صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

پنجشنبه ۱۵ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 05
کد خبر: ۳۸۱۸۸۱
تاریخ انتشار: ۰۱:۱۷ - ۰۸ شهريور ۱۴۰۳
تعداد نظرات: ۲۹ نظر
رویداد۲۴ بررسی می‌کند:

چرا افغان‌ستیزی عملی ضد ایرانی است؟ | چگونه ناسیونالیسم ستیزه‌جو ایرانی راه را بر دیگرستیزی باز می‌کند؟

گفتمان ناسیونالیسم ستیزه‌جوی ایرانی با انکار واقعیت‌های تاریخی ایران، ما را به گونه تصنعی و وهمی به قلمرو تمدن اروپایی می‌چسباند. انکار هم‌پیوندی تاریخی، فرهنگی و سیاسی ایران و افغانستان هم از چنین تفکری ناشی می‌شود. چنین تفکر افسون‌زده‌ای، جدای از غیرواقعی و غیراخلاقی بودن، به فراروی از وضعیت کنونی کشورمان کمکی نمی‌کند.

رویداد ۲۴| علی نوربخش: «اگر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیله‌ی مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم، این وطن‌پرستی نیست، خود‌پرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیله‌ی منافع و اعتبارات شخصی و فرقه‌ای قرار می‌دادند، مذموم است و باید مردود باشد. ولیکن یک وطن‌پرستی بی‌غرضانه هم هست که هر فردی، چون پرورده‌ی آب و خاکی است به واسطه‌ی نعمت‌ها و بهره‌مندی‌هایی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آن‌ها در خود حق‌شناسی احساس می‌کند، چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر ورزد. این حب وطن پسندیده است بلکه هر فردی به آن مکلف باشد، مگر این‌که می‌توان متذکر شد که این وطن‌پرستی با همه‌ی نوع بشر منافات ندارد و انسان هم چنان که در درجه‌ی اول رهین منت پدر و مادر و در درجه‌ی دوم مدیون ابنای وطن است، در درجه‌ی سوم ذمه‌اش مشغول همه‌ی نوع بشر می‌باشد و همه را باید دوست بدارد و خیر و سعادت همه را بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است. به عبارت آخری، این قسم وطن‌پرستی جزو تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.»

محمدعلی فروغی، مقاله‌ی ایران را چرا باید دوست داشت،  سال ۱۳۰۹ هجری شمسی


«وقتی از رکن ملیت سخن می‌گوییم مرادمان نوعی خصومت بی‌منطق نسبت به بیگانگان نیست؛ یا نمی‌خواهیم برخی خصوصیات مهمل را صرفا به جهت ملی بودنشان عزیز داریم؛ یا اینکه از اخذ آنچه سایر کشور‌ها آن‌ها را نیک یافته‌اند پرهیز کنیم. وقتی از ملیت سخن می‌گوییم مرادمان رکن همدلی است نه دشمنی؛ مرادمان رکن اتحاد است نه انفصال. منظورمان احساسی از نفع مشترک در بین کسانی است که ذیل حکومتی یکسان زندگی می‌کنند و درون مرز‌های تاریخی یکسانی محاط هستند. منظورمان آن است که این یا آن بخش از اجتماع نباید خودش را در نسبت با بخش دیگر همچون بیگانگان تصور کند؛ اینکه آن‌ها باید رشته پیوندی که آن‌ها را به هم وصل می‌کند عزیز دارند؛ اینکه باید احساس کنند یک جمهور یا مردمی واحد هستند؛ اینکه باید احساس کنند سرنوشتشان به هم وابسته است.»

جان استوارت میل، نظام منطق


افغان‌ستیزی پدیده‌ای نوین در ایران است و حدودا از دهه هفتاد شمسی رواج یافته است. دلیل بی‌سابقه بودن آن، ریشه‌های مشترک فرهنگی و تاریخی ایران و افغانستان است؛ ریشه‌های مشترکی که افغان‌ستیزان علاقه‌ای به یادآوری آن ندارند.

ایران کشوری چندفرهنگی است با تنوعی از اقوام و زبان‌های گوناگون و می‌توان این مسئله را یکی از نقاط قوت کشورمان بدانیم. گروه‌های جمعیتی مختلفی در ایران زندگی می‌کنند؛ فارس، ترک، کرد، لر، عرب، قشقایی، بختیاری، بلوچ، گیلک، کرمانج، مازنی، تالشی، یهودی، ارمنی و ترکمن و... بعضی از این‌ها هستند. مردم افغانستان نیز در روزگاری نه چندان دور جزو همین گروه‌های جمعیتی بودند و ایرانی به حساب می‌آمدند. عقل سلیم و ارزش‌های انسانی حکم می‌کند که آن دسته از مهاجران افغان را که سال‌هاست در کشور ما سکونت دارند و با کار و زحمتی طاقت‌فرسا زندگی شرافتمندانه‌ای برای خود ساخته‌اند، هموطن خود بدانیم. اما چرا گروهی از هموطنانمان افغان‌ستیزی پیشه کرده‌اند؟ و آبشخور گفتمان افغان‌ستیزی در کجاست؟

تفکیک‌ناپذیری افغانستان از تاریخ ایران

افغانستان و ایران در طول تاریخ قلمروی مشترک به حساب می‌آمدند و حتی زمانی که مناطق غربی ایران کنونی در قلمرو خاک ایران نبودند (مانند دوره خلفا و سامانیان)، افغانستان در محدوده ایران بود، در آن به زبان فارسی سخن گفته می‌شد و با مناطق مرکزی ایران دارای اشتراکات فراوان فرهنگی-سیاسی بود.

افغانستان به عنوان کشور و قلمروی مستقل ایران، در نیمه‌ی قرن هجدهم میلادی و پس ازمرگ نادرشاه به وجود آمد. با مرگ نادرشاه آشفتگی سیاسی تمام کشور را گرفته بود مناطق مختلف هرکدام علیه مرکز شورش می‌کردند و تاج و تخت پادشاهی رقبای فراوانی داشت. بنیانگذار افغانستان، احمدخان درانی، خود یکی از سرداران افغانستانی نادرشاه بود که در دوران جوانی به لشکر نادر پیوسته بود و با تلاش فراوان توانسته بود به فرماندهی لشکر نادر در مناطق پشتون زبان بشود. احمدخان پس از مرگ نادر به سرعت خود را به افغانستان رساند و قبایل مختلف را با یکدیگر متحد کرد و یک قلمرو مستقل به وجود آورد.

اما این جدایی نوعی جدایی سیاسی بود و نه فرهنگی. افغانستان حتی تا سال ۱۹۲۳ میلادی نام مجزایی نداشت و تازه در این سال بود که «افغانستان» نام گرفت. بنابرین جدایی افغانستان از ایران پدیده‌ای متاخر است و محدود به مرز‌های سیاسی می‌شود و نه هویت فرهنگی و تاریخی. جالب اینجاست که برخی افراد، اغلب از روی جهل بی‌سوادی، افغانی‌ها را بیگانه می‌دانند، ولی اعتقاد دارند که مثلا ابن‌سینا و مولانا ایرانی هستند. باید یادآوری کرد که ابن‌سینا اهل بلخ است؛ یعنی استانی در افغانستان کنونی که مرکز آن مزارشریف است. همچنین ناصرخسرو قبادیانی، مولوی و دقیقی همه اهل شهر بلخ هستند. این مسئله منحصر به شهر بلخ نیست؛ در واقع شهر بلخ در شرق افغانستان است و اگر بخواهیم از غرب افغانستان شهری را مثال بزنیم می‌توانیم به شهر غزنی اشاره کنیم؛ یعنی همان شهری که در شاهنامه فردوسی زابلستان نام دارد و کانون پهلوانان بزرگ شاهنامه است، شهری که پایتخت سلسله‌غزنویان بوده و افرادی، چون بیهقی و ابوریحان بیرونی در آن می‌زیستند، و شهری که زادگاه بزرگانی، چون سنایی و فرخی سیستانی است. پس چگونه است که این افراد را ایرانی می‌دانیم، اما همشهریان و هم‌تبارانشان را، به غلط، افغانی و «بیگانه» می‌دانیم؟

علت این پدیده را باید در رواج ایدئولوژی خطرناکی یافت که آن را می‌توان «ناسیونالیسم ستیزه‌جو» نامید. این شکل از ناسیونالیسم در کنار گفتمان‌هایی مانند اسلام‌گرایی، و هریک به شیوه‌ی خاص خودشان، در پی از بین‌بردن کثرت فرهنگی و اجتماعی منحصر به فرد فلات ایران و نوعی یکدست‌سازی ایدئولوژیک هستند.

علل ایدئولوژیک افغان‌ستیزی

ما در عصر دولت-ملت‌ها زندگی می‌کنیم و امروزه واحد سیاسی مستقر در جهان دولت ملی است. دولت نهادی است که انحصار خشونت و اعمال زور در جامعه را در دست دارد و با ساختار‌ها و نهاد‌های عینی و ملموسی مانند ارتش، بوروکراسی، پلیس، قوای قانون‌گذاری و اجرایی کار می‌کند و به اصطلاح بخش سخت‌افزاری دولت-ملت است. اما «ملت» امری است که به امور ناملموسی مانند سنت‌های ملی، حافظه تاریخی مشترک، نماد‌های جمعی و سیاست‌های زبانی و فرهنگی مربوط می‌شود و می‌توان آن را، به اصطلاح، بخش نرم‌افزاری دولت-ملت دانست.

کارکرد و اهمیت ملت، ایجاد نوعی حس همبستگی و هویت ملی است که این هویت بر هویت قومی، قبیله‌ای و زبانی اولویت دارد و همکاری افراد را در سطحی بسیار گسترده‌تر از قوم و قبیله ممکن می‌کند (برای مثال کسانی که پیش از انقلاب مشروطه هویت جمعی خود را مبتنی بر گروه‌های قومی، مانند ترک و لر و بختیاری درک می‌کردند، پس از انقلاب و با بدل شدن ایران به دولت ملت خود را به عنوان «ایرانی» هویت یابی کردند.)

ملت‌سازی و تشکیل دولت‌های ملی، دارای مزایایی همچون از بین بردن نزاع قبایل و گروه‌های قومی و مذهبی است چراکه با تشکیل هویت ملی، گروه‌های مختلف هویت ملی را بر قوم و قبیله خود برتری می‌دهند و با انسان‌های دیگر همکاری و همزیستی می‌کنند. اما معایب ملت‌سازی نیز کم نیستند و مهمترین این معایب عبارت است از ایجاد نوعی ملی‌گرایی ناسیونالیسم ستیزه‌جو. در واقع ایدئولوژی غالب دولت‌-ملت‌ها «ناسیونالیسم» است که عموما به ملی‌گرایی ترجمه می‌شود.

اما ناسیونالیسم را نباید با میهن‌دوستی اشتباه گرفت. میهن‌دوستی عبارت است از حس و عاطفه‌ای که انسان‌ها نسبت به هموطنان و کشور خود دارند؛ اما ناسیونالیسم ایده‌ای انتزاعی و اغلب ستیزه‌جو است که خود را در تقابل با کشور‌ها و ملل دیگر تعریف می‌کند. جورج اورول درباره تمایز این دو می‌نویسد: «ناسیونالیسم را نباید با میهن‌دوستی خلط کرد. وقتی از میهن‌پرستی حرف می‌زنیم منظورمان دلسپاری به یک مکان خاص و شیوه زندگی ویژه است که فرد آن را دوست دارد، ولی در پی تحمیلش به دیگران نیست. میهن‌دوستی در ذات خود چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ فرهنگی، تدافعی است. از سوی دیگر اما، ملی‌گرایی از تمنای قدرت جدایی‌ناپذیر است. هدف همیشگی و ماندگار هر فرد ملی‌گرا کسب قدرت بیشتر و اعتبار بیشتر است، نه برای خودش بلکه برای ملت یا واحد مشابه دیگری که او تصمیم گرفته فردیت خود را در آن غرق و محو سازد.»

مائوریتسیو ویرولی در کتاب برای عشق به میهن، ناسیونالیسم را به‌دقت از میهن‌دوستی متمایز کرده و از نوعی میهن‌دوستی جمهوری‌خواهانه و شهروندمحور دفاع می‌کند. از منظر ویرولی، میهن‌دوستی عبارت است از حس و عاطفه‌ای که مردم برای کشورشان احساس می‌کنند؛ کشور نه به معنای خاک، بلکه به معنای اجتماعی از نفوس آزاد که برای خیر مشترک کنار هم زندگی می‌کنند. میهن‌دوستی جمهوری‌خواهانه رو به سوی کسب احترام برای مردم سرزمینش و در مقیاسی بزرگتر برای تمام انسان دارد. اما ملی‌گرایی در حسرت و جستجوی تفاخری است که به سبب برخورداری اعضایش از زبان یا نژادی خاص، خود را سزاوار آن می‌داند. آن‌چه یک «ملی‌گرا» را به جنبش وا‌می‌دارد، تصویری آرمانی از «استیلای نژاد و زبان و فرهنگ» او بر جهان است؛ تصویری باشکوه، اما عمدتا در تناقض با آزادی نوع بشر. در مقابل آنچه میهن‌دوست جمهوری‌خواه را به حرکت وامی‌دارد «نه یک حسرت تاریخی یا جستجوی افتخاری ازدست‌رفته که نوعی نگرانی است؛ نگرانی برای از دست رفتن آزادی.» میهن‌دوست جمهوری‌خواه ضعف و کاستی را می‌بیند و همین محرک او برای به میدان آمدن، برای حفظ یا جستجوی آزادی، است.

در طول اعصار و در بستر‌های سیاسی و فکری مختلف، از گفتمان میهن‌دوستی برای ترغیب افراد به همکاری با یکدیگر و تشریک مساعی در جهت سوق دادن اجتماع به سوی جمهوری‌های مطلوب استفاده شده است. جمهوری‌هایی که در آن‌ها این امکان هست که تک‌تک افراد بتوانند در مقام شهروندان آزاد و برابر، آن شکل از زندگی که مطلوبشان است را داشته باشند. ویرولی می‌نویسد: «گفتمان میهن‌دوستی همچون ندا یا فراخوانی برای اتحاد همه آن کسانی استفاده شده که خواهان زیستن به عنوان شهروند هستند؛ آن هم در مقابل کسانی که برابری مدنی و سیاسی برایشان تحمل‌ناپذیر است... گفتمان میهن‌دوستی شهروندان را به شور و حرکت جمعی، به کنش رهایی‌بخش، ترغیب می‌کند و می‌کوشد در وجودشان فرهنگ آزادی‌خواهی، علاقه به جمهوری و عشق به خیر مشترک را نهادینه کند.»

بنابرین باید ناسیونالیسم ستیزه‌جو را از میهن‌پرستی (یا ناسیونالیسم مدنی) جدا کرد. آیزایا برلین، فیلسوف معروف لیبرال، نیز این نوع از ناسیونالیسم را ضد میهن‌پرستی می‌داند چرا که در آن افراد علیه هم‌میهنان و «هم‌شهروندان» خود دست به اقدام خصمانه می‌زنند.


بیشتر بخوانید: مدرنیست‌های افغانستان چگونه بر تاریخ ایران تاثیر گذاشتند؟


سرچشمه‌ی ناسیونالیسم ستیزه‌جو به دوران رمانتیسیسم آلمانی بازمی‌گردد. رمانتیک‌های آلمانی با آن نوع از برابری و آزادی که در عصر روشنگری مطرح شده بود دشمنی داشتند و بر تفاوت انسان‌ها و اجتماعات بشری اصالت می‌دادند. آن‌ها تاکید می‌کردند که ملت آلمان از «نژاد آریایی» است و با اقوام سامی، یعنی یهودی‌ها، تفاوت دارند. این مباحث مجعول که با تمرکز بر تفاوت نژادی مطرح می‌شد، در ایدئولوژی رایش سوم و حکومت آدولف هیتلر به بار نشست و عالم را به آتش کشید.

ناسیونالیسم ستیزه‌جو در اغلب جنگ‌ها و نسل‌کشی‌های قرن بیستم نقش بازی کرد؛ از نسل‌کشی ارامنه توسط عثمانی‌ها تا پان اسلاویسم تزار‌های روسیه، همه جا می‌توان آثار ناخوشایند آن را دید. به همین دلیل بسیاری از اندیشمندان و گروه‌های سیاسی به مخالفت با ناسیونالیسم و جنبش‌های ناسیونالیستی برخاستند که اغلب با نام جهان‌وطنی شناخته می‌شود.

اما این جنبش‌های جهان‌وطنی اغلب ناکام بودند چرا که مسئله‌ی مهمی را نادیده می‌گرفتند: مسئله‌ی هویت. «چارلز تیلور» فیلسوف معروف کانادایی در کتاب سرچشمه‌های خود، شکل‌گیری هویت مدرن، با وام گرفتن از هگل، بر لزوم جدی گرفتن مسئله‌ی هویت تمرکز کرده و نشان می‌دهد که انسان‌ها علاوه بر نیاز‌های مادی مانند غذا و مسکن، به هویت و هدفی برای ادامه دادن زندگی‌شان نیاز دارند. آن‌ها می‌خواهند توسط دیگران به رسمیت شناخته شوند و هویت اصیل خود را داشته باشند.

هویت با «تفاوت» یا «تمایز» معنا پیدا می‌کند. اگر همگان یکسان و مشابه باشند، دیگر هویت و اصالت فردی معنا ندارد. از طرف دیگر، اگر همه متفاوت باشند نیز هویت بی‌معنا می‌شود چرا که هویت اساسا یک مسئله‌ی جمعی است. بنابرین انسان‌ها علاوه بر کرامت و حق برابر، خواهان هویت و تفاوت نیز هستند. از منظر تیلور، هویت اساسا مسئله‌ای سیاسی است چرا که در آن مطالبه بازشناسی وجود دارد. به همین دلیل در دولت‌های ملی امروز نشانه‌هایی برای تمایز و بازشناسی می‌بینیم؛ نشانه‌هایی همچون پرچم، سرود ملی و عضویت در سازمان‌های بین‌المللی. ملت‌ها خواهان رسوم و ویژگی‌های جمعی خود و در یک کلام «هویت نمادین» خود هستند.

شکست جنبش‌های جهان‌وطنی خود گواهی بر درستی این سخن است. حتی در شوروی دوران استالین نیز که حکومت تلاشی عظیم برای از بین بردن ملی‌گرایی و دیگر تمایزات و مفاهیم «بورژوایی» کرد، مفهوم «روس بودن» و افتخار ملت روس وجود داشت و حتی خود استالین برای مقابله با آلمان‌ها مجبور به تقویت آن شد. بنابرین نه می‌توان ناسیونالیسم را به کلی طرد کرد و نه می‌توان آن را بدون تامل و انتقاد پذیرفت. بهترین چاره برای این مسئله دفاع از همان شکل از میهن‌پرستی است که در کلام ویرولی وجود داشت و گاهی به آن «ناسیونالیسم مدنی» می‌گویند. در این نوع اخیر، ارزش‌های جهان‌شمول و انسانی توام با هویت تکین یک کشور، به رسمیت شناخته می‌شود و به نوعی با آشتی خصلت‌های منفرد ملی و ارزش‌های کلی جهان مدرن مواجه‌ایم.

تقابل «ملت» و «وطن» در ایران

وطن‌پرستی، در مفهومی که ذکر شد، نمونه‌های متعددی در ایران داشته که مثال درخشانی از آن را در ابتدای نوشته و در کلام محمدعلی فروغی خواندیم. ناسیونالیسم ستیزه‌جو نیز، به ویژه در دوران رضاشاه پهلوی و از طریق مبلغان حزب نازی، وارد ایران شد و در واقع سرچشمه‌ی گفتمان نژادپرستانه‌ی «عرب‌ستیزی» و گفتمان بیگانه‌هراسانه‌ی «افغان‌ستیزی» به آن بازمی‌گردد. ما در مطلبی جداگانه به این موضوع پرداخته‌ایم و در اینجا از تکرار آن مطالب اجتناب می‌کنیم. باید تاکید کرد که ناسیونالیسم ستیزه‌جو در ایران بر اساس همان افسانه‌ی «برتری نژاد آریایی» که نازی‌ها تبلیغ می‌کردند شکل گرفت و علاوه بر متاثر کردن حکومت، بر احزابی مانند حزب پان‌ایرانیست نیز اثرگذار بود.

ایده‌های نژادپرستانه‌ی این گفتمان را حتی در متفکران مذهبی نیز می‌توان دید. برای مثال علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلام می‌نویسد: «سامی، یک نژاد تند و سریع و عجول و فوری است و آریایی، نژادی صبور و آرام و پرطنین و پرسکون است.» شریعتی با این تقسیم‌بندی غیرعلمی و خرافی، تاریخ را تبدیل به کشمکش این دو نژاد می‌کند و دو سده‌ی نخست اسلام را دورانی می‌داند که ایرانیان با حفظ «نژاد و فرهنگ آریایی خود» مسلمان شده‌اند و سرگرم «آریایی‌سازی» دین سامی بوده‌اند. در تاثیر عظیم تبلیغات حزب نازی در ایران و داستان «نژاد آریایی» همین بس که حتی بر علی شریعتی که از موضع یک شیعه‌ی انقلابی سخن می‌گفت اثرگذار بود.

ناسیونالیسم ستیزه‌جوی ایرانی، مانند نسخه‌های مشابه خود، عمدتا بر اساس تصوری اسطوره‌ای و جعلی از تاریخ ارائه ساخته شده و از همین مجرا بر هواداران خود تاثیر می‌گذارد. همانطور که اریک هابزبام نشان می‌دهد، حکومت‌های ناسیونالیستی ابتدای قرن بیستم با تمجید از دستاورد‌های گذشته و تحریف و اغراق روایات تاریخی، حکومت خود را تجسم «سرنوشت ملی» و «غایت نهایی» تاریخ نشان می‌دانستند. اغلب این حکومت‌ها، از طریق تبلیغات و با سوءاستفاده از هیجانات توده‌ای، نوعی حافظه جمعی می‌ساختند که بر روایتی مجعول و گزینشی از تاریخ استوار بود و تصویری یکدست و همگن از واقعیات متکثر اجتماع ارائه می‌داد.

این شکل از تاریخ‌سازی در گفتمان ناسیونالیسم ستیزه‌جوی ایرانی نیز وجود دارد و دارای مشخصه‌های منحصر به فرد خودش است. نسخه‌ی ایرانی تاریخ‌سازی ناسیونالیسم را می‌توان با وام گرفتن از رضا ضیاء ابراهیمی، «سیاست نابه‌جایی» خواند. به زبان ساده، «سیاست نابه‌جایی» به معنای جدا کردن یک واقعیت تاریخی از زمینه جغرافیایی و زمانه تاریخی آن است.  برای مثال به این جملات محمدرضاشاه پهلوی خطاب به آنتونی پیرسن، سفیر وقت بریتانیا در تهران، توجه کنید: «بلی! ما شرقی، اما مقدم بر آن آریایی هستیم. این خاورمیانه یعنی چی؟ جایی که هیچ معرفتی ندارد! اما آسیا حرف دیگری است. ما قدرت آسیایی-آریایی هستیم. قدرتی که باور‌ها و فلسفه آن از هر لحاظ با قدرت‌های اروپایی و مقدم بر همه با فرانسوی‌ها نزدیک است. ایرانی‌ها آریایی نژاد و بنابر این از هر لحاظ عضو خانواده اروپایی‌اند. این صرف تصادف جغرافیایی بوده که ایران به جای بودن در میان ملل اروپاییِ هم‌خانوده خود، در خاورمیانه واقع گشته است!» این جملات نمونه‌ای بارز از تفکر نابه‌جاساز است که به صورتی تخیلی و وهمی ایران را از زمینه جغرافیایی آن جدا کرده و در جوف کشور‌های اروپایی قرار می‌دهد.

این گفتمان با انکار واقعیت‌های تاریخی ایران، این کشور را به گونه تصنعی و وهمی به قلمرو تمدن اروپایی می‌چسباند و انکار هم‌پیوندی تاریخی، فرهنگی و سیاسی ایران و افغانستان نیز از چنین تفکری ناشی می‌شود. چنین تفکر افسون‌زده‌ای، جدای از غیرواقعی و غیراخلاقی بودن، به فراروی از وضعیت کنونی کشورمان نیز کمکی نمی‌کند. گسست از وضعیت دردناک کنونی نه با آرزواندیشی و دیگری‌ستیزی، که از طریق مواجهه با واقعیت ممکن می‌شود؛ واقعیتی که، از جمله، بر هم‌پیوندی‌های عمیق تاریخی، فرهنگی و سیاسی مردم ایران و افغانستان شهادت می‌دهد.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲۹
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱۷
ناشناس
۰۳:۱۷ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۲
(برای مثال علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلام می‌نویسد: «سامی، یک نژاد تند و سریع و عجول و فوری است و آریایی، نژادی صبور و آرام و پرطنین و پرسکون است.» شریعتی با این تقسیم‌بندی غیرعلمی و خرافی، تاریخ را تبدیل به کشمکش این دو نژاد می‌کند و دو سده‌ی نخست اسلام را دورانی می‌داند که ایرانیان با حفظ «نژاد و فرهنگ آریایی خود» مسلمان شده‌اند و سرگرم «آریایی‌سازی» دین سامی بوده‌اند)
از اون نمیشه چندان ایراد گرفت در اون دوره روشنفکرها در جهان هنوز ارج و منزلتی داشتند هر چند از نوع مذهبی. حکومتها برای تبلیغ و تطهیر چهره خود از انها استفاده میکردند. حالا روشن فکرها به حاشیه رفته اند و حکومتها وظیفه تبلیغ و تطهیر چهره خود را بر عهده سلبریتی ها قرار دادند. بطور کلی شریعتی سوپاپ اطمینان رژیم شاه بود.
دکتر موسوی
۱۵:۵۶ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۱
ایرانیان عزیز .
بگوش چند وقت دیگر ورود محمود افغان ایران را شاهد خواهید بود .
حالا هی برای خود مقاله بنوسید و هی سمینار برگذار کنید.
ناشناس
۱۴:۴۲ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
متاسفیم برای چنین نویسنده هایی که اتفاقا اونها هستن که از واقعیات دورند مردم عاشق وطنشونن تحمل جنایت بیگانه در کشور رو ندارن نگران امنیت وکار ومعیشت وجان ومال و...هستن که در برخی موارد توسط همین افغانها آسیب جدی وجبران نپذیری به داشته هاشون رسیده چطور ما افغانها رو ایرانی بدونیم وقتی حتی متولدین توایرانشون خودشونو افغانی می دونن آقای نویسنده ما نه نژادپرستیم نه بیگانه ستیز افغانها با استفاده از امکانات ومنابع ملی وکشوری که دولتهای گذشته به رایگان ومفت ورهاشده در اختیارشان قرار دادن به رشد وسرمایه رسیدن اما بسیاریشون شاکر وقدردان نیستن بلکه مدعی وطلبکار هم هستن امیدواریم اتباع افغان وحامیانشان به زودی خوش وخرم به افغانستان برگردند از مسئولان تقاضامندیم اتباع بیگانه رو به کشورشون طرد کنن
ناشناس
۱۳:۰۱ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
افغانی‌ها در ایران چه می‌خواهند ۴۰ سال با دارایی یک کشور دیگر زندگی کردن و بجای تشکر قتل و اعتیاد و خسارت برآوردن بس نیست؟
کشت جایگزین خشاب در افغانستان شروع شده
استخراج نفت و گاز در قشقری و هرات و ... به کمک چین و ژاپن آغاز شده
ارزش پولشان بیشتر از ایران شده
دیگر جنگ هم در آنجا نیست
بس است دیگر مثل مور و ملخ در پاکدشت و ری و زابل و اصفهان و شیراز ریخته اند
این کشور در و پیکر ندارد که هر کسی از هر جا خواست وارد می‌شود ؟
۴۵ سال ایران شد سفره کشورهای دیگر و بعد جناب روحانی می‌فرماید مگر ۴۰ ساله می‌شود کشور ساخت؟
آقای روحانی اگر بجای تشک مارک دار خریدن برای خود و ایران را قربانی کشورهای دیگر ندیدن بود ایران الان باید بالاتر از سنگاپور و چین و کره میشد
از ماست که برماست
ناشناس
۰۹:۲۹ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
مهاجر ۱۰۰۰ تا ۵۰۰۰ هزار تا نه یک سوم جمعیت یک کشور دیگر
ناشناس
۱۹:۲۱ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
ما همه انسانیم اما همه در یک سرزمین جا نمیشویم! اگر افغانی برادر ماست پس چرا افغانستان سرزمین ما نباشد ؟ چرا نیست؟ چرا مردمش از یک قوم وحشی بنام پشمون گریزانند؟ چرا دوهمسایه ترک نژاد ازبکستان و ترکمنستان حتی یک افغانی را به کشورشان راه نمی دهند؟ چرا در همین ایران در استان‌های ترک نشین و کرد نشین وعرب نشین هیچ افغانی جرات ندارد پا بگذارد؟ افغانستان دویست سال است از ایران جدا شده و ۴۵سال است فاشیست پشتون می گوید این سرزمین فقط برای پشتون هاست و دیگران را می کشد و فراری می دهد حاکم جمهوری اسلامی هم برای دوام حکومتش از افغان‌ها سوء استفاده می کند خیلی دلش برای افغانی نسوخته در اعتراضات سال‌های تازه یگانهای فاطمیون را دیدیم !
پاسخ ها
ناشناس
۱۲:۲۸ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
بله همه انسانیم
اما بروید سوپرمارکت محل بگویید من انسانم و مسلمانم پس لطفا یک عدد روغن مجانی بدهید آیا میدهد؟
مگر من ایرانی حقی از کشورهای دیگر دارم که در شرایط تحریمی باید نگران مردم کشورهای دیگر باشم در حالی که در کشورم کودکانی زندگی می‌کنند که اصلا نمی‌دانند مزه پنیر چگونه است و آنوقت دختر افغانی می‌آید با مالیات من ایرانی در اینجا زندگی می‌کند و برای تفریح به پاریس می‌رود در حالی که من حتی رنگ شمال کشورم را ندیده ام
کجای این عدالت است
عدالت
۱۶:۱۱ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
فارس و پانفارس به جزء خود با همه در ستیز و جنگ است. در داخل مرزهای جغرافیای موسوم به ایران خواهان نابودی تورک‌ها، عرب‌ها، بلوچ‌ها و لرها است. در خارج از مرزها هم که با همه ممالک و همسایه‌ها به جزء ارمنستان در تنش و جنگ لفظی است و همه را جعلی می‌خواند و برای همه مرگ آرزو می‌کند.
پاسخ ها
ناشناس
۲۳:۵۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
هندیها, برادرانِ نجسشان را بخاطر اندیشه های بدخواهانه,گفتارهای بی ادبانه و کردارهای ستمگرانه ای که داشتند از هند انداختندبیرون و نجسهای از هند رانده شده هم, وجودِنحس,نجس و نکبتشان را تحمیلِ فلاتِ عیران کرده و بومیانش را کشتار و عیران را اِشغال کرده و باهمه به جنگ,ستیز,عناد و دشمنی برخاسته اند. بی دلیل نبودکه یونانیها, عیرانی تباران را وحشی و بَربَر میشناختند و در این دوره زمانه هم,جهانیان, عیرانی تباران را محورشرارت و تروریست میشناسند.
احمد
۰۹:۴۳ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
اگر ناصر خسرو هم در ایران فعلی بود و هویت نداشت و هر کار خلافی بدون ترس از تعقیب انجام میداد و به افغانستان فرار میکرد اورا هم نمیخواستیم.
ناشناس
۰۸:۱۵ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
افغانستان الان دیگه هیچ نسبتی بافرهنگ ما نداره، یک قوم متوحش دخترکش و متحجر با افکار طالبانی، نویینده محترم برات ارزو میکنم فرزندت عاشق یک افغانی بشه
امید
۰۷:۴۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
وجود افغانهای غیرمجاز حتی برای افغانهای مجاز هم یک تهدید است چه برسد به ایرانیها،در صورت انجام عمل مجرمانه توسط اتباع غیرمجاز(که تعدادشان هم کم نیست)اتباع مجاز تحت آزار و تلافی قرار میگیرند.
ناشناس
۰۳:۲۶ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
برخلاف آنچه نوشته اید موضوع اصلا افغان ستیزی نیست. ایراد از ورود بدون ضابطه مردم افغانستان به ایران است که بدون بررسی سوابق آنها انجام میشود. باید توجه کرد که ممکنه بسیاری از آنها عضو یا هوادار طالبان یا داعش باشند. ورود بدون بررسی سوابق اتباع افغانستان به ایران میتونه خطرات بسیار جدی امنیتی برای ایران داشته باشه. در کجای دنیا مرزهاشون رو به ورود از کشوری که مشتی تروریست متحجر اداره اش میکنند باز میزاره؟ بنابراین موضوع بدون ضابطه اتباع افغانستان موضوعی امنیتی است که باید در اسرع وقت مورد توجه قرار بگیرد.
ناشناس
۲۱:۲۹ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
در کشورهاى اروپائى و امريکاى شمالى قوانينى مشخص براى مهاجر پذيرى دارند اينطور نيست که دروازه هاى خود را سخاوتمندانه بروى مهاجران بگشايند و وارد شوند. ضوابط و قوانين و مدت هاى انتظار طولانى براى پذيرش وجود دارد. وزير کشور قبلى عمدا يا غير چشمش را بر سيل مهاجران از افغانستان بست و به گفته خودشان حدود ٥ ميليون پناهنده بدون ثبت نام و ٣ ميليون پذيرفته شده وارد کشور شده اند که اين امر مشگلات بسيارى براى دولت و مردم به وجود آورده است. موضوعات پناهندگان افغانى از کنترل خارج شده و اين در رفتار برخى از ايرانى ها تاثير منفى گذاشته مخصوصا اينکه کشور با انبوه مشگلات معيشتى و معضلات سياسى در پهنه جهانى مواجه است
رضا
۱۷:۱۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
غلط کردید ما با مغول ها هموطن نیستیم، افغانی افغانی است و فرهنگ مغولی و داعشی و طالبانی دارد، این همه افغانی هجوم اورده ایران ، کدام ایرانی این فرهنگهای آنها دارد مثلا این همه بچه بزایند یا مثلا فقط پسر را بچه خود می دانند
پاسخ ها
ناشناس
۲۳:۵۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
مردمِ عادیِ عیرانی تبارِ اهلِ کشورِعیران(یعنی پارصها,کیردها,لرها,...), فقط و فقط باآلمانیهاو اتریشیها, هم فرهنگ,هم ریشه,هم نژاد,هم ژِن,هم خون,هم تبار,هم خانواده,هم زبان و فک و فامیل هستند و با افغانها,تاجیکها,پاکستانیها,هندیها, بنگلادشیها و مالدیویها هیچگونه نزدیکی,فامیلی,هم نژادی,همریشگی و همزبانی ندارند.فقط و فقط با آلمانیها و اتریشیها هم خانواده هستند.و شباهت چهره طالبان و انتحاریهای پاکستانی و تروریستهای تاجیک و ... , و زبانِ همریشه و فرهنگِ نزدیکشان به عیرانی تبارانِ اهلِ کشورِ عیران(یعنی پارصها,کیردها, لرها,...) ناشی از بدشانسیِ عیرانی تبارانِ اهلِ کشورِعیران میباشد که بخاطربدشانسی,شباهتِ چهره,شباهتِ فرهنگ,شباهتِ زبان و شباهتِ نژاد پیداکرده اند.
ناشناس
۱۷:۴۳ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۴
اگه ازعیران وعیرانی اینقدر بدت میاد چرا سالهاست تو کشورشون آزادانه دربیشترحق وحقوق اونها بدون رضایتشون خودتو سهیم کرده ای برگرد به همون خراب شده ای که ازش اومدی وبه نداشته هات افتخار کن بی انصاف مانند تو گند زد به سرزمین پاک افغانستان ومردم باشرفش بافرارکردن ازوطن وآوارشدن به کشورهمسایه وطلبکارشدن ازاونها لعنت به تو وامثال تو که اگه تو افغانستان می موندین ومبارزه وتلاش می کردین الان وضع کشورتون بهتربود
حسن
۱۵:۲۲ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
مقاله خوبی بود ولی افغانها باید از ایران بروند
نوری
۰۹:۴۸ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
تودهنت می گی افعانی یعنی بیگانه خوب ایران میدادیم صدام اینهمه جوانم کشته نمی شد بعصیهانفهمیده حرف می زنن کشور گرفتن فلسطین بعدی مایم
پاسخ ها
ناشناس
۱۹:۰۹ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۹
واقعا برخی جملاتش منطقی نیست! درسته که همه انسانیم اما مسئله نژاد چیزی نیست که بشود انکار کرد و سخن محمدرضا شاه درست است
ناشناس
۱۲:۲۵ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
احسنت بر شما
جنگ فقط شهید دادن نبود ، علاوه بر خسارت مادی ، زندگی خیلی از مردم نابود شد کسانی که عضوی از خانواده آنها گاز اعصاب خورد و موجی شد می‌دانند من چه می‌گویم ۴۰ سال اصلا زندگی نکردیم پدرم موجی بود و حتی یک سهمیه کوچک نگرفتیم که دار و ندارمان را گرفتند و مشکلات روحی در این ۴۰ سال جای خود دارد
حالا اگر قرار بود کشور را بدهیم دست افغانی هایی که نزدیک به یک میلیون خانواده ایرانی را به ورطه اعتیاد کشاندند و این همه خسارت مادی بر جای گذاشتند چرا ۴۰۰۰ سرباز نیروی انتظامی را گذاشتند در مبارزه با مواد مخدر از بین برود که هزاران کودکشان یتیم باشد
چرا همه چیز کشور ما در خدمت به بیگانه است هم مالیاتمان ، هم صدا و سیمایمان و هم مسئولانمان
ناشناس
۰۹:۰۷ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
ایرانیان افغان‌ستیز نیستند بلکه از عواقب منفی امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این حضور نگرانند. لطفا شیپور را از سر گشاد آن ننوازید.
ناشناس
۰۸:۳۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
دو روز دیگه مثل فلسطینی ها مجبور شدین با سنگ با اونها مقابله کنید تفاوت معلوم میشه
پاسخ ها
ناشناس
۰۹:۱۹ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
فلسطینی ها این سرگرمیشون بوده ، در اسرائیل کار میکنن و تمان برق و ‌‌‌‌... از اسراییله و قبل از جنگ مصرف سرانه گوشتشون در سال ۹۷ کیلو بود و در ایران ۳ کیلو
ناشناس
۱۲:۳۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
سرباز ایرانی رو سر مرز زدند کشتند بنیاد شهید گفته ننویسید شهید بگویید خواب بود از دکل افتاد پایین،
دیگه چه انتظار دارید که گستاخ نشوند؟ طالبان مرزبانان ما را می‌کشد عین خیال هیچ مسئولی نیست چون در چشم آنها خون مردم فلسطین رنگین تر است
محسن
۰۷:۰۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
آقای نویسنده این همه نوشتی و آسمان به ریسمان بافتی و از بزرگان داخلی و خارجی مثال آوردی تا متن خودتو وزین تر نشان بدهی اما به یک نکته بدیهی اشاره نکردی که بیشتر ریشه این اختلافات اقتصادی است و از وضع نامناسب مالی مردم که مهمان ناخوانده سرسفره خودشان نمی خواهند نشات می گیرد...
پاسخ ها
ناشناس
۰۹:۲۹ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۰
دقیقا درست گفتید
پسر ۱۹ ساله افغانی اومده ایران ، بهش میگن چرا اومدی میگه در ۱۶ سالگی نامزد کردم باید مهریه بدهم ، آنوقت من جوان ۴۰ ساله ایرانی تمام دارایی ام از ارث پدر و مادرم را گرفتند و نیز مالیات و ... را و به پدر شیمیایی ام هم چیزی ندادند و عمر و جوانی ام رفته و با مدرک فوق لیسانس خانه نشینم و ازدواج نکردم
چرا باید با ارث و مالیات من یک بیگانه زندگی کند؟ کجای دین گفته از سفره مردم بردارید و به دیگران بدهید؟ اون پسر افغانی غلط میکرد در ۱۶ سالگی ازدواج کنه که من ایرانی تاوانش را بدهم و برای تحصیل و درمان و اشتغال اون از برق و آب و محصولات کشاورزی و مالیات و ... کشورم اون هم در زمان تحریم و شرایط اقتصادی بزنم. مگر من مسلمان ایرانی از معدن افغانستان و مالزی و ترکیه مسلمان حقی دارم که کشورهای دیگر دارند؟ چرا فقط مردم ایران باید مسلمانی خود را ثابت کنند؟ چرا وقتی ما مشکل داریم هیچ کشور مسلمان دیگری بفکر مانیست؟ چرا وقتی مشکل داریم باید ۱۱ میلیارد دلار برق رایگان به عراق بدهیم؟ و ...
در اندونزی بزرگترین کشور اسلامی فقط ۷۰۰ نفر افغانی بطور موقت رفتند صدای تمام نمایندگانشان درآمد آنوقت ما یک سوم جمعیت یک کشور دیگه رو جا دادیم و از جوون خودمون میزنیم و به اونها می‌دهیم
منکه راضی نیستم
فردا که کودکان این سرزمین در کشور خودمون غریب افتادند معلوم می‌شود چه شده، چون از هر ۴۰۰ تولد ۳۰۰ تاش افغانستانی است
همین چند روز پیش یک خانم افغانی از گدایی روزی ۶ میلیون درآورده
ناشناس
۰۵:۵۷ - ۱۴۰۳/۰۶/۰۸
چرا مغلطه می کنید بحث افغان ستیزی نیست بحث ورود غیرمجاز بیگانه به کشور است می خواهد افغان باشد یا عرب یا ترک ترکیه ، برای آنهایی که مثل آدم با مجوز دولت جمهوری اسلامی وارد کشور می شوند هیچ محدودیتی نیست ،چرا باید ملت هزینه اتباع غیرمجاز را بدهد
پاسخ ها
ناشناس
۰۸:۳۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۱
10میلیون مهمان ناخوانده که بر سر سفره معیشت ایرانی نشسته اند؟ بهتر نیست طرحی ارایه کنید جای مهمان و میزبان عوض شود؟
نظرات شما