صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۱۸ شهريور ۱۴۰۳ - 2024 September 08
کد خبر: ۳۸۲۵۷۲
تاریخ انتشار: ۰۴:۱۰ - ۱۴ شهريور ۱۴۰۳
تعداد نظرات: ۵ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

فضل‌الله زاهدی؛ نخست‌وزیری که ستون پنجم هیتلر در ایران بود

فضل‌الله زاهدی بیشتر به دلیل نقش فعالش در کودتای ۲۸ مرداد و تکیه زدن بر جایگاه دکتر مصدق در ایام پس از کودتا شناخته می‌شود. اما بسیاری از وجوه زندگی او ناشناخته مانده است؛ از جمله عضویتش در حزب نازی، همکاری با نازی‌ها برای ترتیب دادن یک قیام نظامی در ایران و زندانی شدنش در فلسطین. این مطالب در چند سال اخیر و از طریق انتشار اسناد وزارت خارجه‌ی آلمان روشن شده اند. رویداد ۲۴ در این مطلب زندگی نامه‌ی تیمسار زاهدی را براساس این اسناد گزارش می‌کند.

رویداد ۲۴ | فضل‌الله زاهدی در ۲۸ اردیبهشت ماه سال ۱۲۷۱ در همدان زاده شد. پدرش نصرالله خان بصیر دیوان پیشکار امیرافخم، مالک بزرگ همدانی بود. نصرالله خان خود را از تبار زاهد گیلانی می‌دانست و به همین دلیل بعد‌ها فرزندانش نام خانوادگی خود را زاهدی گذاشتند. فضل‌الله از کودکی معلم سر خانه داشت و به مکتب‌خانه هم می‌رفت و با فرزندان امیرافخم تمرین سوارکاری و تیراندازی می‌کرد. زاهدی کمتر از هجده سال داشت که به مدرسه نظامی وارد شد و در هجده سالگی به درجه ستوان سومی رسید.

زاهدی در ۲۲ سالگی به قوای انگلیسی‌هایی که برای محافظت از منابع نفت عازم منطقه شده بودند پیوست. وی فرمانده یکی از گردان‌های داوطلب ایرانی شد و به خدمت انگلستان درآمد. سپس به کمک نیرو‌های انگلیسی به جنگ خالو قربان رفت آن‌ها را شکست داد. پس از تاسیس ارتش نوین ایران به دست رضاخان میرپنج وزیر جنگ وقت (که چند سال بعد تبدیل به رضاشاه پهلوی شد)، زاهدی در ارتش ارتقا یافت و ملقب به سرهنگ بصیر دیوان شد. رضاخان به وی دستور داد تامین امنیت مازندران را بر عهده بگیرد. در این زمان نیرو‌های جنبش جنگل به فرماندهی احسان‌الله خان دوستدار در پی قیام بودند و توسط ارتش سرخ حمایت می‌شدند. زاهدی به نیرو‌های احسان‌الله خان حمله کرد و پس از زد و خوردی سنگین ارتش جنگلی‌ها شکست خورد و احسان‌الله خان مجبور شد به قفقاز فرار کند. زاهدی غنیمت‌هایی را که از ارتش احسان‌الله خان ربوده بود به تهران فرستاد و به همین مناسبت در حالی که ۲۵ سال بیشتر سن نداشت به درجه سرتیپی رسید. درواقع فضل‌الله زاهدی تا به امروز هم جوان‌ترین سرتیپ تاریخ ارتش ایران است.

زاهدی در سال ۱۳۰۱ به همراه سرتیپ امان‌الله جهانبانی ماموریت یافت تا عشایر آذربایجان را خلع سلاح کند. جهانبانی و گروه‌های زیر نظرش از تبریز به سوی ارومیه و سلماس حرکت کردند و عشایر را خلع سلاح کردند و زاهدی نیز به چهریق رفته و آنجا را محاصره کرد. زاهدی پس از نبر با قوای سیمیتقو آن‌ها را به سختی شکست داد و اسماعیل آقا به ترکیه گریخت و سرانجام سربازان زاهدی دژ شهر را تصرف کردند. زاهدی که در این غائله خوش درخشیده بود برای تامین امنیت منطقه آذربایجان و به دستور سردار سپه دو سال دیگر در آن منطقه ماند و نهایتا در ۱۳۰۳ به همراه جهانبانی به ایران بازگشت.

پول‌های بادآورده

زاهدی اکنون مورد اعتماد نظامیان بود و هر روز بیشتر در ساختار قدرت پیشرفت می‌کرد. رضاخان به پاس خدماتش به وی نشان ذوالفقار اهدا کرد و پس از بازگشت با قوایی چند هزار نفری وی را راهی بهبهان کرد. زاهدی تازه در بهبهان مستقر شده بود که دستور آمد برای سرکوب شیخ خزعل راهی بوشهر شود. زاهدی پس از استقرار نیرو‌های نظامی در خوزستان و در سال ۱۳۰۵ به تهران بازگشت و سه ماه مرخصی گرفت و با پول‌های فراوانی که در این دوره به دست آورده بود به اروپا رفت. ابراهیم صفایی در کتاب زندگینامه سپهبد زاهدی می‌نویسد: «او بسیاری شب‌ها به رستوران لیدو در شانزه لیزه می‌رفت، در این رستوران تمام وسایل تفریح و خوشگذرانی آماده بود، زنان برهنه و زیبا می‌رقصیدند و زاهدی در این رستوران سخاوتمندانه پول خرج می‌کرد.»

زاهدی پس از ریخت و پاش‌های فراوان با پول‌های باد آورده‌اش به تهران بازگشت و به فرماندهی تیپ مستقل شمال منصوب شد. زاهدی با مقام بالا و رتبه‌ای که داشت در شهر رشت صاحب نفوذ فراوان شد و میهمانی‌ها و شب‌نشینی‌های پرخرجی در آنجا برگزار می‌کرد. روحانیون و مذهبیون اقدامات زاهدی را برنمی‌تابیدند و تظاهراتی علیه او در شهر به راه انداختند که سرکوب شد و عاملین به دستور زاهدی تبعید شدند.

در سال ۱۳۰۸ هجری خورشیدی، رضاشاه زاهدی را به ریاست کل ژاندارمری کشور منصوب کرد، ولی به علت ناکامی در سرکوب عشایر یکبار مورد خشم رضاخان قرار گرفت. با این حال در سال ۱۳۰۹ به ریاست کل شهربانی رسید. زاهدی در کسوت رییس شهربانی موفق عمل کرد، اما در اسفند ماه سال ۱۳۱۰ با فرار زندانیان زندان قصر این بار به شکل جدی مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و از ریاست کل شهربانی برکنار شد. اما رضاشاه نمی‌توانست نظامی مورد اعتمادش را به همین راحتی کنار بگذارد و در نتیجه او را بازرس مالی ارتش کرد. در سال‌های بعد که فضای سیاسی و اقتصادی ایران میلیتاریستی می‌شد و نظامیان به صور سیستماتیک وارد اقتصاد می‌شدند، زاهدی وظیفه مهم تاسیس باشگاه افسران را بر عهده گرفت.

اختلاس ازحکومت رضاشاه

رضاشاه در سال ۱۳۱۶ زاهدی را برای خرید اسب‌های مجاری به مجارستان فرستاد. سفر کاری زاهدی چند ماه طول کشید و در این مدت از خوش‌گذرانی هم غافل نشد، اما پس از بازگشت ظاهرا لیست هزینه‌ها با آنچه زاهدی ادعا می‌کرد، مغایرت داشت و رضاشاه فهمید زاهدی مبلغ کلانی را اختلاس کرده و به همین دلیل دیگر پست مهمی به وی نداد و زاهدی از آن تاریخ تا یک بعد که بازنشسته شد تنها یک سرتیپ ساده ارتش بود. اما همزمان یک شرکت بازرگانی تاسیس کرد و به واسطه رانتی که در ساختار حکومت داشت، به واردات خودرو‌های لوکس مشغول شد. اما مهمترین فعالیت زاهدی در این دوران عبارت بود از همکاری با جاسوسان هیتلر و فعالیت در حزب کبود.

حزب کبود

یکی از احزاب ناشناخته، ولی مهم تاریخ ایران «حزب کبود» است. حزب کبود که به «حزب نازی ایران» و «حزب سیاه‌پوشان» نیز معروف بود، در سال ۱۳۲۳ توسط فضل‌الله زاهدی و حبیب‌الله نوبخت تاسیس شد. حزب کبود در آغاز «ملیون» خوانده می‌شد و محمدعلی دبیری، حسین حسام‌وزیری، سعید نقیب‌زاده و منشی سفارت آلمان، با نام احمد نامدار، نیز با این حزب همکاری داشتند. حزب کبود دارای اندیشه‌های ناسیونال-فاشیستی بود و علنا تحت تاثیر نازیسم تشکیل شده بود. موسسان این حزب نیز بعد از ورود متفقین بازداشت و زندانی شدند؛ و البته مهترین چهره فعال در آن حزب نیز کسی نبود جز فضل‌الله زاهدی.

پیوستن به نازی‌ها

حزب نازی در سال ۱۹۴۱ یک افسر آلمانی به تهران فرستاد تا در آنجا به تشکیل و برپایی یک دستگاه شبکه اطلاعاتی سیاسی و سازماندهی و ایجاد یک اردوی هوادار آلمان بپردازند. براساس اسناد وزارت خارجه آلمان، اندک زمانی بعد در اوایل سال ۱۹۴۱ کمیته نهضت ملی ایران زیر نظر فرانس مایر تاسیس شد؛ کمیته‌ای که اکثر اعضایش را آن دسته از افسران ارتش ایران که هوادار هیتلر و نازیسم بودند، تشکیل می‌دادند. یکی از جاسوسان مهم آلمان نازی کتابی تحت عنوان «سپیده دم در ایران» نوشته؛ کتابی که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. ویرایش دوم این کتاب زیر عنوان «شورش در ایران» در سال ۱۹۸۰ منتشر شد که واژه‌ی «شورش» در این جا به معنای جنبش هواخواهانه از آلمان نازی در میان سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ است.


بیشتر بخوانید: اردشیر زاهدی؛ آخرین سفیر ایران در آمریکا +تصاویر


فرانس مایر در دوران اقامت خود در تهران روابط خود با افسران ایرانی را گسترش داد. او از طریق فرستنده بی‌سیم پیوسته با برلین در تماس بود. شولتز- هولتهوس در کتاب خود، شورش در ایران»، خطاب به مایر در سال ۱۹۴۳ این گونه بیان میدارد: «اینک زمان آن فرا رسیده است سه روز پیش با ارتشبد فضل الله زاهدی که فرماندهی کل نیرو‌های اصفهان است، نشست و گفتگو داشتم. بخش اعظم نیرو‌های دفاعی و مقاومت ایرانی در آماده باش کامل هستند تا با اشاره آلمان وارد عمل شوند. اصفهان به عنوان یک قرارگاه مشترک، ارتش آزادی بخش «ایران و مقر» رهبری عملیات نظامی آلمان در ایران تعیین گردیده است.».

اما مایر توسط سازمان اطلاعات و امنیت بریتانیا دستگیر شد. چند روز بعد از آن نیز تعقیب و دستگیری ایرانیان همدست مایر آغاز گردید. فهرست اسامی که از مایر به دست آمد، شامل ۱۶۲ نام بود ۱۳۷ تن از آن‌ها به زندان محکوم شدند که سه ژنرال یک نخست وزیر سابق، یک آخوند سرشناس و نیز یک قاضی عالیرتبه را نیز شامل می‌‍شد. سرانجام متفقین با متلاشی ساختن انشعاب‌های ائتلافی هوادار آلمان، قادر به دستیابی به یک هدف مرکزی و مهم خود در ایران شدند و اعضای حزب کبود را دستگیر و زندانی کردند.

زندانی شدن زاهدی در فلسطین

در گزارش متفقین چنین آمده که «فضل‌الله زاهدی در حال برنامه‌ریزی یک قیام عمومی با همکاری نیرو‌های آلمانی بود» و نقشی مهم در احتکار غلات و نارضایتی گسترده مردم بابت نبود مواد غذایی داشته است. زاهدی در دفتر کار خود و توسط فیتزروی مکلین دستگیر شد. مکلین جزئیات این دستگیری را در کتاب خاطرات خود در سال شرح داده است. وی در کتابش می‌گوید در محل استراحت فضل‌الله زاهدی «مجموعه‌ای از سلاح‌های خودکار ساخت آلمان، مقدار زیادی لباس زیر ابریشمی، مقداری تریاک، فهرست مصور روسپی‌های اصفهان و مکاتباتی از یک مامور محلی آلمانی» یافته است. زاهدی پس از دستگیری با هواپیما از کشور خارج شد و در فلسطین، که تحت سلطه‌ی بریتانیا بود، زندانی شد. وی حدود چهار سال در فلسطین زندانی بود و با این سوابق و اوصاف کمتر کسی تصور می‌کرد که باز به قدرت بازگردد.

آزادی و بازگشت به ایران

دولت بریتانیا در سال ۱۹۴۵ زاهدی را آزاد کرد و وی پس از بازگشت از اسارت، به عنوان بازرس نیرو‌های نظامی در جنوب ایران منصوب شد. چهار سال بعد، زمانی که محمدرضا شاه برای مقابله با تهدید فزاینده سپهبد حاج علی رزم‌آرا، او را به عنوان رئیس پلیس (شهربانی) منصوب کرد و زاهدی عملا به یکی از افراد قدرتمند حکومت بدل شد. انتخاب زاهدی توسط شاه بی‌دلیل نبود؛ آبراهامیان در ایران بین دو انقلاب می‌نویسد: «زاهدی، ستوان سابق قزاق که با جنگلی‌ها جنگیده و در زمان رضا شاه به درجه سرهنگی رسیده بود، از رزم آرای تازه به دوران رسیده چنان بیزار بود که پیش از رسیدن به این نتیجه که ارتش و سلطنت با هم می‌مانند یا با هم ساقط می‌شوند، به جبهه ملی نزدیک شده بود.» زاهدی هیچ اصول اخلاقی و سیاسی‌ای نداشت و فقط در پی منافع خود بود. به همین دلیل سریعا به جبهه ملی نزدیک شد و دکتر مصدق نیز از اینکه علیه رزم‌آرا متحدی به دست آورده خوشحال شد و با زاهدی دست دوستی داد.

دوستی و دشمنی با مصدق

در سال ۱۳۲۹ و زمانی که رجبعلی منصور به نخست وزیری رسید، وی از ریاست شهربانی برکنار شد. دکتر مصدق خطابه آتشینی در دفاع از زاهدی ایراد کرد و برکناری وی را توطئه‌ای برای استقرار استبداد در ایران دانست. دکتر مصدق پس از رسیدن به نخست وزیری، زاهدی را وزیر کشور کرد، اما اندک زمانی بعد و در تیرماه سال ۱۳۳۰ میان طرفداران حزب توده در ایران اختلاف پیش آمد و با دخالت پلیس چند نفر کشته شدند. دکتر مصدق که مخالف برخورد‌های پلیسی و سرکوب‌گرانه بود زاهدی را برکنار کرد. مخالفت و کینه زاهدی نسبت به مصدق از همین زمان شکل گرفت. زاهدی پس از آن به مجلس سنا رفت و جبهه‌ای علیه مصدق تشکیل داد. زاهدی از هیچ تلاشی برای مقابله با مصدق دریغ نمی‌کرد و در نهایت که مجلس سنا با لایحه مجلس شورای ملی تعطیل شد. مخالفت‌های زاهدی با دکتر مصدق حالت دشمنی علنی به خود گرفت. برخی اینگونه روایت کرده‌اند که زاهدی و یارانش تصمیم به قتل مصدق گرفتند و در نتیجه کودتای ۹ اسفند ۱۳۳۱ زاهدی دستگیر و به جرم اقدام به قتل زندانی شد. زاهدی خیلی زود از زندان آزاد شد و به اقداماتش علیه دولت مصدق ادامه داد. پس از قتل تیمسار افشار طوس به دست مخالفان مصدق، زاهدی باز هم تحت تعقیب قرار گرفت، ولی با حمایت کاشانی به مجلس شورای ملی پناهنده شد و از محاکمه تن باز زد.

زاهدی اکنون تندرو‌ترین مخالف مصدق بود و سوابقی روشنی در خدمت به خاندان پهلوی داشت. همچنین سابقه نظامی وی و نزدیکی‌اش به آیت‌الله کاشانی که روحانی طرفدار شاه و ضد مصدق بود، وی را گزینه اصلی برای جانشینی مصدق می‌کرد. شاه مصدق را برکنار کرده و زاهدی را به جای وی منصوب کرد و در نتیجه آن کودتای ۲۸ مرداد رخ داد. زاهدی و فرزندش اردشیر زاهدی اعلامیه‌هایی آماده کردند و بین مردم منتشر کردند و به بسیاری از فرماندهان نظامی برای اقدام علیه مصدق رشوه دادند.

دوران نخست‌وزیری

نخست وزیری فضل‌الله زاهدی که فردی منفعت‌طلب بود و هیچگونه سواد سیاسی نداشت، فاجعه‌ای تمام عیار برای ملت ایران بود. زاهدی که از سیاست چیزی سر در نمی‌آورد تلاش کرد برای ماندن در قدرت دل اصحاب قدرت را به دست آورد. مرکز تجمع بهاییان به دستور وی اشغال شد و با اعضای حزب توده و پیروان مذهب اشتراکی برخورد شد. او به اسلام‌گرایان نزدیک شد و حتی نواب صفوی، بنیانگذار سازمان فداییان اسلام، را که در دولت مصدق ۲۰ ماه در زندان بود، از زندان آزاد کرد.

زاهدی دولت کودتا را مستقر کرد و نیرو‌های مترقی را سرکوب کرد؛ آنهم با کمک انگلستانف یعنی حکومتی که چهارسال زندانی‌اش کرده بود. مسعود بهنود در کتاب از سیدضیا تا بختیار می‌نویسد: «وظیفه او فراهم آوردن زمینه برای قرارگرفتن ایران زیر سیطره سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا بود و طبیعتا به اجرا گذاشتن ترتیباتی که در لندن و واشینگتن کارشناسان نفتی شرکت سابق نفت انگلیس و کارتل‌های نفتی آمریکا، بر سر آن گفتگو داشتند. برای چنین کاری: سرکوب کامل کمونیست‌ها، از بین بردن کانون‌های مخالفت، اعمال سانسور کامل و انتخابات تازه مجلس در دستور کار دولت قرار گرفتند.»

برکناری و مرگ

زاهدی نماد پایان آزادی ۱۲ ساله مردم ایران بود که با استعفای رضاشاه آغاز شده بود و با جنبش دکتر مصدق اوج گرفته بود. اما خود زاهدی نیز بیش از حد قدرتمند بود و شاه این را برنمی‌تابید. در سال‌های تثبیت قدرت شاه از سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲، شرایط تغییر کرد و شاه به اشکال مختلف قدرت شاه متمرکزتر می‌شد؛ گاه از طریق میدان دادن به نظامیان نزدیک و گاه از طریق کنار گذاشتن آنها. علاوه بر این، خانواده اشراف نیز همچنان تا پیش از انقلاب سفید قدرت داشتند و نهایتا درگیری زاهدی با یکی از همین خانواده‌ها بهانه خوبی به شاه داد تا زاهدی را برکنار کند. یرواند آبراهامیان می‌نویسد: «خانواده اشراف همچون علم، علاء، حکمت، ذوالفقاری واردلان و فرمانفرماییان هم در استان‌ها و هم در تهران دارای قدرت بودند.» در فروردین ۱۳۳۴ هنگامی زاهدی خواست مانع ورود خاندان ذوالفقاری به مجلس شود، محمدرضاشاه وی را برکنار کرد و حسین علاء را به جای وی گذاشت.

زاهدی پس از برکناری به ویلای بزرگ و مجلل خود که «گل سرخ» نام داشت و در شهر مونتروی سوئیس واقع بود رفت و نهایتا در سال ۱۳۴۲ در همانجا درگذشت. اما فرزندش، اردشیر زاهدی، بدل به یکی از نزدیکترین افراد به شاه شد و راه پدرش را ادامه داد؛ اردشیر زاهدی در بی‌اخلاقی و اختلاس و دزدی چیزی کم از پدر خود نداشت.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
داود
۱۳:۳۳ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۸
زنده باد پیشوای بزرگ آریایی ها رایش سوم آدولف هیتلر
راِیش سوم
۱۲:۵۸ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۷
درود به پیشوا بزرگ
رایش سوم آدولف هیتلر
و حزب نازی
مهدوی
۲۳:۰۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۴
هر چهمی خواهید رجال ملی ایران را خراب کنید نتیجه اش عکس می شود، ارادتم به زاهدی صد چندان شد چونما در واقع ایران را واحد را مدیون او هستیم
ناشناس
۱۰:۱۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۴
"اردشیر زاهدی در بی اخلاقی و اختلاس و دزدی چیزی کم از پدر خود نداشت." بی اخلاق بود که در روزهای ترور فیزیکی و شخصیتی سردار سلیمانی، جلوی همه دشمنان از انگلیس و آمریکا تا بقیه ایستاد و علیه پمپئو و ترامپ صحبت کرد و از قهرمان ملی ایرانیان جانانه دفاع کرد و و او را سرباز باشرف ایران خواند و گفت که به او افتخار میکند؟
ناشناس
۰۹:۰۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۴
به آذربایجان رفت و در ۱۳۰۳ به ایران بازگشت؟ اصلاح کنید لطفا
نظرات شما