رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تابلوی نقاشی «ایوان مخوف و پسرش ایوان» یکی از هولناکترین آثار هنری تاریخ است. این نقاشی صحنهای دراماتیک و پر احساس را به تصویر میکشد که بر اساس یک رویداد واقعی تاریخی ترسیم شده است. طبق آنچه در متون تاریخی روایت شده، در سال ۱۵۸۱ پسر و وارث ایوان مخوف که او نیز ایوان نام داشت، بر سر رفتار یکی از درباریان مورد علاقه ایوان، با پدرش مشاجره میکند. ایوان از شدت عصبانیت با عصای سنگین خود به سر پسرش زده و او را به قتل میرساند.
اشاره به زمینه تاریخی نقاشی برای درک کامل معنای آن ضروری است. ایوان چهارم که به «ایوان مخوف» معروف بود، در سال ۱۵۴۷ میلادی و در ۱۶ سالگی به سلطنت رسید و به دلیل سنگدلی فراوانش به لقب «مخوف» مشهور شد. ایوان حکومتی بسیار مخوف و سرکوبگر ایجاد کرد و بنیان نوعی استبداد را در روسیه گذاشت که در کمتر جایی از تاریخ میتوان دید. او اولین فرمانروای روسیه بود که عنوان «تزار» را به خود اختصاص داد و دوران سلطنت او با دستاوردهای مهمی مانند استقرار یک دولت متمرکز، گسترش قلمرو کشور و تشکیل اولین ارتش دائمی روسیه همراه بود. با این حال، میراث او با اعمال قتل و غارت فراوانی که انجام داد و اعمال خشونتآمیز فراوان، از جمله «قتل عام نووگورود» و کشتن پسر خودش خدشهدار شد.
ایوان مخوف هر قدر قدرت بیشتری پیدا کرد، خشنتر و بیرحمتر شد. او در سال ۱۵۷۰ دستور قتل عامی را صادر کرد که تخمین زده میشود در آن شصت هزار نفر کشته شدند. همچنین به دلیل مشکوک بودن به اطرافیان و افکار پارانوییکی که داشت حکومت وحشتی را علیه مخالفان سیاسی خود به وجود آورد که در روسیه به آن oprichnina میگویند و شامل شکنجه، قتل و مصادره اموال مردم بود.
پسر ایوان مخوف، «ایوان ایوانوویچ» از همسر اولش، «آناستازیا رومانونا» که در سال ۱۵۶۰ درگذشت، به دنیا آمد. ایوان ایوانوویچ در سنین نوجوانی وارد سیاست شد و شروع به ایفای نقش در اداره روسیه کرد. ایوان ایوانوویچ برای بسیاری از مشاوران ایوان مخوف منبع امید بود. آنها که از خشونتهای افسارگسخته ایوان مخوف خسته شده بودند، اعتقاد داشتند ایوانوویچ میتواند فرمانروایی ملایمتر و منطقیتر از پدرش باشد. با این حال، ایوان مخوف این اعتقاد را نداشت. او پسرش را به عنوان تهدیدی برای قدرت خود میدید و به طور فزایندهای دچار پارانویای سرنگونی توسط پسرش شده بود. ایوان مخوف از ترس همین مساله فراوان به پسر خود حمله میکرد و دستور اعدام دوستان وی را میداد. نهایتا در سال ۱۵۸۱ ایوان مخوف در مشاجرهای با عصای خود به سر پسرش ضربهای زد و او را به قتل رساند. ایوانوویچ جوان روی زمین افتاد و به شدت مجروح شد. او چند روز بعد درگذشت و ایوان مخوف را در غم و اندوه و پشیمانی فرو برد. ایوان عمیقاً تحت تأثیر مرگ فرزندش قرار گرفت و حتی بی ثباتتر شد. همچنین بسیاری از مشاورانش را که معتقد بود باید جلوی قتل را میگرفتند و او را آرام میکردند، اعدام کرد.
بیشتر بخوانید: چرا نقاشی مونالیزا در تاریخ هنر اهمیت دارد؟
به گزارش رویداد۲۴ نقاشی «ایلیا ریپین» لحظه تراژیک پسرکشی را ترسیم کرده است. ایوان مخوف و فرزندش را در اتاقی که تخت سلطنت نیز در آن دیده میشود هستند. «نگاه» ایوان مخوف دردناک، اندوهگین، وحشتزده و رعبآور است، گویی او میداند کاری نابخشودنی انجام داده است. در مقابل، پسرش تقریباً از وقایع اطرافش جدا شده است و گویی به فانی بودن خود فکر میکند. تضاد بین این دو چهره چشمگیر است و بر تراژدی بودن اوضاع تاکید میکند.
اتاق تاریک است و تنها چند شمع در پس زمینه سوسو میزنند. تأثیر کلی این اثر یک غم و اندوه شدید است. همچنین فرش زیرپای ایوانوویچ نا مرتب شده که اشاره به تقلای پسر در آغوش پدرش و قاتلش دارد. تخت سلطنت نیز واژگون شده که کنایه از نابودی وارث تاخ و تخت است. آلت قتاله نیز که در تصویر دیده میشود عصای امپراطوری است. عصا در هنر اروپایی نشانه قدرت و پادشاهی است. عصای موسی را به یاد بیاورید که در مقابل فرعون به یک اژدها تبدیل میشود و در برابر عصاهای دروغین جادوگران فرعون قرار دارد.
قدرت پادشاهی در این تصویر با دو نماد تخت و عصا نمایان گشته و معنایی وازگون پیدا کرده. ایوان پدر با عصای پادشاهی پسرش را کشته و پشیمانی و شگفتی او نشانگر این است که نمیدانسته چه میکند. در واقع ریپین با چنین نمادپردازی درخشانی جنون قدرت را نشان میدهد.
نقاشی رپین شاهکاری از سبک رئالیستی است که در اواخر قرن نوزدهم در روسیه رایج بود. رئالیسم واکنشی بود در برابر تصویرسازی آرمانی و رمانتیکی از وقایع تاریخی که در گذشته رایج بود. هنرمندان رئالیست به دنبال این بودند که واقعیت تلخ زندگی روزمره را به تصویر بکشند، حتی اگر ناخوشایند یا غمانگیز باشد. در «ایوان مخوف و پسرش ایوان»، رپین از این سبک به شدت استفاده میکند و بر تضاد فاحش بین رنج تزار و جدایی پسرش تأکید میگذارد.
ایوان مخوف علاقه شدیدی به کتاب مقدس داشت و در واقع فردی بسیار مذهبی بود. وی مخالفان خود را با شیوههایی که در کتاب مقدس و در وصف دوزخیان بیان شده بود شکنجه میکرد و میکشت. بر اساس آنچه «ایزابل د آریاگا» نوشته است، ایوان پس از کشتن پسرش آیه معروفی از کتاب مقدس را دائما میخواند که این آیه مربوط به بخش قربانی کردن اسحاق بهدست پدرش ابراهیم بود. بر اساس آنچه «سفر پیدایش» آمده، اسحاق و ابراهیم عازم کوه موریا شدند و اسحاق پس از آماده کردن هیزم از پدرش پرسید پس قربانی کجاست؟ و ابراهیم در پاسخ گفت: «خداوند بره قربانی خود را آماده خواهد کرد.»
بر اساس آنچه آریاگا گرازش کرده است، ایوان مخوف پس از کشتن پسرش دائما این آیه را تکرار میکرد و از اینکه بر خلاف ابراهیم، از کشتن فرزندش متاثر شده ناراحت بود. در واقع، بر اساس خوانش آریاگا، ایوان مخوف نه از قتل فرزندش بلکه از اینکه پس از قتل متاثر و اندوهناک شده ناراحت بود.
این نقاشی در سال ۱۸۸۵ تکمیل شد و از آن زمان تا کنون به جنجالهای فراوانی دامن زده است. برخی آن را ترسیم بیرحمی سلطنت ایوان میدانستند و برخی دیگر نشان دادن بیش از حد دلسوزانه چهره ایوان مخوف را در این اثر مورد انتقاد قرار میدادند.
ایوان مخوف ارزشهای کلیسای ارتدوس را به قدرت مسلط در کشور بدل کرد و به همین دلیل مورد ستایش پاناسلاوها و اهالی کلیسای ارتدوکس است. این گروه از تابلوی ریپین نفرت دارند و چند بار به برای از بین بردن آن به موزه مسکو حمله کردهاند. از میان حملاتی که به این اثر شده دو مورد چشمگیر بودند.
نخستین حمله به این تابلوی ریپین در ۱۹۱۳ توسط «آبراهام بالاشف» صورت گرفت. وی با چاقو سه بار بر روی تابلوی رپین خط کشید. پس از این حمله مدیر گالری تریتیاکوف، محل نگهداری نقاشی، استعفا داد و «ژرژ خروسلوف» مدیر گالری از شدت اندوه خود را به زیر قطار انداخت. چند روز بعد رپین که هنوز زنده بود از فنلاند فراخوانده شد تا شاهکارش را ترمیم کند. او دلیل این حمله را نفرت آکادمی از سبک هنریاش خواند وگفت: «این یک توطئه فجیع علیه مدرنیسم.»
حملهی بالاشف به تابلوی رپین البته مورد تحسین «ماکسیمیلیان ولوشین» شاعر سمبلیست و تعدادی دیگر از اهالی هنر قرار گرفت. ولوشین مقالهای با عنوان «در باب اهمیت فاجعهای که برای نقاشی رپین رخ داد: منتشر کرد و به دفاع از این حمله پرداخت.
حمله دوم در سال ۲۰۱۸ رخ داد. در این حمله یک بازدیدکننده ناشناس شیشه امنیتی مقابل تابلو را خرد و سپس با استفاده از یک تکه شیشه به تابلو حمله کرد. او پیش از دستگیری توسط تیم امنیتی موزه، توانست سه ضرب کاری به تابلوی رپین بزند. این خرابکار بعدها هدف از این حمله را مغلطه تاریخی ریپین دانست و گفت «این نقاش دروغ میگوید!» چند روز بعد مدیران موزه حجم خسارات وارده به تابلوی رپین را جدی خواندند و وعده دادند تابلو را با استفاده از یادداشتهای ریپین ترمیم کنند.
منتقدانی مانند «کلمنت گرینبرگ» نیز به نقاشی حمله کردند و سبک رپین را فاقد نوآوری دانستند. او در مقاله خود «آوانگارد و کیچ» نوشت: «نقاشی ریپین نمونه کاملی از عوامفریبی است که امروزه در بسیاری از هنرهای عامیانه وجود دارد. این نقاشی به جای دیدگاه هنری و خلاقیت، به احساسات و نوستالژی متوسل میشود.»
شاهکار ریپین در کنار حملات و آسیبهایی که از متعصبان مذهبی و ناسیونالیست دید، مورد تحسین هنرمندان و منتقدان بزرگ نیز واقع شد. «لئو تولستوی» رماننویس و فیلسوف مشهور روسی، این نقاشی را به دلیل عمق احساسی و دقت تاریخی آن تحسین کرد. تولستوی نوشت: «تصویر ریپین واقعاً یک ترسیم عالی است، زیرا حقیقت گذشته را برای ما آشکار میکند، حقیقتی که برای حال و آیندهمان به آن نیاز داریم.»
«ولادیمیر ناباکوف» رماننویس مشهور روسی-آمریکایی نیز این نقاشی را تحسین کرد. او در کتاب خود درسگفتارهایی درباره ادبیات روسیه نوشت: «نقاشی ریپین یکی از بزرگترین دستاوردهای هنر روسیه است. قدرتی شفاف و ساده دارد، و وقار وحشتناکی که تقریبا غیرقابل تحمل است.»
«سرگئی آیزنشتاین» فیلمساز و نظریهپرداز فیلم شوروی، مجذوب استفاده از نور و سایه در این نقاشی شده بود. او در کتاب فرم فیلم خود نوشت: «نور شمع در این تابلو فضایی گویا و آکنده از تراژدی ایجاد میکند که کاملاً با موضوع مناسب است.»
«جان برجر» منتقد هنری و نویسنده تأثیرگذار بریتانیایی، تفسیر متفاوتی از این نقاشی داشت. او در کتاب «درباره نگریستن» نوشت: «نقاشی رپین شاهکاری در زمینه اثرگذاری بر احساسات است. فضای تاریک و ظالمانه اتاق طوری طراحی شده است که بیننده احساس ناراحتی و اضطراب کند»
«میخائیل باختین» منتقد ادبی و فیلسوف روسی، این نقاشی را نمونهای از «کرونوتوپ» یا تلاقی زمان و مکان در ادبیات و هنر میدانست. او در کتابش «تخیل دیالوژیک» نوشت: «نقاشی رپین لحظهی تراژیک و زمینه تاریخی که در آن رخ داده است را به تصویر میکشد و یک کرونوتوپی قدرتمند و خاطرهانگیز خلق میکند».