رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «اعراب تحت یک شعار اساسی، یعنی شعار قومیت مبارزه کردهاند و مبارزه آنها قومی و ملی بوده است و برجستهترین بنیادهای قدرتنمایی در برابر آنها، بنیاد صهیونیستی و برجستهترین نماد آنها در رویارویی با این قدرتنمایی، مصر و رژیم جمال عبدالناصر بوده است. اما این تصور در برابر بیشتر کسانی که نمیتوانستند به راه صحیح هدایت شوند، متزلزل شد و در افکار و وجدان آنها این مسأله جای گرفت که رویارویی با دشمن، تحت این شعارها شکست خورده است. به همین دلیل برخی از آنها درون لاک خود رفتند و در انتظار نجات از خارج ماندند و عدهای در پی راههای مارکسیستی رفتند، ولی پس از جنگ ۱۹۷۳ و شکست تجربههای مارکسیستی، بار دیگر جریان ملی و قومی در امت عرب ظاهر شد.» سخنان صدام حسین دو ماه پیش از حمله به ایران
«در جنگ علیه ایران، داوطلبانی از چهارده کشور دیگر در ارتش مردمی عراق شرکت کردهاند که بیشترین تعداد آنها از مصر و سودان هستند. سازمان آزادیبخش فلسطین نیز ضمن ستایش عراق اعلام کرده که به منظور مقابله با تهدیدهای خارجی، امکانات نظامی خود را در اختیار کشورهای عربی حوزه خلیج قرار خواهد داد.» طه یاسین رمضان معاون اول صدام حسین
در جنگ هشتساله ایران و عراق، راس تبلیغات ایرانیان بر محور مفاهیم «متافیزیکی و دینی» قرار داشت و تبلیغات طرف عراقی بر «قومگرایی عربی» استوار بود که بهتر است آن را «پانعربیسم» بنامیم.
ایدئولوژی «پانعربیستی» صدام حسین ریشه در پیچیدگیهای قومی و مذهبی عراق داشت. بهویژه حلقه تکریتیهای اطراف صدام مملو از نفرت نژادی و فرهنگی از ایرانیان، که آنها را عجم میخواندند، بود.
ناسیونالیستهای عراقی میگفتند عجمها دشمنان تاریخی اعراب هستند و با وجود شکست و خفت در صدر اسلام، قرنها ایستادگی کردهاند و توفق اعراب را به چالش کشیدهاند. صدام حسین میخواست به قهرمان جهان عرب بدل شود و ناگزیر بود شیاطینی خلق کند و بگوید نهضت جهان عرب توسط آنان در خطر است.
پانعربیسم سه راس اصلی دارد: الف) «نژادگرایی عربی»، ب) «ضدیت با صهیونیسم» و پ) «ضدیت با امپریالیسم» که در نسخه بعثی آن گرایشهای سوسیالیستی نیز اضافه شد و در واقع نوعی «ناسیونالسوسیالیسم» عربی ظهور کرد. در اساسنامه حزب بعث میخوانیم: «سوسیالیسم ضرورتی است که از عمق خود ناسیونالیسم عرب برمیآید و پیشرفت دائمی مادی و معنوی قوم عرب را تضمین میکند.»
مهمترین شخصیت سیاسی پانعربیسم جمال عبدالناصر بود که بهویژه بواسطه ملی کردن کانال سوئز به محبوبیت رسید و مانند ناجی اعراب و رهبر امت واحده عربی مطرح شد. اما شکست سنگین اعراب از اسرائیل در جنگ شش روزه، جایگاه نمادین ناصر را متزلزل کرد و او با وجود اینکه محبوبیت فراوانی داشت، دیگر پرچمدار احیای بزرگی از دست رفته امت عربی نبود.
صدام حسین از همان ابتدا در پی رسیدن به جایگاه ناصر بود و خود را به «صلاحالدین ایوبی» تشبیه میکرد و میگفت احیاگر غرور از دست رفته عربها خواهد بود. وی علاوه بر ستیز با اسرائیل، شعار ایرانیستیزی و عقب راندن عجمها را نیز در دستور شعارها و اعمال سیاسی خود قرار داد تا شاید به جایگاهی که آرزو دارد برسد و جانشین ناصر شود.
صدام حسین تجاوز ارتش خود به ایران را «قادسیه صدام» و خود را «سردار قادسیه» نامید تا یادآور حمله اعراب به امپراطوری ساسانی باشد. وی این نام را نخستینبار در دیدارش از «دانشگاه المستنصریه» بغداد و در تاریخ دوم آوریل ۱۹۸۰، نیم سال پیش از آغاز رسمی جنگ با ایران استفاده کرد.
روز پیش از آن، معاونش طارق عزیز در یک حمله بمبگذاری شده زخمی شده بود و صدام مقصر این حادثه را حکومت نوپای جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد. وی در سخنرانی خود برای دانشجویان عراقی چنین گفت: «از طرف شما، برادران، و تمامی عربها در هر کجا، ما به آنها، به ایرانیهای بزدل که سعی در انتقامگیری از جنگ قادسیه را دارند، اعلام میکنیم که روح قادسیه به همان طراوت خون و افتخار مردمان قادسیه است. مردمانی که پیامشان را بر سرنیزههایشان حمل میکنند، بزرگتر از کوششهایشان هستند»
صدام در سخنرانیهای خود از «شکلگیری انسان نوین عرب در عراق» میگفت و بر اینکه «عراق ویژگی الگو شدن برای تمامی اعراب را دارد» تاکید میکرد. همچنین تلاش میکرد به کشورهای عربی منطقه بقبولاند که ایران دشمن آنهاست و تنها عراق میتواند آنها را از گزند این دشمن مصون نگه دارد. برای مثال پیش از آغاز جنگ در دیدار با دانشجویان کویتی گفت: «به برادران کویتی بگویید اگر یک تیر از ایران به سوی آنها شلیک شود، عراق هزار گلوله بر آنها خواهد ریخت. ما با چنین دیدی به روابط میان خود و آنها و یا هر کشور شرافتمند عربی نگاه میکنیم. امنیت آنها جزئی از امنیت ما و امنیت ما جزئی از امنیت و شرف آنهاست و عزت و سعادت و ثبات ما از آن آنها نیز هست»
مطالبی برای مطالعه بیشتر در همین زمینه
پاکسازی حزب بعث عراق در همایش الخلد / صدام حسین چگونه به قدرت رسید؟
جنگ ایران و عراق چگونه آغاز شد؟
نقش نیروی دریایی ارتش در جنگ ایران و عراق چه بود؟
نیروی هوایی ارتش چگونه در جنگ، ایران را نجات داد؟
عملیات مروارید؛ شاهکار نیروی دریایی ارتش
عملیات اچ ۳ شاهکار نیروی هوایی ارتش در جنگ ایران و عراق
شروط ایران برای پایان جنگ با عراق
سقوط فاجعهآمیز هواپیمای فرماندهان ارشد جنگ
«دیلیپ هیرو» درباره پروپاگاندای حکومت عراق مینویسد: «از صدام حسین با عنوانهای گوناگون از جمله «دومین قهرمان بزرگ عرب از زمان اشغال بغداد از سوی مغولها»، «ناجی ملت از ظلمت»، «سردار احیای عرب» توصیف میشد و سالروز تولدش، مصادف با ۲۸ آوریل تعطیل عمومی بود. در آستانه سیزدهمین سالگرد کودتای بعثیها در ماه ژوئیه، ۴۰۰ هزار پوستر صدام در سرتاسر عراق توزیع شد. همچنین فیلمی درباره جنگ تاریخی قادسیه از تلویزیون عراق پخش شد که در آن عربها به خاطر اعتقادشان به اسلام پیروز جنگ بودند؛ چیزی که ایرانیها نداشتند. همچنین صدام اعلام کرد کشتهشدگان عراقی جنگ شهید نامیده میشوند چرا که به خاطر اسلام با کافران پارسی میجنگند.»
درپروپاگاندای حکومت عراق در زمان جنگ با ایران، هر سه راس پانعربیسم که پیشتر ذکر کردیم حضور داشتند. رادیو ملی عراق به رزمندگان عراقی چنین جملاتی میگفت: «شما شمشیر خدا در زمین هستید و گردنهایی که شما میزنید، گردن مجوسهای متجاوز از یاران خمینی است. ای برادران شما فرزندان علی و حسین و فاروق و نوادههای صلاحالدین ایوبی هستید شما توانستید از آشیانه موشکهای تاو و دفاع زرهی دشمن و همه نوع اسلحه مدرن آمریکایی آنها بگذرید.» در این سخنان علاوه بر نژادپرستی عربی، ادعای همدستی ایران با آمریکا و اسرائیل نیز مطرح میشود!
ارتش عراق از فروردین سال ۱۳۵۸ اقدامات عملی خود علیه ایران را آغاز کرد و از همان ابتدا اقداماتش در جهت ایدئولوژی پانعربیستی بود. ابتدا ۵۰ هزار ایرانی از کشور عراق اخراج شدند. سپس وزارت خارجه عراق نقشهای منتشر کرد که در آن استان خوزستان را عربستان نامیده بود.
کنسولگری ایران در بصره نیز اشغال شد. علاوه بر این، طرحی برای خروج ایران از جزایر سهگانه خلیج فارس نشر یافت. صدام و دستگاه تبلیغاتی عراق بعد از شروع تهاجم به مرزهای ایران همواره درصدد بودند جنگ عراق علیه ایران را جنگی در راه دفاع از حقوق غصب شده اعراب و در جهت حفظ «دروازه شرقی امت عرب» در برابر توسعه طلبی ایران و مواجهه با توطئه بینالمللی صهیونیستها و امپریالیستها قلمداد کنند.
صدام در یکی از سخنرانیهایش میگوید: «هنگامی که عراق تصمیم گرفت با تجاوز ایران مقابله و از حاکمیت قومی دفاع کند و مانع رفتارهای تحریکآمیز و مطامع پلید حکام ایران شود، به هیچ وجه در این فکر نبود که نبرد عادلانه خود را برای حمایت از سرزمینها و آبراههای عراق یا استرداد سرزمینها و آبراههای غصب شده عراق آغاز میکند. چون این موضوع برای عراق آسان است و میتواند هر زمان که اراده کند، آن را تحقق بخشد. ولی عراق کاملا اطلاع داشت که تجاوز ایران علیه عراق جزئی از حملات گسترده فارسی علیه سراسر منطقه خلیج عربی است و حکام ایران این حقیقت را مخفی نساخته، بلکه از خلال اظهارات و گفتارهای خود که نشاندهنده مقاصد و هدفهای توسعه جویانه آنها است، آن را مورد تأکید قرار دادهاند»
این سخنان در حالی مطرح میشد که تجاوز از طرف عراق آغاز شد نه ایران! همچنین دستگاه تبلیغاتی عراق مردم ایران را به عنوان «آتشپرست» و «مجوس» معرفی میکرد. یکی از استدلالهای دستگاه تبلیغاتی عراق در مجوس نامیدن ایرانیان به شرح زیر بود: «ایرانیان مجوس در صدر اسلام سعی میکردند از گسترش و ترویج اسلام جلوگیری کنند، اما کاری از پیش نبردند، تا اینکه هزار سال قبل مجلسی در قم برپا ساختند و تصمیم گرفتند دین اسلام را از داخل تضعیف کنند»
شیوه دیگر دستگاه تبلیغاتی عراق برای تشدید احساسات ضدایرانی دست گذاشتن بر تعصبات جنسیتی و تحریک غیرت اعراب بود. صدام در یکی از مصاحبههای معروف خود میکوشد تا با توسل به تحریک غیرت اعراب، افرادی را که با وجود تبلیغات پیشین وارد جنگ نشدهاند به جنگ بکشاند و میگفت: «من به یکی از روزنامهنگاران گفتهام اگر جباران ایران میتوانستند وارد خلیج شوند، زنان ما را به صورت خفتباری به حالت اسیر به تهران میبردند، شما میدانید که من بارها به عراقیها گفتهام و اکنون نیز میگویم اگر جباران تهران به عراق و خلیج دست یابند، زنان عراقی و زنان خلیج را با خواری به تهران خواهند برد.»
حکومت عراق پیش از حمله به ایران با گروههای قومگرای عرب در داخل ایران نیز ارتباط گرفته بود. اقوام عرب زبان ساکن ایران در طول جنگ با عراق عمیقا حامی کشور خود بودند و در برابر تجاوز ارتش صدام مقاومت کردند. اما تعدادی از عرب زبانان ایران نیز که از سالها پیش تحت تاثیر جنبشهای پانعربیستی بودند نقش ستون پنجم ارتش عراق را بازی کردند.
به گزارش رویداد۲۴ معروفترین گروه سیاسی در میان پانعربیستهای ایران، «جبهه دموکراتیک خلق اهواز» بود. آنها تحت تاثیر حزب بعث نوعی گروه ناسیونال سوسیالیست تجزیهطلب بوجود آورده بودند که رواج اصطلاح «خلق» در نام این گروه را میتوان متاثر از نفوذ گفتمانهای چپ و گفتمان سوسیالیستی حزب بعث دانست.
دوهفته پس از پیروزی انقلاب تعدادی از مردم خرمشهر و بسیاری از مبارزان عرب که خواستار جدایی خوزستان از ایران بودند دست به کار شدند. «شیخ شبیر خاقانی» که مرجع شیعه مشهوری در خرمشهر بود در روزهای نخستین انقلاب مسئول حفظ مرزهای شهر شده بود و بنا به دستور وی همه مناطق مرزی خرمشهر اعم از زمینی و دریایی تا اطلاع ثانوی بسته بود و کنترل مرزها را به عشایر عرب ساکن نوار مرزی خرمشهر محول شده بود.
شیخ شبیر که با قبایل عرب خوزستان روابط حسنهای داشت، کمیتههای برای ساماندهی به امور شهر ایجاد کرد که این کمیتهها اغلب دارای تمایلات ناسیونالیستی بودند و برای مثال دستور دادند هر کس که عضو کمیته است لباس محلی بپوشد. از طرف دیگر نمایندگان سپاه پاسداران در خرمشهر، یعنی محمد جهان آرا و یارانش معتقد بودند که این گروهها تجزیهطلب هستند و خواستار انحلال کمیتهها بودند. کمیتهها در نهایت منحل شدند، ولی در مقابل «جبهه دموکراتیک خلق عرب» سر برآورد که خواستار تحصیل مردم خوزستان به زبان عربی و صرف درآمد نفت در خود استان خوزستان بود.
قدرت در شهر خرمشهر از سال ۱۳۵۸ تا اشغال عراق بین دو گروه تقسیم شده بود. یک جبهه که پاسداران انقلاب اسلامی بودند و محمد جهانآرا آنها را فرماندهی میکرد و گروه مقابل جبهه خلق عرب و طرفدارانشان بودند که بین قبایل عرب طرفدارانی داشتند.
در فروردین ماه سال ۱۳۵۸جبهه دموکراتیک خلق اهواز یک راهپیمایی علیه توافق مصر و اسرائیل به راه انداخت که با ورود نیروهای نظامی به صحنه به خشونت کشیده شد و تعدادی کشته و مجروح شدند. تقابل بین اعضای سپاه و جبهه خلق اهواز رو به افزایش بود که آیتالله شبیر خاقانی دوباره ورود کرد و به دولت مرکزی هم قول داد که گروههای مسلح سلاحهایشان را تحویل خواهند داد. در همین حال «دریادار مدنی» که از سوی دولت موقت مامور رسیدگی به ماجرا شده بود گروههای تجزیهطلب را تهدید کرد که اگر سودای تجزیه ایران را داشته باشند شدیدا سرکوب خواهند شد.
در نهم خرداد ماه شعله درگیریها دوباره روشن شد و به دنبال دریادار مدنی دستور حمله به کانون فرهنگی خلق عرب در خرمشهر که مقر اصلی حزب خلق اهواز بود را داد که در این حمله سه نفر کشته شدند و گروه خلق عرب نیز در مقابل به سنگربندی در خیابانها پرداخت و جنگ خیابانی دو گروه در خیابانهای خرمشهر آغاز شد. نهایتا در این درگیریها حدود ۵۰ نفر کشته و ۴۰۰ نفر مجروح شدند و روز درگیری به یکشنبه سیاه خرمشهر معروف شد.
گروههای تجزیهطلب پس از این ماجرا نیز به فعالیتهای خود، که عمدتا فعالیتهای تروریستی بود، ادامه دادند. جبهه خلق اهواز تعدادی بمب در مناطق مختلف منطقه منفجر کردند که از جمله آنها انفجار بازار خرمشهر و انفجار لوله نفت اهواز بود. پس از حمله عراق به ایران نیز به یاری ارتش صدام حسین شتافتند.
رابطه این گروهها با حکومت عراق به قدری علنی بود که صدام حسین در روزهای نخست حمله به ایران پیامی خطاب آنها صادر کرد و گفت: «ما به شما و امت عرب و تمام جهان میگوییم که پوشش دروغینی را که دار و دسته حاکم در ایران از آن استفاده کردهاند، کنار زدهایم، این دار و دسته، پوشش دین را مزدورانه برای توسعهجویی به زیان امت عرب و منافع عربی مورد استفاده قرار دادهاند. دین جز پوششی برای نژادپرستی فارسی و کینه نسبت به اعراب نیست و این دار و دسته از این پوشش برای ایجاد روح تعصب، کینه و تفرقه میان ملل منطقه و به نفع نقشههای صهیونیسم جهانی استفاده میکنند. ما به برادران خود، اعراب الاحواز که از ظلم و ستم رژیم خمینی بیش از زمان رژیم شاه رنج میبرند، درودهای گرم میفرستیم.»
جبهه عرب که پس از حمله عراق دیگر رسما به عنوان ستون پنجم صدام حسین کار میکرد، در هفته دوم جنگ موفق شد انبار مهمات ایران در شهر اهواز را منفجر کند و شهر اهواز پس از این اقدام مورد هجوم ارتش عراق قرار گرفت. مدافعان شهر که مهمات نداشتند با بمبهای دستساز از شهر دفاع میکردند، ولی برخلاف میل گروههای پانعربیست موفق شدند از سقوط شهر جلوگیری کنند.
گروههای پانعربیست حامی صدام همچنین جاسوسی شهروندان عرب زبان را میکردند که معروفترین نمونه آن ماجرای «دریاقلی سورانی» قهرمان آبادانی جنگ، است. ماجرا از این قرار بود که پس از سقوط خرمشهر ارتش عراق تصمیم گرفت شهر آبادان را اشغال کند و از سمت کوی ذوالفقاری به سمت شهر حمله کرد.
این بخش از شهر دور از مرکز آبادان بود و با توجه به درگیریهای فراوان در جبهههای مختلف، نیروهای مسلح در آن محور حضور نداشتند تا متوجه حمله عراق شوند. دریاقلی سورانی که یک اوراقفروش در حاشیه شهر آبادان بود، متوجه حمله ارتش عراق از این محور شد و با مشقت فراوان خود را با دوچرخه به شهر رساند و مردم و مسئولان ارتش را خبر کرد.
دریاقلی آبادان را از سقوط حتمی نجات داد، اما چند روز بعد از پیروزی عملیات کوی ذوالفقاری، عراقیها با اطلاعاتی که از ستون پنجم خود به دست آورده بود، کلبه گلی دریاقلی سورانی را هدف خمپارهها قرار دادند و او را به شهادت رساندند.
چنین اقداماتی باعث منفور شدن روزافزون مردم از گروهها و ایدئولوژیهای قومگرایانه شد و نه صدام حسین موفق شد به اهدافش برسد نه احزاب تجزیهطلب در ایران جایگاهی پیدا کردند.