رویداد۲۴: در طول سفرهایی که محمدرضاشاه در دو سال پایانی حکومت خود به مشهد داشت، خانوادهی سلطنتی نیز وی را همراهی میکردند و همسرش، فرح پهلوی، مناسک مذهبی را رعایت کرده و با چادر در حرم حاضر میشد. محمدرضاشاه در سفر رسمی و زیارتی سال ۱۳۵۶، ابتدا به زیارت حرم رفت و سپس در محوطه همانجا برای روحانیون سخنرانی کرد. سخنرانی وی آشکارا سویه سیاسی داشت و حاوی این هشدار به روحانیت بود که در صورت خلع شاه، دین اسلام به دست ملحدان و مارکسیستها نابود خواهد شد. سخنان شاه در آن روز اهمیت بسیاری در تحلیل اوضاع سیاسی و ایدئولوژیک سالهای منتهی به انقلاب دارد و باید به دقت بررسی شود.
محمدرضاشاه خطاب به روحانیون حاضر در حرم چنین گفت: «علاقه من به دین و مذهب علاوه بر جنبه شخصی که از کودکی بهوجود آمده است؛ جنبه خصوصی دارد و عده زیادی از این مسئله اطلاع دارند و عقیدهای که از لحاظ مملکتداری به ترویج اصول دین مبین اسلام و لزوم داشتن دین در جامعهای که امروز از طریق مادهپرستی [ماتریالیسم؛ شاه در حقیقت به کمونیستها طعنه میزد]تهدید میشود امری است بسیار روشن. کاری که از دست ما بر میآید البته تنظیم شعائر دینی است و هم چنین عمران، تعمیر، ایجاد تاسیسات جدید مذهبی که نمونهاش را خودتان در اینجا و دیگر نقاط مملکت میبینید مملکت ما با سرعت زیاد به سوی ترقی پیش میرود و در هر گوشه و کنار آن کارگاههایی با وسایل و تجهیرات جدید فنی و مکانیک ایجاد میشود. در عین حال توجه میدهم که آینده ما فقط صرفا نمیتواند مادی و مکانیکی باشد بلکه اصول معنوی محکمی نیز باید جامعه را از خطر رفتن به سمت مادهپرستی بر حذر دارد. در صحبتها و نطقها و در کتابهای خودم به این مسله اشاره کردهام اینجا جایی است که آقایان هم به عنوان اعتقادات مذهبی و فردی و هم به عنوان ایرانی وظایفی دارید و باید موضوع خداپرستی را از مادهپرستی به درستی تفکیک کنید و یک عده بیچاره اگر بیچاره نبودند که این حرفها را نمیزدند با یک استدلال بسیار ضعیفی میگویند، مارکسیست اسلامی این دیگر وظیفه آقایان است که روشن بکنند که این بهانهها و این حرفها جنبه تمسخر دارد و اینهم البته حربه کسانی است که آدم میکشند مسلسل به دست وارد کوچه میشوند و بچههای دو تا شش ساله و هم چنین زنان و مردان را درو میکنند و با این مسئله جنبه مذهبی هم میدهند. این روش در کدام مذهب و دین مبین ما آمده است که یک کسی حق گرفتن جان دیگری را داشته باشد اگر سراغ دارید من که اطلاعی ندارم.»
همانطور که از این سخنان پیداست شاه امیدوار بود که روحانیت تشیع، علیه گروههای انقلابی ایستادگی کند و در سخنانش مدام مادیگرایی را علیه دین قرار میداد تا به تضاد سوسیالیسم و اسلام اشاره کند. شاه این سخنان را خطاب به روحانیون سنتی میگفت؛ اما آن گفتمانی که اسلام را با مفاهیم سوسیالیستی مجهز کرده بود و ایدئولوژی انقلابی و مبارزه مسلحانه از دل آن بیرون کشیده بود، آنها نبودند و اساسا روحانیت سنتی در روزهای آخر حکومت پهلوی به انقلابیون پیوستند.
اسلامگرایی جدید که با سید قطب آغاز شده و به ایران آمده بود، روحانیت سنتی را نقد میکرد و آنها را بیعمل و خنثی میدانست. بسیاری از ایدئولوگهای این اسلامگرایی رادیکال، که به چیزی جز تسخیر کامل قدرت رضا نمیداد، اشخاص غیر روحانی بودند.
شاه در سخنانی که در این سفر از وی منتشر شد، مدام به گروههای مبارز اشاره میکرد: «اگر بهانهای هم باشد باید گفت رفع عیب که به وسیله هفت تیر و گلوله انجام نمیشود بلکه به وسیله جهاد اجتماعی میتوان بر ضد فساد اجتماعی مبارزه کرد.»
شاه در واقع خواستار اتحاد با روحانیون علیه نیروهایی مانند مارکسیستها و ملیگرایان بود و این امر باعث شد بیشترین مماشات را با روحانیون انجام دهد و تهدید آنها برای حکومت خود را نادیده بگیرد. وی حتی پس از انقلاب و در مصاحبههای آخر خود پای جریانهای دیگر و دستهای ناشناس را به میان میکشید: «دستهای دیگری در جریان انقلاب دخیل بودند و علت اتفاقات سیاسی و اجتماعی نمیتواند آیتالله خمینی باشد.»
بیشتر بخوانید:تصویری از محمدرضاشاه در سفر رسمی به اسپانیا
شاه در این سفر از توسعه حرم رضوی سخن گفت و تعدادی از روحانیون سنتی که هنوز به انقلابیون نپیوسته بودند، او را همراهی کردند. آیتالله محمدرضا نوغانی هنگام ورود محمدرضاشاه به حرم، به نمایندگی از سوی روحانیون مشهد چنین سخنانی خطاب به شاه و همراهانش گفت: «بار دیگر درخشندگی مهر آریا و آریامهر تجلی بیشتری به خراسان و مجد و عظمت زیادتری به درباری ولایتمدار رضوی بخشید. این روز فرخنده و سال افتخار و فرصتی برای شرفیابی روحانیت خراسان به حضور شاهنشاه بزرگ شیعه و این روز فرخنده فرصتی است تا تشکرات قلبی ملت ایران خاصه مردم خراسان و بالاخص جامعه روحانیت را به حضور همایونی تقدیم بداریم. علاقه و ایمان خاصه شاهنشاه به مبانی مذهبی و تعظیم دایمی همایونی از شعائر اسلامی که نمودار کامل آن در خراسان آنچه که در کمتر از دو سال در این آستان مقدس گذشت و میگذرد به یک رویا بیشتر شباهت دارد تا به یک حقیقت... ما را به این حقیقت متوجه میکند که در عصر رستاخیز و انقلاب در دوران سلطنت آریامهر نه مشکل بلکه محال نیز وجود ندارد. سراسر جهان شیعه یک نقطه اتکا دارد و آن شخص شخیص همایونی است. روحانیت شیعه تمام ابواب آمال و آرمان و آرزوها را به روی خود نیروی مذهب و به روی ملت و مملکت با رهبریهای بلند پایه و اندیشمندانه آن شاهنشاه باز و مفتوح میداند. شاهنشاها مراتب ایمان قلبی رهبر ایران بر همه مردم ایران محرز و مسلم است. کمونیسم اساس خداپرستی و توحید را تهدید میکند و این سربازان دینی و خدمتگزاران مذهبی هستند با مواهب که ذات مبارک ملوکانه به این ملت و مملکت عنایت فرمودهاند و با امکانات وسیعی که در اختیار قراردادهاند میتوانیم به خواست خدا مروج قرآن و آثار شریعت مذهب و دین باشیم.»
این سخنان دقیقا همان چیزی بود که شاه دوست داشت بشنود و تمام مخالفان کشور را ملحد و کمونیست جا بزند و خود را حامی دین و مبارز با کمونیست و الحاد بنمایاند. جالب اینجاست که در این سفر شاه اقدامات مذهبی و دیدار با روحانیون را انجام داد و فرح به امور مربوط به نهادهای مدرن پرداخت که بسیاری از این نهادها به صورت موازی با قوه اجراییه و توسط دفتر خود فرح ساخته شده بودند.
در این سفر که همزمان بود با وقایع انقلاب و بدشدن حال جسمانی شاه، سویههای مذهبی سفر آن بیشتر شده بود. شاه در این سفر طرحی برای توسعه حرم رضوی داد و یک موسسه مذهبی در مشهد ایجاد کرد. آسوشیتدپرس این سفر را چنین گزارش کرد: «شاه پس از ورود به مشهد بلافاصله به مرقد مطهر رضوی رفتند و شاهنشاه که لباس یونیفرم نظامی داشتند به همراه شهبانو که لباس سراپا پوشیده اسلامی داشتند مرقد را زیارت کردند. صدهاتن از روحانیون نیز به استقبال ایشان آمده بودند که یک نفر روحانی خطابهای خواند و گفت شاهنشاه مسئولیت مبارزه با دشمنان دین و اسلام را بر عهده گرفته اند و این مهم است که جوانان بدانند در حقیقت مارکسیسم و کمونیسم چیستند. روحانی همچنین اظهار داشت اینکه اعلیحضرت روز تولد حضرت فاطمه را برای سفر به مشهد انتخاب کرده اند مایه خشنودی است و از نیات بلند و اعتقادات مذهبی معظم له سرچشمه میگیرد.»
آنطور که تاریخ شاهد بود، هیچ کدام از این سخنان و اقدامات از آتش انقلاب اسلامی نکاست و بلکه خشم اسلامگرایان بیشتر شعلهور شد. شاه تصور میکرد اسلامگرایان خواستار اصلاحات فرهنگی به نفع قوانین شریعت هستند، ولی دیگر گروههای سیاسی مانند جبهه ملی و حزب توده و گروههای چریکی میخواهند وی را از قدرت خلع کنند. به همین دلیل دشمن و خطر اصلی را پرورش داد؛ غافل از اینکه اسلامگرایان نه اصلاحات جزئی بلکه تمامیت قدرت و نظارت بر همه فضای عمومی و فردی را میخواستند.
عباس میلانی این موضوع را چنین بیان میکند: «اگر من درست بگویم ریشههای انقلاب اسلامی را شاه ریخت. گمان شاه این بود که خطر عمده در وهله اول کمونیستها و در وهله دوم ناسیونالیستها هستند. شاه فکر میکرد مؤتلف روحانیت است، میفهمید در بین روحانیون کسانی مثل نواب صفوی و آیتالله خمینی هم هستند، اما فکر میکرد بدنه روحانیت سلطنتطلب است. وی میترسند آنچه که در ترکیه و شوروی اتفاق افتاده در ایران هم تکرار شود. شاه همه نیروهای بینابینی و دموکرات و سوسیالدموکرات را از بین برد، فقط یک نیرو در ایران اجازه فعالیت داشت، مذهبیها. فکر میکرد اسلام پادزهری است برای کمونیستها، غافل از آنکه در اسلام کسانی هستند که خلافت میخواهند. شاه البته تنها نبود. آمریکا هم همین اشتباه را کرد. آمریکا حتی بعد از سقوط شاه هم همین اشتباه را در افغانستان کرد.»