محمود حسابی؛ معلمی ساده محصول اغراق تاریخی ایران
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: علامه ذوالفنون، پدر علم نوین در ایران، همکار و شاگرد آلبرت آینشتین، بزرگترین فیزیکدان ایرانی، صاحب نظریهای بدیع در فیزیک ذرات و ... اینها چند نمونه از القاب رنگارنگی است که به دکتر محمود حسابی داده شده است. در کتابهای درسی و اذهان عمومی او را همتراز با غولهای تاریخ علم همچون اسحاق نیوتون و آلبرت آینشتین جلوه داده و اسطورههای اخلاقی و معنوی درباره زندگی او ساختهاند.
دکتر محمود حسابی یکی از چهرههای نمادینی است که ایرانیان به واسطه آن میتوانند به هوش و نبوغ ملی خود فخر کنند. البته در سالهای اخیر چهرههای نمادین دیگری مانند دکتر سمیعی «بزرگترین جراح مغز در کل جهان» نیز به ساحت فخر ایرانیان اضافه شده اما با این حال چهره دکتر حسابی هنوز کارکرد نمادین خود را حفظ کرده و این کارکرد توسط بنیاد حسابی و موزه دکتر حسابی که در آن چیزهای جذابی مانند «جای پای تاتی گربه استاد!» نمایش داده میشوند، بازتولید میشود. گویا دکتر حسابی آنقدر اهمیت دارد که لزوما جا پای گربه ایشان نیز باید مردم ایران مهم باشد.
سندی که در موزه دکتر حسابی با عنوان رد پای گربه استاد برای ثبت در تاریخ محافظت شده است!
اگر بخواهیم با صراحت و انصاف درباره این موضوع بیندیشیم ناگزیریم اعتراف کنیم که چهرههایی مانند پروفسور حسابی و سمیعی و ادعاهای غلو آمیز درباره آنها بیش از همه به سرخوردگیهای تاریخی ما مرتبط است و ربط چندانی به واقعیت ندارد. ادعای «بهترین فیزیکدانان جهان» بودن دکتر حسابی به لحاظ جوهری مانند داستانهایی است که در دهههای شصت و هفتاد درباره بیژن مرتضوی نوازنده خواننده لس آنجلس نشین ساخته بودند که او را بهترین ویولونیست جهان میدانستند و نشان این درجه هم داشتن ویولون سفید رنگ او بود!
اسطوره سازی درباره دکتر محمود حسابی بیش از همه به ضرر خود چهره تاریخی اوست و دستاوردهای عملی حسابی مانند تاسیس بسیاری از نهادهای علمی را مخدوش میکند.
خلاصه زندگینامه دکتر حسابی
به گزارش رویداد۲۴ محمود حسابی روز سوم اسفند ماه سال ۱۲۸۱ هجری شمسی در تفرش زاده شد. پدرش سید عباس معزالدوله و مادرش گوهرشاد حسابی از خاندان اشراف بودند و او در محیطی اشرافی رشد کرد. پدربزرگش معزالسلطان از افراد با نفوذ دربار قاجار بود و این جایگاه اشرافی به پدرش نیز به ارث رسید.
محمود حسابی چهار پنج سال بیشتر نداشت که پدرش به عنوان نماینده کنسولی به شامات رفت و خانواده را نیز با خود برد. تحصیلات ابتدایی حسابی در بیروت و در مدرسه کشیشهای فرانسوی بود. خاطراتی از او درباره این دوران توسط فرزندش گردآوری شده است. این خاطرات در کتابی به نام «استاد عشق» نقل شده که البته بسیار غلو آمیز و غیر قابل باور هستند.
طبق ادعای ایرج حسابی پدرش محمود حسابی به همراه برادر و مادر خود در خانه باغ بزرگی در بیروت مستقر شدهاند و تعدادی خدم و حشم داشتهاند. پدر دکتر حسابی به تهران باز میگردد و دوباره ازدواج میکند. همسر جدید او هم شرط میکند که باید زن و فرزندانت را در بیروت رها کنی تا بمیرند.
طبق خاطره داستانهای نقل شده در کتاب استاد عشق پدر دکتر حسابی دو بار برای کشتن فرزندان و زن خود به بیروت میرود، ولی موفق نمیشود! و آنها که بی خانمان شده بودند از ساختمان بزرگ سفارت به اتاق سرایدار سفارت نقل مکان میکنند. نهایتا محمود و برادرش با نهایت فقر و بدبختی بزرگ میشوند و برای خود کسی میشوند. به این ترتیب قصه عبرت آمیز مهندس ایرج حسابی با موفقیت به هپی اندینگ خود میرسد و از این ماجرا این برداشت به دست میآید که محمود حسابی بدون داشتن ارتباطات و نسب فامیلی اشرافی روی پای خودش ایستاده و تحصیلاتش را ادامه داده است. چنین روایتی از فرط ساده انگاری نوعی توهین به شعور مخاطب حساب میشود و با واقعیاتی که نزدیکان و آشنایان دکتر حسابی نقل میکردند، سازگار نیست.
اکثر کسانی که با دکتر حسابی معاشرت داشتند از خوی اشرافی او میگویند که نشانگر تربیت او در خانوادهای متمول بود. همچنین تحصیل در خارج از کشور در آن زمان برای ایرانیان عادی غیر ممکن بود و تنها خانوادههای اشراف چنین توانی داشتند.
محمد قائد در کتاب دفترچه خاطرات و فراموشی مینویسد: «در عصری که خواندن روزنامه اطلاعات و سفر به باکو و تجربهای قابل سفرنامه شدن به حساب میآمد، فاضل شدن مشکل بود چون امکانها بسیار محدود و معیشت بسیار سخت بود اما برای کسانی که به اروپا رفت و آمد داشتند و در دایره قدرت و ثروت بودند، فاضل ماندن آسان بود چون رقابت بسیار کم بود.»
در زندگینامه رسمی مرحوم حسابی از خود او نقل شده که در هفده سالگی لیسانس ادبیات گرفته، آنهم در حالی که به علت فقر دیرتر از سن معمول به مدرسه رفته است. بعد که میبیند با لیسانس ادبیات نمیتوان اقتصاد خانواده را تامین کرد، در عرض یک سال لیسانس بیولوژی میگیرد! و این مدرک نیز به کاری نمیآید و او به سراغ مهندسی ساختمان میرود و در عرض دو سال لیسانس مهندسی هم کسب میکند و با این حال با وجود داشتن سه مدرک لیسانس کاری پیدا نمیکند و مجبور میشود به کارهای سخت و طاقتفرسا در شرکتی راهسازی تن بدهد.
بین تمامی این ادعاها چیزی که میتوان آن را معتبر دانست این است که حسابی پس از تحصیل در زمینه مهندسی راه و ساختمان در بیروت به پاریس میرود و در آنجا مشغول تحصیل در زمینه مهندسی الکترونیک میشود. مدتی بعد به فیزیک علاقه پیدا میکنند و برای تحصیل در این رشته با فیزیکدانی غربی مشورت میکنند و او به دکتر حسابی میگوید که سن و سالش برای خواندن فیزیک بیش از حد بالاست. حسابی نهایتا مدرک خود را در زمینه فیزیک نظری زیر نظر فیزیکدانی نه چندان مشهور به نام امه کاتن کسب میکند و به ایران بازمی گردد.
بنیاد حسابی ادعا میکند دکتر حسابی پیش از تحصیل در رشته مهندسی الکترونیک در رشتههای پزشکی، ریاضیات، ستاره شناسی و نجوم نیز تحصیل کرده است. آنهم در حالی که برای تامین معیشت خانواده مجبور بودند سخت کار کنند و سخت بیمار و بی پول بودهاند.
شاید به همین علت یکی از القاب ساختگی او، علامه ذوالفنون است. این مدرک سازیها و داستان سراییها در حالی صورت میپذیرد که هیچ اثر پژوهشی از دکتر حسابی در زمینههای ذکر شده وجود ندارد بجز لغتنامهای که طبعا به لیسانس ادبیات او مربوط میشود که درباره آن نکتههای بسیاری وجود دارد.
قائد در بخشی از مقاله «به مردگان نمره انضباط بدهید و بگذارید استراحت کنند» درباره این ترفیعات و درجه دادنها مثالی از دادن مرتبه علمی به احمد فردید میآورد و مینویسد: «وقتی میگویند (استاد پروفسور دکتر احمد فردید) آدم فکر میکند یا از سلسله مراتب آکادمیک اطلاع چندانی ندارند یا مدارج دانشگاهی را بیش از پیش به سخره گرفتهاند. در حالی که انتشار مقالات علمی، چه از نوع جدی و چه رونویسی، برای طی مدارج آکادمیک ضروری است. مشکل بتوان به متوفایی که چیزی از او منتشر نشد -چون اساسا به نوشتن اعتقاد نداشت- مثل نقل و نبات درجه داد.»
اتفاقی که درباره فردید در فلسفه افتاد، در فیزیک و ریاضیات و نجوم و ادبیات و عمران و معماری درباره حسابی افتاد و او به استاد پروفسور دکتر محمود حسابی ملقب شد. در حالیکه نشانهای از نظریه پردازی در هیچکدام از این رشتهها در دست نیست تا دکتر به لقب پروفسور نائل شود.
به گزارش رویداد۲۴ تلاش بنیاد حسابی برای علامه ساختن از ایشان به مدرکسازی ختم نمیشود. ایرج حسابی از زبان دکتر حسابی نقل میکنند پدرش در این مدت که بیمار بوده و کار میکرده و در چند رشته تحصیل میکرده ادعا کرده است که «در آن زمان من تقریبا تمام رمانها را خواندم حتی رمانهای پلیسی.»
اگر محمود حسابی به مدت ده سال روزانه سه رمان هم خوانده باشند، تمام رمانهایی که در دهه سی فقط در فرانسه و انگلستان منتشر شده را نیز نمیتوانسته بخوانند. همچنین در کتاب استاد عشق ادعا میشود دکتر حسابی در این دوران که بیمار بوده و کار میکرده و در چند رشته تحصیل کرده و تمام رمانهای جهان را میخوانده در چند رشته ورزشی هم وارد شده و در شنا مقام آورده است. چنین ادعاهای چیزی بیش از غلو و بزرگنمایی است و به نوعی جنون دامن میزند.
بازگشت محمود حسابی به ایران
به گزارش رویداد۲۴ محمود حسابی پس از اخذ مدرکش با توجه به نفوذی که بین سیاسیون ایران داشت در سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت و در وزارت راه مشغول به کار شد. در آن دوره خدماتی هم انجام داد که تاسیس نهادهای علمی در کشور، مانند دارالمعلمین و دانشکده فنی دانشگاه تهران از آن جمله بود. کارهایی عملی دکتر حسابی در زمینه تاسیس مراکز علمی در ایران نقطه مثبت کارنامه اوست. البته واضح است که دانشگاه تهران توسط عیسی صدیق و رضا شاه پهلوی تاسیس شد، ولی طرفداران حسابی اصل تاسیس دانشگاه تهران را به او منسوب میکنند که یقینا نادرست است.
حسابی پس از بازگشت به ایران نفوذ زیادی در ساختار قدرت پیدا کرد و برای سه دوره سناتور انتصابی شاه در مجلس سنا شد و برای مدت کوتاهی به کابینه دکتر محمد مصدق وارد شد.
حسابی همچنین در دانشگاه در رشته فیزیک تدریس میکرد. بنیاد حسابی درباره او میگوید نظریهای در علم فیزیک به نام او ثبت شده است. اما بررسیها نشان میدهد هیچ نظریهای در فیزیک ندارد و ادعای برخی مبنی بر وجود «نظریه ذرات ماده» کذب محض است و با یک جستجوی ساده اینترنتی میتوان فهمید که حسابی بین فیزیکدانان ایرانی نیز جزو مهمترینها نبود و هیچ مقاله معتبری از او وجود ندارد که مورد استناد دانشمندان باشد و درمجموعه تاریخ علم فیزیک [من جمله تاریخ فیزیک چند جلدی هاروارد] که حتی فیزیکدانهای متوسط دنیا را نیز در آن معرفی کردهاند، نامی از او برده نشده است.
دکتر رضا منصوری فیزیکدان درباره نظریه علمی مدکتر حسابی میگوید: این چیزی که به عنوان« نظریه دکتر حسابی درباره ماده» مطرح شده، وجود خارجی ندارد و ادعای پسر اوست.
ایرج حسابی برنامهای از فعالیتهای پدر را اینگونه توضیح داده است: «برنامه روزمره ایشان در منزل به این صورت بود: ساعت ۷/۳۰ صرف صبحانه، ساعت ۹ کار روی لغات زبان فارسی، ساعت ۱۱ کار روی نظریه بینهایت بودن ذرات، ساعت ۱۲/۳۰ صرف ناهار و استراحت، ساعت ۴ بعدازظهر مطالعه علمی و اخبار روز، ساعت ۸/۳۰ صرف شام، ساعت ۹/۳۰ خواندن مجلات خارجی و بالاخره آخر شب آموختن زبان آلمانی.»
طبق ادعای فرزند حسابی، نظریه ذرات ماده محصول کارهای روزانه استاد از ساعت ۱۱ تا ۱۲/۳۰ بوده است. شاید این زمانبندی و کار یکساعته برای ارائه نظریه را باید محصول ناآشنایی ایرج حسابی با نظریههای علمی دانست.
محمود حسابی پس از بازگشت به ایران در دانشگاه فیزیک درس میداد، ولی جزو استادان برجسته نبود. دکتر ضیا موحد که مهمترین منطقدان ایرانی در قید حیات است، تا مقطع فوق لیسانس در زمینه فیزیک تحصیل کرده و در مقطع لیسانس شاگرد دکتر محمود حسابی بوده است. ضیا موحد در مصاحبهای میگوید: «من دو درس اپتیک و نظریه الکترومغناطیس را در مقطع لیسانس با دکتر حسابی گذراندم. در آن زمان ایشان سناتور بودند و به همین دلیل رفت و آمد باشکوهی به دانشگاه داشتند و با ماشین و راننده شخصی میآمدند. در کلاس درس هم خودشان تدریس نمیکردند. دانشجویان را به صورت اتفاقی انتخاب میکردند تا بیایند و درس را توضیح دهند و خودشان نیز در این میان گاهی نظری میدادند. جزوه دکتر حسابی پر از غلط بود و ما از اول تا آخر ترم دائما باید کلنجار میرفتیم تا ببینیم این طرف معادلههای جزوه با آن طرفش جور در میآید یا نه. او به هیچ وجه معلم خوبی نبود. دکتر خمسوی بسیار معلم و فیزیکدان بهتری نسبت به ایشان بودند.»
در همان زمان کسانی مانند دکتر خمسوی بودند که مراتب علمیشان بسیار بالاتر از دکتر حسابی بود، ولی به علت نفوذ سیاسی محمود حسابی مهجور مانده بودند. دکتر خمسوی دو مقاله در مجله علمی نیچر منتشر کرده بود و اعتبار جهانی داشت. از فیزیکدانان بعدتر هم کسانی مانند دکتر اردلان و دکتر گلشنی مقالاتی در سطح بین المللی دارند اما دکتر حسابی هیچ کار پژوهشی جدی در این حد و اندازه ندارد؛ با این حال پروپاگاندای بنیاد حسابی و صدا و سیما و ... چهرهای در حد انیشتین و نیوتون از او ساخت. شاید بزرگترین شانس محمود حسابی این بود که در زمانه مناسبی زیست؛ چه آنکه شاگردان او بسیار بزرگتر و نامورتر از او بودند و احتمالا اگر پروفسور چند سالی دیرتر به دنیا میآمد، کارش در تدریس فیزیک بیشتر از تدریس کلاس خصوصی نبود.
به گزارش رویداد۲۴ دکتر رضا منصوری فیزیکدان و رئیس انجمن فیزیک ایران در این مورد چنین میگویند: «دکتر حسابی هیچ نظریهای در زمینه فیزیک نداشتند. مقالاتی که دکتر حسابی برای مجلات علمی فرستاده موجود است. داور مقالات غلطهای ایشان را گرفته و ما همه اینها را به صورت مستند منتشر کردیم. در مقالهای که در ارتباط با یکی از محاسبات ایشان درباره ماده است اشتباه محاسباتی وجود دارد و داور مقاله را رد کرده است. مقالهای شامل اشتباه محاسباتی و پس فرستاده شده از سوی داور مقاله.»
دکتر منصوری درباره غلوهایی که درباره محمود حسابی میشود خود ایشان را بی تقصیر نمیداند. او میگوید: دو سال پیش برای اولین بار عکسی از دکتر حسابی در یکی از روزنامههای سال ۱۳۳۲ دیدم که تیترش این بود «مردی که اینیشتین هم حرفهای او را نمیفهمد.» یعنی خود دکتر حسابی از غلوهایی درباره او صورت میگرفت، آگاه بود.
زمانی که به ساختن اسطورهای دروغین از دکتر حسابی میاندیشیم سازگاری این چهره نمادین با ایدئولوژیهای شوونیستی کاملا عیان است. خود ایشان در سال ۱۳۴۲ سخنرانی مشهوری ایراد کردند درباره «فیزیک جدید و فلسفه ایران باستان» که بعدا به صورت جزوه در آمد و منتشر شد.
مطالبی که دکتر محمود حسابی در آن سخنرانی گفتند ارزش علمی نداشت و تنها به کار جعل ایدئولوژیک تاریخ میآمد که در آن دوره تمرکز اصلیاش بر ساختن یک تاریخ دروغین از ایران باستان بود که در نهایت قرار بود جایگاه نمادین شاهنشاه را تثبیت کند. این گرایش به ایران باستان با اسلامگرایی دکتر حسابی همراه بود؛ او پس از افتتاح درمانگاه گوهرشاد حجاب را برای کارکنان آنجا اجباری کردند. درباره او گفته میشد تحصیلات بالای لیسانس را برای زنان مناسب نمیدید.
حسابی همچنین زبان فارسی را برای اینکه زبان علم شود بسیار مناسب میدانست که این نیز در زمره همان تبلیغات شوونیستی بود. شاید به دلیل همین نگاه به زبان فارسی بود که دکتر حسابی را بر آن داشت که اواخر عمرش دست به تالیف یک دیکشنری عجیب بزند که در سال ۱۳۷۲ یک سال پس از مرگ او منتشر شد. یک نمونه از این دیکشنری عجیب برای پی بردن به ماهیت آن کافی است. حسابی در برابر واژه ساده Hope این معادلها را پیشنهاد میکند: «اّس، اندی، الچخت، اند، اوس، اومید، اومیذ، بیوس، پَرمو، پرکر، یرمر، مخت، نابیوسان»
معادل کلمه توپ در دیکشنری استاد اینگونه است: «آلُفته، بذَه، غلوله، قُروهه، گروهه، کُلُنبه، گُله، گو، گول، گویه، گولی، گوئی، لُک»
محمد قائد در کتاب «دفترچه خاطرات و فراموشی» در مقاله «به مردگان نمره انضباط بدهید و بگذارید استراحت کنند» درباره این اثر مینویسد: «ششصد و پانزده صفحه به قطع وزیری پر است از واژههای زبان یاجوج ماجوج. میپرسید این کلمات چیست؟ به احتمال ۴ درصد واژههایی از تمام زبانهایی که در ۵۰۰۰ سال گذشته در فاصله بین النهرین تا فاصله ماورالنهر وجود داشته؛ و به احتمال ۵۱ درصد علامتی است برای بیماری نئولوژیسم؛ بیماری لغتسازی که استاد در سالهای آخر عمر گرفتار آن شده بود. چاپ شدن این کلمات در ۳۰۰۰ نسخه تنها یک معنی میتواند داشته باشد: کسانی که در بزرگداشت آن فقید سنگ تمام گذاشتهاند به خودشان زحمت ندادهاند کشف رمز کنند که اینها یعنی چه. تلی از کاغذ هدر دادند و قضاوت را به خریداران ِ اغفال شدهای سپردند که مات و مبهوت به این کلمات خیره خواهند شد.»
قائد مینویسد: «برخورد استاد با زبان برخوردی است شبه ریاضی و ظاهرا تمرین میکرده تا ببیند با مجموعهای از حروف چند کلمه میتوان ساخت. یعنی بازی و سرگرمی... شاید چون استاد هیچگاه با دقت به یک فرهنگ لغت نگاه نکرد.»
دکتر حسابی با توجه به نفوذ خود در مراکز آموزشی و نظام قدرت داشت به سفرهای زیادی میرفت که از جمله این سفرها سفر به ایالات متحده و ام.آی.تی است. آلبرت آینشتین که در آن زمان در ام.آی.تی مستقر بود و بزرگترین فیزیکدان زنده جهان محسوب میشد، مدت زمانی را برای دیدارهای عمومی خود اختصاص میداد که در یکی از این دیدارها دکتر حسابی نزد او رفته و با ایشان دیدار کرده است؛ مانند بسیاری دیگر که همگی آنها لزوما دانشمند هم نبودند. تنها ارتباط حسابی با آینشتین همین بوده و آن دو نه مقالهای با هم منتشر کردهاند و نه حسابی در ام.آی.تی تحصیل کرده که شاگرد آینشتین باشد.
روایت این ملاقات ساده در زندگینامه حسابی توسط فرزندش اینگونه نقل میشود که پدرش نظریهای درباره ذرات داشته که میخواسته آن را با بزرگان فیزیک در میان بگذارد. پس از آن نام تمام فیزیکدانان برجسته قرن بیستم را ردیف میکند و از زبان دکتر حسابی میگوید: «در کشورهای مختلف با دانشمندانی، چون بور، فرمی، بورن، دیراک و شرودینگر دیدار کردم. نظر آنها این بود که، چون نظریههای من خیلی پیچیده است بهتر است به سراغ پروفسور اینشتین بروم.» در ادامه به نقل از حسابی اینگونه روایت میشود که چون شرودینگر و دیراک از فهم نظریهاش عاجز بودند نزد آینشتین میرود و رابطه صمیمانهای بین آن دو شکل میگیرد و حسابی با اشعار حافظ و آیات قرآن اینشتین را تحت تاثیر قرار میدهد و او و دیگر فیزیکدانان بزرگ جهان را [که در آن زمان هیچکدام با هم در ام. آی. تی نبودند] برای مراسم نوروز به خانهاش دعوت میکند.
اغراق درباره حسابی و رابطه او و آینشتین تا به جایی رسید که در فضای مجازی و تعدادی از نشریات عکس آینشتین با دوست و همکارش کورت گودل [ریاضی دان مشهور] را به اسم «عکس پروفسور حسابی با اینشتین» جا زدند.
دکتر حسابی مدتها پیش از انقلاب بازنشسته شده بود و در ابتدای دوران انقلاب به دلیل رابطه سیاسی با حکومت پهلوی مورد غضب انقلابیون قرار گرفت. گفتمان ایدئولوژیک، اما به زودی دریافت که حسابی نمونه خوبی برای فخر به فرهنگ ایرانی-اسلامی میتواند باشد و مراتب تجلیل و ستایش از او را برقرار کرد و استاد به مرتبهای از قداست برده شد که جای پای گربهاش نیز برای مردم باید اهمیت پیدا میکرد اما درواقع حسابی تکنسینی معمولی بود که چهره نمادین او [مانند خلفش دکتر سمیعی] میتواند ابزار صرفی برای هرگونه ایدئولوژی باشد تا در کمیت عناوینشان خود بدون نظر به محتوا مظهر موفقیت و افتخار باشند.
قائد در بخشی از همان کتاب درباره درباره غلوهای تاریخی نسبت به شخصیتها و بزرگ کردن نالازم آنها مینویسد: «گاه حتی به شغل و وظیفه متوفی هم درست توجه نمیکنند. درباره روحانی متوفایی که در سالخوردگی درگذشته است مینویسند سراسر عمر را به زهد زیست. از طریق پارسایی ذرهایی تخطی نکرد و لحظهای از یاد خدا غافل نشد. اما یک مرد روحانی، بنا به تعریف، لزوما قرار است زاهد و پارسا بماند و دائما به یاد قادر متعال باشد چون از نوجوانی برای این نوع زندگی به عنوان شغل و حرفه تعلیم دیده و آن آداب و آئین را سالها تمرین کرده است. چنین توصیفی بیشتر به حشو قبیح و شبههآفرینی و بلکه به شوخی میماند تا به مدح. انگار درباره افسر درگذشته ارتش بنویسند متوفی نه تنها تیراندازی با سلاح کمری، بلکه کار با تیربار را هم بلد بود.»
محمود حسابی در دوازدهم شهریور ماه سال ۱۳۷۱ در ژنو درگذشت و در شهر تفرش در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد. در نهایت باید گفت که او معلم سادهای بود که در حد خودش خدمات عملی زیادی برای کشورش داشت؛ اسطورهسازی از او نه تنها غیر اخلاقی است بلکه باعث مخدوش شدن خدمات واقعی خود ایشان میشود.
منابع:
آشنایی با دکتر حسابی/ محمد امین بابا ربیع/ انتشارات موسسه نشر و تحقیقات ذکر
زندگی نامه استاد مرحوم دکتر حسابی/ محمدتقی توسلی/
استاد عشق/ ایرج حسابی/ نشر بنیاد حسابی
شیادی زیر لوای مرحوم حسابی/ رضا منصوری
او استاد خوبی نبود، نابغه هم نبود/ مصاحبه با ضیا موحد در سال ۱۳۹۱
فرهنگ حسابی/ انتشارات فروشی
دفترچه خاطرات و فراموشی/ محمد قائد/ انتشارات طرح نو
یه ذهن پلید .
جای تاسف داره این همه بد گویی و کمبود .
نوبت بعدی حتما ابو علی سینا است که تحریف بشه . بسمه الله.
به جای دکتر حسابی باید از دکتر لطفی زاده گفت که «منطق فازی» بنیانگذاری شده توسط ایشان 50 ساله که در همه ی دنیا آموزش داده می شه و مهندسی برق، هوش مصنوعی، ریاضیات و علم منطق را تحت تاثیر قرارداده اما ایرانی ها نمی شناسندش چرا که در تلوزیون اسمش رو نشنیده اند.
اصلا محمود حسابی معلم ساده هم که باشه ، اونقدر بیانش شیرین و پرمغزه که آدم رو به فکر فرو می بره.واقعا چیزهایی رو درک میکرده که خیلیا هرگز به ذهنشونم خطور نکرده.
واقعا متأسفم برای نویسنده این متن و افرادی که این حرفهارو درباره دکترحسابی میزنن.مشخصه روح کوچکی دارند که سراسر کینه و حسادته.اینا به هر وسیله ای میخوان شخصیت یه نفرو ببرن زیر سؤال.
دکتر حسابی هر حرفی زده وهر کاری کرده با توجه به شرایط زمان و حتی جلوتر از آن بوده.
بازم متأسفم برای افرادی با این درجه از حسادت وکینه توزی.
شاید تو هم آدم شدی!!!
مقاله رو وزن نمیکنن ،با سیب زمینی اشتباه گرفتی جناب!!!
دکتر حسابی یه معلم ساده بوده که احترامش محفوظه اما لازم نیست برا اینکه بگیم یکی بزرگه، نسبتای اغزاق امیز بهش بدیم.
دکتر محمود حسابی هیچ نبود شما که همان هیچ هم نیستید...
تا جایی که من فهمیدم و دقیق شدم این متن سراسر مبتنی بر شواهد و مدارک نوشته شده.اگر کسی گناهکار باشه اون شخص پسر دکتر حسابی هست نه نویسنده این مقاله که روشنگری کرده.اونها بودند که درباره ایشان غلو کردند.کجاست مدرکی که نشان از دانشمند بودن حسابی داشته باشد.کجاست ارجاع دانشمندان بزرگ به دکتر حسابی.واقعا این عباراتی که تو کتاب استاد عشق اومده توهین به شعور شما نیست؟ انقدر ساده لوحانه ادعا های بی مدرک و غلو آمیز رو قبول می کنید و روشنگری این متون رو به حساب حسادت نویسنده اش به دکتر حسابی که ۲۶ سال پیش فوت کرده می گذارید؟ خود این نشان حقارت تاریخی ماست
امیدوارم تا نویسندگان دیگر حتی الامکان با مطالعه دقیق تر و دانش کافی به این قبیل مسائل بپردازند.
بسوزند چوب درختان بیبر
سزا خود همین است مر بیبری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
مکن نام نیک بزرگان نهان
متاسفم برای این نویسنده با این مقاله بی ارزش
راستی چرا درباره توهین فردوسیپور تو برنامه اش چیزی نمیگین؟
آن دسته از خوانندگان که سرگرم پرستش «مفاخر» هستند و آنقدر دچار شور عرفانی شدهاند که دکتر حسابی را دریا و منتقد او را سگ میبینند اگر ذرهای جویای حقیقت هستند لطف کنند و یکی از کتابهایی که انیشتن درباره روند کار علمی خود و دستاوردهای خود نوشته است را با آثار دکتر حسابی مقایسه کنند. شاید کسانی که کورکورانه در حال اسطورهسازی نیستند معنای دانش و دانشمند را بفهمند. انیشتن مثلاً در کتاب تکامل فیزیک تلاش فوقالعادهای میکند تا پیچیدهترین و تخصصیترین دستاوردهای خود را با زبانی روشن و شفاف توضیح بدهد و نظم و دقت کار علمی خودش را در معرض قضاوت عموم قرار دهد، انیشتن مثل تمام دانشمندان واقعی تلاش میکرد علم و دانش را از چنگ راز و رمز و اسطوره بیرون بیاورد و در اختیار مردم قرار دهد. و از همه مهمتر او با فروتنی کامل نشان میدهد که دستاوردهایش بر شانه بزرگان قبل از خودش قرار دارند. اما دکتر حسابی چه میکند؟؟!! بگذریم از ارزیابی دستاوردهای او، دستاوردهایش به کنار، با مسائل و مباحث رایج فیزیک چه میکند؟؟!! خودتان شفافیت و صداقت علمی را مقایسه کنید. «تکامل فیزیک» کجا و «فیزیک جدید و فلسفه ایران باستان» کجا. بیان ساده و روشن قوانین طبیعت کجا و معادلسازی جنونآمیز برای واژههای آشنا و ملموس کجا!!!
البته مقدس شدن امثال دکتر حسابی محصول دوران حقیر و آشفتهی ماست. وقتی علم میشود وسیلهای برای کسب درآمد و مقام و کاسبکاری، طبیعی است که امثال حسابی هم بشوند اسطوره. چون دیگر مهم نیست که دانش فرد چه خدمتی در راه پیشرفت و تکامل جامعه کرده. فقط چهره و اسطوره و شخصیت و حساب بانکی مهم است....
تو برو ستارگان علم و ادب قبیلهات از چنگیز تا خرخالی رو توجیه کن کافیه
راست میگه نویسنده تا وقتی اساتید محترمی مثل پروفسور احمدی نژاد و دکتر روحانی هستند که تونستن ارزش پول ملی رو کمتر از چند ماه به یک سوم برسانند پروفسور حسابی کیلویی چند....
من نمیدونم چرا ما داریم مفاخر و بزرگانمان را نابود میکنیم ؟
کار بجایی رسیده کشورهای دیگر مفاخر ما را به نام خودشون ثبت میکنند ترکیه مولوی را از شاعران خودش معرفی میکنه تاجیکستان ابن سینا را از دانشمندان خودش میشناسن حتی اعراب فردوسی را به عنوان دانشمند بزرگ خودشون معرفی میکنند چون اسم عربی دارد
خیلی راحت به تخریب شخصیت بزرگی مثل دکتر حسابی پرداختی کدام یک از کارهای دکتر حسابی دروغ بوده افتتاح دانشگاه تهران یا موسسه ژئوفیزیک شما رفتی موزه حسابی فقط یک عکس از ردپای گربه گرفتی و آمدی مسخره میکنی یک بار دیگه برو به توضیحات مسئول موزه گوش کن
واقعا وای به حال ملتی که قهرمان نداره؛ و بدتر به حال ملتی که قهرمانان خودش رو تخریب می کنه.
دیگه کس دیگه ای نبود برای تخریب.
هنرمندا و ورزشکارامون رو که همگی تخریب کردیم و آبروشون رو بردیم؛ حالا نوبت افراد علمیه.
جالبه، یه کشوری مثل انگلیس، آدامس جویده شده آلکس فرگوسن رو توی موزه نگه میداره، اونوقت ما به راحتی یه فردی که برای مملکتمون زحمت کشیده خراب می کنیم.
میدونی چند نفر با خوندن همین کتاب "استاد عشق" انگیزه پیدا کردن برای ادامه تحصیل؟
واقعا نباید یه بزرگتر توی این مجلات و رسانه ها باشه که به هر کسی اجازه نوشتن این اراجیف و تخریب مفاخر رو نده؟
آخه کوچولو با چه سندهایی این چرت و پرت ها رو گفتی؟
واقعا برای این سایت متسفم که به امثال چنین نویسنده ای اجازه نوشتن میده.
بالاخره تو دانشنامه جهانی فیزیک باید اسمش ثبت شده باشه دیگه.
چیزی که گفته میشه اهمیت کار ایشون در تاسیس دانشگاه تهرانه که اگه نبود معلوم نبود کی قراره تو ایران دانشگاه تاسیس بشه.
بعدشم مسلما یه فرد عادی نمیتونه بزرگترین نشان علمی فرانسه رو بخاطر دستاوردای علمی بگیره و یا به ۴ زبان زنده دنیا صحبت کنه و یا چندین مدرک مهندسی دریافت کنه و خیلی چیزای دیگه...
ولی این نظریه ای نیست که صرفا بشه از چنل دنیای مجازی اثبات و یا ردش کرد بلکه با تحقیق و تفحص خارج از جانبداری های کورکورانه میشه به اون چه که درخور شخصیت و راستی و درستی استاد بوده پی برد
اما....
اما اونطور که نویسنده ی این مقاله با حرص و غیظی که در جمله بندی و ادبیات متنسون آشکاره نوشتن "یک معلم ساده" هم نبوده دیگه
لطفا برای خنک کردن دل خودتون و رسیدن به هدفتون هرچه که هست ضایع بازی در نیارید حقیقت مطلق و فقط حقیقت رو بگید کافیه
همین نشان میزان انصاف و عدالت نویسنده است
اغراق و مبالغه قبول .... مگر درمورد شخصیت های دینی کم گزافه گوئی شده؟ خراب کردن چه دردی از دردهای بی شمار جامعه را دوا می کند ؟ نویسنده مقاله را خدا داند .............
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟
تمدن جیرفت و شهرسوخته و سیلک توی اورخون و آلتای و ینیسئی بودند چی میگفتی؟
خط جیرفت، انیمیشن شهر سوخته، دندانپزشکی سیلک کاشان اینها نظیرش کجاست؟
پس کور شود آنکه نتواند دید
از طرف آسایشگاه روانی استان آلتای
چقدر بعضیها بی صفتند، بعد میگن چراجوانها الگوی غربی برمیدارن؟ همین الان چنددرصد دانشجویان نام مفاخرعلمی صدسال گذشته را میدانند؟
اين خدمات ايشون قابل قبول و اين مقاله هم تاييد كرده،
خلاصه كلام اين هست كه جايگاه علمي ايشون اينقدر بالا نيست كه پسرش مي گه و بقيه
هیچ جای کتاب ننوشته دکتر حسابی بالاتر از انیشتین و اینایی هست که گفتی.خدماتش رو نوشته که اگه نبود مثل تاسیس دانشگاه؛ العان دانشمندانی هم که نوشتی شاید العان نبودن
کی شود خورشید از پف منطمس؟
نظریه پروفسور از زمان جلوتر است و هرکسی توانایی فهم آنرا ندارد
ما هم اینجوری چنین شخصیت برجسته ای رو تحقیقر می کنیم
البته
تعز من تشا تزل من تشا
خداوند هرکس را بخواهد عزت می بخشد و هرکس رابخواهد خوار میگرداند
بنده در انتها سؤالی از شما دارم :
خود شما چند کتاب و یا نظریه ایشان را مورد مطالعه قرار داده و یا با چند استاد تاریخ معاصر در این باب مشورت کردید ؟....برایتان متأسفم
درضمن به این نویسنده که فکر می کنن ما از کمبود رجال دچار غلو شدیم باید بگم که ما نابغه های خیلی زیادی در زمینه های مختلف ورزشی هنری و علمی داریم که حتی مردم ما نمی شناسنشون ولی اگه چند نفر معروف میشن به خاطر نبوغشون نیست بلکه به نظرم بخاطر خدماتشون هست
البته بازم می گم در مورد دکتر حسابی و اینکه بنیادش تا چه حد راست می گه نمی دونم
سراسر متن، سرشار از کینه، حِقد، حسادت و طبع دون سرچشمه گرفته. متاسفم
حتی اگر به گفته نویسنده ی این مقاله دکتر حسابی یک معلم ساده فیزیک در دانشگاه بوده اند باز هم در شرایط سالهای 1313 و چند سالی بعد از آن کسی که از عهده تدریس فیزیک در دانشگاه برآید شخصیت بسیار مهمی بوده است.
این یارو انیشتنگ هم چون این حسابی یهودی زاده بوده تو بوق کردن که خیلی حالیش بوده
البته شاید حرفم باور نکنید تعجیب هم نداره چون توی اینترنت یهودی غرق هستید و یکسره مزخرف مصل مطالب رویداد۲۴ بهتون میخونید
خخخ
ببین خدا وکیلی انگشت کردی تو لونه زنبور ببین همه زنبور ریختن بیرون یه نیشت زدن حالا خوب شد