رویداد ۲۴ | گاهی اوقات نمیتوانیم به طور دقیق بگوییم که چرا وقتی از کار به خانه برمی گردیم عصبی هستیم، در حالی که در طول روز هیچ اتفاق ناخوشایند قابلتوجهی رخ نداده. فقط میدانیم که آرام یا خوشحال نیستیم.
چیزی که نمیدانیم این است که «چالشهای ریز»ی که به واسطه روابط شخصی و حرفه ای مان سر راه «هویتمان» قرار میگیرد، روز بهروز و هفته به هفته روی هم انباشته میشوند.
از آنجا که «چالشهای تهدیدگر هویت ما» به شکل جریان بی وقفهای از لحظات کوتاه و در ظاهر بی اهمیت از راه میرسند، احتمالا «مکث» نمیکنیم تا ببینیم هرکدام از این تصمیمات چه بلایی سرمان میآورند، اما میدانیم که حالمان خوب نیست.
«خردهاسترسهای هویتی» به واسطه تعاملاتی که در محیط کار یا زندگی شخصی مان عادی تلقی میکنیم –چون آدمها و محیط پیرامونمان آن را عادی تلقی میکنند- روی هم انباشته میشوند.
شاید بهترین توصیف برای خرده استرسهایی که هویت شما را به چالش میکشند، آن «احساس ناخوشایندی» باشد که وقتی از شما میخواهند کاری انجام دهید که کمی متزلزلتان میکند، سراغتان میآید.
«از درخواستش خوشم نمیآید، اما کار کوچکی است، پس انجامش میدهم.» یا «ناراحتم که مسابقه ریاضی دخترم را از دست دادم، اما دفعه بعدی خودم را میرسانم.»
متوجه وخامت شرایط هستید؟ ما حتی از فشار برای ارتکاب فریبکاری، دلالی یا کار غیرقانونی هم حرف نمیزنیم.
خردهاسترسهایی که هویت شما را به چالش میکشند بسیار نامحسوستر هستند.
تصمیمی که گرفته اید، بهرغم تمام توجیههایی که برایش دارید، حس بدی به شما میدهد. این همان خردهاسترس هویتی است.