۶ درس و عبرت از یک رؤیای بر باد رفته: ونزوئلا
رویداد۲۴قصه ونزوئلا را شاید مردم ایران بیش از بقیه جهانیان دنبال میکنند، از این رو که روزگاری نه چندان دور و در دوران محمود و هوگو، دو کشور رمانتیکترین روابط را داشتند؛ چاوز دم به ساعت به ایران میآمد و در کنار احمدی نژاد مشت گره میکرد و با انگشتانش علامت پیروزی نشان میداد. روی فرش، عکس او و همتای ایرانی اش را میبافتند حتی به حرم امام رضا (ع) بردندش و بانکی هم تأسیس کردن به نام ایران-ونزوئلا.
ایران هم در ونزوئلا کارخانه خودروسازی زد و برای این که خط تولید نخوابد و مردم از چاوز ناراضی نشوند، حتی با هواپیما هم که شده قطعات سمند را برایشان میفرستادند ولو این که پولش را هم نگیرند!
چاوز که مُرد، همتای ایرانی اش عزادار شد تابوتش را بوسید و به مادرش سرسلامتی داد بدان گونه که بعدها به عنوان "بغل کردن مادر چاوز توسط احمدی نژاد" رسانهها بدان پرداختند.
ایران و ونزوئلا، اما بعد از احمدی نژاد و چاوز، دو مسیر جداگانه را در پیش گرفتند. ایرانیها به رأی به گفتگو با جهان به برجام رسیدند و چند صباحی ثبات و رشد نسبی اقتصادی و جذب سرمایه گذاری خارجی و آمدت توریست و ... را تجربه کردند تا این که ترامپ آمد و بازی را به هم زد و نگرانیها را بازگرداند، خاصه آن که جریانی در داخل از بر هم خوردن توافق ایران با جهان بر سر ذوق آمده است و انزوای ایران را میپسندد.
در ونزوئلا، اما در، بی وقفه بر همان پاشنه پیشین چرخید: مادورو که دست پرورده شخص چاوز بود زمام امور را در دست گرفت، اقتصاد ضعیف ونزوئلا با سرعت بیشتری رو به زوال گذاشت و تورم به عدد عجیب و غریبی ۱.۳ میلیون درصد رسید، فروشگاهها از مواد غذایی خالی شد، آنان که میتوانستند از کشور خارج شدند، آمار تبهکاری و سرقت تصاعدی بالا رفت و وحشت و ناامیدی بر بزرگترین کشور دارنده منابع نفتی در آمریکای لاتین مستولی شد.
در چنان وضعیت هولناکی، فردی به نام "خوان گوایدو" که ریاست پارلمان ونزوئلا را بر عهده دارد خود را رئیس جمهور خواند و هوادارانش را به خیابانها کشاند. "مادورو"، اما رئیس جمهور خودخوانده را نپذیرفت و حامیانش را به تجمعات شهری دعوت کرد و در میان این لشکر کشیهای خیابانی، "نان شب" همچنان مسأله اول مردم است.
همین بی نانی، بهانه خوبی شد تا کشورهای حامی گوایدو و مادورو، با محموله کمکهای دارویی و غذایی سراغ این کشور و در واقع سراغ رئیس جمهور دلخواه شان بروند. آمریکاییها کوشیدند کامیونهای مواد غذایی را از طریق کلمبیا وارد ونزوئلا کنند، امری که با استقبال گوایدو و ممانعت مادورو روبرو شد و حتی دو کامیون نیز در مرز به آتش کشیده شدند. اما روسها به راحتی کمکهای خود را از طریق هوا و با موافقت مادورو به این کشور رساندند.
ونزوئلا که روزگاری نه چندان دور، کشوری مرفه و ثروتمند بود و مردمان آمریکای جنوبی به آن رشک میبردند، اینک به مصیبت "صدقهها و مداخلات سیاسی" گرفتار آمده است و عبرتی است زنده، تمام عیار و دردناک پیش روی جهانیان و یک رؤیای بر باد رفته.
در این باره چند نکته را باید با تأمل بیشتر و دیده عبرت بین تری کاوید:
۱ - قصه تلخ ونزوئلا با صدای بلند به همه جهان میگوید دوران شعارگرایی به سر رسیده است. روزگاری فیدل کاسترو در کوبا و کیم ایل سونگ در کره شمالی با شعارها و نطقهای شورانگیز، مردم را زنده و امیدوار نگه میداشتند، اما امروز جهان نه آن دنیای پهناور قبلی که دهکدهای کوچک شده است و ملتها همدیگر را میبینند و مقایسه میکنند و خواستار آنند که حاکمان شان به جای آن همه شعار به فکر آب و نان و توسعه باشند.
هم از این روست که جهان سوم، ناراضیترین عصر خود در تمام تاریخ را میگذراند: عصر مقایسه.
۲ - ماجرای ونزوئلا میگوید اقتصاد قانون خود را دارد، بی هیچ تعارفی.
اگر حکومتی بخواهد قوانین جهانشمول اقتصاد را نادیده بگیرد آخر و عاقبت اش میشود "ونزوئلا، حکومتی مایه عبرت و مردمی به غایت گرسنه".
۳ - داستان ونزوئلا فریاد میکشد اگر حکومتی درگیر حاشیه شود، قدرتهای جهانی برای به حاشیه راندن آن و سیطره بر کشور حاشیه محور، وارد عمل خواهند شد کما این که غربیها منافع خود را در به قدرت رساندن گوایدو میبینند و روسها نیز ادامه حکومت مادورو را ضامن نفع خویش، هر چند که همه طرفهای ماجرا دم از مردم ونزوئلا میزنند!
اگر مادورو بماند، طبق آنچه صندوق بین المللی پول پیش بینی کرده است تورم ونزوئلا در سال جاری میلادی به عدد فوق نجومی ۱۰ میلیون درصد خواهد رسید و اگر گوایدو بیاید، رسماً یک بدعت جدید شکل گرفته است که طی آن هر فردی میتواند به پشتوانه قدرتهای خارجی و بی هیچ رفراندوم و انتخاباتی، خود را رئیس کشور بخواند و همه آموزهای دموکراسی را به سخره بگیرد.
این "دو راهی دو سر ضرر" را البته چاوز بنیان گذاشت، مادورو تحکیم اش کرد و اکنون گوایدو و حامیان غربی اش از آن بهره میبرند و زیان اش البته نصیب مردمی است که همه طرفهای دعوا ادعای طرفداری شان را دارند.
۴ - حکایت ونزوئلا تکرار میکند که پوپولیستها هر چند از تجمع شورانگیز هواداران شان ذوق زده میشوند و هر چند برای مدتی میتوانند پیش بروند، اما در نهایت هم خود را به باد فنا میدهند و هم کشورشان را.
معروفترین پوپولیست قرن بیستم آدولف هیتلر بود که وقتی سخن میگفت: کل آلمان برای شنیدن اش سکوت میکرد، هم او که بخش اعظم اروپا را به تصرف "نژاد برتر" در آورد و تا دروازههای مسکو رفت، اما سرانجام خودکشی کرد و از آلمان که سرآمد کشورهای جهان از نظر علم و تکنولوژی نیمه اول قرن بیستم بود تلی از خاکستر بر جای گذاشت. چاوز، مادورو و پوپولیستهای دیگر که از هیلتر سرآمدتر نیستند.
۶ - روایت ونزوئلا یادمان میآورد که جهان امروز، جهان تعامل با همه است؛ تکیه بر یک قدرت خارجی، باعث میشود قدرت تکیه گاه به خود اجازه استعمار دهد و قدرت رقیب خواهان نفوذ و براندازی شود. این اشتباهی است که حاکمان ونزوئلا به آشکاری آن را مرتکب شدند و کشورشان را عملاً به مستعمره روسها تبدیل کردند و از آن سو، با آمریکا در افتادند.
ایستادن بر پای خود بی تکیه بر قدرتها در عین ارتباط سالم به همه آنها، فرمول خردمندانهای است، اما شگفتا که نه "سرهنگ دوم چاوز" به آن رسید و نه "راننده سابق مادورو"*.
قدرت نظامي
سياسي
منطقه ايي
علمي
موقعيت ژئوپولتيك و ژئواستراتژيك
متحدين وفادار
و بينهايت مولفه ديگه تفاوت بين ايران و ونزوئلا رو مشخص ميكنه
چطور ممكنه كشوري مثل ايران كه نود درصد خوراك مردمش داخل كشور توليد ميشه دچار قحطي بشه؟؟
كجا بعد از توافق هسته ايي شاهد رشد بوديم؟؟ركود سرتاپاي كشور رو در همه زمينه ها فرا گرفته بود حتي پنج درصد هم ما بهبود اقتصادي شاهد نبوديم
دروغ هاي شاخدار در روز روشن
در كجاي تاريخ چندهزارساله اين كشور پيشرفت علمي ما به دليل كمك فلان كشور خارجي صورت گرفته؟؟؟؟
مگر يه روز نميگفتند هسته ايي ميخوايم چه كار فقير داريم مشكل اقتصادي داريم اين صنعت فقط هزينه و دردسر براي ماست
خب بعد از معامله هسته ايي كدام فقيري نجات پيدا كرد ؟؟كجاي اقتصاد بهبود حاصل شد؟؟هر كجا كه اين مملكت پيشرفتي داشته نافش رو گره زدن به يه فقيري و وضع بد اقتصادي و چه و چه و چه تا بلكم يه جوري پيشرفت ما توسط خود ما دفع و دفن بشه
اي تاريخ اگاه باش ملت و مردم و دولتي كه به تلاش فرزندانشان پشت كردند خون كساني كه براي ملي شدن صنعت هسته ايي ريخته شده بود رو پايمال كردند تا با يك معامله دلار پنج هزار تومني رو هزار تومن بكنند و بعد بخورند و بخورند و بخورند
خدا جوابشان را با دلار بيست هزار تومني داد و سفره شان كوچكتر شد تا كه بدانند از تلاش و خون فرزندان اين مملكت نبايد سفره براي خود ساخت