صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ - 2025 January 17
کد خبر: ۳۹۸۰۶۵
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۳ - ۲۸ دی ۱۴۰۳
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد:

آغوشی از سر شفقت| عکسی که موفق به کسب جایزه پولیتزر شد

در این نوشتار تلاش داریم تا به وجوه یکی از شاعرانه‌ترین تصاویر خبری قرن بیستم، که در سال ۱۹۶۳ موفق به کسب جایزه پولیتزر شد، نگاهی بیاندازیم و وجوه پنهان آن را آشکار کنیم. هدف از این کار صرفا پرداختن به پس‌زمینه تاریخی این عکس نیست، بلکه پی بردن به رازِ جذبه انسانیِ آن است. احتمالا بسیاری از خوانندگان این گزارش برای نخستین بار با این عکس روبه‌رو می‌شوند؛ اما امید داریم که در ادامه چنان مجذوب آن شوند که بار‌ها و بار‌ها به تماشای آن نشسته و هر بار در آن بازتابی از ارزش‌ها و احساسات انسانی بیابند.

رویداد۲۴ | نام این عکس «یاری پدر روحانی» است و در ۴ ژوئن ۱۹۶۲ توسط «هکتور روندون لوورا» و در کاراکاس ونزوئلا ثبت شده است. ال پورتیانازو (۲ ژوئن ۱۹۶۲ _ ۶ ژوئن ۱۹۶۲) شورشی مسلحانه و کوتاه‌مدتی بود که در ونزوئلا و علیه دولت «رومولو بتانکور» رخ داد. در جریان این شورش، درگیری خونینی میان نیرو‌های دولتی و شورشیانی که از حمایت مردم پورتو کابیو برخوردار بودند رخ داد و بیش از ۴۰۰ کشته و ۷۰۰ مجروح شدند.

عکسی که پیشِ روی ماست_مشهور به _در عین سادگی ظاهری، سرشار از جلوه‌های گوناگون انسانی و تاریخی است. گویی لحظه‌ای یگانه از تاریخِ تیره و تارِ جنگ و آشفتگی را فریاد می‌زند. تصویری از انسانی خسته و زخم‌خورده که در آغوشِ مردی دیگر_ نمادی از مهربانی، ایمان و آرامش_ پناه جسته است. این دو چهره انسانی، در بطن فضایی نامطمئن و ناامن، گویی با گرفتن دست یکدیگر، دنیایی متفاوت می‌سازند؛ دنیایی که در آن اندوه و خشونت برای لحظه‌ای رنگ می‌بازند و به‌جایش تصویری از مهر و همدلی سربرمی‌آورد. آن پدر روحانی، در عینِ حالی که گلوله‌ها در اطرافش بر زمین نشسته‌اند، هچون شمعی در دل تاریکی و وحشت است و گویی از شمایل وی نوری از جنس همدلی می‌تاباند.

مواجهه نخست با تصویر

در این عکس یک پدر روحانی را می‌بینیم که لباس سیاه و ساده‌اش، تضادی پرمعنا با محیط سربی‌رنگِ اطراف دارد و فردی نظامی، شاید سربازی مجروح یا ازنفس‌افتاده، همچون کودکی در آغوش او پناه گرفته است. تفنگ سرباز روی زمین افتاده؛ گویی از جدال و نبرد دست کشیده و در گیرودار طوفانی درونی است. نگاهی که پدر روحانی به اطراف می‌اندازد_ نگاهی توام با نگرانی_ به نوعی یادآورِ رسالت اوست: پناه دادن به وحشت‌زدگان و درماندگان. 

این صحنه نمادی است از تقابل دو وجهِ غالبِ تاریخ بشری: خشونت و همدلی. از یک سو تفنگی بر زمین و انسان‌هایی که درگیر نبردند؛ از سوی دیگر، آغوشی گشوده و تمثیلی از آرامش معنوی. این ایجازِ تصویری گویی ما را به یاد گفته‌ای از ایلیا ارنبورگ می‌اندازد که می‌گفت: «جنگ، خاکستری بی‌رنگ است؛ اما گاهی، حتی در خاکستر شب‌های خونین، شراره‌ی مهربانی شفقت برمی‌خیزد.» 

کشیشی که در عکس می‌بینیم، می‌تواند نمادی فراگیر از نقش معنویت در کوران آشوب‌ها باشد. این احساس به‌ویژه درمورد مسیحیت صادق است؛ دینی که «کار پاپ را به پاپ و کار تزار را به تزار» می‌سپارد و، همچنین، بیش از دو قرن است که به ضرورت سکولاریسم رضا داده است. در همین راستا، حتی کسانی که مذهب را زاده تاریخ یا افسانه می‌دانند، در مواجهه با چنین تصویری، به نوعی تحسین نیرو‌های آرامش‌بخشی معترف می‌شوند که مهربانیِ معنوی می‌تواند بیافریند. تماشاگر این تصویر در سنت مسیحی رشد یافته است و حالت تصویر برایش آشناست. این تصویر به نمایش‌های نمادین سوگواری بر مرگ عیسی مسیح، مثلا در پی‌یتا یا «گریه مریم بر پیکر مسیح» شباهت دارد. چنین تصاویری عمیقا در فرهنگ غربی جا افتاده‌اند و افراد، حتی اگر نسخه اصلی مجسمه پی‌یتا را نشناسند، با بازنمایی‌های آگاهانه یا ناخودآگاه آن در سینما و دیگر هنر‌های بصری آشنا هستند. این امر ذهن مخاطب را به یک زمینه بزرگ‌تر_ در اینجا زمینه‌ای مذهبی و تاریخی_ ارجاع دهد و بر قدرت تاثیر عکس می‌افزاید.

وجه مسیحی تصویر به قدری پررنگ است که حتی شاید بتوان آن را تصویری درباره ایمان دانست. لئو تولستوی، که یکی از متفکران مهم تاریخ مسیحیت است، باور داشت که ایمان حقیقی در لحظات مهربانی متجلّی می‌شود. این عکس بی‌گمان مصداقی از همان عمل انسانی و معنوی است: سرباز به زانوی ضعف فرومی‌آید و پدر روحانی با آغوشی باز او را پذیرا می‌شود؛ گویی تیغِ بی‌رحم جنگ در برابر نوازشِ خیرخواهی، دیگر برّا نیست و ایمان (شفقت) معجزه می‌کند.

زبان نمادین تصویر

یکی دیگر از عناصر نمادین این عکس، تفنگی است که روی زمین افتاده است. این تفنگ آن‌گونه که به چشم می‌آید نه در دستان سرباز است و نه در بند خشمی کور. گویی آگاهانه کنار گذاشته شده و از کار افتاده است؛ ترسیم آن لحظه‌ای که انسان با گوشت و خون خویش سنگینیِ و دهشت جنگ را حس می‌کند و این سنگینی گاهی باعث کنار گذاشتن سلاح و دست کشیدن از نبرد می‌شود. 
همچنین می‌دانیم که عکس در موقعیت تاریخی مشخص گرفته شده، اما فراتر از تاریخ و مکان ثبت شده‌اش می‌رود. لحظه‌ی تصویر، لحظه‌ای جهانی است. نه یک انسان خاص، بلکه «انسان» در مرکز این قاب ایستاده، مفهوم و سرنمون انسان؛ انسانی که هراسان است و در آغوش پذیرنده و آرام پناه گرفته. تاریخ عکاسی جنگ، مشحون از تصاویری است که یا لحظه‌های سهمگین درگیری را نشان می‌دهند یا اوجِ شهامت سربازان را. اما این تصویر، جلوه‌ای متفاوت دارد: قهرمانی‌اش در پناه دادن و پناه آوردن است؛ در آغوشی که به جای تهدید و زور، سراسر همدلی است.

فریاد‌های بی‌صدا

عکس یاد شده صدایی ندارد؛ اما ساکت هم نیست. فریاد‌های بی‌صدای تصویر را می‌توان شنید: فریاد گلوله‌ها، فریاد زخم‌هایی که بر دیوار شهر حک شده است، فریاد نفس‌بریده سرباز. در دل این غوغا، پدر روحانی با نگاهش به اطراف، ما را دعوت می‌کند تا عمق حادثه را حس کنیم. نگاهش پر از تشویش است، اما در عین حال سعی دارد آرامش خود را حفظ کند. شاید می‌خواهد مطمئن شود که خطری فوری در کمین نیست. شاید هم در جستجوی راه نجاتی است؛ دستی یاری‌گر؛ یا آنکه تنها می‌خواهد یقین یابد در این لحظه مهرآمیز، تیرِ دشمنی رخنه نکند.

این سکوتِ عکس، ادامه فریاد‌ها در فضای خالی است. گویی سکوتِ تصویر پاسخی است به همهمه دنیای بیرون: فریاد را آن کسی می‌شنود که چشمش را برای دیدن و دلش را برای لمس کردن بگشاید.

نظرات شما