فیلم سال دوم دانشکده من داستان دو دختر دانشجوست که از طرف دانشگاه به سفری دانشجویی میروند و در ادامه مشکلاتی برایشان پیش میآید.
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: سال دوم دانشکده من داستان دو دختر دانشجو بنامهای مهتاب و آوا است که دوستان صمیمی هستند. مهتاب و آوا به همراه تعدادی دیگر از دانشجویان از طرف دانشگاه به سفری دانشجویی در اصفهان میروند. آوا که مدتی است به خاطر مشکلات عاطفی که با دوست پسرش علی پیدا کرده از قرصهای مخدر استفاده میکند در اصفهان حالش به هم میخورد و به کما میرود. مهتاب به عنوان تنها دوست آوا که از مسئله قرصها هم خبر دارد با دوست پسر آوا علی تماس میگیرد و از پشیمانی آوا میگوید. همین مسئله باعث میشود علی به اصفهان بیاید و به بهانه ملاقات با آوا زمینه آشنایی او با مهتاب فراهم میشود. مهتاب هم به مسئولان دانشگاه و خانواده آوا میگوید علی پسرخاله اوست. این ملاقات علی را به مهتاب نزدیک میکند و باعث میشود رابطه مهتاب هم با نامزدش به مشکل بخورد و مهتاب بیشتر از قبل به علی نزدیک شود. نزدیکی که در نهایت باعث میشود مهتاب به کمیته انضباطی احضار و یک ترم تعلیق شود. آوا به تهران منتقل میشود و در خانه خودشان بستری میشود. در تمام طول مدتی که آوا در کماست مهتاب در زمانهای مختلف به عیادت او میآید و از ماجراهای خودش با علی برای آوا میگوید. در پایان مهتاب را میبینیم که بعد از گذراندن مدت تعلیق به دانشگاه برگشته و برای آوا پیغام میگذارد که زندگی همچنان ادامه دارد و بعد از تماس نامزدش (که به واسطه حضور علی رابطهاش با مهتاب به مشکل خورده بود) به خانه باز میگردد.
این اولین باری نیست که رسول صدرعاملی فیلمی درباره دختران جوان میسازد. صدرعاملی که کار خودش را به عنوان کارگردان در اوایل دهه شصت با ساختن ملودرامهای پُرطرفداری مثل گلهای داوودی و پاییزان شروع کرد عمده شهرتش را مدیون ساخت سه گانه معروفش درباره دختران جوان و مشکلات آنها است. دختری با کفشهای کتانی، من ترانه پانزده سال دارم و دیشب باباتو دیدم آیدا سه گانه مشهور این کارگردان درباره دختران جوان است. سه گانهای که باعث شد رسول صدر عاملی از یک ملودرام ساز به مرتبه یک فیلمساز جدی ارتقا پیدا کند. رسول صدر عاملی با ساختن چنین فیلمهای بیگانه نیست و بهترین فیلمهایش را درباره دختران جوان و مشکلات آنها ساخته. سال دوم دانشکده من هم قرار بود بازگشت صدر عاملی به دوران اوج باشد. خصوصاً آنکه فیلمنامه فیلم را پرویز شهبازی نوشته بود که آثار درخشانی مثل نفس عمیق و دربند را با محوریت دختران جوان در کارنامه داشت و این نزدیکی دیدگاه تماشاگر را اُمیدوار میکرد که سال دوم دانشکده من اثری هم تراز با دوران اوج کارنامه صدر عاملی باشد. اما فیلم برخلاف توقعات ایجاد شده بدل به یکی از ضعیفترین فیلمهای صدرعاملی شد و میتوان آن را اثری ضعیف همپای زندگی با چشمان بسته، شب و هرشب تنهایی دانست. بزرگترین مشکل فیلم نگاه نویسنده و کارگردان به دو شخصیت اصلی فیلم است. شهبازی و صدرعاملی در طول فیلم همان نگاهی را تایید میکنند که حراست دانشگاه هم به خاطر آن مهتاب را به کمیته انضباطی احضار میکند. دانشجویان این فیلم دخترانی هستند که کاری جز فکر کردن به پسران ندارند و همه ذهنشان پُر شده از پسری که آنها میخواهند آن پسر را که موقعیت و ظاهر خوبی دارد از چنگ یکدیگر در بیاورند. همه زمان فیلم به ملاقاتهای مهتاب علی و میگذرد و تلاشهای مهتاب را نشان میدهد که میخواهد علی را از چنگ آوا به کما رفته در بیاورد. این نهایت جایگاه و شانی است که شهبازی و صدرعاملی برای دانشجو قائل هستند. دخترانی بیهویت و پُرمسئله که تمام دغدغه ذهنیاش این است که دوست پسر رفیق به کما رفتهاش را از چنگش در بیاورد. به خاطر همین نگاه هم هست که ما در تمام مدت زمان فیلم ما شاهد صحبتهای خاله زنکی علی و مهتاب درباره گیرهای سه پیچی که آوا میداد هستیم. فیلم بیشتر از آنکه ربطی به دانشجو و دانشگاه داشته باشد درباره دختر جوان و سربه هوایی است که تمام فکر و ذکرش به چنگ آوردن دوست پسر خوشتیپ رفیق به کما رفتهاش است. نویسنده و کارگردان تلاش میکنند مشکلات دانشجویان و دانشگاه را در حد نبود آزادی برای انتخاب دوست پسر پایین بیاورند و این نگاه معنایی ندارد جز سیاستزدایی از دانشگاهی که زمانی کانون اصلی فعالیتهای سیاسی ایران بود. همه مشکلات یک دانشجو در این فیلم بدل میشود به عشق و عاشقی سبکسرانه. انگار که اگر مهتاب بتواند با علی دوست شود و حراست به رفت و آمدهای او کاری نداشته باشد تمام مشکلات حل میشود و دانشگاه به مدار اصلی خود باز میگردد. نویسنده و کارگردان در تمام طول فیلم در ترسیم دقیق شخصیت مهتاب مردد هستند. از یک طرف او را دوستی همراه با آوا نشان میدهند که بیشتر از هر کسی به او سر میزند و از طرف دیگر دختری شیطان صفت که تلاش میکند دوست پسر رفیقش را از چنگش در بیاورد. این تناقض هم در نهایت به محافظهکارانهترین شکل ممکن حل و فصل میشود.
علی نزد آوا برمیگردد و مهتاب متوجه عمل زشت خود میشود و بعد از اینکه سرش به سنگ خورد نزد نامزد سابقش بازمیگردد تا همه مشکلات حل و فصل شود. چنین دیدگاهی تایید همان نگاه محافظهکارانه اصولگرایان است و توقع آنان از نهاد دانشگاه را به خوبی بازتاب میدهد. بیخود نیست که فصل آخر فیلم در زمستان و در سفیدی برف (که احتمالاً نمادی است از پاک شدن درونی آوا) میگذرد. آوا زمانی پاک میشود و به رنگ برفهای اطرافش در میآید که سنتها را بپذیرد و با نامزد سابقش همراه شود. یک راه حل مرتجعانه برای یک مسئله پیش پا اُفتاده. چنین راه حلی از سوی نویسنده و کارگردان بیشتر از آنکه شبیه یک راه حل درست و اصولی باشد به مذاق کسانی خوش میآید که دانشگاه را کانون فتنههای اخلاقی میدانند.
کارگردان: رسول صدر عاملی فیلمنامهنویس: پرویز شهبازی، مدیر فیلمبرداری: هومن بهمنش، چهرهپرداز: عبدالله اسکندری، طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسایی، تدوین: مصطفی خرقهپوش، صدابردار: منصور شهبازی، صداگذار: سیدمحمود موسوینژاد، موسیقی: کریستف رضاعی، جلوههای ویژه بصری: جواد مطوری، جلوههای ویژه میدانی: آرش آقابیک، عکاس: مریم تختکشیان