حرفهای مردی که گلوی همسرش را در خواب، گوش تا گوش برید
اخبار حوادث حاکی است، جوان ۳۱ ساله شیشهای که به اتهام قتل بی رحمانه همسرش توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده و با تدبیر پلیس با خوابیدن درون یک تابوت از دست خانواده مقتول فراری داده شده سرگذشت خود را بازگو کرد.
رویداد۲۴ او گفت: کودکی خردسال بودم که مادرم به اتهام فروش مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد. یکی از مشتریان مادرم در مشهد دستگیر شده و اعتراف کرده بود که مواد مخدر را از مادرم خریده است. آن زمان ما در زاهدان سکونت داشتیم که ماموران انتظامی مادرم را با ۲۵ گرم هروئین دستگیر کردند به طوری که به مدت ۱۰ سال در زندان تحمل کیفر کرد و سپس با برخورداری از شرایط عفو آزاد شد، اما زمانی که من هفت سال داشتم و باید به مدرسه میرفتم مادرم هنوز در زندان بود و پدرم مخارج زندگی ما را تامین میکرد، اما یک روز حادثه وحشتناکی رخ داد و سرنوشت ما تغییر کرد.
بیشتر بخوانید:
آن روز پدرم به همراه چهار نفر دیگر که دوتن از آنها پسر عموهایم بودند سوار بر خودرو به سمت زابل حرکت میکردند که در مسیر با یک دستگاه خودروی تویوتا روبه رو شدند که به خاطر حمل سوخت قاچاق تحت تعقیب پلیس بود. راننده تویوتا که با سرعت سرسام آوری از چنگ پلیس میگریخت شاخ به شاخ با خودروی پدرم تصادف کرد و همه سرنشینان آن کشته شدند. این گونه بود که من و خواهران و برادرانم آواره منازل بستگان شدیم تا این که مادرم از زندان آزاد شد و همه ما را دوباره زیر بال و پر خودش گرفت.
این در حالی بود که من هم مدرسه نرفته بودم و فردی بی سواد بار آمدم. از آن روز به بعد برادران بزرگ ترم سرکار میرفتند تا به مخارج زندگی کمک کنند. خلاصه ۱۰ سال داشتم که سیگار کشیدن را شروع کردم و در ۱۴ سالگی به مصرف تریاک روی آوردم البته کسی در محله ما مصرف تریاک و شیره را اعتیاد نمیدانست. به طوری که مصرف آن در میان اطرافیان و اهالی محل قبحی نداشت با وجود این به خاطر این که شغل مناسبی نداشتم به خرده فروشی مواد مخدر روی آوردم تا این که ۱۱ سال قبل مادرم با آن که برادر بزرگ ترم معتاد کریستالی بود تصمیم گرفت مرا که سالم بودم و فقط تریاک میکشیدم داماد کند به همین دلیل از زاهدان به مشهد آمدیم تا از یکی از آشنایان مان خواستگاری کند.
من هم پذیرفتم و ازدواج کردم از همان روزی که مراسم عقدکنان برگزار شد من هم در مشهد ماندم و به خرده فروشی مواد مخدر ادامه دادم. هنوز چهار ماه بیشتر از دوران نامزدی ام نگذشته بود که توسط نیروهای انتظامی دستگیر و روانه زندان شدم.
با آن که ۱۱ ماه در حبس بودم، اما اعتیادم را ترک نکردم. وقتی آزاد شدم روزی همسرم که به من مشکوک شده بود اعتراض کرد و گفت که تو کریستال میکشی! وقتی موضوع را انکار کردم و او باور نکرد، ناگهان چنان سیلی محکمی به صورتش نواختم که دیگر درباره کریستال سخنی نگفت. در واقع کار از کار گذشته بود و من از مدتی قبل شیشه و کریستال مصرف میکردم هزینههای اعتیادم روز به روز بیشتر میشد و من باید سوار بر موتورسیکلت به توزیع مواد مخدر صنعتی میپرداختم. در این میان هر روز اختلافات من و همسرم بیشتر میشد چرا که هر بار بعد از مصرف مواد مخدر توهم میزدم و دچار سوءظنهای وحشتناکی میشدم تا جایی که احساس میکردم کسی از روابط خصوصی من و همسرم فیلم میگیرد و ...
این توهمات به جایی رسید که وقتی همسرم در کنار سه فرزند خردسال مان خواب بود ناگهان با یک کارد بزرگ گلویش را بریدم.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط