رویداد۲۴| مازیار وکیلی: جنگ از آن پدیدههایی است که از بدو پیدایش بشر بر روی کره زمین وجود داشته است. هیچ کشور یا ملتی نیست که بتواند ادعا کند اسیر جنگ نبوده یا جنگ به شکلی بر زندگیاش تاثیر نگذاشته است. پس ادعای گزافی نیست اگر تاریخ جنگ و جنگاوری را تاریخ بشریت بدانیم. به واسطه اهمیت این موضوع هم هست که سینما از بدو پیدایش تا امروز به جنگ و جنگاوری پرداخته و ژانر جنگی یکی از مهمترین ژانرهای تاریخ سینما بوده است. فیلمهای بزرگ زیادی درباره جنگ ساخته شدهاند. فیلمهایی که نه صرفاً درباره جنگ که درباره تاریخ یک ملت هم صحبت میکنند. به واسطه اهمیت درامهای تاریخی که به جنگ میپردازند نگاهی انداختهایم به هفت فیلم مهم تاریخی جنگی سینمای جهان.
ژان رنوآر یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما و پسر نقاش بزرگ امپرسیونیست فرانسوی پیر گوست رنوآر بود. رنوآر از معدود فیلمسازان غیر موج نویی سینمای فرانسه است که فیلمهایش به شدت مورد توجه تماشاگران و منتقدان سراسر جهان قرار گرفته. رنوآر اُستاد تحلیل طبقه بورژوآ فرانسه بود. او در شاهکار فناناپذیرش قاعده بازی گزارش دقیقی از اوضاع بورژوآزی فرانسوی در دهه سی ارائه کرد. در فیلم جنگیاش توهم بزرگ هم نگاهی انداخت به آخرین جرقههای بورژوآزی اروپای قدیم که با پایان جنگ جهانی اول خاموش شد. رابطه دوستانه دوبولدیه افسر فرانسوی و کاپیتان فن رافنشتاین آلمانی که در اردوگاه جنگی آلمانها شکل میگیرد آخرین جلوه از این رابطه کمیاب بورژوآزی اروپایی است که با جنگ جهانی اول از هم فرو میپاشد و تبدیل به یک خاطره یا آنطور که نام فیلم به آن اشاره میکند توهم میشود. مهمترین تاثیر جنگ جهانی اول بر کل اروپا پایان همین بورژوآزی و شکل گیری طبقه جدیدی از کارگران مرفه است که رنوآر به خوبی آن را در فیلم توهم بزرگ به تصویر میکشد.
بربادرفته یکی از بزرگترین و چه بسا بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما است. کتاب مارگارت میچل درباره یک دختر سرکش جنوبی که در جریان جنگ داخلی آمریکا عاشق مردی ماجراجو میشود به شدت مورد توجه مردم قرار گرفت. این کتاب توسط بزرگترین تهیه کننده همه دوران هالیوود یعنی دیوید. اُسلزنیک خوانده شد. سلزنیک به تمام مردم آمریکا قول داد که تک تک صفحات رمان را تبدیل به فیلم کند. سلزنیک حقیقتاً این کار را هم انجام داد و بربادرفته را تبدیل کرد به بزرگترین فیلم سینمایی که تاکنون ساخته شده است. او با کمک کارگردانان بزرگی که هر کدام مقطعی روی فیلم کار کردند جنگ داخلی آمریکا را به عشق آتشین اسکارلت اوهارا و رت باتلر پیوند زد و فیلمی ساخت که هنوز که هنوز است به عنوان یک گنیجینه ملی از آن یاد میشود. اشارات دست راستی فیلم شاید برای ذهنهای چپ زده برخی خوشایند نباشد. اما این مهم نیست. مهم این است که شما به تماشای بزرگترین و حماسیترین فیلم تاریخ سینما نشسته اید پس از آن لذت ببرید.
دیوید لین یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما است که توانسته جوهره رمانتیسم را روی پرده سینما به تصویر بکشد. کارگردانی منضبط، آداب دان و بیرحم (او حتی بعد از مرگ یکی از عوامل پشت صحنه دکتر ژیواگو حاضر نشد فیلمبرداری را قطع کند) که تعدادی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینما را کارگردانی کرده است. اکثر تماشاگران پیگیر سینما لین را با ساخت دو شاهکار فناناپذیرش لارنس عربستان و دکتر ژیواگو به خاطر میآورند. اما حقیقت ماجرا این جا است که لین ساخت فیلمهای بزرگ و درخشان را با پل رودخانه کوآی آغاز کرد. فیلمی که به زندگی تعدادی از افسران انگلیسی در اردوگاه جنگی ژاپنیها میپردازد. فیلم در خلال رقابت فرمانده افسران انگلیسی با فرمانده ژاپنی به زیباترین و دراماتیکترین شکل ممکن پوچی جنگ را به تصویر میکشد. سکانس پایانی فیلم و نابودی پلی که کلنل نیکلسون انگلیسی با وسواس فراوان آن را ساخته است آئینه تام و تمامی از دیوانگی جنگ است. هیچ حماسه جنگی نتوانسته به خوبی پل رودخانه کوآی پوچی جنگ را به تصویر بکشد و این پدیده بشری را به این زیبایی تقبیح کند.
استنلی کوبریک یکی از نوابغ و نوادر تاریخ سینمای جهان است که در هر ژانری که فیلم ساخته شاهکاری تحویل تماشاگران داده است که نمونه آن را در هیچ فیلم دیگری ندیدهاند. راههای افتخار مهمترین فیلم جنگی کوبریک و یکی از بهترین فیلمهای جنگی تاریخ سینما است که بیشتر از آنکه درباره خود جنگ باشد درباره حماقت فرماندهان ارشدی است که یک کشور و مردم آن را تحقیر میکنند.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های تاریخی پادشاهی سینمای جهان
فیلم کوبریک انقدر صریح و بیپرده درباره حوادث جنگ میان فرانسویان آن زمان صحبت کرد که تا همین چند سال پیش نمایش آن در فرانسه ممنوع بود. راههای افتخار با آن سکانس تکان دهنده تیرباران سربازان بیش از هر چیز قربانی شدن انسانها بر سر هیچ و پوچ و به دست فرماندهان قدرت طلبی را نشان میدهد که تنها چیزی که برایشان مهم نیست جان انسانها است.
نجات سرباز رایان احتمالاً مشهورترین (و نه لزوماً بهترین) فیلم جنگی تاریخ سینما است. فیلمی است تکان دهنده درباره فداکاریهای سربازهای آمریکایی در جنگ جهانی دوم. فیلمی که سکانس طوفانی ابتداییاش خبر از یک شاهکار سینمایی میدهد. اسپیلبرگ را یک اُستاد بزرگ صنعت سرگرمی دانستهاند. مردی که سینما را به بازارهای جهانی پیوند زده و موفق شده به سینما یک زبان بیانی متناسب با اداراک تمام مردم جهان بدهد. در نجات سرباز رایان هم اسپیلبرگ موفق شده سلحشوری سربازان جنگی آمریکا را در کنار پوچی جنگ نمایش دهد و به این تحلیل برسد که صحنههای زیبای فداکاری سربازن وطن دوست نباید ما را از این موضوع غافل کند که جنگ چقدر ویرانگر و بیهوده است. اسپیلبرگ با ساخت نجات سرباز رایان نشان داد کارگردانی فیلم یعنی چه. (مت دیمون پشت صحنه این فیلم مدام دنبال اسپیلبرگ راه میاُفتاد تا فقط بفهمد اسپیلبرگ بودن چیست) و چگونه میتوان فیلمی ساخت که ساختنش با این کیفیت غیرممکن به نظر میرسد. بیخود نیست که اسپیلبرگ بزرگترین کارگردان جهان است.
تروآ بیش از آن که یک فیلم دقیق تاریخی از جهان باستان باشد یک حماسه جنگی هالیوودی است که تلاش میکند از تاریخ یک جنگ کلاسیک یک فیلم جذاب بسازد. جنگ میان تروآ و یونان یکی از مشهورترین جنگهای جهان باستان است که بیشتر از هر چیز به خاطر حقه جنگی اسب تروآ مشهور است که یونانیان موفق شدند با ساخت آن سربازان خود را به درون شهر تروآ بفرستند تا از داخل شهر بر پادشاه تروآ غلبه کنند. فیلم شوماخر فیلم جذاب و یک درام هالیوودی سرگرم کننده است که بیشتر از تاریخ روی افسانه تاکید کرده و البته نتیجه خوبی هم گرفته است. مردم زیادی تروآ را تماشا و عاشقش شدند.
لینکلن بیشتر از آن که درباره جنگ داخلی آمریکا باشد درباره مردی است که در شرایطی پیچیده که جنگ سراسر ایالت متحده را فرا گرفته بود قانونی را تصویب کرد که آینده آمریکا را شکل داد و آن را تبدیل به کشوری کرد که لیبرالیسم جز انکارناپذیر آن است. جزئیات تاریخی لینکلن شگفت انگیز است و اسپیلبرگ با ساخت این فیلم نشان داد که تکلیف جنگها بیشتر در پشت صحنه و به دست سیاست مداران مشخص میشود. حال اگر آن سیاست مداران مانند لینکلن خیرخواه باشند نتیجه خوب خواهد بود. اما لینکلن بدون بازی حیرت انگیز دنیل دی لوئیس فیلم خوبی نمیشد. بازی دی لوئیس در این فیلم به قدری استثنایی است که نمیتوان تشخیص داد که او لینکلن واقعی نیست. او به قدری در این فیلم خوب است که انگار روح لینکلن در او حلول کرده است.
یعنی این همه آثار خوبی که در دیگر کشورها (از جمله ایران) ساخته شده، کم اهمیت هستند ؟