تجاوز به آذر ۱۳ ساله هنگام عزاداری برای پدر و مادرش / به جای قرص سر درد مرا بیهوش کرد و ...
سرش را پایین انداخته بود و انگار سوالاتی را که افسر پلیس از او میپرسید نمیشنید. دختر نوجوان به جز شناسنامه اش هیچ مدرک دیگری به همراه نداشت و ماموران انتظامی او را از اتوبوس پیاده کردند و به ستاد انتظامی شهرستان انتقال دادند.
رویداد۲۴ «آذر» هم چنان سکوت کرده بود و غم سنگینی که روی پلکهای خسته اش نشسته بود نگرانی افسر پلیس را بیشتر میکرد. این دختر نوجوان پس از دقایقی در اختیار معاونت اجتماعی پلیس قرار گرفت تا با انجام مشاوره علت ناراحتی و فرارش از خانه روشن شود. آذر پس از گفت وگویی کوتاه با کارشناس مشاوره پلیس، سفره دلش را باز کرد و در بیان داستان غریبانه زندگی اش گفت: چند ماه قبل پدر و مادرم را در حادثهای دلخراش از دست دادم. آنها در آغوش خودم فوت کردند و از همان روز این مصیبت سنگین، لحظه به لحظه در ذهنم مرور میشود.
دختر نوجوان قطرات زلال اشک را از روی گونه هایش پاک کرد و افزود: من بعد از مرگ والدینم تنهای تنها شدم و، چون کس و کاری نداشتم قرار بود به سازمان بهزیستی تحویل داده شوم. اما یکی از اقوام نزدیک پدرم که خودش زن و بچه دارد سرپرستی مرا پذیرفت.
بیشتر بخوانید:
دختر نوجوان قطرات زلال اشک را از روی گونه هایش پاک کرد و افزود: من بعد از مرگ والدینم تنهای تنها شدم و، چون کس و کاری نداشتم قرار بود به سازمان بهزیستی تحویل داده شوم. اما یکی از اقوام نزدیک پدرم که خودش زن و بچه دارد سرپرستی مرا پذیرفت.
بیشتر بخوانید:
تجاوز دانشجوی پزشکی به ۴۸ مرد و ۱۴۸ زن
درحالی که احساس غربت عجیبی داشتم به خانه آنها رفتم و خیلی سعی میکردم با این خانواده خو بگیرم. اما غم از دست دادن والدینم خیلی سنگین بود و هر شب، آرام و بی صدا اشک میریختم و برای آمرزش آنها دعا میخواندم. دخترک پس از مکثی کوتاه چهره معصوم خود را با دستان نحیفش پوشاند و با صدایی بغض آلود افزود: متاسفانه فردی که سرپرستی ام را برعهده گرفته بود یک روز که احساس سردرد زیادی داشتم با خوراندن دارویی، مرا بیهوش کرد و ... وقتی به خودم آمدم فهمیدم چه بلایی به سرم آمده است و برای همین هم از خانه فرار کردم.
دختر ۱۳ساله با صدایی لرزان و بغض آلود گفت: میخواستم به مشهد بروم و شکایتم را به آقای غریبان، آقا امام رضا (ع) بگویم، چون غیر از او هیچ کسی را ندارم، اما در بین راه دستگیر شدم.
آذر اشک هایش را پاک کرد و افزود: این رسم معرفت و جوانمردی نیست پدر و مادر خدابیامرزم برای این فرد از جان مایه گذاشته بودند و او با بی شرمی این بلا را به سر تنها یادگارشان آورد و پاسخ آن همه خوبی را این طوری داد.
با تشکیل پرونده و بنابر اظهارات دختر نوجوان که از شهر دیگری آمده بود بلافاصله هماهنگیهای لازم با مراجع قضایی به عمل آمد و متهم پرونده برای رسیدن به سزای عمل ننگین خود دستگیر شده است.
درحالی که احساس غربت عجیبی داشتم به خانه آنها رفتم و خیلی سعی میکردم با این خانواده خو بگیرم. اما غم از دست دادن والدینم خیلی سنگین بود و هر شب، آرام و بی صدا اشک میریختم و برای آمرزش آنها دعا میخواندم. دخترک پس از مکثی کوتاه چهره معصوم خود را با دستان نحیفش پوشاند و با صدایی بغض آلود افزود: متاسفانه فردی که سرپرستی ام را برعهده گرفته بود یک روز که احساس سردرد زیادی داشتم با خوراندن دارویی، مرا بیهوش کرد و ... وقتی به خودم آمدم فهمیدم چه بلایی به سرم آمده است و برای همین هم از خانه فرار کردم.
دختر ۱۳ساله با صدایی لرزان و بغض آلود گفت: میخواستم به مشهد بروم و شکایتم را به آقای غریبان، آقا امام رضا (ع) بگویم، چون غیر از او هیچ کسی را ندارم، اما در بین راه دستگیر شدم.
آذر اشک هایش را پاک کرد و افزود: این رسم معرفت و جوانمردی نیست پدر و مادر خدابیامرزم برای این فرد از جان مایه گذاشته بودند و او با بی شرمی این بلا را به سر تنها یادگارشان آورد و پاسخ آن همه خوبی را این طوری داد.
با تشکیل پرونده و بنابر اظهارات دختر نوجوان که از شهر دیگری آمده بود بلافاصله هماهنگیهای لازم با مراجع قضایی به عمل آمد و متهم پرونده برای رسیدن به سزای عمل ننگین خود دستگیر شده است.
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط