رویداد۲۴| مازیار وکیلی: محسن امیریوسفی یکی از کارگردانان لب مرزی سینمای ایران است. کارگردانی که هم فعالیت صنفی در سطوح بالا را تجربه کرده است (او رئیس کانون صمفی کارگردانان سینمای ایران است)، هم بابت امضای بیانیه «تفنگت را زمین بگذار» حکم سنگین دو سال حبس تعزیری، چهار سال ممنوعیت از فعالیت صنفی و جریمه نقدی ۱۵ میلیونی تومانی را دریافت کرده است و هم در سال ۱۳۹۲ در کنار اکثر قریب به اتفاق سینماگران ایرانی از حسن روحانی برای ریاست جمهوری حمایت کرده است.
امیر یوسفی هیچگاه مانند جعفر پناهی، محمد رسولاف و بهتاش صناعیها در قامت اپوزوسیون تمام قد حاکمیت ظاهر نشده و مانند سینماگرانی مانند ابراهیم حاتمیکیا، جمال شورجه و مسعود ده نمکی هم از حامیان حاکمیت نبوده است. در جنجالیترین فیلمش آشغالهای دوست داشتنی نگاهی مصلحانه را تبلیغ کرده که ایران را برای همه ایرانیان میداند و اعتقاد دارد ایرانیان فارغ از عقاید مختلف باید در کنار هم برای آبادی این سرزمین بکوشند.
البته که دو فیلم دیگر این کارگردان یعنی خواب تلخ و آتشکار هم انقدر نکات فرامتنی داشت که درگیر ممیزیهای گوناگون شود و هیچ گاه به صورت کامل و سانسور نشده در اختیار تماشاگران سینما قرار نگیرد. کارگردانی با این پیشینه و این حجم از حاشیه در سال ۱۴۰۱ تصمیم گرفت تجاریترین فیلم خود را بسازد و با ساخت قیف جایگاه خودش را در سینمای بدنه پیدا کند.
دوست داشتن فیلم عجیب و غریب و سورئال محسن امیریوسفی کار سختی است. باور خط داستانی فیلم که درباره دیوی از سیارک هیرکان بنام خسرو است که به زمین آمده تا عشق زمینی را تجربه کند، عملاً غیرممکن است. خصوصاً که این خط داستانی با جنونی عنان گسیخته روایت شده است و در آن شاهد این هستیم که یک دیو شاخ و دم دار به زمین باز میگردد تا عشق قدیمی خود را بیابد و با او ازدواج کند چون اگر این کار را انجام ندهد به نفرین سیاه پدرش که پادشاه هیرکان است، دچار و تبدیل به گربه میشود.
قیف امیر یوسفی منطق زی موویها را دارد. زی موویها فیلمهای بسیار ضعیف، مبتذل و در یک کلام بسیار آشغالی هستند که به آماتوریترین شکل ممکن ساخته شدهاند. منطق داستانی درستی ندارند و به شکلی عجیب و عامدانه داستان خود را به احمقانهترین شکل ممکن روایت میکنند. سینمای ایران کلی از این زی موویهای باحال دارد که شغال و لایههای دروغ سردمدار آنها هستند. قطعاً قیف به بدی آن فیلمها نیست اما درست مثل دختر دایی گمشده از مواد و مصالح آن فیلمها برای ساخت جهان عجیب و غریب و فانتزیاش استفاده کرده است. فیلم هر چیزی را که میشد در یک فیلم گنجاند درون خود دارد از دیوی که با گرفتن یک سیم لخت در دستانش چشمهایش مثل آپارات فیلم پخش میکند. تا مرد زن نمایی که قصد دارد دل شخصیت اصلی داستان یعنی خسرو را به دست بیاورد تا تبدیل به ملکه هیرکان شود.
بیشتر بخوانید: همه چیز درباره مهمترین سریال این روزهای شبکه نمایش خانگی؛ غربت
این درونمایههای مبتذل با تعمدی آشکار به سمت یک پایان باسمهای و خوش مسخره حرکت میکنند و ما در طول مسیر رسیدن به این پایان شاهد موقعیتهای عجیبی هستیم که با هیچ عقل سلیمی هم خوانی ندارند. محسن امیریوسفی در فیلمهای قبلیاش نشان داده که روایت یک داستان متعارف را بلد است.
پس نمیتوان او را متهم کرد که از سر نابلدی چنین داستانی را روایت کرده یا زندان هیرکان را با قوطی حلبی روغن و قوطیهای خالی نوشابه تزیین کرده است. او عمداً تصمیم گرفته یک آشغال بسازد، آشغالی که چون از مصالح این نوع فیلمها به خوبی استفاده میکند به نتایج درستی رسیده است. البته که نتیجه درست با منطق فیلم قیف که با نتیجه درست فیلمهای متعارف فرق دارد. قیف کاملاً این قابلیت را دارد که در آینده تبدیل به یک کالت شود و هواداران خاص خود را پیدا کند.
به پزارش رویداد۲۴ فیلمهای کالت فیلمهای مهجوری در تاریخ سینما هستند که در زمان اکران چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند اما بعد از مدتی همین فیلمها توسط خورههای فیلم و عشاق سینما از داخل زباله دان تاریخ بیرون کشیده شده و با تاکید بر وجوه خلاقانه اما به لحاظ کیفی ضعیف این فیلمها هواداران کم تعداد اما سرسختی پیدا کردهاند که باعث ماندگاری نام آن فیلم خاص شده است. بیشترین قابلیت برای کالت شدن را هم همین زی موویها دارند که دوست داشتن آنها فقط از خورههای فیلم یا به تعبیر روشنفکرانهتر سینه فیلها برمیآید. تارانتینو مهمترین کارگردانی است که از این مصالح آشغال بهترین فیلمهای تاریخ سینما را ساخته است.
او با سرهم کردن داستانهای عامه پسند دو پولی (یا همانطور که عوام میگویند دوزاری) شاهکاری بنام پالپ فیکشن را ساخت و از دل فیلمهای مبتذل کاراتهای شرق آسیا فیلم درخشان بیل را بکش را بیرون کشید. پس چنین دستمایههای مبتذلی هم میتوانند تبدیل به یک اثر هنری شوند به شرطی که یک کارگردان بلد باشد از آنها استفاده کند و امیریوسفی با ساخت قیف ثابت کرده که این کار را بلد است.
قیف تا این جای کار فروش بسیار خوبی را تجربه کرده است. اما نکته جالب این جاست که همه تماشاگرانی که در سالن سینما به تماشای قیف نشستهاند بعد از اتمام فیلم به آن فحش دادهاند. اما همین تماشاگران در طول تماشای فیلم همگی خندیده و از تماشای موقعیتهای کمدی فیلم لذت بردهاند و بله باید اعتراف کرد که ماهیت پیچیده این فیلم را درک نکردهاند.
برای تماشاگر ایرانی که به روایتهای خطی و فرمولهای ساده ملودراماتیک به جا مانده از سینمای هند عادت کرده، قیف فیلم عجیب و درک نشدنی خواهد بود. اما امیریوسفی انقدر کاربلد بوده که آشغال خود را به شکلی بسازد که به تماشاگر هنگام تماشا خوش بگذرد و با این ترفند گیشه فیلم را تضمین کند. درک لایههای بعدی این آشغال دوست داشتنی هم نه وظیفه تماشاگر است نه نیازی به انجام این کار هست.
اظهارنظرهای منفی بعد از تماشای فیلم هم اهمیت چندانی ندارد چون تماشاگر پول بلیط را داده و فروش فیلم را تضمین کرده است. به نظر میرسد اگر چند خوره فیلم هم این وسط پیدا شوند که لایههای بعدی فیلم قیف را کشف کنند و نقطه تمایز این آشغال دوست داشتنی را با سایر آثار مبتذل سینمای ایران مشخص کنند محسن امیریوسفی برنده شده است.