تاریخ انتشار: ۰۷:۲۲ - ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
تعداد نظرات: ۱۱ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

تاریخ استبداد در ایران

بررسی قتل امیرکبیر و قائم مقام مقام فراهانی اهمیت فوق‌العاده آن برای «آگاهی تاریخی» دارد؛ رویداد۲۴ در مقاله‌ای ضمن بررسی مفهوم استبداد، نشان داده که دلیل قتل آن‌ها تضاد حکومت قانون و فکر مشروطه‌خواهی با استبدادی چندهزار ساله بود که تمام قدرت را منحصر در یک شخص می‌کرد.

قائم مقام فراهانی و امیرکبیر

رویداد۲۴ علیرضا نجفی: قتل دو تن از سیاستمداران لایق و مصلح تاریخ معاصر ایران یعنی قائم مقام فراهانی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر از رخداد‌های تلخ و سیاه تاریخ ایران است. بی‌راه نیست اگر بگوییم همین دو قتل به اندازه ده‌ها رخداد دیگر باعث عقب‌ماندگی ایران از کاروان توسعه و ترقی شد.

همانطور که میرزا یعقوب‌خان پدر میرزا ملکم در رساله‌ای می‌نویسد: «ایران به فاصله پنجاه سال سه دفعه از روش ترقی بازماند: دفعه اول از وفات مرحوم عباس میرزای نایب السلطنه؛ دفعه دوم از قضیه مرحوم قائم مقام؛ دفعه سوم از قضیه مرحوم میرزاتقی خان.»

قائم مقام فراهانی و امیرکبیر پدران مشروطه ایران

آنچه باعث قتل دو مصلح و سیاستمدار بزرگ شد، امروز هم گریبان‌گیر ملت ایران است، ولی بازنمایی ایدئولوژیک از این دو واقعه، معاصر بودن آن را پنهان کرده و آگاهی تاریخی مردم را تحریف می‌کنند. برای مثال در سریال سراسر دروغ جیران، علت قتل امیرکبیر شکست عشقی مادر ناصرالدین شاه از وی اعلام می‌شود!

همچنین خسرو معتضد مورخ رسمی صداوسیما علت قتل قائم مقام فراهانی را این می‌داند که شاه او را به حضور خواند و قائم مقام اعلام کرد مشغول امور مملکت است و دیر به حضور شاه شرف‌یاب شد!

این‌ها تنها دو نمونه از موارد بازنمایی رسمی از مسائل حیاتی تاریخ معاصر ماست. در این متن با نگاهی به علت قتل قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر از اهمیت فوق‌العاده آن برای «آگاهی تاریخی» و سیاسی امروزمان خواهیم گفت. همانطور که خواهیم دید، این دو تن از پدران انقلاب مشروطه بودند و دلیل مقتول شدن آن‌ها تضاد حکومت قانون و فکر مشروطه‌خواهی با استبدادی چندهزار ساله بود که حاکم را «نماینده خدا بر زمین» می‌دانست و تمام قدرت را منحصر در یک شخص می‌کرد.

ورود مدرنیته به ایران

ورود مدرنیته به ایران حاصل «جبر زمانه» بود. ایرانیان از دوران شاه عباس صفوی به بعد مدام توسط بیگانگان تحقیر شده بودند و بسیاری از متصرفات شاهان پیشین در نتیجه جنگ‌های با روس و عثمانی از دست رفته بود. اقتصاد کشور بسیار وخیم بود و کشور در هرج‌ومرج و بی‌نظمی به سر می‌برد.

جنگ‌های ایران و روس یک شکست و تحقیر تاریخی برای ایرانیان محسوب می‌شد و بسیاری را به فکر فرو برد که عامل این شکست‌های پیاپی و قدرت بیش از اندازه غرب در چیست؟

عباس میرزا نخستین کسی بود که از ظهور این قدرت شکست‌ناپذیر دچار بهت و حیرت شده و «غرب شدن غرب» برایش مسئله شده بود. او متوجه شده بود که رخدادی در غرب به وقوع پیوسته که ایرانیان حتی از درک آن عاجزند، چه رسد به مقابله با آن. به همین دلیل به صرافت نوخواهی افتاد و بستر اعزام نخستین گروه از جوانان ایرانی به فرنگ برای تحصیل دانش نوین را فراهم کرد.

یکی از اعضای هیات اعزامی به فرنگ «میرزا صالح شیرازی» بود که در سال ۱۸۱۵ با چهار نفر دیگر به انگلستان رفت و پس از چهار سال بازگشت. وی پس از بازگشت سفرنامه‌ای نوشت و به شرح ترقیات غربیان پرداخت.

تاثیر سفر میرزا صالح شیرازی به غرب

میرزا صالح که سرپرستی گروه اعضامی به فرنگ را بر عهده داشت، کتاب درسی تاریخ مقطع دبیرستان بریتانیا را تلخیص کرد و در سفرنامه خود بر تاریخ و سیاست بریتانیا متمرکز شد. او در کتابش از پیشرفت انگلستان تحت مفهوم «گشتن انگلند» یاد می‌کند که منظورش از گشتن دگرگونی و تحول است و در پی فهم چرایی و چگونگی این گشتن می‌گردد.

آنچه در میان دگرگونی‌ها و نوآوری‌های تاریخ انگلستان بیشتر از همه نظر میرزا را به خود جلب می‌کرد، تحولات سیاسی این کشور بود. او در سفرنامه خود فراوان از نهاد‌های دموکراتیک انگلستان نوشت تا تعارض نهاد‌های رشد و پیشرفت را با مبانی استبداد برجسته کند.

میرزا صالح که از توزیع قدرت در انگلستان حیرت‌زده شده بود، با تأکید بر قدرت مجلس و جایگاه ویژه آن در نهاد‌های سیاسی نظام مشروطه بریتانیا بر آن بود که هماهنگی میان سه نهاد «سلطنت»، «مجلس عوام» و «مجلس اعیان» موجب شده انگلستان به ولایت «آزادی» تبدیل شود.

میرزا صالح درباره دولت انگلستان می‌نویسد: «هیچ حکمی جاری نمی‌شود اعم از کلی و جزئی مگر به رضای هر سـه فرقه. فرضا اگر پادشاه حکمی کند که موافق مصلحت ولایتی نباشد وکیل رعایا (نخست وزیر) مقاومت و ممانعت در جریان حکم مزبور نموده، مطلقاً تأثیری نمی‌بخشد و جاری نخواهد شد و همچنین اگر خوانین و پادشاه متفق شوند و وکیل رعایا راضی نبوده ایضا حکم، آن‌ها اگرچه مقرون به مصلحت بوده باشد، جاری نمی‌شود.»

مقید و مشروط بودن نظام سیاسی چیزی بود که ما پیش از مشروطه تصوری از آن نداشتیم. میرزا صالح در سفرنامه خود نظام مقید یا مشروط به قانون را به تفصیل برای ایرانیان معرفی کرد. سفرنامه‌های دیگر نیز بر با تکیه بر مشاهدات خود بر همین مساله تاکید می‌گذاشتند.

ایده‌های میرزا صالح و دیگر سفرنامه‌نویسان در دارالسلطنه تبریز رواج پیدا کرد و می‌دانیم که قائم مقام فراهانی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر هردو تربیت یافته دارالسلطنه تبریز بودند.

«دارالسلطنه تبریز» نخستین محفل «اینتلیجنسیای» ایران بود، یعنی طبقه روشنکری که سرخورده از تحقیر ایران در عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای به آنچه میرزا ملکم خان «آیین ترقی» می‌خواند التقات کرده بودند و نوعی آگاهی نو درمیان‌شان در حال پدیدار شدن بود.

محل این آگاهی دارالسلطنه تبریز بود و بنا بر اسنادی که سیدجواد طباطبایی در کتاب مکتب تبریز می‌آورد، قائم مقام فراهانی و امیرکبیر هر دو متاثر از همین ایده‌ها بودند و اگرچه فهم روشن و تئوریک از مفاهیم مدرن سیاسی نداشتند اما در نتیجه مواجهه عملی با مشکلات متعدد مملکت راه چاره را در ایده‌های نویی، چون حکومت قانون یافتند که در دارالسلطنه تبریز فراگرفته بودند و مشابهت اقدامات و سرنوشت تراژیک آن دو را نیز در پرتو همین زمینه مشترک می‌توان تحلیل کرد.

طباطبایی می‌نویسد: «با دقت در میان سطر‌های گزارش اعتمادالسلطنه از قتل قائم مقام می‌توان سایه بلند و سنگین قتل امیر را دید. آن دو قتل از منطق واحدی تبعیت می‌کنند و با گشودن راز و رمز یکی می‌توان دیگری را نیز توضیح داد.»

قائم مقام فراهانی که یکی از نویسندگان بزرگ در تاریخ ایرانی است، در متون خود بار‌ها خواست و هدف اصلی خود را برچیدن «بساط کهنه» درانداختن «طرحی نو» اعلام می‌کند. «بساط کهنه» اشاره به واژه «Ancien Régime» دارد که به معنای نظم اجتماعی و سیاسی جهان پیشامدرن و ارباب رعیتی است و قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر در پی چنین آرمانی بودند. رسیدن به این مهم نیز، همانطور که میرزا صالح و دیگر سفرنامه‌نویسان گفته بودند، بیش از همه چیز با تفکیک قوا و حکومت قانون مسیر می‌شود.


مطالبی برای مطالعه بیشتر در این زمینه

حکومت‌ها در عصر مدرن چگونه سانسور می‌کنند؟

حکومت‌ها چگونه می‌توانند به مردم کمک کنند تا احساس امنیت بیشتری داشته باشند؟

حکومت وحشت چیست و چگونه در تاریخ به یاد مانده است؟

منافع ملی چیست و چگونه به ابزار سرکوب بدل می‌شود؟

قدرت سیاسی چیست و چرا برای حفظ آن خشونت می‌ورزند؟

سیاست چیست و چرا ایده «من سیاسی نیستم» درست نیست؟

ضدانقلاب کیست و چگونه خشونت در وضعیت «انقلابی» توجیه می‌شود؟

سمت درست تاریخ یعنی چه و تبعات هولناک این ایده چیست؟

حکومت‌ها چگونه مجری انحصاری خشونت و سرکوب شدند؟


تمایز میان سلطنت و حکومت

یکی از منابع دست اول درباره قتل قائم مقام فراهانی و امیرکبیر کتاب صدرالتواریخ اعتمادالسلطنه است. اعتمادالسلطنه درباره قائم مقام فراهانی می‌نویسد: «وی خود را موسس این سلطنت می‌دانست و چنان می‌خواست که سلطان به دلخواه خود نتواند فلان پست را بلند کند و فلان عزیز را نژند نماید.»

اصل اعتقاد قائم مقام که به امیرکبیر نیز سرایت کرد، این بود که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. وی نخستین سیاستمدار تاریخ ایران است که میان «سلطنت» و «حکومت» تمایز می‌نهد. اعتماد السلطنه ادامه می‌دهد که: «وی آقایی و احترام و تاج و تخت و ضرب سکه را خاص سلطنت کرده، ولی نصب و عزل و قطع و فصل کار و اجرای امور دولت و دادن و گرفتن مواجب را می‌خواست منحصر به تصویب خود نماید و مجلس وزارت صورت دهد.»

اعتماد السطنه می‌نویسد: «بی‌خبر از اینکه آب و گل ایرانیان و عادت ایشان سرشته ارادت پادشاه است، و به این امید هستند که اختیار و اقتدار سلطانی اگر نباشد، اکثر از بیچارگان باید همیشه از منصب و عزت و نعمت محروم باشند. ظل‌الله باید مثل ذی‌ظل خود بعضی تفضلات و احساناتش لابشرط باشد که گاهی عزیزی را ذلیل کند و فقیری را غنی سازد تا همه بدین امید به درگاهش بشتابند و بر جای ریاست خدمت کنند و برای این کار همیشه سلطان را باید اختیار و اقتدار کلی باشد که وزرا سد فیض و قطع امید مردم را ننمایند و مرحوم قائم مقام در این خیال بود.»

اعتمادالسلطنه نیز مانند اغلب ایرانیان آن دوران، شاه را ظل‌الله می‌داند و در معنی این عبارت می‌گوید: «شاه از جنس بشری برتری و امتیاز دارد.» و از این مساله نتیجه می‌گیرد: «ستیز با سلطان مانند ستیزه با قهر و غضب الهی است. در این صورت هرکس از مقام خود تجاوز کند، به مکافات خواهد رسید.»

استبداد در ایران

تاریخ استبداد در ایران

در اینجا با مساله استبداد مواجه می‌شویم که برای هزاران سال شیوه مسلط حکمرانی سیاسی در ایران بوده است. استبداد به معنی خودسری است و در مقابل حکومت قانون قرار دارد. سلاطین و پادشاهان ایرانی در طول تاریخ همواره خودسرانه عمل کرده‌اند و هیچ قانونی توان محدود کردن اعمال و خواست شاه را نداشته است.

شاه و سلاطین اگر می‌خواستند به راحتی جان انسان‌ها را می‌گرفتند و از هر آن‌کس که می‌خواستند سلب مالکیت می‌کردند؛ خواه این انسان رعیت عادی می‌بود یا مانند مورد شاه عباس صفوی فرزندان و ولیعهد شاه یا مانند امیرکبیر نخست وزیر کشور؛ تفاوتی نمی‌کرد، شاه صاحب جان و مال افراد بود.

شاه تا جایی که توانش را داشت خودسرانه عمل می‌کرد و هیچ نهادی توان محدود کردن اراده همایونی را نداشت. این ساختار اقتصادی و سیاسی با روبنای دینی مشروعیت پیدا می‌کرد و به حیات خود ادامه می‌داد.

در اساطیر ایرانی پیش از اسلام، پادشاه نماینده خدایان روی زمین بود و «فرّه ایزدی» که در شاهنامه فردوسی نیز به وفور دیده می‌شود، نشان مشروعیت پادشاه و قدرت بی‌حد او بود. در این الهیات جایی برای فرد و سیاست نمی‌ماند.

امر، امر شاه بود چرا که شاه نماینده خداوند روی زمین حساب می‌شد و همانطور که اعمادالسلطنه می‌گوید شاه «از جنس بشری برتری و امتیاز» داشت. در دوره اسلامی شاه را ظل‌الله، به معنی «سایه خدا روی زمین» می‌دانستند که صورتی اسلامی شده از همان «فرّه ایزدی» بود.

تصوف و الهیات صوفیانه که پس از عصر صفوی رایج شد، به این نوع جهان‌بینی دامن زدند و به نوبه خود مبانی استبداد را استحکام بخشیدند. در الهیات شیعه، جهان «ولی» دارد که حجت خدا روی زمین است. همچنین تربیت و رشد در جهان‌بینی صوفیانه نیز تنها و تنها در گرو گوش نهادن به پیر و مرشد و تهی شدن از هرگونه منیت و خودینگی ممکن است.

بنابر این ملاحظات در الهیات سیاسی پیش از مشروطه به تعبیر «اریش فروم» با نوعی گریز از آزادی مواجه هستیم؛ سوژه‌ها خود و قوای انسانی خود را به یکدیگری بزرگ محول می‌کنند و از هرگونه کنش اجتماعی و سیاسی شانه خالی می‌کنند. همانطور که در نوشته اعتمادالسلطنه نیز می‌بینیم، ایرانیان تا دوران انقلاب مشروطه تنها یک نوع حکومت می‌شناختند: حکومت یک فرد -ظل‌الله- بر رعیت.

حال ممکن بود این فرد عادل باشد که به ندرت چنین بود یا ممکن بود ظالم باشد که در آن صورت جملگی دعا می‌کردند هر چه زودتر طالع عمرش به سر آید و پادشاه بعدی بهره‌ای از عدالت داشته باشد. این گونه نظم سیاسی که در دوران مشروطه «استبداد» نام گرفت، یگانه طریق حکومت و حکومت‌داری در تاریخ ما قبل مدرن ایران بود. این جهان‌بینی به قدری هژمونیک و فراگیر بود که تا زمان مشروطه حتی نامش را نمی‌دانستند و نامگذاری آن به «استبداد» نیز حاصل فاصله‌گیری و شکافی است که با ورود مدرنیته به ایران رخ داد. حتی فضل و دانایی نمی‌توانست مایه برتری رعیت بر شاه باشد.

تاریخ استبداد در ایران

کتاب صدرالتواریخ درباره قائم مقام می‌نویسد: «عمده معایب کار او، که او را به بلیّت رسانید، کثرت فضل و دانایی و شدت سواد بود و، چون در کمالات و تدابیر افراط کرده بود، و سزاوار هرگونه برتری از شاه بود، فلذا خودبینی را به حدی رسانید که خود را خداوند مردم می‌شناخت و اکثر از مخلوق را بهایم می‌پنداشت و هرگز به خاطرش خطور نمی‌کرد که بتوان او را مصلوب الاختیار کرد.»

تاریخ‌نویسان قاجار درباره امیرکبیر نیز همین مطالب را تکرار کرده و می‌گویند از درصدد خیانت به سلطنت و نشستن به جای شاه بود. چنین عنوانی به دلیل میل این دو سیاستمدار به تفکیک حکومت و سلطنت و حاکمیت قانون بود؛ چیزی که در گفتار میرزاتقی خان امیر کبیر با عبارت «کنسطیطوسیون» (Constitution) بیان شده بود که به معنی «قانون اساسی» است.

میرزا یعقوب‌خان که از نزدیکترین افراد به امیرکبیر بود، در رساله‌ای گفتار‌های امیرکبیر را جمع‌آوری کرد. او در رساله خود می‌گوید میرزا تقی خان دائما به ما می‌گفت خیال «کنسطیطوسیون» دارد و منتظر وقت مناسب است و سپس این جمله را از قول امیرکبیر نقل می‌کند: «مجالم ندادند وگرنه خیال کونسطیطوسیون داشتم. مانع بزرگم روس‌ها و جنگ با آن‌ها بود. انگلیس کمال همراهی را در باطن وعده می‌داد. منتظر موقع بودم.»

فریدون آدمیت منظور از کنسطیطوسیون را «استوار ساختن اداره مملکت بر پایه قواعد مشخص و مصون داشتن جان و مال و حقوق افراد از اعمال خودسرانه» می‌داند. یعنی آنچه می‌توان حکومت قانون نامیدش. بنابر تحلیل سید جواد طباطبایی، این مقطع را می‌توان «نقطه آغاز مشروطه» دانست و به همین دلیل است که مهم‌ترین متن حقوق اساسی در جهان، یعنی کتاب درآمدی بر حقوق اساسی نوشته آلبرت ون دایسی در سال‌های بعد به فارسی ترجمه شد. چنان که عبدالرحیم طالبوف گفته بود: «مادر همه قانون اساسی‌ها انگلستان است.»

همچنین مورخان درباره قائم مقام روایتی مبنی بر پس گرفتن پولی که شاه به باغبانی بخشیده بود نقل شده است. قائم مقام پول را که در واقع لطف شاهانه بود از باغبان پس می‌گیرد و اعلام می‌کند دخل و خرج حکومت باید بر اساس اصول باشد. طرفداران شاه همین مساله را از دلایل خیانت وی به شاه می‌دانند.

این مساله درباره امیرکبیر نیز وجود داشت. امیرکبیر حقوق دربار و اندرونی شاه را کاهش داد و حتی در پاسخ به خود شاه که از معطل ماندن هزینه‌های دربار گلایه کرد بود اعلام کرد که وی بی‌قاعده دیناری به احدی نخواهد داد.

نکته‌ای که در مواجهه قائم مقام با باغبان می‌بایست توضیح داده شود مفهوم «صرف جیب» به معنی اداره‌ای برای ثبت دخل و خرج درباره است که در این دوره به عنوان نهادی در اداره کشور و به عنوان جزیی از تمایز میان مفهوم سلطنت و وزارت وارد شده است. درمیان دلایلی که برای قتل قائم مقام فراهانی و امیرکبیر ذکر شد، دلیل اخیر بیش از همه بر شاهان قاجار و درباریان گران آمده و موجب کینه عمیق شاه و دربار به آن‌ها شد.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۴۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۳۰
2
23
این کلمه عربی رییس جمهور را نمی دانم از کی باب شده ؟ همان کلمه وکیل و رعایا برازنده تر است تا طرف متوجه شود او نوکر و وکیل مردم است ته رییس آنها
رضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۴۵ - ۱۴۰۲/۰۵/۳۰
1
24
این استبداد تا الانم ادامه داره حتی خود ما ملت از استبداد درونی مان رها نشدیم یعنی آزادگی در تفکر نداریم همه ش بفکر منفعت شخصی خودمون هستیم و این اوضاع رو با دست خودمان بر خود مسلط نموده ایم ....
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۲:۰۲ - ۱۴۰۲/۰۵/۳۰
5
5
ای کاش، ای کاش، ای کاش نویسنده ی محترم در پایان این متن مدلل و مفید، منابع و مآخذ مقاله را می آورد. بدون این دو این مقاله اعتبار پژوهشی و علمی ندارد، بسیار متاسفم.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۰۵ - ۱۴۰۲/۰۶/۱۵
مبتذل شعر که منبع معتبر ندارد
زارعی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۶ - ۱۴۰۲/۰۵/۳۱
3
3
متنی که تهیه شده است چون دارای منبع و ماخذنیست قابل اعتنا نمی باشد و البته از واره های هدایت شده استفاده کرده است که برای تحریف واقعیت ها است که با عقل سلیم در تضاد است و برای اینکه واقعیت امر. را نشان دهد سعی در انحراف از اصل هست هر چند که دفاع از قانون می کند آما در اصل در صدد وابستگی است در صورتی که همه می دانند امیر کبیر با توطئه عوامل خارجی وبا سعایت افراد بی استعداد به مرگ محکوم شد اما در این مسئله سعی در جلوه داد اتفاق داخلی است که ناشی از استبداد حاکم است و دیگر اینکه کابرد واره ها هم بر اساس تفکر انحرافی به‌کار برده شده است که مطابقت با کاربرد واقعی ندارد البته این مقاله به طور کامل قابل نقد است که نمی شود در حد چند کلمه ژرف ساخت فکری نویسنده را تشریح کرد
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۳۶ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۷
بفرما ما منتظر نقد شما هستیم
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۴ - ۱۴۰۲/۰۵/۳۱
1
4
کدام کم سواد اعزامی را اعضامی نوشته است ؟
ناشناس
|
Luxembourg
|
۰۴:۱۵ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۵
0
4
سایت شما که از عدالت و استبداد حرف میزند عدالت دارد. یا بعلت ظلم های که به شما روا داشتنه اند.تبدیل به ظالم شده اید.
نه میتوانی ادعای مستقل بودن کنید نه عدالت.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۳۸ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۷
هرکس ظلم را بیان ورسوا کرد ظالم است؟
شهرام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۳۵ - ۱۴۰۲/۰۶/۰۹
0
1
همون اول نوشته جنگ بین ایران و روس رو چرا به غرب ربط دادید
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۶/۱۷
0
0
استبداد در بستر جهل و فقر رشد میکند. این دو معضل جهنمی باعث ترس و تسلیم افراد در مقابل ستمگران برای حفظ حیات و منافع دنیوی میشوند. در حکومتهای دینی جان و مال انسانها تا زمانی امنیت دارد که برخلاف مسیر حکومت حرکت نکنند حتی اگر صالح باشند زیرا دین قواعد خاص خود دارد و زمینه ظهور قدرتهای مطلق و مستبد و مردم ستیز را فراهم میکند.
نظرات شما