صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ - 2022 December 07
کد خبر: ۲۵۰۹۸۶
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۴ - ۲۲ بهمن ۱۳۹۹
تعداد نظرات: ۱ نظر

سفر میشل فوکو به ایران بعد از انقلاب ۵۷

میشل فوکو نویسنده فرانسوی در سال ۵۷ به ایران سفر کرد و تحت تاثیر انقلاب ایران، مجموعه مقالاتی درباره انقلاب ایران نوشت که در ایران در کتابی با عنوان «ایران روح جهان بی روح» منتشر شد. او چندی بعد البته از نظر خود برگشت

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده در ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۸ (۲۴ شهریور ۱۳۵۷) که سفر میشل فوکو نویسنده مشهور فرانسوی به ایران را نشان می‌دهد. 

میشل فوکو یکی از بزرگترین متفکران سده بیستم است. شهرت او در دهه هفتاد و هشتاد قرن بیستم به اوج خود رسیده بود و تا امروز هم یکی از پر ارجاع‌ترین چهره‌های علوم انسانی در جهان است. فوکو در آثارش دولت و سوژه مدرن را تبارشناسی می‌کند و پژوهش‌هایش بیشتر بر محور سلطه در عصر مدرن می‌گردد. از این رو به نوعی از منتقدان مدرنیته و عصر روشنگری محسوب می‌شود بنابراین پست مدرن خواندن وی به کلی غلط است. با این پیشینه فکری طبیعی بود که انقلاب ۵۷ برای فوکو جالب توجه باشد. فوکو که به لیبرال دموکراسی غربی و کمونیسم شرقی خوشبین نبود، آنچه در ایران رخ می‌داد را یک اتفاق منحصر به فرد و یک معنویت سیاسی جدید می‌دانست.

میشل فوکو دو بار به ایران سفر کرد. نخست در ۲۴ شهریور تا ۲ مهر ۱۳۵۷بود. این سفر‌ها را به عنوان خبرنگار برای یک روزنامه ایتالیایی انجام می‌داد و طی آن با بسیاری از دست‌اندرکاران انقلاب دیدار کرد.

فوکو همجنسگرا بود و سفر نخستینش به ایران را به همره شریک جنسی خود انجا داد و این امر باعث آشفتگی و عصبانیت خانواده میزبان وی یعنی دکتر احسان نراقی شد.

فوکو از سال پیش از بالاگرفتن درگیری‌ها مسائل ایران را دنبال می‌کرد و در نوفل لوشاتو هم به دیدار آیت الله خمینی رفت و با مهندس بازرگان دائما در تماس بود. مقالات فوکو درباره انقلاب ایران در ایتالیا و فرانسه منتشر می‌شدند. یکی از مقالات او که در روزنامه لوموند منتشر شده بود، توسط انقلابیون به دیوار‌های دانشگاه تهران نصب شده بود و انقلابیون اینک میشل فوکو را یکی از خودشان می‌شمردند.

انقلاب ایران از انواع انقلاب‌های لیبرال غربی نبود؛ انقلابی کونیستی هم نبود و این امر شگفتی بسیاری از ناظران خارجی را برانگیخته بود. فوکو این «تکینگی» انقلاب ایران را می‌ستود و در یکی از همان مقالاتش در لوموند نوشت که انقلاب ایران حول مفهومی به‌شدت متفاوت، سازماندهی شده است، مفهومی که آن را «سیاست معنوی» می‌نامید.

 


بیشتر بخوانید:مصاحبه اوریانا فالاچی با معمر قذافی

 

 


میشل فوکو در سال ۱۹۷۸ مقاله‌ای به نام «ایرانیان چه رویایی در سر دارند» نوشت و در آن تاکید داشت که آنچه در ایران رخ می‌دهد منحصر به فرد است: «به نظر می‌آید وضعیت در ایران به مبارزه‌ای بزرگ تحت نماد‌های سنتی بدل شده، نماد‌های شاه و قدیس، حاکم مسلح و تبعیدی‌های تهی‌دست، یک مستبد دربرابر مردی که با دستان خالی ایستادگی می‌کند و مردمی او را می‌ستایند.» بنابراین ایستادگی مردم با دستان خالی در برابر ارتش قدرتمند شاه برای فوکو بسیار جذاب بود.

وی همچنین درباره روحانیت و آیت الله خمینی اظهاراتی کرد که تا پایان حیاتش از گزند انتقادات به این اظهارات در امان نماند. فوکو دانش تخصصی درباره ایران و اسلام نداشت و شناختش از اسلام و ادعا‌های انقلابیون از مجرای گفتگوهایش با مهندس بازرگان و پیروانش بود؛ کسانی که طبعا چهره‌ای لیبرال از اسلام و انقلاب اسلامی برای وی ترسیم می‌کردند.

فوکو در مقالاتش نوشت که در روحانیت سلسله مراتب وجود ندارد و و هر گونه وابستگی حتی وابستگی مالی به مریدان در تشیع غایب است. به همین دلیل رحانیون می‌توانند از مواضع فراطبقاتی حکومت کنند و حتی اگر اشتباه کنند، به گفته مهندس بازرگان، مردم، دینی که واسطه‌ای میان آن‌ها و حاکمان است را به کار می‌بندند و عدالت را اجرا می‌کنند. فوکو روحانیت را به این دلایل دموکرات می‌دانست.

میشل فوکو تحت تاثیر انقلاب ایران کتابی با عنوان «ایران روح جهان بی روح» نوشت. در این کتاب آمده است: «یک چیز باید روشن شود. وقتی می‌گوییم «جمهوری اسلامی»، منظور ما یک حکومت اسلامی نیست که روحانیت در آن نقش کنترل یا نظارت دارد. این ایده‌ای بسیار کهن و در‌ عین‌حال مربوط به آینده است؛ تصوری از بازگشت به آنچه اسلام در زمان پیامبر بوده، و در‌ عین‌حال حرکت به سوی یک نقطه درخشان و دوردست که در آن احیای صداقت به‌جای ابقای اطاعت، ممکن باشد. به نظر من، در راه رسیدن به این آرمان، بی‌اعتمادی به قانون‌گرایی (legalism) همراه با ایمان به خلاقیت اسلام، اساسی است.»

انقلابیون به فوکو گفته بودند که با اقلیت‌ها مدارا خواهند کرد، بین زن و مرد نابرابری نخواهد بود و انسان‌ها در حکومت اسلامی آزادند آنطور که مایلند زندگی کنند. فوکو نیز همین ادعا‌ها را در مقالاتش درباره انقلاب ایران منتشر کرد. مقالاتی که واکنش تند محافل روشنفکر فرانسه را در پی داشتند. حتی ایرانیان ساکن پاریس هم به فوکو اعتراض کردند.

روزنامه لوموند نامه آتوسا.ه که یکی از ایرانیان ساکن پاریس را در واکنش به سخنان فوکو منتشر کرد که در آن می‌گفت: «فوکو عمیقاً تحت تأثیر معنویت اسلامی قرار گرفته که به نظرش بهتر از دیکتاتوری درنده‌خوی سرمایه‌داری باشد، دیکتاتوری‌ای که فروپاشی‌اش آغاز شده است. اما مردم ایران باید پس از بیست‌و‌پنج سال سکوت و سرخوردگی مجبور شوند بین «ساواک و تعصب» یکی را انتخاب کنند زیرا زنانِ بی‌حجاب در خیابان‌ها مورد هجمه قرار می‌گیرند و زنان باید مطیع فقه اسلامی باشند.»

روشنفکران نیز حملات بسیاری به فوکو کردند. ماکسیم رودنسون اسلام شناس مشهور چپگرا در واکنش به مواضع فوکو چنین نوشت: «حتی یک بنیادگرایی اسلامی حداقلی لازم می‌داند تا دست دزدان را قطع و سهم‌الارث زنان را تا نصف کاهش دهد. اگر بازگشتی به سنت باشد، همان‌گونه که دینداران می‌خواهند، باید احکام شریعت را جاری ساخت …هیچ چیز راحت‌تر یا خطرناک‌تر از این اتهام پرسابقه نخواهد بود که مخالف من دشمن خداست.»

او با یادآوری چشم‌انداز‌های ماتریالیسم تاریخی می‌نویسد: «عجیب است که پس از قرن‌ها تجربه مشترک، هنوز هم ضروری است که یکی از بهترین قوانین تصدیق‌شده تاریخ را یادآوری کنیم. نیت‌های خوب اخلاقی، چه از سوی مقام الوهیت تأیید شده باشند چه نشده باشند، پایه‌های ضعیفی برای تعیین سیاست‌های عملی دولت‌ها هستند.»

تمام این مجادلات زمانی رخ می‌داد که هنوز انقلاب پیروز نشده بود و رخداد‌های انقلاب در ماه‌های آینده نشان می‌داد حق با فوکو بود یا منتقدانش. مواضع فوکو در مواردی هم انتقادی بود. این مواضع با آغاز اعدام‌های انقلابی بالا گرفت و دیگر نیرو‌های دخیل در انقلاب به دست حزب جمهوری اسلامی حذف شدند.

به تعبیر ژانت آفاری، فوکو انتظار پیدایش یک دولت مدرن دیگر را نداشت که در آن تکنولوژی‌های دینی و کهنِ سلطه، در فرم‌های جدید بازآرایی و نهادینه شوند؛ دولتی که یک ایدئولوژی سنت‌گرا را با گفتمان‌های ضدامپریالیستی چپ درهم آمیخت و در عین حال خودش را به تکنولوژی‌های مدرن سازماندهی، نظارت، جنگاوری و پروپاگاندا تجهیز کرد.

فوکو با دیدن چنن نتیجه‌ای نامه‌ای سرگشاده به مهندس بازرگان نوشت و در آن از اعدام‌های انقلابی انتقاد کرد. وی بر حق محکوم‌شدگان تاکید کرد و پیش‌بینی کرد که مردم بابت شرکت در انقلاب ۵۷ نادم و پشیمان خواهند شد: «ما از رژیم‌هایی سخن گفتیم که همزمان اینکه به حقوق بشر استناد می‌کنند بر مردم ستم روا می‌دارند. شما ابراز امیدواری کردید که با استقرار حکومتی اسلامی، که در آن موقع به طور گسترده‌ای مقبول ایرانیان بود، این حقوق تضمینی واقعی بیابند... هیچ چیز در تاریخ یک مردم مهم‌تر از دقایق نادری نیست که به مثابهٔ تنی واحد برمی‌خیزد تا رژیمی را که دیگر نمی‌تواند تحمل کند، براندازد. هیچ چیز برای زندگی روزمرهٔ این مردم مهم‌تر از دقایقی نیست – دقایقی برخلاف اولی بسیار رایج – که قدرت دولتی با یک فرد درمی‌افتد، وی را دشمن خود می‌خواند و تصمیم می‌گیرد وی را نابود سازد: حکومت هیچ‌گاه وظایفی اساسی‌تر از آن وظایفی که می‌بایست در چنین دقایقی ادا کند، نداشته است. محاکمات سیاسی همواره در حکم محک [حکومت‌ها] هستند. نه از آن جهت که متهمان هرگز مجرم نیستند بلکه از این رو که قدرت دولتی [در چنین لحظاتی] بدون نقاب عمل می‌کند، و خود را حین قضاوت دشمنانش به معرض قضاوت می‌گذارد... بر شما است که یقین حاصل کنید این مردم هرگز بر نیروی سازش‌ناپذیری که به اتکای آن خود را آزاد ساختند، تأسف نخواهند خورد.»

 

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
۱۰:۴۰ - ۱۴۰۰/۱۰/۲۹
این آقای فوکو شخصیت جالبی داره . اصلا فارسی بلد نبوده و ایران و ایرانی رو اصلا نمی شناخته فقط به صرف اینکه یک بار به ایران سفر کرده بود به خودش اجازه داد بود گه راجع به انقلاب 57 و سرنوشت ایران و ایرانی اظهارنظر کنه . خیلی جالبه
نظرات شما