نگاه دیگران نسبت به ما چیست!
البته این قاعده عام استثنا هم دارد؛ برای مثال، گاهی فرد در وضعیتهای روحی بحرانی به چیزی باور میآورد که میداند باطل است. مادری را در نظر بگیرید که خبر مرگ فرزند جوانش را میشنود: میداند که فرزندش جوانمرگ شده است، اما برای ناهارش غذا میپزد! اما اگر از این استثنائات بگذریم، قاعده همان است که...
رویداد۲۴ آیا فرد میتواند به چیزی باور داشته باشد، در عین آنکه آن چیز را واقعا باطل میداند؟ ظاهرا پاسخ منفی است. وقتی که من مثلا باور دارم "تو آدم خوبی هستی" به طور ضمنی تصدیق کرده ام که خوب بودن تو حقیقت دارد، مدعای باطلی نیست. اگر واقعا معتقد بودم که تو آدم خوبی نیستی، چطور میتوانستم به خوب بودن تو معتقد شوم!
البته این قاعده عام استثنا هم دارد؛ برای مثال، گاهی فرد در وضعیتهای روحی بحرانی به چیزی باور میآورد که میداند باطل است. مادری را در نظر بگیرید که خبر مرگ فرزند جوانش را میشنود: میداند که فرزندش جوانمرگ شده است، اما برای ناهارش غذا میپزد! اما اگر از این استثنائات بگذریم، قاعده همان است که باورمندی به یک گزاره با اعتقاد به باطل بودن آن جمع نمیشود.
پس وقتی من باوری دارم، به طور ضمنی معتقدم که آن باور صادق است. اما "صدق" امری بیرونی و عینی است، یعنی باید آن را با کاوش در عالم واقعیت تحقیق کرد. اگر این اصل را در فرایند "خودشناسی" به کار بریم، به نظرم نتیجه جالبی حاصل میشود: خودشناسی را نمیتوان در "مکتب زانو" آموخت، خودشناسی از نگاه و داوری دیگران میگذرد.
خودشناسی یعنی رسیدن به باورهای درست با صادق درباره خود. اما ارزیابی صدق یک باور، امری ذهنی و درونی نیست، فرآیندی جمعی و بیرونی است. ما برای کشف صدق باورهای ناظر به "خود" از جمله حالات درونی مان به میزان و محکی بیرونی نیاز داریم، و آن معیار "نگاه دیگران است. به همین دلیل است که "نگاه" دیگران ما را میترساند. نگاه دیگران، تصویری از ما میدهد که در بسیاری موارد با تصویر برساخته ذهنی مان متفاوت است. در غالب موارد، تصویر ذهنی من از خودم زیاده آرمانی است. حتی وقتی که به قول مولانا "کم زنی" یا شکسته نفسی میکنم!
این "نگاه دیگران است که پای من را به زمین میآورد. اما "نگاه دیگران" آفت خیز هم هست. فشار "نگاه دیگران میتواند شیوه شکوفایی شخصیت من را معوج کند، و از من چیزی را بسازد که خود میخواهد. در اینجاست که "نگاه دیگران" یا به تعبیر هایدگر "آنها"، میتواند بودن من را تقلیدی و غیراصیل کند.
احیانا برای همین بوده است که سالکان از نام میگریختند تا در دام نیفتند. اما اگر حقیقت "من" در نگاه دیگران شکل میگیرد، هستی اصیل مستقل از نگاه دیگران چه معنا دارد؟
در اینجاست که به نظرم "خودشناسی و خودآفرینی" با فرآیند آفرینش هنری شباهت معناداری مییابد: هنرمند خلاق در بستر معیارهای زمانه اش اثر خود را میآفریند، و تا دیگران او را به هنرمندی نشناسند، به صرف ادعای خودش، هنرمند نیست.
"نگاه دیگران هم در مقام آفرینش اثر او و هم در مقام ارزیابی آن حاضر است. اما اثر هنری اصیل از نردبام سنت بالا میرود تا افقهای تازه بگشاید؛ در بستر سنت مینشیند تا واقعیتهای نو و اصیل بیافریند. "خود شناسی و خودآفرینی" اصیل، حذف "نگاه دیگران نیست، استعلا گرفتن از آن است. "نگاه دیگران" را باید پاس داشت، اما اسیر آن نباید شد، باید خلاقانه از آن درگذشت.
دکتر آرش نراقی
البته این قاعده عام استثنا هم دارد؛ برای مثال، گاهی فرد در وضعیتهای روحی بحرانی به چیزی باور میآورد که میداند باطل است. مادری را در نظر بگیرید که خبر مرگ فرزند جوانش را میشنود: میداند که فرزندش جوانمرگ شده است، اما برای ناهارش غذا میپزد! اما اگر از این استثنائات بگذریم، قاعده همان است که باورمندی به یک گزاره با اعتقاد به باطل بودن آن جمع نمیشود.
پس وقتی من باوری دارم، به طور ضمنی معتقدم که آن باور صادق است. اما "صدق" امری بیرونی و عینی است، یعنی باید آن را با کاوش در عالم واقعیت تحقیق کرد. اگر این اصل را در فرایند "خودشناسی" به کار بریم، به نظرم نتیجه جالبی حاصل میشود: خودشناسی را نمیتوان در "مکتب زانو" آموخت، خودشناسی از نگاه و داوری دیگران میگذرد.
خودشناسی یعنی رسیدن به باورهای درست با صادق درباره خود. اما ارزیابی صدق یک باور، امری ذهنی و درونی نیست، فرآیندی جمعی و بیرونی است. ما برای کشف صدق باورهای ناظر به "خود" از جمله حالات درونی مان به میزان و محکی بیرونی نیاز داریم، و آن معیار "نگاه دیگران است. به همین دلیل است که "نگاه" دیگران ما را میترساند. نگاه دیگران، تصویری از ما میدهد که در بسیاری موارد با تصویر برساخته ذهنی مان متفاوت است. در غالب موارد، تصویر ذهنی من از خودم زیاده آرمانی است. حتی وقتی که به قول مولانا "کم زنی" یا شکسته نفسی میکنم!
این "نگاه دیگران است که پای من را به زمین میآورد. اما "نگاه دیگران" آفت خیز هم هست. فشار "نگاه دیگران میتواند شیوه شکوفایی شخصیت من را معوج کند، و از من چیزی را بسازد که خود میخواهد. در اینجاست که "نگاه دیگران" یا به تعبیر هایدگر "آنها"، میتواند بودن من را تقلیدی و غیراصیل کند.
احیانا برای همین بوده است که سالکان از نام میگریختند تا در دام نیفتند. اما اگر حقیقت "من" در نگاه دیگران شکل میگیرد، هستی اصیل مستقل از نگاه دیگران چه معنا دارد؟
در اینجاست که به نظرم "خودشناسی و خودآفرینی" با فرآیند آفرینش هنری شباهت معناداری مییابد: هنرمند خلاق در بستر معیارهای زمانه اش اثر خود را میآفریند، و تا دیگران او را به هنرمندی نشناسند، به صرف ادعای خودش، هنرمند نیست.
"نگاه دیگران هم در مقام آفرینش اثر او و هم در مقام ارزیابی آن حاضر است. اما اثر هنری اصیل از نردبام سنت بالا میرود تا افقهای تازه بگشاید؛ در بستر سنت مینشیند تا واقعیتهای نو و اصیل بیافریند. "خود شناسی و خودآفرینی" اصیل، حذف "نگاه دیگران نیست، استعلا گرفتن از آن است. "نگاه دیگران" را باید پاس داشت، اما اسیر آن نباید شد، باید خلاقانه از آن درگذشت.
دکتر آرش نراقی
خبر های مرتبط