گروه فرهنگ و هنر، رویداد۲۴– گسیختگی روایی «دیوان غربی - شرقی» -اگر چه بخشی از آن تعمدی بود- در کنار طولانی بودن برخی از صحنهها دست در دست هم داد تا مخاطب نتواند احساس رضایت کند.
روحالله سپندارند: آخرین شب سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر جایی میان شرق و غرب سپری شد تا محسن حسینی خودش با تمام یارانش اجرایی چندپاره را در سالن چهارسوی تئاتر شهر به روی صحنه ببرد. نمایشی که بیش از هر چیز بتوان آن را پرفرمنسی شناور در هزاروارههای روایتی از غرب تا شرق نامید.
«دیوان غربی- شرقی» نمایشی است که به کارگردانی محسن حسینی به روی صحنه رفت تا در بخش بینالملل جشنواره تئاتر فجر با دیگر نمایشها به رقابت بپردازد.
«دیوان غربی- شرقی» بر گرفته از نام کتاب شعری با همین نام از گوته شاعر آلمانی است که حدود ۲۰۰ سال قبل سروده شده و بازتاب فرهنگ و ادبیات ایرانی با نگاه غربی گوته است.
حالا سالن چهارسو شاهد روایت دوبارهای از «دیوان غربی - شرقی» بود، با این تفاوت که «دیوان غربی – شرقی» نه به روایت گوته که به روایت حسینی روی صحنه رفته بود؛ هر چندپارههایی از گوته نیز به روی صحنه برده شد.
نمایش با روایت ۹ الهه الهام یونان باستان آغاز میشود که تا انتهای داستان در قالب همسرایان همراه این نمایش هستند تا به گفته کارگردان این نمایش، تابلوهای چندگانهای را خلق کنند. پرده اول نمایش از آتلیه پیگمالیون مجسمهساز معروف قبرسی شروع میشود و ونوس به خوابش میآید؛ تابلو پایانی این نمایش بوستان نام دارد که اشارهای به بخش پایانی کتاب گوته با نام «خلد نامه» است. بوستانی که با دستههای گندم در دکور این نمایش ترتیب داده شد و نقاشیهای ونگوگ هم با استفاده از ویدئو پروژکتور روی پرده به نمایش در آمد تا شاید خلدنامه گوته کامل شود.
تماشاچیهای «دیوان غربی- شرقی» در حالی پرده اول و مجسمههای متحرک را دنبال کردند که در پرده دوم همسرایان به رهبری رؤیا نونهالی، سمفونی طولانی و خستهکنندهای را اجرا کردند که تمام سنگینی پرده اول را فرو ریخت و همین مسئله، ریزش تماشاچیها را به همراه داشت؛ به طوری که با پایان یافتن این پرده، تعدادی از تماشاچیها ترجیح دادند سالن را ترک کنند. هر چند شاید اگر کمی بیشتر صبر میکردند، میتوانستند لحظات خوبی را در این اجرا شاهد باشند.
اما یکی از شاخصههای «دیوان غربی - شرقی» حرکات بدنی حاصل از تمرینهای طولانی بود، به طوری که کوریو گرافی در این نمایش نقش محوری داشت با این حال میشد ردپای برخی از رقصهای پینا باوش رقصنده و طراح رقص مدرن آلمانی را به وضوح در خلال اجراهای «دیوان غربی - شرقی» دید. به خصوص یکی از رقصهای معروف پینا باوش به نام «کافه مولر» به شکلی کوتاه در اجرای حسینی تکرار شد؛ هر چند فاصله آن با کافه مولر زیاد بود و جابجایی چهارپایههای چوبی نتوانست، صندلیهای لهستانی کافه مولر را در ذهن تداعی کند.
حسینی در میانه عرفان و دیالوگهای شاعرانه «دیوان غربی - شرقی» تابلویی را به روی صحنه برد که شرقیترین بخش کارش بود و در آن رقص سماع را با همسرایانش به نمایش گذاشت، رقصی که در نهایت به چرخش تنهای خودش خاتمه یافت و آنقدر طولانی شد که بخواهد همه را به خلسه ببرد.
موسیقی «دیوان غربی - شرقی» هم تلفیقی از نواهای شرقی و غربی بود و در این میان دو بازیگر-نوازنده نیز اجراهای زندهای با ویولن و دیوان داشتند که مکمل متن و اجرای پرفورماتیک بود.
با این حال در میانه اجرای عرفانی و خلسهوار، حسینی پردهای کمدی را روی صحنه میآورد تا برخی از ساختارهای کلاسیک تئاتر را با هجو ساختارهای کلاسیک و تمرینهای اینگونه تئاتر فرو ریزد.
در نهایت تابلو بوستان و خروج موزون بازیگران با همنوازی ویولن و دیوان، به تابلوی چندپاره «دیوان غربی - شرقی» به روایت حسینی خاتمه داد تا بازیگران و کارگردان با نیمی از صندلیهای خالی سالن مواجه شوند؛ هر چند بیشتر این صندلیهای خالی را میتوان کملطفی و کمصبری مخاطب به حساب آورد، اما گسیختگی روایی «دیوان غربی - شرقی» -اگر چه بخشی از آن تعمدی بود- در کنار طولانی بودن برخی از صحنهها دست در دست هم داد تا مخاطب نتواند احساس رضایت کند.
آنهایی که سالن را ترک نکردند، اگر چه از بخشهایی لذت بردند و اگر چه میدانستند حرفهای زیادی برای گفتن، فهمیدن و حس کردن وجود داشت، اما آنچه بر جای ماند و در ذهنشان نقش بست، آن بود که صحنه کوچک تئاتر گنجایش آن همه تابلو را یک جا نداشت.