رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «در نظر آمریکاییهای دهه ۱۹۷۰، اردشیر زاهدی [سفیر وقت ایران در آمریکا] نقش یک مرد خوشگذران و ثروتمند را بازی میکرد که سیل اغذیه لذیذ و اشربه گرانبها را به حلق قدرتمندان و سرشناسان سرازیر میکند. سفیر ایران در ایالات متحده یک نمایشگر افسانهای و سسیل ب دومیلِ ضیافتهای شام بود. اشخاص برجسته واشینگتن شیفته زاهدی بودند و هیچ جایی پرریخت و پاشتر از سفارت ایران در خیابان ماساچوست با سقف گنبدی آیینهکاری و پردههای ابریشمی مجلل و قالیهای گرانبها وجود نداشت. جایی که ساعتهای مچی طلا و خاویار و شامپانی و زنان زیبا بخشی از بذل و بخششهای بیحساب زاهدی به مهمانانش بود. او مردی بود بلندقد، با بینی بزرگ رکگو و بی پروا؛ اما در پس خنده تا بناگوش و سیگارهای برگ بزرگش گاهی دیدگانش لبریز از تاسف و پشیمانی میشد.» ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه
روابط ایران و آمریکا از اوایل دهه چهل روز به روز بیشتر شد. محمدرضاشاه پهلوی پس از کودتای ۲۸ مرداد به سفیر آمریکا گفته بود «من تاج و تخت خود را مدیون خدا، ملتم و شما میدانم» مدت کوتاهی پس از کودتا ریچارد نیکسون معاون وقت رئیس جمهور آمریکا به ایران سفر کرد و شخص رئیس جمهور آیزنهاور نیز در آذرماه سال ۱۳۳۸ به ایران آمد و قراردادهای نظامی فراوانی با ایران بست.
محمدرضاشاه نیز از دهه چهل به بعد سفرهای متعددی به ایالات متحده داشت. سفرهای شاه باعث ورود سرمایهگذاران غربی به ایران شد، ولی نارضایتی سیاسی بین گروههای اپوزیسیون را افزایش داد. در همان سالها بود که فیلمهای هالیوودی در ایران به صورت گستره اکران شدند و خوراکیها و اسنکهای آمریکایی به سبد غذایی ایرانیها راه پیدا کردند. دلیل تاکید آیزنهاور بر رابطه با ایران سیاستهای ضد کمونیستی او بود. دولت آمریکا با تجهیز نظامی حکومت شاه و گسترش روابط اقتصادی و دیپلماتیک خود با ایران میخواست در منطقه حساس خاورمیانه متحدی قدرتمند داشته باشد.
در میان سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۰ ایران بیش از ۴۳۰ میلیون دلار جنگ افزار از آمریکا خریده بود، اما این خریدها با روی کار آمدن جان.اف.کندی متوقف شد چرا که کندی تمایلی به فروش اسلحه به ایران نداشت. بدین ترتیب روابط ایران و آمریکا در طی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۲ کاهش محسوسی پیدا کرد. با ترورکندی در یکم آذر ۱۳۴۲ معاون اولش لیندون جانسون بر کرسی ریاست جمهوری نشست و روابط ایران و آمریکا همچون سابق گرم شد. اینک ایران متحد اصلی آمریکا در منطقه بود و حتی وقتی بسیاری از مردم آمریکا و جهان با نفرت از سیاستهای این کشور در ویتنام انتقاد میکردند، شاه ایران از آن حمایت میکرد.
به گزارش رویداد۲۴ در دی ماه ۱۳۴۶ و با خروج بریتانیا از خلیج فارس روابط ایران و آمریکا در زمینههای نظامی بیشتر شد. آمریکا ارتش ایران را به جدیدترین و پیشرفتهترین تجهیزات نظامی مجهز میکرد تا در نبود انگلستان در برابر خطر شوروی و نیروهای تندرو کشورهای حاشیه خلیج فارس قدرت برتر باشد.
در گزارش روزنامه نیویورک تایمز در اینباره چنین آمده بود: «این رویه تجهیز ایران در محافل دولتی آمریکا با نظر موافق پذیرفته شده و وزارت دفاع آمریکا مدرنیزه کردن ارتش ایران را منطقی و معقول میداند. از نظر سیاسی نیز وزارت خارجه ایالات متحده عقیده دارد که فروش اسلحه نفوذ آمریکا در ایران را حفظ و تحکیم خواهد کرد.»
با روی کار آمدن نیکسون در سال ۱۹۶۹ سیاست جدید تجهیز ایران شتاب بیشتری گرفت. نیکسون رابطه نزدیک و دوستانهای با شاه داشت و دست ایران را برای خرید تسلیحات مدرن نظامی باز گذاشته بود. در آغاز دهه ۱۳۵۰ شاه خود را جایگزین انگلستان در خلیج فارس میدانست و در واقع لقب ژاندارم منطقه از همینجا به حکومت شاه داده شد.
او در آبان ۱۳۵۱ طی نطقی چنین گفت: «سه سال پیش ما از حدود دفاع خلیج فارس تخیلمان تجاوز نمیکرد. ولی امروز نه تنها به بحر عمان و به سواحل ایران تا گواتر اجبارا توجه داریم بلکه، چون آبهای دریای عمان به سایر آبها و اقیانوسها متصل است و از آنجا که روی آب مرز نکشیدهاند، این است که مسئولیت ما به کلی دگرگون شده است و به قسمتهایی از مملکت باید توجه کنیم که سابق اصلا فکر آن را نمیکردیم و جبهههایی برای ما باز شده که در سابق نبود.»
افزایش انفجاری بهای نفت در دهه ۱۳۵۰ و سیل پولهای کلان به ایران، حکومت شاه را در موقعیت بیسابقهای قرار داد؛ طوری که هر کشوری را چنان برای به چنگ آوردن بخشی از آن وسوسه میکرد که حاضر به چاپلوسی در برابر شاه نیز بود.
ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه» مینویسد: «هیچ سفیری نمیخواست با سرپیچی از خواستههای شاه مبنی بر قطع رابطه با مخالفان ناراضی حکومت، وی را تحریک کند. چنین کاری دستکم موقعیت صادرات کشورش را در ایران به مخاطره میافکند. بدین جهت دیپلماتهای آمریکایی و سایر کشورها، در محدوده کوچک و دربسته درباریان و صاحبان صنایع و وکلای دادگستری و دیگر کسانی که از موفقیتهای مادی رژیم بهرهمند میشدند محصور بودند. همه این اشخاص از شاه خوششان نمیآمد، اما همه یا اکثرشان به نحوی از انحا مدیون او بودند.»
در واقع آنچه در کنار تبادلات نظامی و اتحاد سیاسی باعث افزایش رابطه ایران با بلوک غرب میشد، سرمایهگذاریهای ایران در کشورهای مختلف بود. ایران در میان سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ حدود ۱ میلیارد دلار در کشورهای متحد خود سرمایهگذاری کرده بود.
با توجه به اتحاد سیاسی و نظامی ایران و ایالات متحده، سفارت ایران در واشینگتن از اهمیت خاصی برخوردار بود. در واقع سفارت ایران در پایتخت آمریکا، تا پیش از قطع روابط دو کشور، بزرگترین نمایندگی خارج از کشور ایران بود و هیچیک از مراکز دیپلماتیک و فرهنگی حکومت پهلوی با آن قابل مقایسه نبودند.
سفارت ایران در واشینگتن بیش از هر چیز یادآور اردشیر زاهدی و فعالیتهای جنجالی اوست. اردشیر زاهدی که به سفارش و دستور پدرش پس از اتمام تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شده بود، در سال ۱۳۲۸ و هنگام نخستین دیدار شاه از ایالات متحده با وی دیدار کرد و سریعا بدل به یکی از معتمدان و نزدیکان شاه شد.
او پس از کودتای ۲۸ مرداد بیش از پیش مورد توجه شاه قرار گرفت و نهایتا در سال ۱۳۳۶ با «شهناز پهلوی» دختر بزرگ شاه، ازدواج کرد. زاهدی دو سال پس از این ازدواج و در سال ۱۳۳۸ به عنوان سفیر ایران به ایالات متحده رفت و ساختمان باشکوه و گرانقیمتی برای سفارت ساخت. ساختمان سفارت ایران در در محله اعیانی خیابان ماساچوست که به «محله سفارتها» معروف است، واقع شده بود.
این ساختمان حدود ۴۰ اتاق داشت و طرح بیرونیاش با گنبدی نیلوفری طراحی شده بود که شباهت زیادی به مقبره سعدی داشت. ورودیهای ساختمان سفارت با کاشیهای فیروزهای مزین شده بودند و سالن اصلی با آیینهکاریهایی شبیه کاخهای گلستان و سعدآباد طراحی شده بود.
عباس میلانی مینویسد: «زاهدی همیشه به پیوند معماری و قدرت و اهمیت صحنهپردازی هر جلسه توجهی ویژه داشت. سفارت ایران در واشنگتن نمونه آشکار این نگاهش بود. معمار سفارتخانه ایرانی بود و گچکاری برخی از اتاقهایش هم کار استاد گچکاری بود که از ایران به واشنگتن آورده بودند.»
زاهدی دو سال به عنوان سفیر در ایالات متحده بود ولی در سال ۱۳۴۰ با علی امینی نخست وزیر وقت اختلافنظر پیدا کرد و از سمت خود استعفا کرد. زاهدی از سال ۱۳۴۱ به عنوان سفیر ایران به لندن رفت و در سال ۱۳۴۵ به عنوان وزیر امور خارجه انتخاب شد و تا سال ۱۳۵۰ در این سمت باقی ماند. طی این سالها سفرای ایران در ایالات متحده مشکلات فراوانی با اردشیر زاهدی داشتند.
اسدالله علم در یادداشت سوم آذر ۱۳۴۶ خود اینگونه به تنشهای زاهدی با سفرا اشاره میکند: «ظهر سفیر ما در واشینگتن هوشنگ انصاری که برای سه روز جهت اصغاء (به معنی گوش کردن سخن با نگاه موافق) اوامر شاهانه آمده است که مذاکرات با جانسون را دنبال کند پیش من آمد. عجیب از دست اردشیر زاهدی وزیر خارجه گلهمند بود. اگر آنچه میگفت راست باشد واقعا این پسر دیوانه است. عجیب این است که نامهاب از عباس آرام سفیر ما در لندن دارم که عین این شکایت را از وزیر خارجه دارد و همچنین از سفرای دیگر به گوشه و کنایه. خدا عاقبت این بچه را که خیلی هم دوست دارم به خیر کند.»
اسدالله علم همچنین در یادداشت ۲۲ مهر ۱۳۴۷ دلیل عدم برخورد شاه با زاهدی را روابط فامیلی آنها میداند: «نامهای از [هوشنگ] انصاری سفیر خودمان در واشینگتن شکایت از دست حرکات [اردشیر زاهدی] وزیر خارجه رسیده بود. دادم ملاحظه فرمودند. اوقات تلخ شدند، ولی چون حالا به جهاتی به اردشیر مرحمت دارند، فرمودند این کار را خودت اصلاح کن. این بود که اجازه خواستم اردشیر را که برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل رفته است و انصاری هر دو را بخواهم و کار را به اصلاح بگذرانم. اجازه خواستم اگر اصلاح نشد تندی کنم، فرمودند بکن!»
نهایتا اختلافات فراوان با نخست وزیر باعث شد اردشیر زاهدی از وزارت خارجه استعفا کند و در سال ۱۳۵۱ و در اوج روابط ایران و آمریکا دوباره سفیر ایران در واشینگتن شود. زاهدی تا انقلاب ۱۳۵۷ سمت سفیر ایران در ایالات متحده را بر عهده داشت و این دوران حدودا شش ساله با جنجالهای فراوانی همراه بود.
اردشیر زاهدی در دهه پنجاه مهمانیهای پرزرق و برقی در سفارت ایران برگزار میکرد و در آمریکای سالهای ۱۹۷۰ سفارت ایران را با مهمانیهای تجملی آن میشناختند. زاهدی که در این دوران از همسرش جدا شده بود، برای خود در آمریکا یکهتازی میکرد.
خبرگزاری آسوشیتدپرس در مقالهای درباره زاهدی مینویسد: «زاهدی چه وقتی با هنری کیسینجر دیده میشد و چه زمانی که میزبان باربارا استرایسند بود، حضوری به یادماندنی در صحنه اجتماعی واشینگتن داشت؛ به گونهای که روزنامهای او را پلیبوی جهان غرب و خواستنیترین مرد مجرد لقب داده بود. او در دورهای با الیزابت تیلور ستاره عصر خود نیز روابطی رمانتیک داشت.»
الیزابت تیلور درباره مهمانیهای مجلل در سفارت ایران گفته است که در این مهمانیها همه خواستههای مهمانان برآورده میشد. باربارا والترز خبرنگار مشهور آمریکایی نیز در خاطرات خود مینویسد: «زمانی که موضوع تجمل به میان میآمد، سفارت ایران در آمریکا در صدر قرار داشت، جایی که مهمانان با خاویار و شامپاین درجه یک پذیرایی میشدند.» در واقع ستارگان معروف آن زمان، از «فرانک سیناترا» گرفته تا «اندی وارهول» در سفارت ایران رفت و آمد میکردند و از ریخت و پاشهای سفیر بهره میبردند.
اردشیر زاهدی بعدها در خاطرات خود ادعا کرد که این مهمانیها را با هدف آشنایی سایر ملل با فرهنگ ایرانی برگزار میکرده است. ویلیام شوکراس در ضمن تایید رفتارهای بیش از اندازه تجملی زاهدی و لمپنیسم نهفته در رفتارهای وی، درباره کارنامه سفارت زاهدی اینگونه مینویسد: «صرفنظر از روابط اجتماعی، زاهدی در زمان ریاست جمهوری نیکسون و فورد یک سفیر موفق بود. او بخش عمده وقت خود را به بازدید از ایالات مختلف آمریکا میگذارند و مانند یک متصدی روابط عمومی برای ایران عمل میکرد. دهها تن از اعضای کنگره و روزنامهنگاران و مقامات کشوری و دانشگاهی را به مسافرت به ایران دعوت کرده و مراقب بود که از آنها به خوبی پذیرایی و برایشان سرگرمی فراهم شود. نتیجه این فعالیتها این بود که تا نیمه دوم سالهای ۱۹۷۰ هیچ سوالی درباره مسائل ایران و ثبات شاه در مطبوعات یا کنگره آمریکا مطرح نشد.»
مطالبی برای مطالعه بیشتر
اردشیر زاهدی؛ آخرین سفیر ایران در آمریکا
اشغال سفارت آمریکا و آغاز یک بحران بیپایان
آمریکا چگونه برای ایران به «شیطان بزرگ» تبدیل شد؟
درخواست از کارتر برای بازگرداندن شاه به ایران
ابراهیم یزدی که پس از انقلاب، وزیر امور خارجه دولت «مهندس مهدی بازرگان» شد، در کتاب خاطرات خود میگوید پس از خروج شاه از ایران در بیست و ششم دی ۱۳۵۷ «اردشیر زاهدی» سفیر ایران در واشنگتن، از سوی «احمد میرفندرسکی» وزیر خارجه دولت «شاپور بختیار» از کار عزل شد. خود زاهدی گفته میرفندرسکی روابط خوبی با شاه نداشت اما عزلش از سفارت توسط او رخ نداد و نامه رسمی در این باره را بعدها «صادق قطبزاده» به عنوان وزیر امور خارجه و عضو شورای انقلاب به وزارت خارجه آمریکا فرستاد. زاهدی پس از خروج شاه از ایران، برای همراهی و تدارک محل اقامت او به مصر و مراکش رفته بود و در آمریکا حضور نداشت.
ابراهیم یزدی همچنین ادعا میکند شماری از کارکنان سفارت به رهبری «جعفر فقیه» مانع از ورود زاهدی به ساختمان شده بودند. ابراهیم یزدی گفته بود: «دوستان ما در واشنگتن با پاریس (محل اقامت خمینی) تماس گرفته بودند و میخواستند هیاتی برای سرپرستی سفارت تعیین شود. موضوع را با آقای خمینی مطرح کردم. ایشان از من خواستند اشخاصی را معرفی کنم. با برادران مسلمان در آمریکا تماس گرفتم و از آنها خواستم چند نفری را معرفی کنند.»
یک روز بعد حکم آیتالله خمینی منتشر شد. پنج نفر شامل «جلیل ضرابی» (مسوول کمیته)، دکتر «طباطبایی» (نام کوچک او در دسترس نیست، اما پس از سقوط شاه به ایران بازنگشت و سرنوشت وی مشخص نیست)، «شهریار روحانی» (داماد ابراهیم یزدی)، «رضا صدر» (بعدها در دولت موقت مهدی بازرگان وزیر بازرگانی شد) و «احمد عزیزی» (از مدیران سازمان صداوسیما که قائم مقام وزارت خارجه ایران شد) از طرف او مامور شده بودند تا نمایندگیهای رسمی ایران در آمریکا را به کنترل خود درآورند.
آیتالله خمینی در حکم خود خطاب به جلیل ضرابی نوشته بود: «به طوری که مسبوق هستید، سفیر فاسد غیرقانونی طرفدار محمدرضا پهلویِ خیانتکار که متصدی غاصبان سفارت ایران در آمریکا است، حاضر نشده است حتی بعد از خلع شاه از سلطنت و فرار وی از ایران، دست از تلاشهای مذبوحانه خود بردارد و کارمندان محترم سفارت ایران در واشنگتن و کنسولگریهای ایران در مراکز مختلف آمریکا حسب وظیفۀ قانونی و ملی خود وی را نپذیرفتهاند.»
دستور آیتالله خمینی به طرفدارانش برای در اختیار گرفتن کنترل سفارت و کنسول گریها در رسانهها منتشر شد. انقلابیون ابتدا با اجاره سه اتاق از هتل «هالیدی این» در خیابان «ویسکانسن» در منطقه مشهور «جورج تاون» در غرب واشنگتن که منطقه استقرار سفارتخانهها است و با سفارت ایران هم فاصله بسیار کمی دارد، یک مرکز جایگزین به عنوان سفارت ایران تشکیل دادند.
آنها در روز ششم بهمن تلاش کردند وارد سفارتخانه اصلی شوند، ولی با مقاومت پلیس موفق به این کار نشدند. نهایتا در ۲۲ بهمن و با اعلام پیروزی انقلاب موفق شدند سفارتخانه را در دست بگیرند. انقلابیون ۴۰۰۰ بطری ویسکی و شامپاین و دیگر مشروبها را خالی کردند. یک روزنامه در آن زمان گزارش داد که روند به چاه ریختن مشروبها از سوی انقلابیون چهار ساعت به طول انجامیده است.
احمد عزیزی از اعضای کمیته تسخیر سفارت در کتاب خاطراتش بیست و دوم بهمن در واشنگتن را این طور روایت کرده است: «تصاویر شاه، همانها که آن همه برای پایین کشیدنش تلاش کرده و چانه زده بودیم، همه جا و بیش از هر جا، در پیادهروی پلکان کوتاه منتهی به ورودی اصلی سفارت خرد شده بودند. شیشه و کاغذ همه جا پراکنده بود. جوانترها بالای نردههای آهنی جلوی پنجرههای بلند سفارت چند متری بالاتر از زمین در حال کلنجار رفتن با نمادهای فلزی رژیم گذشته، تاج و شیرخورشید، بودند و کندن و فروریختن آنها»
پس از ماجرای گروگانگیری و بالا گرفتن تنش میان حکومت جدید ایران و ایالات متحده آمریکا، دیپلماتهای ایرانی از آمریکا اخراج شدند و ساختمان سفارت از آن زمان تا کنون متروکه است.