رویداد۲۴: در دوران پس از استبداد صغیر و با بالاگرفتن بحرانهای سیاسی و اقتصادی در دوران احمدشاه قاجار، بسیاری از ایرانیان به ویژه آنهایی که از عقبماندگی کشور نگران بودند، به فکر تاسیس جمهوری و ایجاد ساختاری دموکراتیک برای کشور کشور افتادند. انقلاب مشروطه حق مشارکت سیاسی را برای مردم به ارمغان آورده بود و برای نخستین بار در تاریخ ایران وجود «قانون» به ضرورتی حیاتی تبدیل شده بود. اما ساختار سیاسی به همان صورت عقبمانده باقی بود و اصلاحات اجتماعی و پیشرفت اقتصادی با چنین ساختار فاسد و عقبماندهای محال به نظر میرسید.
رضاخان میرپنج پس از کودتای ۱۲۹۹ به سرعت پلیهای ترقی در مراتب قدرت را طی کرده و توسط احمدشاه قاجار به نخستوزیری برگزیده شده بود و در سالهای ابتدایی قرن عملا همه کاره کشور بود. رضاخان، به پیشنهاد تعدادی از روشنفکران مشروطهخواه، برای رهایی از بحران فراگیر سیاسی و اقتصادی نخست به فکر تاسیس جمهوری و الغای سلطنت افتاد. الگوی او کشور ترکیه بود و بعدها آتاتورک نیز به وی پیشنهاد کرد ایران را جمهوری کند و خود به عنوان رئیس جمهور کاندیدا شود. اما مخالفت روحانیون با حکومت دموکراتیک مانع از تحقق چنین چیزی بود.
سه تن از مراجع بزرگ تشیع، علامه نایینی، شیخ ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی متنی نوشتند که عملا تاسیس حکومت دموکراتیک در ایران را غیر ممکن میکرد. پیش از نوشتن این متن نیز نایینی در دیدار با رضاخان او را از تاسیس حکومت جمهوری دموکراتیک و الغای سلطنت بر حذر داشته بود. متن مراجع به این شرح بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران دامت تأییداتهم. چون در تشکیل جمهوریت اظهاراتی شده بود که مرضی (مورد رضایت) عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف، حضرت آقای رئیسالوزرا دامت شوکته [منظور رضاخان است]برای موادعه به دارالایمان قم نقض این عنوان [جمهوریت]و الغای اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند. انشاءالله تعالی عموم قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملا تشکر نمایند.»
مخالفت نمایندگان تشیع از جمهوری را میتوان در ترس عام آنها از مدرنیته دانست. آنطور که مشهور است یکی از مراجع مذکور یعنی شیخ ابوالحسن اصفهانی حتی یادگیری زبانهای خارجی را نیز حرام و تشبیه به کفار اعلام کرده بود. چهرههایی همچون شیخ فضل الله نوری و سیدحسن مدرس حتی با تشکیل مدارس دخترانه، راهاندازی نهاد وکالت و موضوعاتی همچون برابری انسانها مخالفت میکردند. با الغای ایده جمهوری دموکراتیک تنها چیزی که باقی مانده بود عبارت بود از سلطنت رضاخان.
چهرههایی همچون دکتر محمد مصدق به شدت با سلطنت رضاخان مخالف بودند. او اینگونه استدلال میکرد که رضاخان هماکنون فعالیت میکند، اما در صورت پادشاهی تبدیل به مقامی تشریفاتی میشود. نقل است که در یکی از جلسات نمایندگان را با این نطق از تغییر سلطنت بر حذر داشته بود: «به سرباز ۱۰ سال مواجب میدهند که یک روز از مملکتش دفاع کند، اگر نکرد انجام وظیفه نکرده است. به وکیل [ملت]هم مواجب میدهند که یک روز به کار مملکت بخورد. اگر روزی قانون را نقض کرد در حکم همان توپچی است که تمرد کرده است.»
در مقابل، بسیاری از محافظهکاران و برخی از روحانیون، از پادشاهی رضاشاه حمایت کردند؛ یکی از این روحانیون ابوالقاسم کاشانی بود که تلاش بسیاری برای به قدرت رسیدن رضاخان کرد و در رثای او نطقهای پرشوری کرد.
نهایتا هم مجلس پنجم شورای ملی در آبان سال ۱۳۰۴ احمدشاه قاجار را از سلطنت خلع کرد و اداره مملت را به رضاخان سپرد. پس از آن نیز در آذر ماه همان سال رضاخان با حمایت روحانیون، مجلس موسسان را تشکیل داد.
نخستین مجلس موسسان قانون اساسی، در قوانین خود انقراض سلسله قاجاریه را تصویب کرد و رضاخان را با عنوان «اعلیحضرت» مسئول تشکیل دولت موقت کرد. این مجلس، همانطور که انتظار میرفت، بدل شدن حکومت شاهنشاهی ایران به جمهوری را نیز رد کرد که عامل اصلی چنین اقدامی سیدحسن مدرس بود.
سید حسن مدرس مخالف عمده تبدیل حکومت به جمهوری بود. مدرس مانند بسیاری از همفکرانش، «جمهوری» را حکومتی کفرآلود و بیگانه میدانست و از شاه شدن رضاخان هواداری میکرد. این در حالی بود که چهار حقوقدان برجسته عصر مشروطه شامل سیدحسن تقیزاده، حسین علاء، دکتر محمد مصدق و یحیی دولتآبادی مخالف شاه شدن رضاخان بودند. آنها با وجود تایید بسیاری از اقدامات رضاخان در جهت نوسازی کشور، این اقدام را بنیان نهادن استبدادی نوین در کشور میدانستند. یحیی دولتآبادی شجاعترین فرد در میان این چهار حقوقدان، در مجلس سخنرانی کرد و از ارعاب و تهدید عوامل رضاخان برای تصویب انحلال قاجاریه گفت و از کنارگذاردن لایحه جمهوریت ابراز تاسف کرد.
بیشتر بخوانید:سوگند پادشاهی محمدرضاشاه پهلوی
با وجود هشدار افراد مذکور، مجلس شورای ملی در در روز ۹ آبان ماه ۱۳۰۴ پیشنهادی را در صحن مجلس قرائت کردند که در واقع در حکم انقراض قاجاریه و قدرت گرفتن رضاخان پهلوی بود: «نظر به اینکه عدم رضایت از سلطنت قاجار و شکایاتی که از این خانواده میشود به درجهای رسیده که مملکت را به مخاطره میکشاند، نظر به این که حفظ مصالح عالی مملکت مهمترین منظور و اولین وظیفه مجلس شورای ملی است و هرچه زودتر به بحران فعلی خاتمه باید داد امضاءکنندگان با قید دو فوریت پیشنهاد میکنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نمایند: «مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقا رضاخان پهلوی واگذار مینمایند تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶، ۳۷، ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی تشکیل میشود.» در روز ۲۱ آذر ماه همان سال، رضاخان از مقام ریاست دولت موقت به پادشاهی رسید و کمتر از یک سال پس از آن تاجگذاری کرد.
رضاخان پس از رسیدن به پادشاهی، راضی نشد که از تاج کیانی (که ویژه شاهان قاجار بود) برای تاجگذاری استفاده کند و دستور ساخت تاجی نو را برای خود داد. وی از تاریخ ۲۴ آذرماه سال ۱۳۰۴ رسما پادشاه ایران بود، اما مراسم تاجگذاری خود را در اردیبهشت ۱۳۰۵ و پس از آماده شدن تاج جدیدی که سفارش داده بود برگزار کرد. این تاج به دست گروهی از جواهرسازان ایرانی زیر نظر حاج سراجالدین جواهری و با الهام از آثار و شکل تاج مورد استفاده در دوره ساسانیان طراحی شد و بعدها در آیین تاجگذاری محمدرضا پهلوی، در تاریخ در ۴ آبان سال ۱۳۴۶، دوباره بهکار برده شد.
رسم بر این بود که رئیس مجلس تاج را بر سر شاه بگذارد. اما در هنگام تاجگذاری، رضاخان تاج را با دستان خود برداشت و گفت: «این چیزی نیست که دیگری آن را بر سرم بگذارد.»
افراد زیادی برای رسیدن رضاشاه به سلطنت تلاش کردند. اما نکته جالب این است که رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت اغلب آنها را مورد غضب خود قرار داد. محمدعلی فروغی، نخستوزیر وقت و سخنران مراسم تاجگذاری، و عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار و حامل تاج کیانی، از مهمترین این افراد بودند.
سیروس غنی در کتاب برآمدن رضاشاه مینویسد: «در مراسم تاجگذاری که در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد، میزان احترام و ارادت رضاشاه به شرکتکنندگان در جایگاه آنان در مراسم مشهود بود. تیمورتاش و فروغی در یک کالسکه سوار بودند. رضاشاه پیش از تاجگذاری، نشان درجه اول تاج یعنی بزرگترین نشان افتخار کشور را به این دو داده بود».
رضاشاه که در ۲۸ آذر ۱۳۰۴ فروغی را به نخستوزیری برگزیده بود، حدود دو ماه پس از تاجگذاری به وی ابلاغ کرد که خواهان استعفای اوست و کابینه فروغی در ۱۵ خرداد ۱۳۰۵ به کار خود پایان داد. تیمورتاش نیز چند سال بعد از تاجگذاری و به دستور رضاشاه، به دست پزشک احمدی کشته شد.
بنا بر نوشته سید حسن تقیزاده، وقتی که تیمورتاش مغضوب رضاشاه شد، علیاکبر داور میخواست شفاعت کند، رضاشاه «نگاهی به او کرد و گفت این گوشهایت را باز کن والاّ معدومت میکنم. رضاشاه تکیه کلام «معدوم» داشت.»
رضاشاه در واقع هم علیاکبر داور را، که در مراسم تاجگذاری حامل الماس دریای نور بود، در سال ۱۳۱۵ معدوم کرد.