رویداد۲۴ | محمد نوذری: آقای مسعود پزشکیان به همراه اهلالبیت و نوهها به سوپرمارکتی سر کوچهشان رفتهاند؛ البته با فیلمبردار و صدابردار و سایر عوامل. اکبر گنجی، روزنامهنگار و فعال سیاسی در حساب کاربریاش در توئیتر او را متهم به پوپولیسم کرده و نوشته «پزشکیان در اسرع وقت به پوپولیسم پایان دهد». اما آیا واقعا پزشکیان پوپولیست است؟ پوپولیسم چیست و چه کسی پوپولیست است؟
اصطلاح پوپولیسم از زمان محمود احمدینژاد وارد ادبیات ما شد و از سال ۲۰۱۶ و ورود دونالد ترامپ به صحنه سیاسی آمریکا، این اصطلاح در ابعادی جهانی مورد توجه قرار گرفت. قبل از احمدینژاد، ظهور راست افراطی در اروپا نوید دوران جدیدی از پوپولیسم را میداد. واقعیت این است که عمر پوپولیسم درازتر از این حرفها است. اما این عمر طولانی باعث نشده که تعریف مشخصی از پوپولیسم ارائه شود. در این گزارش سعی میکنیم مخرج مشترک نظریههای مختلف در مورد پوپولیسم را برای شما شرح دهیم و به این پرسش جواب دهیم که آیا مسعود پزشکیان مصداق پوپولیسم هست یا نه؟
از خود زبان فارسی شروع کنیم. سادهترین معادل پوپولیسم در فارسی، «عوامفریب» است. عوامفریب هم در سادهترین معنا کسی است که مردم را میفریبد! فریب در سیاست امری است رایج. در ابتدای قرن بیستم، ماکس وبر، جامعهشناس بزرگ آلمانی در سخنرانی معروفی به نام «سیاست به مثابه حرفه» به نکته مهمی اشاره میکند و اینکه یکی از اقتضائات دموکراسی و مردمسالاری، ظهور عوامفریب است. بنا به ملاحظات زیادی، سیاستمداران به مردم دروغ میگویند. حتی کسی مانند جان مرشمایر، استاد مشهور علوم سیاسی و روابط بینالملل در کتاب «چرا رهبران دروغ میگویند؟» دروغ در عرصه بینالمللی را کار ناشایستی نمیداند.
پس چه کسی عوامفریب است؟ عوامفریبها مشخصا کسانی هستند که وعدههای دروغین درباره تواناییها خودشان میدهند. توان دولت مدرن در برآوردن نیازها مردم محدود است. همه نیازها را هم نمیتوان پاسخ داد؛ برآوردن نیاز یک بخش از جامعه به معنای کنار زدن یا بیتوجهی به نیازهای بخشهای دیگر جامعه است. عوامفریبان و پوپولیستها این وعده را میدهند که نیازهای همه بخشهای جامعه را برطرف میکنند. وقتی در زمینه تاریخی به این مسئله نگاه کنیم نوع عوامفریبی پوپولیستها را بیشتر مشخص میشود: پوپولیستها وعده میدهند که نیازهای طبقات پائین، کارگران و فرودستان را پاسخ خواهند گفت اما در قدرت به نفع سرمایهداران و بخشهای بالای جامعه عمل میکنند. آدولف هیتلر خود را پیشوا ملت آلمان میدانست و حتی نام اولیه حزب نازی حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران بود اما شرکتهای بزرگ در دوران او اوقات خوشی داشتند و در خدمت دستگاه نظامی او سودهای کلان بردند. به این معنا، هیتلر یک پوپولیست عوامفریب بود. در واقع مدل اصلی عوامفریبی پوپولیستها همینگونه است؛ چون به رای نیاز دارند به طبقات متوسط و فرودست وعده میدهند و چون در قدرت به پول نیاز دارند با سرمایهداران بندوبست میکنند.
اما پوپولیسم در معنای جدید آن – یعنی در یکی دو دهه گذشته- به سیاستمدارانی اشاره دارد که علیه ائتلاف مسلط احزاب چپ و راست میانه قیام کردهاند. بعد از فروپاشی اتحاد شوروری در اکثر دموکراسیهای غربی قدرت میان احزاب چپ و راست میانهرو دستبهدست میشود و این احزاب هم برنامههایی شبیه به هم را اجرا میکنند. معروف است وقتی به مارگارت تاچر، نخستوزیر محافظهکار بریتانیا گفتند مهمترین میراث تو چیست گفت تونی بلر. واقعیت این بود که تونی بلر از حزب کارگر همان سیاستهای تاچر از حزب محافظهکار را اجرا میکرد. کلینتون همان سیاستهای ریگان و جورج بوش پدر و اوباما همان سیاست جورج بوش پسر را. فرق زیادی میان حزب دموکرات مسیحی و سوسیال دموکرات آلمان نبود. اغلب این احزاب سیاستهایی بهنفع سرمایهها و شرکتهای بزرگ و سیاستهای ریاضتی به ضرر مردم –بهخصوص بعد از بحران مالی ۲۰۰۸ – اجرا کردند. خود این بحران به خاطر آسانگیری به شرکتهای مالی ایجاد شد و هزینهاش را همه مردم از جیب پرداختند. این شد که به مرور صداهای خشمناکی از گوشه و کنار برخاست. کسانی چون نایجل فاراژ در بریتانیا، دونالد ترامپ در آمریکا و ویکتور اوربان در مجارستان علیه این ائتلاف به پا خاستند. همه این شورشیان راست نبودند و در جناح چپ هم منتقدان پرسروصدا زیاد بودند. اما این راستها بودند که علم پوپولیسم را برافراشتند اما آنها چه میگفتند؟
ببینید | خرید کردن پزشکیان از سوپرمارکت در تهران وایرال شد
مهمترین ویژگی و حرف پوپولیستها شورش علیه نخبگان حاکم است. چون کلمه نخبه در فارسی معنایی مثبت و به معنای کسی است که از تحصیلات خوب برخوردار است بهتر از واژه اصلی استفاده کنیم: الیت. آنها علیه الیت حاکم شورش کردند. معنای واقعی این کلمه را میتوان در سئوالی دید که کسی در میانه انتخابات ۲۰۱۶ از هیلاری کلینتون پرسید. از او پرسید تا کی ما باید بین یک کلینتون و بوش انتخاب کنیم؟ واقعیت این بود که به مدت ۲۰ سال مردم آمریکا یا به یک بوش رای میدادند (در انتخاباتهای ۱۹۸۹، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۵) یا به یک کیلنتون (در انتخاباتهای ۱۹۹۳، ۱۹۹۸، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۶). بوش پدر، بیل کلینتون، بوش پسر، و هیلاری کلینتون، به مدت ۲۰ سال کاندیدای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بودند و این شد که در سال ۲۰۱۶ مردم خسته از این بازی به دونالد ترامپ رای دادند.
ویژگی اصلی ترامپ این بود که نه تنها بیرون از بازی بود که کل بازی را زیر سئوال میبرد. انتخابات و مناظرههای مقدماتی را مسخره میکرد، فحش میداد و همینطور توجه بیشتری به خودش جلب میکرد. ترامپ ضد تشکیلات (anti-establishment) بود؛ ضد هر دو حزب که تکراری و فاسد بودند. همین آدمها را به او جلب میکرد.
قبل از ترامپ، خود ما با خدایگان پوپولیسم در ایران آشنا شدیم: محمود احمدینژاد. احمدینژاد هم ضدتشکیلات بود. نماد این تشکیلات هم هاشمی رفسنجانی بود. احمدینژاد قدرتش را از مبارزه با او میگرفت. «راست، چپ، کارگزار، علیه خدمتگزار» مهمترین شعار کمپینش بود. پوپولیستها در برابر تشکیلات یا هیات حاکمه، خود را نماینده مردم میدانند. نکته مهم دوم درباره پوپولیستها همینجا است. آنها مردم را یکدست میبینند و خودشان را نماینده همان مردم یکدست. ترامپ مکررا کلینتون، اوباما یا بایدن را دشمن مردم خطاب میکند. برای او مردمی جز آنهایی که طرفدارش هستند وجود ندارد. برای احمدینژاد هم مردم فقط طرفداران خودش بودند و باقی «یک مشت خس و خاشاک».
بنابراین پوپولیستها نه تنها ضدالیت هستند بلکه ضد تکثر در میان مردم هم هستند.
ماجرای ضد هیأتحاکمه بودن به انتخابات ختم نمیشود. اولین کار آنها از بین بردن بوروکراسی دولتی به بهانه مردمی بودن است. آنها مردم را علیه هیأت حاکمه برمیانگیزند و میگویند بوروکراسی برای شما کار نمیکند به همین دلیل در اولین فرصت شروع به تخریب دولت میکنند. خاویر میلی، رئیسجمهور تازهبهدوران رسیده آرژانتین این کار را به شکل نمادینی در روز اول ریاستش انجام داد و با ارهبرقی تابلوهای وزارتخانه را کند. ترامپ در طول ریاستجمهوریش از بسیار پیمانها و تعهدات بینالمللی بیرون آمد؛ از جمله برجام. احمدینژاد هم در طول ریاستش سازمان برنامه و بودجه منحل کرد.
گام بعدی گماشتن نیروهای خودی است. پوپولیستها شخصیتهای کاریزماتیک هستند. با مردم مواجهه مستقیم دارند و از آنها انرژی میگیرند خودشان را مرکز عالم میدانند و بنابراین به حس شخصی خود بسیار اعتماد دارند. آنها گروهی از معتمدان خود را بر کار میگمارند. ترامپ آدمهای «وفادار» به خودش را به وزارت میرساند. نسبت به آدمها حب و بغض شخصی نشان میدهد و سیاست را بسیار شخصی میکند. رجب طیب اردوغان، پوپولیست همسایه غربیمان دامادش را بر سر یکی از بزرگترین پروژهّای عمرانی گمارد. احمدینژاد استاد راهنمایش در دانشگاه را بدون یک روز سابقه وزیر راه و شهرسازی کرد، سال ۷۸ وزیر کشور وقت –همین مصطفی پورمحمدی- را یکشبه برکنار کرد تا دوست دیرینهاش صادق محصولی وزیر کشور شود و انتخابات ۸۸ را برایش برگزار کند. تاکید داشت که حلقه معتمدانش وزیر نفت یا معاون اول شوند.
ماجرا به سطح اول محدود نمیماند. در لایههای پائینتر، پوپولیستها شروع میکنند به کاری که آن را در علوم سیاسی «حامیپروری» میخوانند. یعنی در ازای وفاداری سیاسی –بدون آنکه شخص لزوما صلاحیت یا توانایی داشته باشد- به او منفعت سیاسی و اقتصادی میدهند. این دیگر در سالهای گذشته نمونههای بیشماری داشته است. هرکس جوان انقلابی بوده به مقام و منزلت رسیده بدون اینکه لزوما صلاحیت آن را داشته باشد. حجت عبدالملکی که تا پیش از وزارت بالاتری سمت اجراییاش اجرا در یک شوی تلویزیونی بود به وزارت کار و رفاه رسید. دیگرانی هم بودند که سطوح پائینتر همین مراحل را طی کردند.
اگر حامیپروری نتیجه ضدالیت بودن پوپولیستها است، سرکوب هم نتیجه مشخص تکثرگریزی آنهاست. ترامپ و پوپولیستها دائما علیه مهاجران صحبت میکنند. ترامپ مشخصا از کشیدن دیوار حرف میزند و زندان کردن کودکان مهاجران در مرزها هنوز در یادها هست. طرفداران پوپولیستها به کسانی که موافقشان نیستند تهمت میزنند و حمله میکنند. زنان در ایران – زنانی که پوشش دلخواه پوپولیستها را نمیخواهند- هدف هرگونه حمله یا سیاست تضییقی هستند. از ادارات حذف میشوند، به خانهداری تشویق میشوند و رسما در برخی سازمانهای عمومی از گرفتن خدمات حیاتی محروم میشوند.
با این تفاسیر، آیا صرف حضور در هیأتهای مذهبی و خرید کردن از سوپرمارکت نشانه عوامفریبی یا پوپولیسم مسعود پزشکیان است؟ بیاید به کارهایی که او غیر رفتن به هیأت انجام داده است نگاهی دوباره بیاندازیم. او کارگروههای مختلفی برای انتخاب وزرایش تعیین کرده و این کارگروه هم با بوروکراسی به جای مانده و نهادهای مدنی در ارتباط هستند و هم شاخصهایی برای گروههای در حاشیهمانده مانند زنان و اقوام و مذاهب در اقلیت تعیین کردهاند. طبیعی است که سامانه حامیپرورانه سیاست ایران یکشبه و با این ابتکارات اصلاح نخواهد شد و چه بسا همین مکانیسم نسبتاً دموکراتیک و متکثر را هم ببلعد اما برای شروع خوب است. بنابراین پزشکیان با اینکه سالها در حاشیه سیاست ایران بوده و اصلاً به همین خاطر سالم مانده علم ضد تشکیلات و هیأت حاکمه برنداشته و قصد خراب کردن همین مقدار بوروکراسی مانده را هم ندارد.
پزشکیان در صحبتهایش همیشه از مردم جمع صحبت کرده است؛ از مردان و زنان، از اقوام و مذاهب. از کسانی که صدایشان شنیده نمیشود. از کسانی که در برنامههای توسعه دیده نمیشوند. یورگن هابرماس، فیلسوف شهیر آلمانی جایی گفته است مردم را باید جمع به کار برد. ما همیشه با مردمها روبرو هستیم نه یک مردم. وقتی از یک مردم حرف بزنیم یعنی کسانی که مثل ما فکر نمیکنند «یک مشت خس و خاشاک» هستند. پزشکیان همیشه از جمع مردم، از مردم جمع، از مردمّها صحبت کرده است. بنابراین او نمیتواند یک تکثرگزیر باشد.
اما پزشکیان هم معصوم نیست. شاید زد و او هم پوپولیست شد. چه باید بکنیم که آن روز نرسد. اول از همه دولت باید دموکراتیک شود. یعنی چه؟ یعنی رویکرد طبقاتیاش را از طبقات بالا به طبقات متوسط و پائین معطوف کند، برای آنها سیاستگذاری کند. مهمترین عاملی که سبب میشود مردم جذب یک پوپولیست شوند این است که از دولت ناامید شوند. اگر فکر کنند دولت برای آنها کاری نمیکند، فکر کنند از آنها رأی گرفته تا منافع گروه دیگری را تامین کند، اگر فکر کنند در برابر مصایب زندگی و بازار آنها را رها کرده است خب طبیعی است که دنبال منجی خواهند گشت و دیگر نمیتوان با روشنگری آنها را از رژه رفتن پشت پوپولیست باز داشت. آن روز دیگر دیر است و گوشها بسته.
نهاد دیگری که میتواند جلوی پوپولیسم را بگیرد، رسانه است؛ رسانههای آزاد و مستقل که کجرویهای دولت و پوپولیستها را به یک اندازه عیان کنند. رسانهها اگر آزاد و مستقل باشند و خواستههای مردم را دنبال کنند، اعتباری کسب خواهند کرد و میتوانند سنگر مهمی جلوی پای پوپولیستها باشند. متاسفانه همه میخواهند یک بلندگو برای تامین منافع خودشان داشته باشند و بعد هم حیران میمانند چرا این بوق کار نمیکند.
و دست آخر، تشکلها و انجمنهای مردمی. پوپولیستها از ترس مردمان تنها و مستاصل تغذیه میکنند. مردمان تنها و مستاصل برای بقا حاضرند هرکاری بکنند. اولین هنر پوپولیستها این است که این مردم تنها را پشت خود متحد میکنند. به آنها میگویند که از ایشان مراقبت خواهند کرد و دشمنان ملت را حذف خواهند کرد. آنها به قیمت ساختن دشمنهای خیالی انرژی مردم را هدایت میکنند. این دشمنان ملت متاسفانه در اغلب موارد نه فاسدان و الیت حاکم که بخشهای دیگری از طبقات محروم هستند؛ در آمریکا مهاجران و در ایران افغانها یا اقلیتهای مذهبی. بنابراین مهمترین سنگر در برابر پوپولیستها، خود مردم متحد هستند؛ که مردم متحد هیچوقت شکست نخواهند خورد.