تاریخ انتشار: ۱۲:۳۰ - ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
در رویداد24 بخوانید:

یوسیپ بروژ تیتو؛ معماری یک امپراتوری شکننده با میراثی فراموش‌نشدنی

یوسیپ بروژ تیتو، نامی که هنوز در گوشه‌وکنار بالکان با احترام و گاهی با تلخی بر زبان می‌آید، رهبری سیاسی و معمار یوگسلاوی مدرن بود. او در عصری زندگی کرد که جهان میان دو قطب شرق و غرب تقسیم شده بود، اما با شهامتی بی‌نظیر راه سومی را پیش گرفت: جنبش عدم تعهد. این مقاله تلاش می‌کند فراتر از روایت‌های کلیشه‌ای، زندگی و کارنامه تیتو را در بستر تاریخی‌اش تحلیل کند و به این پرسش پاسخ دهد: چگونه مردی از دل یک امپراتوری فروپاشیده، کشوری متحد ساخت، اما میراثش با مرگش به سرعت از هم پاشید؟

یوسیپ بروژ تیتو؛ معماری یک امپراتوری شکننده با میراثی فراموش‌نشدنی

رویداد۲۴ | قرن بیستم قرن فروپاشی امپراطوری‌ها و رشد دولت-ملت‌ها بود. اغلب کشور‌های جهان در قرن نوزدهم اغلب کشور‌های دنیا در استعمار کشور‌های صنعتی بودند، ولی با وقوع دو جنگ جهانی هولناک که گستره آنها با جنگ‌های کلاسیک قابل قیاس نبود، اروپا و کشور‌های صنعتی چنان درگیر نبرد شدند که عملا توان اداره مستعمرات خود را از دست دادند.

همچنین با توجه به تاثیر انقلاب فرانسه بر کشور‌های پیرامونی و رشد ناسیونالیسم، مناطق بسیاری که در تملک کشور‌های امپریالیستی قرار داشتند، خواستار استقلال شدند و در نتیجه دولت-ملت‌های جدید از بدنه امپراطوری‌های بزرگ به وجود آمدند. این اتفاق در جنگ جهانی اول رخ داد، اما با وقوع جنگ جهانی دوم، شکست فاشیسم و پیروزی متفقین، نبرد میان دو بلوک قدرتمند شرق و غرب آغاز شد و کشور‌های مختلف باز هم به سوی اتحاد نظامی و ایدئولوژیک با یکدیگر رفتند. در سال ۱۹۴۹ میلادی و اندکی بعد از اینکه اتحاد جماهیر شوروی نخستین بمب اتمی خود را آزمایش کرد، این مسئله خیلی زود به کابوس اروپا تبدیل شد که شب‌ها با وحشت تهاجم نظامی مسکو، سر بر بالین می‌گذاشت. گسترش سریع کمونیسم در اروپای شرقی و قاره آسیا، بلوک غرب را به وحشت انداخت و پیمان ناتو در حقیقت در نتیجه چنین وحشتی بود که ایجاد شد.

در مقابل، اتحاد شوروی نیز پیمان ورشو را ایجاد کرد که آن را می‌توان «ناتوی کمونیستی» دانست. تصور رایج از تاریخ قرن بیستم این است که تمام کشور‌های کمونیستی به نوعی وابسته به شوروی بودند و از مسکو دستور می‌گرفتند. این تصور به قدری رایج بود که اغلب محافظه‌کاران و لیبرال‌ها برای حمله به احزاب چپ آنها را دست نشانده شوروی و نوکر مسکو خطاب می‌کردند. اما جنبش عدم تعهد و کشور کمونیستی یوگسلاوی، غلط بودن چنین تصوری را به روشنی نشان می‌دهد.

در واقع از میان کشور‌های کمونیستی شرق اروپا، تنها سه کشور آلمان شرقی، مجارستان و بلغارستان تحت نفوذ شوروی اداره می‌شدند و کشور‌هایی مانند لهستان، چکسلواکی با فرایند دموکراتیک و بدون دخالت شوروی به کمونیسم متمایل شدند. در سال ۱۹۴۶ در یوگسلاوی، که امروز هفت کشور اروپای شرقی (صربستان، اسلوونی، کرواسی، بوسنی و هرزگوین، مقدونیه و مونته‌نگرو و دو استان خودمختار کوزوو و وویوودینا) را شامل می‌شود، انقلابی کمونیستی رخ داد و کشور به جمهوری خلق فدرال یوگسلاوی تغییر نام داد. هیچکدام از این کشور‌های کمونیستی متمایل به شوروی نبودند و حتی یوگسلاوی سیاست خارجی ضد شوروی داشت و در عین حال کشوری کمونیستی بود.

یوگسلاوی کشوری بود که با پیروزی حزب کمونیست و رهبری «یوسیپ بروز تیتو» توانست اسلاو‌های مناطق مختلف را تحت کشوری واحد متحد کند و به نبرد‌های ملی‌گرایانه و قومی پایان دهد. اما تیتو که بود؟

زندگی‌نامه

تیتو در سال ۱۸۹۲ در کومروویتس، روستایی فقیر در امپراتوری اتریش-مجارستان، به دنیا آمد. خانواده او از کروات‌های کاتولیک بودند، اما فقر چنان سایه سنگینی بر زندگی‌شان انداخته بود که تیتو حتی در کودکی مجبور به ترک مدرسه و کار در کارگاه مکانیکی شد. تجربه او از نابرابری‌های اجتماعی، بذر نخستین اندیشه‌های عدالت‌خواهانه را در ذهنش کاشت.

جنگ جهانی اول نقطه عطفی در زندگی او بود. به عنوان سرباز ارتش اتریش-مجارستان، در جبهه شرق اسیر روس‌ها شد. در اردوگاه اسیران، با ایده‌های انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ آشنا شد و به مارکسیسم گرایش یافت. پس از جنگ، به یوگسلاوی بازگشت، اما این بار نه به عنوان یک شهروند عادی، بلکه به عنوان یک انقلابی مصمم. در سال ۱۹۲۰ به حزب کمونیست یوگسلاوی پیوست و به سرعت به چهره‌ای کلیدی تبدیل شد. زندان‌های مکرر در دهه ۱۹۳۰ نه تنها او را ناتوان نکرد، بلکه به او فرصت داد تا شبکه‌ای از هواداران را سازماندهی کند و استراتژی مبارزه را اصلاح نماید.

جنگ جهانی دوم: پارتیزانی که امپراتوری ساخت

اشغال یوگسلاوی توسط نیرو‌های محور در سال ۱۹۴۱، صحنه را برای ظهور تیتو به عنوان رهبری کاریزماتیک آماده کرد. او ارتش پارتیزانی را تشکیل داد که نه تنها علیه آلمان نازی، بلکه علیه گروه‌های شبه‌نظامی محلی مانند چتنیک‌های صرب نیز می‌جنگید. تیتو فهمید که برای پیروزی، باید فراتر از مرز‌های قومی و مذهبی حرکت کند. او با شعار «برادری و وحدت»، صرب‌ها، کروات‌ها، بوسنیایی‌ها و دیگر اقوام را زیر پرچم مشترک ضد فاشیسم متحد کرد.


بیشتر بخوانید: میخائیل گورباچف سیاستمدار فروپاشی و بحران


نکته جالب اینجاست که تیتو همزمان با مبارزه نظامی، به بازسازی نهاد‌های سیاسی نیز پرداخت. در نوامبر ۱۹۴۳، در میان جنگ، شورای ضد فاشیستی آزادیبخش ملی یوگسلاوی را تأسیس کرد که هسته اولیه دولت پس از جنگ شد. این شورا نه تنها به رسمیت‌شناسی متفقین را جلب کرد، بلکه پایه‌های یک نظام فدرال را بنا نهاد که بعد‌ها به جمهوری فدرال خلق یوگسلاوی تبدیل شد.

یوگسلاوی تیتو: آزمایشگاهی برای سوسیالیسم مستقل

پس از جنگ، تیتو با اقتدار کامل قدرت را در دست گرفت. او نظامی فدرال ایجاد کرد که شامل شش جمهوری و دو استان خودمختار بود. این ساختار ظاهراً برای مدیریت تنوع قومی طراحی شده بود، اما در عمل، قدرت در دستان حزب کمونیست یوگسلاوی متمرکز بود. تیتو با هوشمندی از ناسیونالیسم به عنوان تهدیدی برای وحدت کشور می‌ترسید و هرگونه حرکت استقلال‌طلبانه را سرکوب می‌کرد.

سیاست اقتصادی او نیز منحصر‌به‌فرد بود. تیتو مدل خودگردانی کارگری را معرفی کرد که برخلاف سیستم متمرکز شوروی، به کارگران اجازه می‌داد در مدیریت کارخانه‌ها مشارکت داشته باشند. این مدل در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ رشد اقتصادی چشمگیری ایجاد کرد، اما به تدریج با مشکلاتی مانند بوروکراسی سنگین و ناکارآمدی مواجه شد. با این حال، تیتو با باز کردن در‌های یوگسلاوی به روی گردشگران غربی و جذب سرمایه خارجی، اقتصاد کشور را از دیگر کشور‌های کمونیستی متمایز کرد. کرواسی و مونته‌نگرو به مقاصد توریستی پررونقی تبدیل شدند و این تناقضی آشکار بود: کشوری سوسیالیست که از کاپیتالیسم بهره می‌برد.

شکستن زنجیر وابستگی: جنبش عدم تعهد

شاید جسورانه‌ترین اقدام تیتو، ایجاد جنبش عدم تعهد در سال ۱۹۶۱ بود. او که از سلطه شوروی بر کشور‌های اروپای شرقی خسته شده بود، به دنبال اتحادی فرامنطقه‌ای برای مقابله با دوقطبی جنگ سرد رفت. در کنفرانس باندونگ (۱۹۵۵)، تیتو با رهبرانی، چون جواهر لعل نهرو (هند) و جمال عبدالناصر (مصر) همکاری کرد و اصول پنجگانه «همزیستی مسالمت‌آمیز» را پایه گذاشت.

جنبش عدم تعهد نه تنها یک اتحاد سیاسی، بلکه بیانیه‌ای علیه استعمار نوین بود. تیتو در نخستین اجلاس سران این جنبش در بلگراد (۱۹۶۱) گفت: * «ما نه به شرق تعلق داریم، نه به غرب. ما به خودمان تعلق داریم.» * این جنبش در اوج خود ۱۲۰ کشور عضو داشت و در بحران‌هایی مانند جنگ ویتنام و بحران سوئز، به عنوان صدایی مستقل عمل کرد. با این حال، منتقدان معتقدند عدم تعهد بیشتر یک شعار بود تا واقعیت.

بسیاری از اعضا عملا به یکی از بلوک‌ها متمایل بودند، و خود تیتو گاه برای دریافت کمک‌های اقتصادی به غرب نزدیک می‌شد.

رویارویی با استالین: نبرد دو غول

روابط تیتو با اتحاد جماهیر شوروی یکی از پرتنش‌ترین فصل‌های زندگی او بود. در سال ۱۹۴۸، استالین که از خودمختاری تیتو خشمگین بود، نامه‌ای تهدیدآمیز به او نوشت: «رفیق تیتو، شما و حزبتان در مسیر خیانت به سوسیالیسم گام برمی‌دارید!»

تیتو پاسخ داد: «ما برده نیستیم. ما راه خودمان را انتخاب می‌کنیم.» این جدایی باعث محرومیت یوگسلاوی از کمک‌های شوروی شد، اما تیتو با تکیه بر دیپلماسی فعال، از غرب کمک گرفت و حتی به دریافت کمک‌های نظامی از ناتو روی آورد.

این استقلال عمل، الهام‌بخش دیگر کشور‌های کمونیستی مانند چین و آلبانی شد تا فاصله خود را با مسکو افزایش دهند. با این حال، تیتو هرگز کاملاً به غرب هم اعتماد نکرد. او در مصاحبه‌ای در ۱۹۷۱ گفت: «ما مانند موشی هستیم که باید بین دو گربه حرکت کند.»

مرگ تیتو و فروپاشی یک رویا

تیتو در ۴ مه ۱۹۸۰ در سن ۸۷ سالگی درگذشت. مرگ او پایان یک عصر و آغاز فروپاشی یوگسلاوی بود. در دهه ۱۹۹۰، تنش‌های قومی که سال‌ها تحت کنترل بودند، به خشونت‌های وحشتناکی مانند جنگ بوسنی (۱۹۹۲-۱۹۹۵) انجامیدند. صرب‌های ناسیونالیست به رهبری اسلوبودان میلوشویچ، سیاست پاکسازی قومی را پیش گرفتند و بیش از صدهزار نفر کشته شدند.

پرسش اینجاست که چرا حکومت تیتو پس از مرگ او شکست خورد؟ تحلیلگران دو دلیل اصلی را مطرح می‌کنند:

یکی شخصیت محوری تیتو است. اینکه او با کاریزما و اقتدار خود، اقوام مختلف را مهار کرده بود، اما نهاد‌های دموکراتیکی ایجاد نکرد که پس از او بتوانند این وحدت را حفظ کنند. دلیل دوم این است که تیتو هرگونه بیان هویت قومی را سرکوب کرد، اما این فشار باعث شد ناسیونالیسم مانند فنری فشرده شده، پس از مرگ او با شدت بیشتری بیرون بزند.

میراث تیتو: اسطوره یا واقعیت؟

تیتو امروز در بالکان به شکل پارادوکسیکالی هم ستایش می‌شود و هم نکوهش. برخی او را قهرمانی می‌دانند که یوگسلاوی را از چنگال فاشیسم و استالینیسم نجات داد. دیگران او را دیکتاتوری می‌خوانند که با سرکوب، وحدت مصنوعی ایجاد کرد. حتی در فرهنگ عامه، تصویر او دوگانه است: از یک سو، مجسمه‌های عظیم او در بلگراد و زاگرب؛ از سوی دیگر، آثاری که نظام او را به تمسخر می‌گیرند.

اما فراتر از بالکان، میراث تیتو در جنبش عدم تعهد زنده است. این جنبش اگرچه امروز نفوذ گذشته را ندارد، اما هنوز به عنوان نمادی از مقاومت در برابر سلطه بزرگ‌ها شناخته می‌شود. شاید بتوان گفت بزرگترین درس تیتو این بود: وحدت، زمانی پایدار است که بر پایه احترام به تفاوت‌ها بنا شود، نه سرکوب آنها.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: چهره ها
نظرات شما