رویداد۲۴: «سیاوشان تاریخ، از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و یحیی و سیاوش و امام حسین در گردش آمده است. آنان، برگزیدگان و پاکان و مظلومان تاریخ اند. گردش روح شهیدان بزرگ تاریخ، که سالار شهیدان حسین، بر تارک آنان میدرخشد، و این نشانه تداوم تاریخی شهادت در هر دوره تاریخی ست چنانکه گویی زمین هیچ گاه از شهید خالی نیست. در تشیع ایران، سیاوش که اسطورهای بود، جای خود را به شهید کربلا، که وجود تاریخی داشت، واگذاشت و بدین گونه، تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.»
شاهرخ مسکوب، سوگ سیاوش
«اگر امید این معنی هست که نیروهای ملی تشکیل شوند و برای مبارزه با حکومت ظلم شروع به فعالیت کنند، باید به بررسی نیروهای ملی و اوضاع سیاسی پرداخت تا اگر موقعیتی برای مبارزه هست برای درهم کوبیدن ظلم و فساد شروع به کار شود. چنانکه امام حسین برای مقاومت در برابر حکومت یزید و برای ارزیابی اوضاع سیاسی و ارزیابی قدرت ارتش ملی به مکه هجرت فرمود.»
صالحی نجفآبادی، شهید جاوید
اغلب تفاسیری که از واقعهی کربلا شده وابسته به شرایت اجتماعی و روح زمانه بودهاند. در این نوشته به سه تفسیر اصلی از این واقعه خواهیم پرداخت که آنها را میتوان به ترتیب چنین صورتبندی کرد: تفاسیری که قیام امام حسین را از روی منفعت شخصی میدانستند، تفاسیری که از این قیام درکی تراژیک و اسطورهای داشتند، تفاسیر سیاسی که هدف امام را نجات اسلام و تشکیل حکومت اسلامی اعلام کردند و نهایتا تفاسیری که فهمی مبتنی بر اندیشهی مسیحی از واقعهی عاشورا ارائه کردند. در ضمن این نوشته نشان خواهیم داد از میان تفاسیر مختلف، تفسیری که امروزه از واقعهی کربلا برتری دارد و رایج شده است همانا تفسیر مسیحایی است.
تفسیری که تا مدتها تفسیر رایج از قیام امام حسین شمرده میشد عبارت بود از قیام برای منافع شخصی. بنابر نوشتهی حمید عنایت در کتاب «اندیشه سیاسی معاصر در جهان اسلام»، از نظر اکثریت علمای اهل سنت به خصوص ابوبکر ابنعربی (غیر از عارف معروف و نویسنده الفتوحات المکیه) و ابن خلدون، امام حسین نباید بر ضد یزید قیام میکرد. از منظر آنها امام حسین در حقیقت به شمشیر جدش کشته شد؛ زیرا که بر خلیفه زمان، یعنی یزید، خروج کرد. از منظر این نویسندگان، قیام زمانی رخ داد که کار بیعت تمام شده بود و «شروط خلافت به اجماع در یزید ابن معاویه جمع گشته بود.» همچنین رسول خدا گفته بود که هرگاه دیدید کسی اتحاد این امت را میخواهد به تفرقه مبدل سازد او را، هرکس که باشد، بکشید و همه آنان که در قتل امام حسین شرکت جسته بودند، این سخن را از پیامبر شنیده بودند و خود اهل تاویل و رای و اجتهاد بودند و کسی او را نکشت مگر با تاویل همین حدیث که از پیامبر نقل میشود.
ابنعربی تاجایی پیش میرفت که یزید را مردی درستکار میدانست! اما ابن خلدون به نادرستی او معترف بود، ولی اعتقاد داشت که امام حسین قدرت برانداختن او را نداشت. بنابر رای ابن خلدون، امام حسین میان بحث حقانیت خویش و قدرت خود خلط کرد و خطای او نیز در همین بود. نظریات ابن عربی در سالهای بعدتر توسط اهل سنت تعدیل و حتی جبران شد؛ اما نظر ابن خلدون مبنی بر اینکه امام نباید بدون قدرت کافی قیام میکرد طرفدار داشت و مورد قبول بسیاری از علمای اهل سنت بود. به نوشتهی عنایت، طی دهههای اخیر در میان اهل سنت گرایشهای رادیکالی شکل گرفته و نویسندگانی مانند مازنی، خالد محمد خالد، عقاد و به خصوص عبد الرحمان الشرقاوی، کوشیدهاند قیام امام حسین را موجه کنند و از واقعه کربلا تفسیری انقلابی و چپگرایانه ارائه دهند. آنان نظر ابنعربی را درباره درستکاری یزید تخطئه میکنند و همچنین نگرش محافظهکارانه و سیاسینگرانه ابن خلدون را نادرست میشمارند و بر این عقیده هستند که امام حسین از سر اخلاص، برای دفاع از دین و چه بسا کمالجویی دینی قیام کرد.
اما واقعهی کربلا از همان آغاز درمیان ایرانیان ارج و قرب ویژهای داشت. این مسئله فقط به شیعه بودن ایرانیان بازنمیگردد؛ بلکه دلیل اصلی آن زمینههای مشترک فرهنگی درمیان عقاید باستانی ایرانیان و واقعهی روز عاشورا است.
واقعه کربلا و امام حسین از بسیاری جهات، شباهت به داستان «سوگ سیاوش» در ایران باستان داشت و در ذهنیت و فرهنگ ایرانی مسبوق به سابقه بود. سوگ سیاوش که در اساطیر اواخر عهد ساسانی تدوین شده و به ثبت رسیده بود، در شاهنامه فردوسی با هنرمندی تمام ترسیم شد و در فرهنگ ایرانی جایگاه ویژهای یافت. تحت تاثیر این داستان مراسمی تحت عنوان سیاوشان یا همان سووشون بهوجود آمد که شباهت زیادی با عزاداری ایام محرم دارد. همانطور که احسان یارشاطر در مقایسه خود از دو مراسم نتیجه میگیرد: «شهادت امام حسین و اهل بیت او، یک زمینهی واقعی در سنت ایرانی پیدا کرد تا به یک نمایش سوگواری الهام دهنده و سنجیده تبدیل شود. این مراسم، وارث ویژگی عمده مراسم کهنی بود که ریشههای عمیقی در روح ایرانی داشت.»
شاید به همین دلایل بود که ارزش و احترام واقعه کربلا در میان ایرانیان، همواره دارای حال و هوایی اسطورهای بوده و نوعی منطق تراژیک در خود دارد. تفاسیر جدیدتری کهدهه چهل به بعد درباره واقعهی کربلا شد، نقد همین منطق تراژیک و اسطورهای بود.
از میان تفاسیر اخیر، مهمترین آنها را صالحی نجفآبادی در کتاب «شهید جاوید» ارائه داد. در واقع این کتاب یکی از جنجالیترین کتابهای مذهبی ایران معاصر است. شهید جاوید در سال ۱۳۴۸ منتشر شد و در سال ۱۳۵۵ دوباره به صورت گستردهتری نشر پیدا کرد و باعث بحث و جدل در میان مذهبیون شد. صالحی نجفآبادی در کتاب خود نظریات اهل سنت و برداشتهای اسطورهای-تراژیک از واقعهی عاشورا را که جملگی بر نامعقول بودن قیام عاشورا تاکید میکردند رد کرد و تحلیلی بدیع از فلسفهی قیام عاشورا به میدان آورد. بنابر عقیده نجف آبادی، امام حسین نه برای شهادت که برای تشکیل حکومت عدل علوی قیام کرد و از شهادت خود نیز اطلاع نداشت.
او از سیدمرتضی، از علمای معروف تشیع، نقل میکند که اگر امام به قصد کشته شدن قیام کرده باشد، دچار فعل حرام شده است و این با عصمت امام مغایر است. صالحی نجفآبادی با این دیدگاه خود علیه عقیدهای جا افتاده در تشیع که برای معصومین علم مطلق و پیشینی قائل است معارضه کرد. به همین دلیل مراجع تقلیدی چون آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی به رد کتاب شهید جاوید پرداخته و خواستار توبه صالحی نجفآبادی شدند. از منظر آنها کتاب نجفآبادی اولا بیش از حد به منابع غیر شیعی تکیه داشت و ثانیا موجب انکار علم غیب امام معصوم بود. خود صالحی هدفش را نه ابطال علم امام، بلکه اثبات معقولیت قیام وی میدانست. امام حسین به گونهای سنجیده و با رعایت اموری که باید رعایت کرد، دست به قیام زد و پیروزی وی محتمل بود.
بیشتر بخوانید:از روسهای یزیدی تا قاجارهای اموی | تاثیرات واقعه کربلا بر مناسبات سیاسی ایران معاصر چه بود؟
اندیشه محوری کتاب شهید جاوید آن است که امام حسین سه هدف را دنبال میکرد: نخست «تشکیل حکومت»، در مرحله دوم «برقراری صلح» و در درجه سوم «حفظ عزت و تحمل شهادت». امام حسین نخست در پی حکومت بر آمد و چون اوضاع دگرگون شد، خواستار صلح بود و سرانجام از ذلت تن زد و شهادت را پذیرفت. بنابرین میتوان گفت: «پیروزی نظامی برای امام، مطلوب درجه یک، صلح شرافتمندانه مطلوب درجه دو و شهادت مطلوب درجه سه بوده است. با این تفاوت که آن حضرت اول برای پیروزی نظامی و بعدا برای صلح فعالیت کرد، ولی برای کشته شدن هیچ گونه فعالیتی نکرد، بلکه این عمال حکومت ضد اسلام بودند که فرزند پیغمبر را کشتند و چنین خسارت بزرگی را بر جهان اسلام وارد ساختند.»
صالحی نجفآبادی از تفسیر خود هدفی سیاسی را دنبال میکرد و در کتاب خود جا به جا اعلام کرد که اکنون نیز شیعیان باید راه امام حسین را ادامه دهند و در پی تشکیل حکومت اسلامی باشند. بنابرین میتوان هدف صالحی نجف آبادی از نگارش کتاب شهید جاوید را درونی کردن ایدهی انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی دانست، ایدهای که که تا آن زمان اغلب مراجع شیعه با آن مخالف میکردند.
هدف اخیر امام حسین را بدل شدن به نماد انقلابیگری در عالم تشیع میکرد، راهی که با روح زمانه سازگاری داشت و با آثار علی شریعتی به اوج خود رسید. اما خوانش شریعتی تفاوت مهمی با خوانش نجفآبادی داشت. شریعتی انقلاب را حرکتی مدام و وقفهناپذیر تا انتهای تاریخ میدانست، حال آنکه از منظر صالحی نجفآبادی هدف اصلی قیام تشکیل حکومت اسلامی به دست فقها است.
پس از پیروزی انقلاب و کمرنگ شدن حال و هوای انقلابی در دهه هفتاد، تفاسیر سیاسی از قیام عاشورا نیز از رونق افتادند و، در برابر، تفسیری از واقعهی کربلا ارائه شد که میتوان آن را «تفاسیر مسیحایی» خواند. منظور از تفسیر مسیحایی این است: همانطور که مسیح، بنابر عقیده مسیحیان، برای جبران گناهان بشر به صلیب کشیده شد و جان خود را در راه بخشش گناه انسانها داد، امام حسین نیز برای جبران گناهان بشر و به دوش گرفتن بار آنها به کربلا رفت و جان خود را فدا کرد.
تفاسیر مسیحایی توسط روشنفکران دینی مطرح شد و به دلیل سازگار بودن با روح زمانه، درمیان مردم نیز مقبول افتاد و درواقع حتی کسانی آن دسته از دیندارانی که به گمان خودشان با روشنفکران دینی مخالف هستند، شاید به صورت ناخودآگاه، چنین تفسیری را قبول کرده اند. (دعوی اخیر در پایان مطلب روشن خواهد شد.)
هدف اصلی افرادی که این تفسیر از واقعهکربلا را مطرح کردند «جبران نتایج سیاسی ناشی از تفسیر انقلابی» بود. محسن کدیور یکی از قائلین به این تفسیر است و در مقالهای تحت عناون فرهنگ عاشورا در عصر سکولار مینویسد: «تفسیر مسیحایی از رنج و مصیبت امام، سازگاری بیشتری با ساختار دنیای مدرن دارد. به همین دلیل باید تصویری که در میان جامعه مسلمانان از مسئلهی فدیه قرار گرفتن مسیح برای گناهان بشر وجود دارد فراتر رفت. مسئله، بر عهده گرفتن بار گناهان و فدیه گناهان بشری شدن است. شهید در هر شکل آن نماد مبارزه با پدیدههایی است که حاصل و عصاره گناهان جمعی و فردی انسانها است و شهید قربانی آن گناهان میشود. گویی که بار آنها را با خون و جان خویش بر عهده گرفته است.»
شباهتهایی که برای اثبات این مطلب ذکر میشوند عبارتند از مرگ عامدانه و بهدست آمدن سعادت از خلال رنج. درباره مطلب نخست، قائلان به تفسیر مسیحایی از قیام عاشورا به سخنان امام حسین مبنی بر کوچک شمردن مرگ استناد میکنند؛ یعنی جملاتی که مخالفان تئوری قیام امام برای حکومت اسلامی، به آنان بسیار استناد کرده و این جملات را حاکی از علم امام به آینده و مؤید نظریه خویش گرفتهاند. همانطور که مشخص است چنین تفسیری در برابر تفاسیری مانند شریعتی و نجفآبادی قرار میگیرد. در این تفسیر حرکت امام حسین از حج به سوی کربلا دارای «وجه نمادین» است و معنایش «نفی شریعت» و «اعمال ظاهری دین» دین تلقی میشود.
در این تفسیر تاکید میشود که «رستگاری» از مجرای رنج و درد حاصل میشود و نه از طریق عافیت؛ و این به معنای رستگاری مسیحگونه است. در کتاب اشعیاء میخوانیم: «او رنجهای ما را بر خود گرفت. شکنجههای ما را برتافت و حال آنکه به سبب خطاهای ما مجروح و برای شرارتهای ما زجر میکشید؛ و گناهان بسیاری را به گردن گرفت و خطاهای ما را شفاعت کرد.» درواقع امام حسین نیز بهواسطه رنج عظیمی که متحمل شد، بدل به سیدالشهداء و ثارالله گشت که شفیق بسیاری از مومنان در آخرت است. کدیور مینویسد: «امام حسین در فرهنگ شیعه مظهر رنج و مصیبت است؛ رنج برای دفاع از حریت انسان و پذیرش یک مصیبت در برابر مصائب بزرگتر. امام حسین از نظر شیعیان یک شهید و یک گواه است و نیز یک فدیه که با رنج خویش و خانوادهاش در برابر باطل میایستد. شهادت امام حسین نیز همانند مرگی که مسیحیان در باب مسیح اعتقاد دارند، باشکوهتر از زندگی دشمنان پیروز اوست.»
کدیور اعتقاد دارد، برخلاف عقیده صالحی نجفآبادی، امام حسین به دنبال پیروزی نبود. او نیز مانند مسیح میدانست به شهادت خواهد رسید. همچنین قیام هر دو با تمسخر اهل شریعت و بزرگان دین مواجه میشود. کدیور به انجیل ارجاع میدهد که «در آن میخوانیم «پسر انسان باید متحمل رنجهای بسیاری شود و از طرف ریش سفیدان، سران، کاهنان و فقیهان شرع طرد گردد»، و این طرد و شهادت از روی عشق به انسان و برای بخشش امت است.»
این تفسیر کدیور و نواندیشان دینی، نوعی تفسیر غیرتاریخی است و میتوان ایرادهای فراوان به آن گرفت. مثلا میتوان پرسید اگر امام حسین به قصد کشته شدن رفت، چرا خانوادهاش را با خود برد؟ چرا در ابتدا تلاش کرد با کوفیان بیعت کند؟ و چرا از نیامدن کوفیان یکه خورد؟ همچنین دعوی اصلی چنین خوانشی در تضاد با اصول عقاید اسلامی قرار میگیرد که بر وفق آن هرکس بار اعمال خود را به دوش میکشد و بازخرید گناهان وجود اساسا وجود ندارد.
درواقع این تفسیر را میتوان «بدل کردن شهادت به شفاعت» نامید؛ تفسیری که در میان اهالی قلم کمتر طرفدار دارد، اما در وجه انضمامی و عینی بدل به «روایت هژمونیک» شده است. امروزه در مجالس عزاداری کمتر اشعار حماسی و روضههای فاخر قدیمی شنیده میشود. منبریان و مداحان به ندرت بر وجوه ظلمستیزانهی روایت عاشورا تمرکز میکنند. در عوض، بیشتر چیزی که روایت میشود «شفاعت» امام حسین برای محبین است و اینکه اگر کسی برای ایشان قطرهای اشک بریزد گناهانش بخشوده خواهند شد. به نظر میرسد همه چیز در زمانه ما، از جمله به کارگیری روایات دینی علیه ستم حاکمان ستمگر، دچار سیاستزدایی گشته و در تناسب با زندگی فردمحور و مصرفگرایانه درآمده است.