رویداد۲۴| در ابتدای جنگ جهانی دوم، در پاییز سال ۱۹۳۹ که لهستان به اشغال آلمان نازی و شوروی درآمد، حدود ۱/۵ میلیون لهستانی خانه و زندگی خود را در چند روز از دست دادند و به مناطق مختلف شوروی، از جمله اردوگاههای سیبری و قزاقستان، تبعید شدند. هزاران نفر هم در راه از سرما و گرسنگی تلف شدند. در ابتدای جنگ، آلمان و شوروی با هم پیمان عدم تعارض بسته بودند که اشغال لهستان یکی از موارد توافق بود. اما دو سال بعد که این پیمان نقض شد و آلمان علیه شوروی وارد جنگ شد، شوروی به متفقین پیوست و قرار شد که ارتشی از لهستانیهای اسیر و تبعیدی تشکیل دهند که برای آزادی و استقلال لهستان بجنگند. شوروی در پی این توافق، اسیران لهستانی را آزاد کرد، که بیش از صدهزار نفر از آنان راهی ایران شدند. ایران در آن زمان به اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا درآمده بود و پل تدارکاتی نیروهای متفقین برای تجهیز جبههی شوروی محسوب میشد.
در بهمنماه ۱۳۲۰ بود که فرماندار رشت نامهای دریافت کرد. در نامه نوشته شده بود که ارتش لهستان از ایران گذر خواهد کرد. از چند ماه قبل از آن، ایران به اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا درآمده بود و متفقین تصمیم گرفته بودند که گروهی از اسرای لهستانی در شوروی از راه ایران، عازم جبهههای جنگ شوند.
ورود نظامیها و زنان و کودکان آوارهی لهستانی به ایران شروع شد. گروهگروه از دو مسیر به ایران میرسیدند: اول از بندر کراسنودسک، با کشتی از راه دریای خزر به بندر پهلوی، و دوم از راه عشقآباد به مشهد. طی دو ماه حدود ۳۰ هزار نظامی به همراه ۱۱ هزار زن و کودک با کشتی از بندر کراسنودسک به سمت بندر پهلوی حرکت کردند. لهستانیها، آسیبدیده از کارِ مشقتبار در اردوگاهها، مبتلا به انواع بیماریهای ناشی از سوءتغذیهی طولانی، خسته و ناامید به ایران میرسیدند. ایرانیان بندر پهلوی به استقبالشان میرفتند و برای آنان کلوچه و آبنبات میبردند. صلیب سرخ برای آنها در بندر پهلوی اردوگاهی برپا کرده بود که نخستین سکونتگاه تبعیدیان لهستان شد. از میان آنان، نظامیان با راهآهن تهران به بندر شاهپور و از آنجا با کشتی به سوی جبههی متحدین در عراق و آفریقای جنوبی و هند رفتند. نخستوزیر آیندهی اسرائیل، مناخیم بگین، از جمله نظامیانی بود که از راه ایران به فلسطین رفتند. در بهار همان سال، گروهی دیگر از لهستانیها سوار بر کامیون از بندر پهلوی به قزوین و از آنجا به تهران برده شدند.
بیشتر بخوانید:تاسیس جنبش عدم تعهد در رد سرمایهداری و کمونیسم
بین ماههای اوت تا اکتبر ۱۹۴۲، حدود ۴۳ هزار نظامی و ۲۵ هزار غیرنظامی، به بندر پهلوی آن زمان رسیدند. لهستانیهایی که از مسیر عشقآباد به مشهد میرسیدند، کمتعدادتر بودند. حدود ۲۰۰۰ نفر، از این راه به ایران رسیدند و پس از مدتی از راه خرمشهر و بصره به آفریقا، هند، نیوزیلند، مکزیک و انگلستان فرستاده شدند.
وضعیت ایران آشفته بود. هرچند این کشور در جنگ اعلام بیطرفی کرده بود، اما، چون مرزهایی طولانی با شوروی داشت، مسیر تدارکاتیِ مهمی برای تجهیز شوروی در جنگ بود و متفقین بیاعتنا به بیطرفی ایران، کشور را اشغال کرده بودند. روز سوم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیا از جنوب و غرب وارد ایران شدند و شهرهای سرراه را اشغال کردند و به تهران رسیدند. ارتش ایران از هم پاشیده بود. رضاشاه به اجبار استعفا داد و با موافقت متفقین، سلطنت به پسر او، محمدرضا منتقل شد. در بحبوحهی این آشفتگی، کشور دچار بحران نان و غله بود.
دولت از تامین غذا برای مردم ناتوان شده بود. شهرهای شمالی و غربی بهشدت ناآرام بود. در صفهای طویل نانوایی، مردم بر سر نان درگیر میشدند و روزنامهی «نسیم شمال»، دکانهای نانوایی را به خاطر شلوغیِ خارج از انتظار، به مطایبه «شهر فرنگ» میخواند. به دلیل ضعف بهداشت عمومی و فقر، خطر بیماریهای واگیردار بسیار زیاد بود. در اواخر فروردین ۱۳۲۱ در مجلس صحبت از این بود که نظامیان عشرتآباد، به دلیل کمبود بودجهی ارتش، شش ماه به حمام نرفتهاند و بیماری تیفوس در حال گسترش است. تعداد زیادی از لهستانیهایی که به ایران میرسیدند به انواع بیماریها مبتلا بودند و چند صد نفر از آنان را به محض پیادهشدن از کشتی، راهی آرامستان ارامنه در بندر انزلی کرد.
علیاصغر حکمت، وزیر بهداری، در نامهای به تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۲۱ به علی سهیلی، نخستوزیر، نوشته بود که ورود سیلآسای مهاجران لهستانی، سبب تشدید بیماری تیفوس در بندر پهلوی و تهران شده و درخواست کرده بود که از ورود مهاجران بیمار به تهران جلوگیری شود. پیرو آن نامه، پاسگاههایی در اطراف اردوگاههای لهستانیها در دوشانتپه و یوسفآباد ساختند تا از مراودهی اهالی تهران با لهستانیها جلوگیری شود.
ایرانیان با اینکه خود در شرایط سختی قرار داشتند از میهمانان خارجی استقبال کردند. نامه نمایندگان مهاجران لهستانی به دولتمردان ایرانی به خوبی حکایتگر این میهمان نوازی است: «در این موقع که پناهندگان لهستانی بعد از سه سال اقامت در خاک پاک کشور شما از این سرزمین عزیمت میکنند، اینجانبان از آن جناب تمنا داریم که بهترین تشکرات صمیمانه ما را در مقابل میهمان نوازی و پذیرایی دوستانه که از طرف آن جناب و کلیه اولیای امور ایرانی و عامه مردم به عمل آمده، قبول فرمایند. این حسن میهمان نوازی و پذیرایی و همچنین تمام اقدامات و توجهاتی که از طرف اولیای کشوری و لشکری ایران به عمل آمده هیچگاه از خاطره ملت لهستان پاک نخواهد شد. تمام ماها که در وطن شما زندگانی کردهایم بهترین یادبودها را از آن حفظ خواهیم کرد. ما نه تنها با قلبی مملو از امتنان ایران را ترک میکنیم بلکه بهترین ادعیه صمیمانه خود را برای سعادت و ترقی کشور شما و ملت ایران نثار میکنیم...»
حضور لهستانیها در ایران اثرات فرهنگی زیادی داشت. لهستانیها در تهران یک روزنامه تاسیس کردند که «ندای لهستان» نام داشت، آنها وارد بازار ایران شدند و بسیاری به علت تسلطی که به زبانهای اروپایی داشتند به عنوان معلم سر خانه در خانههای اشراف استخدام شدند. گروهی هم در کابارهها مشغول شدند و به اجرای موسیقی پرداختند.
مدتی بعد لهستانیهای جوانتر به نیروهای ارتش جدید لهستان پیوستند و عازم جبهههای جنگ با آلمان نازی شدند. گروه بزرگ دیگری در ماهها و سالهای بعد، از ایران راهی کشورهای دیگر شدند.
ولی حدود ۳۰۰ نفر از آنها در ایران ماندند و تشکیل خانواده دادند. آنها تئاتر و نمایشگاههای هنری و کنسرتهای موسیقی داشتند و رستوران و کافه و قنادی و آرایشگاه به راه انداختند. تبعیدیهای لهستانی در ایران، آنچنان که خود روایت کردهاند، از ایرانیان مهربانی و روی خوش دیدند؛ و گذر و حضورشان ردپای پررنگی در ایران باقی گذاشت.