قوام السلطنه؛ جادوگر سیاست ایران +تصاویر
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: احمد قوام در سال ۱۲۵۲ به دنیا آمد و ۳۱ تیر ۱۳۳۴ در سن هشتاد و دو سالگی به علت سکته مغزی از دنیا رفت. او در سن ۲۰ سالگی با دختر حاجب الدوله دولو قاجار ازدواج کرد. این ازدواج ثمری نداشت. بعدها او در سال ۱۳۲۶ در لاهیجان با دختر یکی از کشاورزان خود ازدواج کرده و صاحب یک پسر به نام «حسین» شد. حسین بعد از مرگ پدر چندی تحت نظر «دکتر امینی» در اروپا تحصیل کرد.
قوام السلطنه از مشاهیر بزرگ ایران است که از تبار محسن خان آشتیانی بود و در زمان حکومت نادرشاه و کریم خان زند ثروت فراوانی اندوخت و بازماندگانش نسل در نسل در دربار سلاطین و پادشاهان خدمت کردند و نفوذ زیادی در دربار پادشاهان مختلف پیدا کردند.
نوادگان محسن خان آشتیانی در دربار فتحعلی شاه قاجار خدمت کردند و به شکوه و جلالی دست یافتند که از آن درباریان و مستوفیان بود. از میان نوادگان محسن خان آشتیانی میرزا تقی خان مشهورترین آنها بود. او در جنگی که در سال ۱۲۰۰ میان ایران و عثمانی در گرفت و با پیروزی ایرانیان به پایان رسید برای انجام مصالحه به ارزنه الروم رفت و چندی بعد به لقب قوام الدوله مفتخر شد و پس از درگذشت هم در مقبره خانوادگی که وثوقالدوله و قوام السلطنه هم در آن مدفون هستند به خاک سپرده شد.
از کودکی احمد قوام اطلاع چندانی در دست نیست. احمد قوام به دنبال تحصیلات مرسوم آن دوران که برای اعیان و اشراف فراهم بود به فراگیری سیاق نویسی، ادبیات فارسی، مقدمات عربی و حسن خط و انشا مشغول شد. همچنین در کنار برادرش حسن به فراگیری معانی و بیان و منطق پرداخت و تا حدی به علوم معقول و منقول تسلط یافت.
قوام از همان نوجوانی در انشای رسائل و خط خوش شهره بود و خط شکسته نستعلیق را زیبا و اُستادانه مینوشت. در خط نستعلیق هم چند اثر زیبا از وی به جا مانده است. آن زمان داشتن خط خوش یکی از راههای متداول برای پیمودن مدارج ترقی در دربار ناصرالدین شاه بود و همین خط او را جزو خدمه دربار کرد.
همسر قوام السلطنه دختر حاجب الدوله دولو قاجار
در سال ۱۲۷۳ احمد قوام مناجات منظوم حضرت علی (ع) را به نستعلیق نوشت و پدرش آن را به شاه تقدیم کرد تا احمد جز خدمه دربار شود و به لقب دبیر حضور مفتخر گردد.
گفته میشود احمد قوام شباهت زیادی به میرزا علی خان امین الدوله دایی خود داشت؛ مثل او خطی خوش داشت و شاعری خوش قریحه بود. هر دو منشی مخصوص شاه شدند و همین سمت زمینه پیشرفت آنها را فراهم کرد. هر دو افرادی مغرور بودند و خودشان در سیاست، دیپلماسی، امور مالی و قانون استاد میدانستند.
یکی از نخستین تجربههای قوام سفر او به همراه داییاش امین الدوله به آذربایجان بود. آذربایجان موقعیت ویژهای در ایران داشت. اولاً انبار غله ایران بود و ثانیاً همجوار روس و عثمانی بود.
امین الدوله مجدداً در سال ۱۲۷۷ شمسی صدر اعظم شد، اما ستاره بختش کمفروغ بود و خیلی زود با مخالفت علما و دسیسه برخی رجال و شاهزادگان به سرکردگی امین السلطان از صدارت عزل شد. قوام در این دوران و پس از برکناری دایی به سفر فرنگ رفت و یک سال در پاریس اقامت گزید. قوام بعد از یک سال به درخواست شاهزاده عین الدوله به ایران بازگشت و منشی صدراعظم شد.
عین الدوله پس از صدر اعظمی خودش، قوام را به عنوان منشی مخصوص منصوب کرد. این انتصاب بر نفوذ قوام السلطنه افزود و همین نفوذ پای او را به جلسات مهم دربار باز کرد. نمونه این نفوذ را میتوان در حضور قوام در مجمع مسئول رسیدگی به وضعیت تجار ناراضی در آستانه انقلاب مشروطیت میتوان ملاحظه کرد.
آغاز مشروطیت
در آخرین روزهای تیرماه ۱۲۸۴ عینالدوله به منظور رویارویی با مشروطهخواهان رئیس نظمیه و رئیس قراولان را احضار کرد و دستور داد تا ملک المتکلمین، سید جمال اصفهانی و شیخ محمد واعظ را بازداشت کنند. قوام با استفاده از نفوذش از قضیه خبردار شد و به آنان خبر داد تا پنهان شوند. قوام حتی با مجدالاسلام هم در ارتباط بود و او بود که ملک المتکلمین را پناه داد تا برای مدت کوتاهی از مهلکه دور باشد.
این اقدامات برای قوام خطر بسیاری داشت خصوصاً آنکه در پی بیماری شاه عین الدوله قدرت فراوانی گرفته بود و مصمم بود مشروطه خواهان را سرکوب کند.
قوام در این دوران نامههای فراوانی با عبارت «کاملاً محرمانه» به اقشار متنفذ جامعه مینوشت. قوام نخستین بار نامهای خطاب به علمای قم نوشت و آنان را از اراده شاه برای تاسیس عدالتخانه آگاه کرد. او راپورت امور محرمانه را به مشروطهخواهان میداد که این مسئله نشان از هوش و درایت او دارد. در واقع قوام همه مخاطرات را به جان میخرید تا رابط مشروطهخواهان و دربار باشد و اجازه ندهد این ارتباط قطع شود.
قوام به دلایل مختلف هوادار مشروطه بود. یکی عشق و علاقه به فلسفه جدید و تماس با آزادیخواهان بود که آنان را برآن داشت تا چند نفر از محارم شاه را با خود همراه کنند تا آنها ذهن شاه را به مشروطه مایل کنند. در همین رابطه سندی به خط قوام در دست است که مشروطه خواهان برای تحصیل فرمان مشروطیت و برقراری حریت تا سرحد امکان آن را امضا کردند.
در این سند آمده است که مشروطه خواهان قصد داشتند از طریق قوام السلطنه و خلیلالله خان اعلم الدوله شاه را آماده اعطای فرمان مشروطیت کنند. همین سند بیانگر نقش حساس قوام در دربار در آن دوران است. سرانجام پنج روز پس از سقوط عین الدوله فرمان مشروطیت به امضا رسید.
روز چهاردهم مرداد قوام سینی بلور مستطیلی را که لوازم تحریر شاه در آن بود را پیش کشید و در حضور شاه فرمان را نوشت و شاه هم آن را مهر کرد تا دوره جدیدی در تاریخ ایران آغاز شود. با بدتر شدن حال شاه ولیعهد محمد علی میرزا به تهران آمد و مستبدین این امید را یافتند که فرمان مشروطیت ملغی شود. در همین ایام مجلس موقتی تشکیل شد تا نظام نامه انتخابات تنظیم و آماده ابلاغ شد.
بعد از مرگ مظفرالدین شاه و به حکومت رسیدن محمدعلی شاه عدهای از مشروطه خواهان از دربار پراکنده شدند. قوام دوره استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس را در فرنگ گذراند. او پس از سقوط محمدعلی شاه به ایران بازگشت و در مقام وزارت مالیه، جنگ، عدلیه و داخله مشغول به کار شد.
یکی از مهمترین مسئله در آن سالها مسئله خلق سلاح مجاهدان بود. مجاهدان افرادی گرجی و قفقازی بودند که پس از اینکه نتوانستند بعد از مشروطه به روسیه بازگردند و مقرری مختصر حکومت کفاف زندگی آنها را نمیداد، دست به شورش زدند، به همین سبب خیلی زود خلع سلاح آنان در دستور کار مجلس قرار گرفت.
بعد از سقوط دولت سپهدار قوام که در دولت مستوفی الممالک وزیر جنگ بود، عزم خود را جزم کرد که با مجاهدان به مقابله برخیزد. در این راه دو واقعه تاثیرگذار ترور آیتالله بهبهانی و محمدعلی تربیت که به مجاهدان نسبت داده میشد، مجلس و دولت را بیش از پیش مصمم میکرد که تکلیف مجاهدان را یکسره کنند.
از طرف دیگر روسیه تزاری به بهانه عدم توانایی ایران در حفظ جان اتباع آن کشور قصد داشت نیروهای نظامی خود را به ایران گسیل کند که همین موضوع حساسیت دولت و مجلس را برانگیخت و آنان را مصمم کرد که تکلیف مجاهدان را یکسره کنند.
قوام در هفتم مرداد ۱۲۸۹ لایحه خلع سلاح مجاهدان را تقدیم مجلس کرد. طبق این لایحه حمل سلاح توسط افراد غیرنظامی جرم محسوب میشد. دولت برای اجرای این حکم از مجلس سه ماه اختیارات فوقالعاده درخواست کرد. با صدور این حکم به جز تعداد اندکی از مجاهدان حامی دولت و تحت فرمان حیدرخان عمو اوغلی و یپرم خان، باقی مجاهدان در اعتراض به این حکم سر به شورش برداشتند.
عمده اعتراض آنها عدم پرداخت حقوق و قیمت کم مقرر شده برای تسلیم اسلحهها بود. سرانجام این منازعات باعث شد آنان در پارک اتابک اقامتگاه سردار خان و باقر خان تجمع کردند. قوام هم دستور داد هزار سوار بختیاری به ریاست سردار بهادر، پانصد مجاهد مطیع یپرم خان و چند فوج سرباز پارک را محاصره کردند.
در ماجرای پارک اتابک، قوام شش هزار نیروی نظامی را برای مقابله با هزار نیروی مجاهد آماده مبارزه کرده بود، اما تلاش داشت که از دو روز فرصت باقی مانده برای تحویل اسلحه استفاده کند و کار را بدون مقابله نظامی خاتمه دهد. حتی سفرای برخی کشورها برای مذاکره با مجاهدان وارد گود شدند و تلاش کردند مسئله را با مذاکره حل کنند که نتوانستند؛ اتفاقی که البته نیفتاد و ماجرا به غائلهای خونین تبدیل شد.
والی خراسان
به فرمان مستوفی الممالک، قوام به عنوان والی خراسان و سیستان انتخاب شد. خراسان در ایام در اغتشاش و ناامنی غوطهور بود. این ولایت از شمال مورد تهدید انقلاب تازه بلشویکی در روسیه قرار گرفته بود و از طرف جنوب، انگلستان بر آن نفوذ داشت. قبایل کُرد و تُرکمن هم مشکلات زیادی برای حکومت مرکزی ایجاد کرده بودند.
آن زمان منطقه قفقاز محلی برای نبرد دو نیروی انقلابی روسیه یعنی بلشویکها و منشویکها بود. منشویکها که حمایت قبایل ترکمن و کمکهای مالی و سیاسی انگلستان را پشت سر خود میدیدند، طی نبردی از بلشویکها شکست سنگینی خوردند. این درگیرها به شدت منطقه تجن، سرخس و مرو را ناامن کرد. چند ماه بعد قبایل ترکمن توانستند بلشویکها را عقب برانند و بار دیگر نیروهای نظامی ماوراءالبحر کنترل اوضاع را به دست بگیرند. در پی این درگیریها وزارت داخله از قوام خواست امنیت خراسان را تامین کند.
قوام برای این کار به مذاکره با برخی قبایل ترکمن و جلب آنها به سمت حکومت مرکزی مبادرت ورزید. انتشار این خبر در تهران شور و شوق زیادی ایجاد کرد و روزنامهها از استرداد سرخس به ایران نوشتند. اما قوام باز هم جانب احتیاط را رها نکرد و تلاش کرد از راههای دیپلماتیک آن منطقه را برای ایران حفظ کند. اما استقرار سیصد هزار نیروی روسی و انتشار تلگرامی از سوی کمیته اجرایی ماورا خزر اُمیدهای قوام را نقش بر آب کرد و این پیام را به قوام و ایران رساند که تلاش برای بازپسگیری سرزمینهای از دست رفته پیامدهای سنگینی در پی دارد. بدین وسیله سرزمینهای جدا شده از ایران دیگر به ایران الحاق نشد.
با پیروزی بلشویکها، آنان سیاستهای خصمانهای را علیه ایران پیش گرفتند. شوروی، ایران را آلت دست انگلستان و امپریالیسم میدانست و ایران هم سیاستهای شوروی را ادامه سیاستهای توسعهطلبانه روسیه تزاری میدانست و میگفت ماجرای میرزای کوچک خان جنگلی ادامه برای نفوذ در ایران است.
حضور چند هزار کارگر ایرانی در ترکمنستان و گسترش نفوذ تبلیغاتی کمونیستها در انگلستان، دولت ایران و قوام را با نگرانیهای فراوانی روبهرو ساخت. اقدامات کمونیستها وضعیت قوام را مورد مخاطره قرار داد. در همین ایام شورشهایی هم در خراسان رخ داد که معروفترین آنها قیامی به سرکردگی خداوردی رخ داد که طی آن خانه روستاییان و زمینهای اربابی مصادره شدند و انگلیسیها از آن منطقه اخراج شدند.
قوام مذاکراتی با برخی سران قبایل انجام داد و برای هدایت عملیات نظامی عازم شیروان شد. در درگیری اول موفقیتی حاصل نشد و همین مسئله موجب شد قوام ارتباطات خود با سران عشایر را گسترش دهد و با جذب آنها به نیروهای دولتی خداوردی را در قلعه گلیان محاصره کند و شکست دهد. قیامهای ایلیاتی و حزب کمونیست (عدالت) تنها مشکلات قوام نبود.
اوضاع مالی خراسان در آن ایام به هیچ وجه خوب نبود و احمد قوام که برای حفظ امنیت این ولایت به نیروی انتظامی قدرتمند احتیاج داشت از پرداخت حقوق آنان عاجز بود تا جایی که یکبار توسط این نیروها محاصره شد و با کمک تجار و قرض کردن چهار هزار تومان پول و پخش آنها میان نیروهای نظامی توانست خلاصی یابد. قوام توانست با شورش سرکوبها اوضاع اقتصادی در خراسان را بهبود ببخشد. اما این بهبودی نسبی هم باعث نشد که قوام به فساد مالی متهم نشود.
قوام در زمان حاکمیت خراسان ثروت فراوانی اندوخت و در این راه پروایی نداشت که از قدرت و نفوذ خودش هم استفاده کند. رشد و گسترش روزافزون قدرت قوام باعث شد تا احمد شاه به فکر عزل قوام بیفتد. اقدامی که مخالفت سراسری در تهران و خراسان روبهرو شد و همین مسئله احمد شاه را از تصمیمش منصرف کرد.
قوام در خراسان جلال و جبروت فراوانی یافته بود تا جایی که او را نایب سلطنه خراسان میخواندند. اما ستاره بخت قوام در سال ۱۳۰۰ روبه افول نهاد. با نخست وزیری سید ضیا طباطبایی که قوام را رقیب بالقوه خود میدید دستور عزل او را صادر و در روز سیزدهم فروردین سال ۱۳۰۰ احمد قوام را با کمک کلنل تقی خان پسیان بازداشت کرد. قوام در ژاندارمری محبوس و تمام اموالش ضبط شد.
سید ضیا با ارسال دو تلگراف از اقدام کلنل پسیان حمایت و او را به سمت فرمانده ژاندارمری خراسان منصوب کرد و همین مسئله به کلنل پسیان قدرت داد تا در خراسان حکومت نظامی اعلام کند. رفتار دستگیرکنندگان با قوام بسیار زشت و خشن بود به طوری که با او در کمال بیاحترامی رفتار و حتی با قنداق تفنگ ضربهای به سر او وارد و دندان طلای شکستهاش را ربودند.
سید ضیا که توسط دولت انگلیس در ایران روی کار آمده بود تا خطر کمونیسم را از ایران دفع کند، خیلی زود به خاطر اقدامات نسنجیدهاش در مسیر سقوط قرار گرفت و حمایت شاه و انگلستان را از دست داد و همین مسئله زمینهساز ترک قدرت توسط او شد. انگلستان برای پیشبرد سیاستهای خود ترجیح داد به اشرافیت روی بیاورد؛ همان اشرافیتی که توسط سید ضیا برای جلب حمایت اقشار ضعیف جامعه و دور نگه داشتن آنان از کمونیسم دستگیر شده بودند. اینگونه بود که احمد قوام یکبار دیگر به صدارت رسید.
صدارت اول احمد قوام
احمد قوام پس از رسیدن به مقام صدارت در اولین اقدام خود دو تلگراف به خراسان ارسال کرد. هم نجدالسلطنه را به ولایت خراسان منصوب کرد و هم کلنل تقی خان پسیان را به سمت فرمانده ژاندارمری برگزید و از او خواست زندانیان را به جز آنهایی که به جنایت دست زدهاند آزاد و حکومت نظامی را ملغی کند.
کلنل پسیان از اجرای دستو قوام سرباز زد و ضمن دستگیری نجدالسطنه تلگرافخانه را هم تصرف کرد تا ارتباط با تهران قطع شود. کلنل تقی خان پسیان با جمع کردن اعیان و بزرگان خراسان از آنها خواست به دولت مرکزی اطلاع دهند که او را به سمت والی خراسان منصوب کند چرا که نجد السلطنه قادر به تامین امنیت خراسان نیست. البته کلنل راه گفتگو را نمیبست و با طرح شش خواسته شرایط خود را برای ادامه کار یا رفتن به خارج برای آموزش خلبانی مطرح کرد.
احمد شاه تمام شروط او به جُز حضور در خارج را پذیرفت. کلنل در سخنرانی خود به کینه احمد قوام نسبت به خودش اشاره و اعلام میکند دستگیری قوام فقط در راستای تابعیت از مافوق و انجام وظایف سربازی بوده است. اما نمیگوید چرا این کار را برای سید ضیا انجام داد، ولی برای قوام خیر.
قوام در تلگراف دیگری از کلنل خواست به حکومت نظامی پایان دهد هدف قوام از این تلگراف و تاکید این بود که نیروهای نظامی را در اختیار دولت مرکزی قرار دهد. با کنارهگیری نجد السلطنه رابطه کلنل پسیان و حکومت مرکزی وارد فاز تازهای شد. قوام هم با نصب صمصام السلطنه به سمت والی خراسان نشان داد با وجود مماشات اولیه حاضر نیست خراسان را به کلنل بسپارد. کلنل پسیان هم با تصرف مجدد تلگراف خانه تلاش کرد اخبار صادره از تهران را با سانسور پخش کند و اجازه ندهد اخباری بر علیه وی در خراسان منتشر شود.
سرانجام انگلستان که بیم شورش در خراسان را میداد تلاش کرد تا در این زمینه میانجیگری کند. اما کلنل درخواست انگلستان برای ترک فوری کشور را نپذیرفت تا این نزاعها وارد فاز تازهای شود.
انگلستان بیم ان را میداد که کلنل محمد تقی خان پسیان به دنبال بازگرداندن سید ضیا به قدرت است تا عملا خودش قدرت را دست بگیرد. برای همین انگلیسیها شکایت دو طرف منازعه را نزد شاه بردند. در سال ۱۳۰۰ نیروهای شوروی هم وارد منازعه قوام و کلنل پسیان شدند و لنین راسکولنیکوف مامور کمک رسانی به کلنل در خراسان کرد. این مسئله خطر تجزیه خراسان از ایران را تشدید میکرد.
قوام هم تلاش کرد با مذاکره با سران قبایل و شوراندن آنها علیه کلنل کنترل اوضاع را در دست بگیرد و برای اینکار شوکتالملک علم را برای مذاکره با کلنل پسیان مامور کرد. اما کلنل فقط به فکر تحکیم قدرت در خراسان بود و تلاش کرد با تصرف پست خانه و توجه به وضع فقرا قدرت خود را تحکیم ببخشد. در حالی که کلنل تقی خان پسیان داشت در خراسان به قدرت اول تبدیل میشد به طور ناگهانی در مبارزه با یکی از شورشهای قبیلهای کشته شد و ماجرای خراسان هم به پایان رسید.
قوام السلطنه نخست وزیر
قوام در دوره اولین صدارت خود کوشید به اوضاع آشفته ایران سر و سامانی ببخشد. تلاش قوام بر برقراری امنیت، استفاده از منابع کشور به وسیله سپردن آنها به شرکتهای بینالمللی و تاسیس شرکتهای داخلی و حفظ مرزهای کشور از طریق تاسیس ارتش منظم به وسیله استخدام مستشاران داخلی استوار بود.
قوام برای حل معضل بیکاری مایل بود نیروهایی فن سالار از خارج کشور را به ایران دعوت کند تا با راه انداختن چرخ صنعت کشور مشکل بیکاری حل شود. اقدامی که با مخالفت جمعی از نمایندگان مجلس روبهرو شد و قوام را در تحقق این امر دچار دردسر کرد. قوام میخواست ایران را از شر استعمار روس و انگلیس برهاند پس تاکید داشت که مستشاران خارجی از کشورهای دیگر باشند و قوام آمریکا را برای این منظور انتخاب کرد. اما خبری که دنیا را شگفت زده کرد خبر واگذاری امتیاز نفت شمال به کمپانی استاندارد اویل آمریکا بود.
قوام از بیم آنکه پیچیدن این خبر روس و انگلیس را به طمع بیاندازد از انتشار عمومی آن جلوگیری کرد. این اقدام قوام که مورد حمایت رضاخان وزیر جنگ و دکتر مصدق وزیرمالیه هم بود خیلی زود تصویب شد.
از طرف دیگر شوروی و انگلستان درگیر مشکلات داخلی خود بودند و همین راه قوام را برای به کارگیری سیاستهای جدیدش هموار میکرد. ایرانیان با این فرض که آمریکا کیلومترها از ایران دور است و نمیتواند ایران را به شکلی که انگلستان و روسیه استعمار کردهاند استعمار کند به همکاری با آمریکا توجه نشان داد. آمریکا هم ایران را بازار مناسبی برای سرمایهگذاری میدید از این طرح استقبال کرد.
کار خوب پیش میرفت که نیروهای انگلیسی موفق شدند با کشف رمز دو تلگراف احمد قوام السلطنه متوجه شوند که ایران بر آن است که از شرکتهای آمریکایی قرضه دریافت کند. قوام به حسین علا ماموریت داد هرچه سریعتر قرضه را تهیه کند و به ایران بفرستد که اگر این کار را نکند رشته امور به طور کامل گسسته خواهد.
انگلیس و روسیه هم امکانات خود را بسیج کردند تا از بستن این قرارداد جلوگیری نمایند آنها خوب میدانستند که قوام میخواهد با بستن این قرارداد دست این دو کشور را از منابع نفتی ایران کوتاه کند. سرانجام انگلستان توانست با رایزنی با طرف آمریکایی و دادن وعدههایی به انگرت سفیرکبیر آمریکا از بستن این قرارداد جلوگیری کند.
سرانجام در دوم اسفند ۱۳۰۰ این واگذاری در مجلس منتفی شد. همه چیز داشت برای انگلستان به خوبی پیش میرفت که ناگهان سر و کله کمپانی سینگلر پیدا شد و بدون اطلاع وزارت خارجه آمریکا با دولت ایران وارد مذاکره شد و قول پرداخت قرضه و بیست درصد از حق امتیاز را به ایران داد. چنین اقدامی با واکنش تند انگلستان همراه شد.
دولت انگلستان خیلی زود اعلام کرد گرفتن امتیاز توسط کمپانی سینگلر را سد محکمی بر سر راه رابطه تجاری انگلستان و آمریکا میداند. اما دولت مردان ایرانی نااُمید نشده و با این کمپانی دست به گفتگو زدند. این قرارداد هم به خاطر مرگ رابرات ایمبری منتفی شد تا انگلستان موفق شود از بستن قرارداد نفتی با ایران جلوگیری کند.
حیدرخان عمو اوقلی مغز متفکر جنبش جنگل
یکی دیگر از مشکلاتی که جلوی پای دولت قوام بود ماجرای قیام میرزا کوچک خان در گیلان بود که تلاش داشت بر پایه حمایت دولت شوروی جمهوری شورایی جدیدی در گیلان تشکیل دهد. برخورد قوام هم با نهضت جنگل هم برخوردی دیپلماتیک بود و تلاش کرد در وهله اول با مذاکره کارها را پیش ببرد. او علاوه بر اینکه هیاتی را برای مذاکره با میرزا فرستاد با سفارت روسیه هم مذاکره کرد و توانست آنها را متقاعد کند که دست از حمایت از قیام جنگل بردارند. اقداماتی که جواب داد و شوروی با برداشتن حمایت خود از قیام جنگل رسما اعلام کرد ایران آمادگی انقلاب سوسیالیستی را ندارد و همین مسئله باعث در هم شکسته شدن نهضت جنگل شد.
قوام السلطنه و رضا خان
در سال ۱۳۰۱ که قوام به حکومت بازگشت، رضاخان قدرت فراوانی پیدا کرده بود. رضاخان توانسته بود از خلاء قدرت در ایران استفاده کرده و با متمرکز کردن قدرت در وزارت جنگ قدرت خود را افزایش دهد و حتی نظامیان را در پستهای غیرنظامی مثل ریاست انبار غله قرار دهد و کنترل نان را در دست بگیرد و مطبوعات را در اقدامی مشترک همراه شوروی و انگلستان بشوراند.
قوام توانست کنترل برخی از ادارات را از وزارت جنگ بازپس گیرد، اما نتوانست مانع قدرت گیری رضا شاه شود و حمایت انگلیس را هم به خاطر سرکوب قیام شیخ خزعل از دست داد. کابینه قوام سرانجام سقوط کرد و رضاخان در مهرماه ۱۳۰۲ مدعی شد که قوام قصد کودتای او را داشته و همین مسئله باعث دستگیری احمد قوام شد و بار دیگر او از قدرت کناره گرفت.
بازگشت قوام السلطنه به قدرت
بعد از دستگیری قوام برای مدتی از سیاست دور بود و در املاکش در لاهیجان به آرامی روزگار میگذرانید که جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست. آن زمان آلمانها در ایران نفوذ زیادی داشتند و انجمن ایران باستان و کلوبهای خانه قهوهای را به منظور ترویج فرهنگ فاشیستی در ایران تاسیس کردند.
به دنبال کودتا علیه رضا شاه که به سمت متفقین چرخش کرده بود، احمد قوام را برای جانشینی از همه مناسبتر میدانستند. اسناد وزارت خارجه آلمان نشان میدهد آنها قوام را بیشتر از هر فردی برای کودتا مناسب میدانستند. اما تسخیر ایران توسط متفقین این طرح را عقب انداخت.
از طرف دیگر دولت آلمان درباره ایران به سیاست واحد و روشنی نرسید و در سطوح بالا آن کشور تنازعات و کشمکشهایی درباره کودتا وجود داشت. چیزی که از اسناد مشخص است این است که قوام با آلمانها ارتباط داشته است و طرح کودتایی را در سر میپرورانده، اما او تنها کسی بوده که توانسته هوشمندانه هیچ ردپایی از خود به جای نگذارد.
با استعفای فروغی و جایگزینی محمدرضا شاه جوان با پدرش، به نظر میرسید راه برای حضور مجدد قوام در قدرت فراهم شده، اما شاه سهیلی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد اما بعد از پنج ماه قوام به نخست وزیری رسید.
قوام یک بار دیگر در اوج بحران سکان دولت را در دست گرفته بود. ایران از کمبود غله رنج میبرد و به علت حضور شوروی در آذربایجان که انبار غله ایران به حساب میآمد و غله را برای استفاده از مرز خارج میکرد و حضور متفقین در ایران و نیاز آنها برای چاپ اسکناس برای پرداخت دستمزد کارگران قوام را سخت تحت فشار گذاشته بود.
بحران غله خیلی زود به نقطه اوجش تا جایی تنها برای دو روز در سیلوهای گندم تهران گندم وجود داشت. دولت تلاش کرد تا به وضعیت غله سر و سامانی ببخشد، اما کمبود گندم باعث میشد دولت مجبور شود گندم را با سبوس و مواد دیگر قاطی و بعد در نانواییها توزیع کند. درخواست تامین غله از متفقین که عملا صاحب ایران در آن زمان بودند راه به جایی نبرد تا شورش نان در تهران اتفاق بیفتد و مردم به خیابانها ریخته و خانه قوام را آتش بزنند.
شاه هم البته در این یک زمینه و برای برداشتن دولت قوام از قوای نظامی خواست که علیه مردم خشمگین کاری نکنند. مردم در آن روز به مجلس ریختند و نمایندگان را کتک زدند و نقاشیهای کمال الملک را پاره کردند. از زمان استبدا صغیر این اولین بار بود که مجلس مورد هتک حرمت قرار میگرفت.
روز ۱۷ آذر حکومت نظامی اعلام و سپهبد امیر احمدی مسئول برقرار نظم در شهر شد. تانکها در چهار گوشه شهر مستقر شدند. روز قبل شاه جوان از قوام خواسته بود استعفا کند اما قوام که از حمایت متفقین برخوردار بود به این موضوع بیاعتنا باقی ماند.
تلاش شاه برای برکناری قوام، متفقین را هم نگران کرده بود. شاه جوان میخواست دولت قوام را ساقط و مسئولیت آن را به یک نظامی بسپارد. با اعلام حکومت نظامی روزنامهها تعطیل و شماری از روزنامهنگاران بازداشت شدند. سرانجام در سحرگاه ۱۸ آذر ۱۳۲۱ نیروهای انتظامی با کشتن ۷۰۰ تن توانستند شهر را کنترل کنند و انگلیس و شوروی هم که بلوای نان را کار آلمانها میدانستند نیروهای خود را به تهران گسیل داشتند و شهر تا تابستان ۱۳۲۴ در کنترل آنها باقی ماند.
آخرین اقدام قوام پیش از ترک دولت درخواست قوام از آمریکا برای پیوستن به قرارداد با متفقین بود. قوام میخواست سیاست موازنه مثبت را اجرا و از آمریکا به عنوان وزنهای مقابل شوروی استفاده کند. سیاستی که استقلال ایران و حضورش در مجامع بینالمللی را پس از جنگ جهانی را تضمین میکرد. اقدام قوام برای پیوستن به سازمان ملل مانع از خدشه دار شدن تمامیت ارضی ایران و به خطر انداختن حاکمیت آن میشد.
آخرین نقش زندگی سیاسی قوام السلطنه
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس و آمریکا به پیمان خود وفا کرده و در ۱۳۲۴ بی هیچ تعهد الزامآوری از ایران خارج شدند؛ ولی شوروی نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطهای عقبنشینی نکرد، مگر این که در آنجا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تأسیس کند.
قوام در نطق معروف دولتش در ۲۸ بهمن ۱۳۲۴ عنوان کرد: «فعلا، چون توجه نمایندگان معظم قبل از هر چیز معطوف به حل مسائل خارجی و رفع پریشانی و نگرانی خاطر عامه است و اجرای هر برنامه و آغاز اصلاحات داخلی موقوف به حل مشکلات خارجی و استقرار امنیت و رفع اضطراب مردم میباشد لذا به منظور وصول به مقصود اساسی قبل از ۲۰ ساعت دیگر به مسکو عزیمت خواهم کرد.»
ایده اصلی گرفتن امتیاز نفت شمال از دولت ایران در سال ۱۳۲۳ اولین بار توسط لاورنتی بریا یکی از سران شوروی مطرح شد و مسئولیت اجرای این ایده را سرگئی کافتارادزه نایب کمیسر وزارت امور خارجه شوروی بر عهده گرفت.
کافتارادزه با سفر به تهران و مذاکره با دولت ساعد خواستار امتیاز اکتشاف و استخراج نفت شمال ایران از آذربایجان و خراسان شد؛ اما همان سال مجلس ایران به پیشنهاد دکتر مصدق با تصویب قانون منع اعطای امتیاز نفت به خارجیان راه هرگونه مذاکرهای را بست.
کافتارادزه هم در پایان سفر خود طی یک مصاحبه مطبوعاتی در سفارت شوروی، مواضع دولتش را اینگونه بیان کرد: «رویه غیرصمیمانه و غیردوستانهای که از طرف دولت ایران نسبت به دولت شوروی اتخاذ شد، همکاری نمایندگان دولت شوروی را با دولت ساعد در آتیهای نزدیک امکانناپذیر ساخته است»
اینچنین بود که دولت ساعد مدتی بعد سقوط کرد و دولتهای بعدی هم سرنوشتی بهتر نیافتند؛ مرتضیقلی بیات، حکیمالملک، محسن صدر و بار دیگر حکیمالملک نخستوزیران ناکام دیگری بودند که به علت رفتار خصمانه شوروی عمر زمامداریشان به بیش از پنج ماه نرسید.
ماجرای نفت شمال به ماجرای خروج نیروهای شوری از آذربایجان گره خورد. شاه به هیچ وجه مایل نبود قوام را برای چهارمین بار به عنوان نخست وزیر انتخاب کند. چون او را دشمن دیرین تاج و تخت خود میدانست. ولی شاه از طرف رجال سیاسی داخلی تحت فشار قرار گرفت و شوروی هم اعلام کرد تنها با قوام مذاکره میکند.
موفقیت قوام در ماجرای خراسان و نهضت جنگل شاه جوان را قانع کرد که قوام را به سمت نخست وزیری منصوب کند. قوام تلاش کرد خودش را به نیروهای روس نزدیک کند و چندباری سفیر کبیر روسیه را به حضور پذیرفت.
مظفر فیروز که به نوعی نیروی مورد اعتماد روسها در تهران محسوب میشد، تدارکات چندین ماههای را برای به قدرت رسیدن قوام ترتیب داد به شکلی که نمایندگان نزدیک به حزب توده در مجلس همگی به نخستوزیری قوام رای دادند.
غلامحسین میرزا صالح در کتاب خاطرات سیاسی قوام به نقل از حضرت اشرف نوشته «مظفر فیروز این بار من را مورد نظر قرار داد و به روسها تلقین کرد تنها مردی که به نفوذ افسانهآمیز انگلیسیها در ایران اعتقادی ندارد و حتی نسبت به عوامل انگلیسی با بدبینی و بغض مینگرد، شخص قوامالسلطنه است.»
قوام قبل از عزیمت به شوروی دست به اقداماتی زد تا اعتماد روسها را به دست آورد. مهمترین آن انتخاب مظفر فیروز به عنوان معاون سیاسی نخستوزیر و مدیرکل تبلیغات بود. مظفر به علت نزدیکی با روسها نقش مهمی را در انتخاب قوام به نخستوزیری ایفا کرده بود.
قوام روز ۲۹ بهمن، یک روز پس از معرفی کابینهاش برای مذاکره با استالین راهی شوروی شد. در دوم اسفندماه ۱۳۲۴، قوام با کراوات سرخی که به گردن آویخته بود در کاخ کرملین با استالین ملاقات کرد. در این دیدار قوام دو خواسته مهم ایران یعنی خروج سریع نیروهای نظامی شوروی و عدم حمایت از فرقه دموکرات آذربایجان را با استالین مطرح کرد. برخورد استالین با او سخت و تند بود.
در تهران چشم امید همه به مذاکرات قوام در مسکو بود؛ اما در بنبست سیاسی کرملین، قوام ارسال هرگونه خبری به تهران را ممنوع کرده بود. با پایان یافتن ضربالاجل تخلیه ایران توسط نیروهای متفقین در یازدهم اسفندماه ۱۳۲۴ و عدم تخلیه کامل ارتش شوروی از ایران، قوام فرصت را برای یک قهر سیاسی فراهم دید و تصمیم خود مبنی بر ترک مسکو را به اطلاع وزارت خارجه شوروی رساند.
استالین از طریق مولوتف خبردار شد که هیات ایرانی قصد ترک مسکو را دارد. استالین هم برای دلجویی از قوام، برایش پیغام فرستاد که مسافرت خود را به تاخیر بیندازد؛ چون مقرر است که ضیافتی به افتخار حضور هیات ایرانی در کرملین ترتیب داده شود.
استالین در این ضیافت دست سادچیکف را به عنوان سفیر فوقالعاده خود در ایران در دست قوام گذاشت تا مذاکرات در خصوص نفت شمال با او در تهران ادامه یابد. در ۱۶ اسفندماه ۱۳۲۴ قوام با بدرقه مولوتف راهی تهران شد. مولوتف در آخرین جملهاش اظهار امیدواری کرد که رابطه ایران و شوروی بهتر میشود.
قوام السلطنه و سادچیکف
قوام پس از بازگشت به تهران توسط طرفدارانش همچون یک قهرمان استقبال شد؛ اما دستاورد این سفر برای قوام چیزی جز یک ذهن پرآشوب نبود. بازگشت قوام از مسکو با پایان یافتن عمر مجلس چهاردهم همزمان بود و این دوران فترت به شکلی دست قوام را برای اقدامات بعدی باز میگذاشت.
قوام بلافاصله بعد از رسیدن به تهران دو روش کاملا متضاد را در سیاست خارجی علیه روسها به کار گرفت: ابتدا با دستگیری سیاستمداران طرفدار انگلیس همچون سید ضیا طباطبایی، علی دشتی و جمال امامی موجبات خوشحالی روسها را فراهم آورد؛ اما در روش دیگر از حسین علاء، نماینده ایران در سازمان ملل خواست تا طرح شکایت ایران از روسها را تسلیم سازمان ملل کند.
استالین به سادچیکف، سفیر ویژه خود در تهران پیغام داد که نارضایتی او در خصوص طرح شکایت ایران در سازمان ملل را به قوام ابلاغ کند. بالاخره در بامداد ۱۵ فروردین ۱۳۲۵ قوام و سادچیکف بعد از ساعتها مذاکره در سفارت شوروی بر سر یک پیشنهاد سهمادهای به توافق رسیدند. بر مبنای این پیشنهاد نیروهای شوروی ظرف پنج تا شش هفته خاک ایران را ترک میکردند و دو کشور با تشکیل شرکت مختلطی که ۴۹ درصد سهام آن به ایران و ۵۱ درصد آن به شوروی تعلق میگرفت و ظرف هفت ماه آینده هم به تصویب مجلس پانزدهم میرسید بر سر نفت شمال به توافق میرسیدند.
این پیشنهاد تاکید داشت که آذربایجان مسئله داخلی ایران است و باید با مشارکت دولت و مردم آذربایجان حل و فصل شود. امضای توافقنامه، شروع بازی قوام با احساسات جاهطلبانه روسها در منطقه خاورمیانه بود؛ بازیای که قرار بود نتیجه رفتار برد – برد ایران و شوروی باشد؛ اما آینده چیز دیگری را ثابت کرد.
قوام بعد از اینکه خیالش از روسها راحت میشود به مسئله فرقه دموکرات آذربایجان میپردازد. حزبی که توسط سید جعفر پیشهوری با کمک میرجعفر باقرف تاسیس کرد. بعد از انعقاد قرارداد نفت شمال، در حالی که پیامهای تبریک قوام و استالین و مولوتف مخابره میشد و توافق بر سر خروج نیروهای شوروی، آرامش را در میان ایرانیان نوید میداد، هیچ کس بیش از پیشهوری با سوءظن به این توافق نگاه نمیکرد.
پیشهوری نگران آینده آذربایجان بود. او همه این نگرانیهایش را در نامهای به رشته تحریر درآورد و برای استالین فرستاد. در دوم اردیبهشت ۱۳۲۵ دولت قوام با صدور اعلامیهای هفتمادهای، حاضر به اعطای امتیازاتی برای تحقق خواستههای اهالی آذربایجان در چارچوب قانون اساسی شد؛ اما در قبال پیشنهادهای دولت، فرقه دموکرات روی خوش نشان نداد و در نتیجه قوام اعضای فرقه دموکرات را برای مذاکره به تهران دعوت کرد.
قوام به یمن سازمان اطلاعاتی مخفیای که تشکیل داده بود، از آنچه در ذهن پیشهوری در خلال این دیدارها میگذشت اطلاع داشت: «پیش از ورود پیشهوری و هیات همراه به تهران، در محل اقامت او از طریق دستگاه اطلاعاتی قوام دو دستگاه ضبط صوت جاسازی شده بود.»
از طرفی عباس شاهنده مدیر روزنامه «فرمان» که از نزدیکان قوام بود در ماموریتی موفق شده بود تا مفتاح رمز تلگرافهای پیشهوری را از زیر بالش او برباید و کلیه تلگرافهای رمزی روزانه او به تبریز را رمزگشایی کند.
قوام که معتقد بود اگر شوروی ناچار به انتخاب بین حمایت از پیشهوری یا دریافت امتیاز نفت شمال باشد، قطعا دریافت امتیاز نفت را انتخاب خواهد کرد، بالاخره تصمیم خود را برای اعزام نیرو به آذربایجان گرفت.
روز ۲۸ آبانماه ۱۳۲۵ قوام با ارسال تلگرافی رمزی به استاندار آذربایجان نوشت که اعزام ارتش به آذربایجان به منظور نظارت بر انتخابات صورت میگیرد و مقاومت در برابر آن، اقدامی ضد قانونی تلقی میشود. همزمان برای جلوگیری از اقدامات تند پیشگیرانه ارتش شوروی، با ارسال پیامی به علاء، نماینده ایران در سازمان ملل، از او خواست بدون طرح شکایتی شورای امنیت را در جریان تحولات کشور قرار دهد.
اول آذرماه ۱۳۲۵ نیروهای دولتی بعد از عبور از قزوین وارد شهر زنجان شده و مراکز حساس دولتی را اشغال کردند، پیشهوری و مردم آذربایجان خواهان مقاومت مسلحانه بودند.
ارتش ایران ۲۱ آذرماه وارد تبریز شد و زمام امور را به دست گرفت. وی با یادآوری توافقنامه قوام – سادچیکف که با سه موضوع خروج نیروهای نظامی شوروی از ایران، انتخابات مجلس پانزدهم و رفع ماجرای پیشهوری در آذربایجان گره خورده بود، انتخابات مجلس پانزدهم را برگه شانس در دستان قوام قلمداد میکند؛ برگهای که او میتوانست به بهانه آن روسها را به خروج نیروهایشان از آذربایجان وادار کند چراکه به آنها تاکید کرده بود امتیاز نفت شمال باید به تصویب مجلس برسد، پس عملا اعطای این امتیاز تا تشکیل مجلس پانزدهم عقب میافتاد.
روسها نیروهایشان را به عنوان پشتوانهای برای کسب قطعی این امتیاز در آذربایجان نگه داشته بودند. قوام از این برگه شانس به نحو احسن بهره برد و «در ملاقاتهای مخفیانه در قم از مراجع شیعه از جمله آیتالله بروجردی درخواست کرد تا آذربایجان آزاد نشده انتخابات را تحریم نمایند.»
تهدیدهای احمد قوام نتیجه داد و و ارتش سرخ در اواخر اردیبهشت ۱۳۲۵ شمال ایران را تخلیه کرد. خروج نیروهای ارتش سرخ، موفقیتی بزرگ برای قوام به حساب میآمد. آن هم در هنگامهای که نیروهای نظامی شوروی بیش از نیمی از اروپا را به اشغال خود درآورده و در حال برنامهریزی درازمدت برای حضور در کشورهای بلوک شرق بودند.
قوام طی تماسهای پنهانی با آلن سفیر آمریکا در تهران در پی رایزنی در خصوص رد قرارداد نفت در مجلس و گرفتن حمایت آمریکا بود. قوام در پی آن بود که با رودررو قرار دادن دو قدرت آمریکا و شوروی، ریسک رد قرارداد نفت را برای ایران کم کند. جورج آلن هم در یک سخنرانی که در انجمن فرهنگی ایران و آمریکا ایراد کرد با حمایت از حق ایران بر منابع نفتی اعلام کرد ایران مختار است پیشنهاد شوروی را بپذیرد یا رد کند.
بالاخره با آغاز به کار مجلس در ۲۹ مهرماه ۱۳۲۶ مجلس پانزدهم پس از شنیدن گزارش مفصل نخستوزیر، موافقتنامه ایجاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروی را رد کرد.» پیشنهادی که هرچند به نظر میرسد قوام با رد آن - توسط مجلس - به هر آنچه در این دوره میخواست رسید؛ اما در نهایت همین نیز موجب چرخش نگاه روسها نسبت به وی شد.
از این تاریخ به بعد دیگر تلاشهای او برای پر کردن خلأ حمایتی روسها به نتیجه نرسید و در نهایت کشمکشهایش با شاه – تحت فشار آمریکا و انگلیس – موجب استعفای او در ۱۸ آذر سال ۱۳۲۶ شد؛ استعفایی که پرونده موفقیتهای او را در سپهر سیاست ایران برای همیشه مختومه کرد.
احمد قوام نه روحانی بود و نه روشنفکر. نه روزنامهنگار بود نه فیلسوف. یک رجل سیاسی پراگماتیست بود. گویا قوام برای این آمده بود که شاهان مختلف هنگام بحران به سراغ او بروند تا بحران را حل کند. احمد قوام در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۳۴ و در سن هشتاد و دو سالگی به علت سکته مغزی از دنیا رفت.
منابع:
۲) زندگی سیاسی خاندان قوام/ مهدی فرخ/ انتشارات بیجا
۳) شرح رجال ایران/ مهدی بامداد/ انتشارات زوار
۴) نخست وزیران ایران/ مسعود بهنود/ انتشارات جاویدان
۵) از سید ضیاء تا بختیار/ مسعود بهنود/ انتشارات علم
۶) خاطرات سیاسی قوام السلطنه/ غلامحسین میرزا صالح/ انتشارات معین
یه جوری تعریف کرده فکر میکنه بهتر از این خیانکر آدم نبوده