند» را حذف کرد و توصیفهای تحسینکنندهای از بریتانیا با «مبلمان طلایی، مرمر، ابریشم، آینه» به آن اضافه کرد. اطلاعات بریتانیا از آنچه میخواند خوشش آمد. بسیاری از خوانندگان «پرتره مثبت، دقیق و غیرکلیشهای» کیپلینگ از مردم هند را تحسین کردهاند. اما واقعیت این است که نقش او به عنوان یک مبلغ، دید او را تار کرده بود.
دکتر ژیواگو اثر بوریس پاسترناک
در طول جنگ سرد، سازمان سیا با ترویج مخفیانه تیراژ کتاب و مجلات به دنبال تضعیف سانسور در اتحاد جماهیر شوروی بود. جاسوسان رمانهای «فئودور داستایوفسکی»، «لئو تولستوی» و «ولادیمیر ناباکوف» را برای سیا میفرستادند. اما نویسنده مورد علاقه آنها «بوریس پاسترناک» بود.
در سال ۱۹۵۸ یادداشتی از سیا موجود است که در آن گفته رمان پاسترناک یعنی «دکتر ژیواگو»، «ارزش تبلیغاتی بزرگی» دارد. ممکن است گفتن این موضوع در مورد یک داستان عاشقانه شگفتانگیز به نظر برسد. اما سیا نه تنها به «ماهیت تفکر برانگیز» رمان، بلکه به «شرایط انتشار آن» نیز علاقهمند بود. مجلات ادبی شوروی و مؤسسات انتشاراتی این کتاب را ممنوع کرده بودند. یکی به «شرارت» و «عدم پذیرش» سوسیالیسم پاسترناک اشاره کرده بود.
شوروی از شور مذهبی او بیزار بود. یک استعدادیاب ایتالیایی با استعداد ادبی، دستنوشته «دکتر ژیواگو» را به ایتالیا قاچاق کرد و در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا منتشر کرد. وقتی این اثر ادبی توسط این مرد تصدیق شد، سیا فرصت را غنیمت شمرد و این تردید را بین شهروندان شوروی نسبت به دولتشان ایجاد کرد که چرا آثار بزرگترین نویسنده زنده روس باید حتی در کشور خودش هم در دسترس نباشد.
آژانس جاسوسی آمریکا کتاب را به زبان روسی منتشر کرد. بیش از ۱۰۰۰ نسخه با کمک عوامل سیا در اروپای شرقی منتشر شد و آنها را در نمایشگاه جهانی در بلژیک در سال ۱۹۵۸ توزیع کردند. امید میرفت که انتشار به زبان اصلی روسی راه را برای پاسترناک برای دریافت جایزه نوبل هموار کند. این اتفاق هم افتاد، اما شوروی پاسترناک را ملزم به رد نوبل کرد. او آنقدر عمر نکرد که ببیند «دکتر ژیواگو» در سال ۱۹۶۵ به یک فیلم پرفروش تبدیل شده است.
این نکته فراموش نشود که دکتر ژیواگو یکی از درخشانترین آثار ادبی جهان است که شاید ایدههای مقابله با دیدگاههای اتحاد جماهیر شوروی هم در آن مطرح بوده باشد، اما به هیچ وجه کتابی نگارش شده به دستور سیا نیست و نمیتوان ارزش ادبی و ظرافتهای بینظیر آن را نادیده گرفت.
هنگامی که سازمان سیا در سال ۱۹۴۷ تأسیس شد، بسیاری از سالمندان دانشگاه ییل در آن استخدام شدند. پیتر ماتیسن یکی از آنها بود. آژانس او را به پاریس فرستاد. ماتیسن در پاریس رمانی نوشت که به گفته مدیر او در سیا «ضعیف» بود. ماتیسن در واقع دو رمان نوشته بود. «پارتیزان»، دومین رمان او، درباره شخصیتی به نام بارنی ساند، روزنامهنگار مستقر در پاریس و فرزند یک دیپلمات آمریکایی است که سعی میکند با یکی از رهبران سابق حزب کمونیست فرانسه مصاحبه کند.
کمونیستها زمانی که ساند کودک بود به فرار آنها از جنگ داخلی اسپانیا کمک کرده بودند. این رمان چنان دانش دقیقی از عملکرد حزب به نمایش میگذاشت که «شیکاگو تریبون» در یک نقد بر روی آن نوشت و پیشنهاد کرد که نویسنده به مسکو برگردد.
با این حال، کتاب همدلی واضحی با غرب داشت. ساند کمونیستها را خودخواه و نادرست میدید. میهنپرستی او در حال رشد بود. نثر ادبی خودآگاهانه «پارتیزان»، گام بعدی را در زندگی حرفهای ماتیسن رقم زد. او مجله ادبی «پاریس ریویو» را تأسیس کرد که از آن به عنوان پوششی برای جاسوسی از هنرمندان و روشنفکران چپ آمریکایی که به پاریس نقل مکان کرده بودند استفاده میکرد.
سازمان سیا فکر میکرد این پوشش بسیار بهتری برای کار جاسوسی او است. «پارتیزنها» بهترین اثر ماتیسن نیست. او تنها نویسندهای است که برنده جایزه کتاب ملی آمریکا هم برای داستان و هم برای غیرداستان شده است.
لولیتا خوانی در تهران اثر «آذر نفیسی»
آذر نفیسی ایرانی مهاجر و استاد زبان انگلیسی، در سال ۲۰۰۳ با انتشار کتاب خاطرات خود از انقلاب اسلامی به شهرت رسید. «لولیتاخوانی در تهران» ۱۱۷ هفته در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز بود این موفقیت بزرگی در آمریکا محسوب میشد. این داستان جذاب درباره هشت زن ایرانی است که مخفیانه برای مطالعه رمانهای ناباکوف، گوستاو فلوبر و هنری جیمز با یکدیگر ملاقات میکنند.
شاگردان نفیسی فرزندان جمهوری اسلامی هستند که علیه ممنوعیت کتاب شورش میکنند. این توصیف در مورد «لولیتاخوانی» صدق نمیکند، که شایسته تحسین است. با این حال کتاب، مدیون مؤسساتی است که مختص خاطرات ادبی نیستند.
نفیسی از بنیاد اسمیت ریچاردسون، که به دنبال «پیشبرد منافع و ارزشهای ایالات متحده در خارج از کشور» است، برای کمک مالی که به او در نوشتن کتاب کردند، تشکر میکند. نفیسی مینویسد: تنها از طریق ادبیات است که میتوان خود را به جای دیگری گذاشت. برای خوانندگان غربی، «لولیتاخوانی» به همان صورتی که ادبیات برای شاگردانش بود، روشنگر است. این کتاب نقد سختگیرانهای به حکومت دینی ایران است که آمریکا امیدوار است بتواند بر آن تأثیرگذار باشد.
صد سال تنهایی اثر «گابریل گارسیا مارکز»
آمریکا گابریل گارسیا مارکز را به مدت سه دهه از ورود به کشور منع کرد، زیرا در دهه ۱۹۵۰ با حزب کمونیست کلمبیا درگیر بود. او برای مدت کوتاهی عضو حزب بود. با این حال، «موندو نووو»، یک مجله کلمبیایی که توسط سیا تامین مالی میشد، دو فصل از شاهکار «صد سال تنهایی» را یک سال قبل از انتشار کتاب در سال ۱۹۶۷ چاپ کرد. این بخش از کتاب شرحی درباره فاجعه موز در سال ۱۹۲۸، که ارتش کلمبیا، تحت فشار آمریکا برای اقدام علیه کارکنان شرکت یونایتد فروت که در اعتصاب بودند، قرار گرفت و طی آن حدود ۷۵ نفر از آنها را کشت، نبود.
آنچه Mundo Nuevo چاپ کرد توصیفاتی از کلمبیا به سبکی بود که بعدها به عنوان رئالیسم جادویی شناخته شد. این مجله که عمدتاً مقالههای طرفدار آمریکا و ضد کمونیست را منتشر میکرد، نشان داد که بابش برای کارهای نویسندگان طرفداران چپ سیاسی باز است. یکی از ماموران سیا این رویکرد را «fidelismo sin Fidel» نامید، یعنی عقیده کمونیستی فیدل کاسترو، بدون انقلابیگری ضد آمریکایی او. گارسیا مارکز از این که متوجه شد موندو نوئوو تحت مدیریت سازمان سیاست، عصبانی شد. او در نامهای به سردبیر آن، رودریگز مونگال، نوشت که احساس میکند مردی است که زنش بدکاره است.
ماه پنهان است اثر «جان اشتاین بک»
در ژوئن ۱۹۴۰، دو روز پس از امضای آتشبس فرانسه با آلمان، جان اشتاینبک به فرانکلین روزولت، رئیسجمهور آمریکا نامه نوشت و از دولتش خواست که تبلیغات «فوری و کنترلشده» را در دستور کار قرار دهد. اشتاین بک از توصیههای خود تبعیت کرد و داستانی نوشت تا مردم اروپای اشغالی را برای قیام علیه نازیها تحریک کند.
داستان «ماه پنهان است» در یک کشور اروپایی ناشناس میگذرد که توسط یک قدرت فاشیست مورد تهاجم قرار گرفته است. اشتاینبک نوشت، مکان تخیلی ویژگیهای زندگی سخت نروژ، حیلهگری دانمارک و خرد فرانسه را دارد. اشغالگران، به رهبری سرهنگ لنسر، برای سرکوب یک قیام وارد عمل میشوند. اعضای گروههای مقاومت علیه نازیها این رمان را ترجمه کرده و به نروژ، دانمارک و فرانسه قاچاق کردند. در سال ۱۹۴۵، پس از پایان جنگ، پادشاه نروژ به اشتاینبک صلیب آزادی این کشور را به خاطر مشارکتش در جنبشهای مقاومت اروپایی اعطا کرد.