بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران!
قطبی آذر ۹۴ حتی در مراسم تدفین مادرش هم غایب بود. گفتند به دلیل مشکلات مالیاتی نخواست/نتوانست به ایران بیاید. بعد از این ماجرا او نه امپراطور که بیشتر شبیه پسری غمگین بود که با اشتباه خودش یا خُلف وعده مسئولینی که قول داده بودند مالیاتش را پرداخت کنند و نکردند حتی نتوانست در مراسم تدفین مادرش شرکت کند.
![بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران! بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران!](/files/fa/news/1397/9/10/145242_231.jpg)
رویداد۲۴ انگار مهره مار داشت که اینجور به دل نشست. وقتی با آن موهای ژلزده و بارانی بلند مشکی مرداد ۸۶ در فرودگاه امام بر پرچم ایران بوسه زد خودش هم باور نداشت که در اندک زمانی به نامی تاثیرگذار در عرصه فوتبال ایران تبدیل شود.
در فوتبالی که حاشیه حرف اول آن را میزد آمدن آدمی که مرتب لباس میپوشید، احترام حریفانش را در هر حال نگه میداشت، در چینش کلماتش هنرمند بود و فارسی را شیرین حرف میزد و تیمی هجومی را مربیگری میکرد هیجانانگیز بود.
اردیبشهت ۸۷ را افشینقطبی هیچگاه در زندگیاش فراموش نخواهد کرد. آن گل رویایی سپهر حیدری در ثانیههای تلف شده انگار پاداش خدا برای مردی بود که بیش از هر چیز متین به نظر میرسید. تیمی که فیفا ۶ امتیاز جریمه اش کرده بود قهرمان شد و البته مشتی واژه جدید وارد فرهنگ فوتبال ایرانی کرد: محشر، فوتبال بین المللی، قلب شیر، داگ هوس!
![بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران! بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران!](/files/fa/news/1397/9/10/145245_722.jpg)
اما سال بعد در حالیکه قطبی هنوز لقب امپراتور را داشت، تیمش کمرمق، کُند و بیانگیزه بازی میکرد، انتقادات شروع شد، برخی عنوان میکردند دست قطبی رو شده، استیلی و بازیکنان زیر پایش را خالی کردهاند، قطبی تنها یک آنالیزور است و.
تا اینکه صبح یک روز پائیزی در سال ۸۷ خبر رفتن قطبی از ایران همه را غافلگیر کرد، موضوع چنان ابعادی پیدا کرد که حتی بازیگر صاحب نامی، چون حبیب رضایی در یک روزنامه معتبر سیاسی برایش یادداشت نوشت: «سلام آقای قطبی! این روزها مثل خیلی روزهای دیگر که ما ایرانیها به قول معروف «جوگیر» میشویم و هر فعل محترمی را از شدت استفاده، به عادت بی اثری تبدیل میکنیم، نامه نوشتن برای شما یا شما را خطاب قرار دادن در اول هر نوشته، عجیب باب شده است.... آری، من آمده ام تا شما را با شوق و غم با شعف و حسرت بدرقه کنم. شوق و شعف دارم از اینکه میروید تا من در این زمانه قدرنشناس، باز شاهد زنده یی نباشم برای حمام فین دیگری. من دیگر تاب دیدن به مسلخ رفتن روح نازنینانی که بیرق مدارا، عشق و ادب را بر دوش میکشند، ندارم و غم و حسرت دارم از این توانایی تاریخی بی پایان این جبر جغرافیایی، که هر که سالمتر بود انگار مغلوب شدنش ممکنتر و هر که سازندهتر شد، مهجورشدنش محتومتر میشود...».
قطبی قطع بودن اینترنت، دور بودن حمام از رختکن در زمین اجارهای باشگاه و. را بهانه کرد. گرچه برخی خبرنگاران عنوان کردند که او تحتنفوذ و تاثیر همسر کرهایاش این تصمیم را گرفتهاست. قطبی باز هم همه را غافلگیر کرد و گفت: «دو لیدر پرسپولیس با پنجاه نفر به ماشین خانمم حمله کردند و شیشه را شکستند و وقتی خانمم راجع به این تجربه صحبت کرد، فکر کردم که امنیت اجتماعی که لازم است برای خانواده ام و خودم دیگر نیست. من احساس کردم که این موقعی است که باید پرسپولیس و خانواده ام را ترک کنم».
فروردین ۸۸ باز قطبی همه را غافلگیر کرد. درست در روزهایی که علی دایی سرمربی تیم ملی چنان چینهای به پیشانی اش انداخته بود که کسی یارای نزدیک شدن به او را نداشت، مدیران سازمان تربیتبدنی دست دایی سرمربی تیم ملی فوتبال را علیرغم وعدههای پیشین در پوست گردو گذاشتند و افشین قطبی باز به شکل یک قهرمان در فرودگاه مورد استقبال قرار گرفت تا "شیرهای پارس" را به جامجهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی برساند.
در همان فرودگاه با ادبیات شیکی به سبک رماننویسهای آمریکای لاتین قول صعود به جامجهانی داد و گفت که دو کُره را مانند کف دستاش میشناسد. انتخاب قطبی اوج هوشمندی مدیران سازمان تربیت بدنی بود، آنها به خوبی توانستند پشت قطبی قایم شوند، خیلیها شگفت زده شدند که چطور قطبی که همیشه از حرفه ایگری حرف میزد سکان کشتی به گل نشسته تیمملی را در این شرایط بر عهده میگیرد، تیمی که تیم نبود.
مشت بسته روزگار همیشه پر است از غافلگیری. ستاره بخت اش افول کرده بود. پس از انتخابات پرحاشیه سال ۸۸ در مراسم تحلیف محمود احمدینژاد در کنار محمدرضاشریفینیا حاضر شد. نتایجش با تیمملی منجر به برکناریاش شد. به ژاپن و چین رفت و چنان که انتظار میرفت آنجا ندرخشید.
آذر ۹۴ حتی در مراسم تدفین مادرش هم غایب بود. گفتند قطبی به دلیل مشکلات مالیاتی نخواست/نتوانست به ایران بیاید.
بعد از این ماجرا او نه امپراتور که بیشتر شبیه پسری غمگین بود که با اشتباه خودش یا خُلف وعده مسئولینی که قول داده بودند مالیاتش را پرداخت کنند و نکردند حتی نتوانست در مراسم تدفین مادرش شرکت کند. مادری که در بدو ورودش در سال ۸۶ به ایران در فرودگاه پرچم ایران را بر شانههای او انداخت، به خاک سپرده شد، در مراسمی که کسی از ستارههای ورزش در آن شرکت نکرد. او را با عکسی از پسرش افشین قطبی به خاک سپردند. به خاک سرد بهشت زهرا. جایی که آدمها خیلی زود از یاد میروند ...
![بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران! بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران!](/files/fa/news/1397/9/10/145246_729.jpg)
و حالا دوباره او همه را غافلگیر کرد و به عنوان سرمربی تیم فولاد خوزستان قرار است در لیگ برتر حضور پیدا کند. تردیدی نیست که بازگشت قطبی در کنار شفر، برانکو، شفر، قلعه نویی، جلالی، تقوی، منصوریان، گل محمدی، دایی، نکونام، علی کریمی و حتی کی روش فوتبال ایران را جذابتر خواهد کرد.
بخش بزرگی از هواداران پرسپولیس هنوز برای او ایستاده دست میزنند، اما باید دید پس از این همه سال دوری وقتی با موهای سفید به اهواز برمیگردد میتواند دوباره آن افشین قطبی شورانگیز باشد؟ تاب سکوهای ملتهب را دارد؟ باز هم دست به یک غافلگیری تازه خواهد زد؟!
در فوتبالی که حاشیه حرف اول آن را میزد آمدن آدمی که مرتب لباس میپوشید، احترام حریفانش را در هر حال نگه میداشت، در چینش کلماتش هنرمند بود و فارسی را شیرین حرف میزد و تیمی هجومی را مربیگری میکرد هیجانانگیز بود.
اردیبشهت ۸۷ را افشینقطبی هیچگاه در زندگیاش فراموش نخواهد کرد. آن گل رویایی سپهر حیدری در ثانیههای تلف شده انگار پاداش خدا برای مردی بود که بیش از هر چیز متین به نظر میرسید. تیمی که فیفا ۶ امتیاز جریمه اش کرده بود قهرمان شد و البته مشتی واژه جدید وارد فرهنگ فوتبال ایرانی کرد: محشر، فوتبال بین المللی، قلب شیر، داگ هوس!
![بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران! بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران!](/files/fa/news/1397/9/10/145245_722.jpg)
اما سال بعد در حالیکه قطبی هنوز لقب امپراتور را داشت، تیمش کمرمق، کُند و بیانگیزه بازی میکرد، انتقادات شروع شد، برخی عنوان میکردند دست قطبی رو شده، استیلی و بازیکنان زیر پایش را خالی کردهاند، قطبی تنها یک آنالیزور است و.
تا اینکه صبح یک روز پائیزی در سال ۸۷ خبر رفتن قطبی از ایران همه را غافلگیر کرد، موضوع چنان ابعادی پیدا کرد که حتی بازیگر صاحب نامی، چون حبیب رضایی در یک روزنامه معتبر سیاسی برایش یادداشت نوشت: «سلام آقای قطبی! این روزها مثل خیلی روزهای دیگر که ما ایرانیها به قول معروف «جوگیر» میشویم و هر فعل محترمی را از شدت استفاده، به عادت بی اثری تبدیل میکنیم، نامه نوشتن برای شما یا شما را خطاب قرار دادن در اول هر نوشته، عجیب باب شده است.... آری، من آمده ام تا شما را با شوق و غم با شعف و حسرت بدرقه کنم. شوق و شعف دارم از اینکه میروید تا من در این زمانه قدرنشناس، باز شاهد زنده یی نباشم برای حمام فین دیگری. من دیگر تاب دیدن به مسلخ رفتن روح نازنینانی که بیرق مدارا، عشق و ادب را بر دوش میکشند، ندارم و غم و حسرت دارم از این توانایی تاریخی بی پایان این جبر جغرافیایی، که هر که سالمتر بود انگار مغلوب شدنش ممکنتر و هر که سازندهتر شد، مهجورشدنش محتومتر میشود...».
قطبی قطع بودن اینترنت، دور بودن حمام از رختکن در زمین اجارهای باشگاه و. را بهانه کرد. گرچه برخی خبرنگاران عنوان کردند که او تحتنفوذ و تاثیر همسر کرهایاش این تصمیم را گرفتهاست. قطبی باز هم همه را غافلگیر کرد و گفت: «دو لیدر پرسپولیس با پنجاه نفر به ماشین خانمم حمله کردند و شیشه را شکستند و وقتی خانمم راجع به این تجربه صحبت کرد، فکر کردم که امنیت اجتماعی که لازم است برای خانواده ام و خودم دیگر نیست. من احساس کردم که این موقعی است که باید پرسپولیس و خانواده ام را ترک کنم».
فروردین ۸۸ باز قطبی همه را غافلگیر کرد. درست در روزهایی که علی دایی سرمربی تیم ملی چنان چینهای به پیشانی اش انداخته بود که کسی یارای نزدیک شدن به او را نداشت، مدیران سازمان تربیتبدنی دست دایی سرمربی تیم ملی فوتبال را علیرغم وعدههای پیشین در پوست گردو گذاشتند و افشین قطبی باز به شکل یک قهرمان در فرودگاه مورد استقبال قرار گرفت تا "شیرهای پارس" را به جامجهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی برساند.
در همان فرودگاه با ادبیات شیکی به سبک رماننویسهای آمریکای لاتین قول صعود به جامجهانی داد و گفت که دو کُره را مانند کف دستاش میشناسد. انتخاب قطبی اوج هوشمندی مدیران سازمان تربیت بدنی بود، آنها به خوبی توانستند پشت قطبی قایم شوند، خیلیها شگفت زده شدند که چطور قطبی که همیشه از حرفه ایگری حرف میزد سکان کشتی به گل نشسته تیمملی را در این شرایط بر عهده میگیرد، تیمی که تیم نبود.
مشت بسته روزگار همیشه پر است از غافلگیری. ستاره بخت اش افول کرده بود. پس از انتخابات پرحاشیه سال ۸۸ در مراسم تحلیف محمود احمدینژاد در کنار محمدرضاشریفینیا حاضر شد. نتایجش با تیمملی منجر به برکناریاش شد. به ژاپن و چین رفت و چنان که انتظار میرفت آنجا ندرخشید.
آذر ۹۴ حتی در مراسم تدفین مادرش هم غایب بود. گفتند قطبی به دلیل مشکلات مالیاتی نخواست/نتوانست به ایران بیاید.
بعد از این ماجرا او نه امپراتور که بیشتر شبیه پسری غمگین بود که با اشتباه خودش یا خُلف وعده مسئولینی که قول داده بودند مالیاتش را پرداخت کنند و نکردند حتی نتوانست در مراسم تدفین مادرش شرکت کند. مادری که در بدو ورودش در سال ۸۶ به ایران در فرودگاه پرچم ایران را بر شانههای او انداخت، به خاک سپرده شد، در مراسمی که کسی از ستارههای ورزش در آن شرکت نکرد. او را با عکسی از پسرش افشین قطبی به خاک سپردند. به خاک سرد بهشت زهرا. جایی که آدمها خیلی زود از یاد میروند ...
![بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران! بازگشت امپراتور غافلگیریها به ایران!](/files/fa/news/1397/9/10/145246_729.jpg)
و حالا دوباره او همه را غافلگیر کرد و به عنوان سرمربی تیم فولاد خوزستان قرار است در لیگ برتر حضور پیدا کند. تردیدی نیست که بازگشت قطبی در کنار شفر، برانکو، شفر، قلعه نویی، جلالی، تقوی، منصوریان، گل محمدی، دایی، نکونام، علی کریمی و حتی کی روش فوتبال ایران را جذابتر خواهد کرد.
بخش بزرگی از هواداران پرسپولیس هنوز برای او ایستاده دست میزنند، اما باید دید پس از این همه سال دوری وقتی با موهای سفید به اهواز برمیگردد میتواند دوباره آن افشین قطبی شورانگیز باشد؟ تاب سکوهای ملتهب را دارد؟ باز هم دست به یک غافلگیری تازه خواهد زد؟!
منبع: عصر ایران