همصدایی منتقد هاشمی با حزب یاران هاشمی!/ علیرضا علوی تبار سیاستمداری که بیخبر آمد و بیصدا رفت
رویداد۲۴ زمانی که ترکیب جدید اعضای «نهاد اجماعساز»، «شورای عالی سیاستگذاری»، «جبهه اصلاحات ایران» یا هر نام دیگری که بعدا بیاید، منتشر شد، یکی از اسامی، قابل توجه بود. علیرضا علوی تبار روزنامه نگار رادیکالی بود که بیشتر به خاطر سردبیری روزنامه صبح امروز شناخته میشد، اما سوابق او در سیاست ایران، بسیار بیشتر از سردبیری روزنامه سعید حجاریان بود. گرچه همان روزنامه هم تاثیر شگرفی در سیاست ایران داشت.
علوی تبار از جمله نیروهای داوطلبی بود که در زمان دفاع مقدس که همواره در جبهه حضور داشت. بعد از جنگ اما لباس نظامی را کنار گذاشت و شروع به نوشتن کرد.
علویتبار میگوید در زمان اتفاقات تلخ تابستان ۶۷ او از جمله منتقدان آن رفتارها بوده و دیدگاههای آقای منتظری را تایید میکرده است. او به خواست موسویخویینیها و به همراه تعدادی دیگر از نیروهای همفکر وارد مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری میشود تا پروژه توسعه را در آنجا پیش ببرند، اما با رفتن موسویخویینیها و آمدن حسن روحانی از آنجا اخراج میشود.
البته ادعای علویتبار بعید است گزاف باشد. چنانچه وقتی تحت تاثیر خرداد ۷۶، روزنامههای اصلاحطلب یکی بعد از دیگری گشوده شدند، این صبح امروز بود که به صراحتی بیشتر و متمایز از دیگران، به نقد رفتارهای هاشمی رفسنجانی و سیستم اطلاعاتی ایران در دهه ۶۰ و ۷۰ میپرداخت.
افشای ماجرای قتلهای زنجیرهای و نقش بعضی نیروهای امنیتی در آن ماجراها و مرتبط دانستن نزدیکان اکبر هاشمی رفسنجانی در بعضی فجایع دهه هفتاد، عموما در روزنامه صبح امروز منتشر میشد. در واقع آن دسته از اصلاحطلبانی که هاشمی رفسنجانی را عالیجناب سرخپوش خوانده بودند، همان حلقهای بودند که علیرضا علوی تبار، یکی از چهرههای مرکزی آنها بود.
اختلاف علوی تبار با دولت هاشمی، البته فقط به قتلهای زنجیرهای محدود نمیشد. علویتبار سیاستمداری بود که گرایشهای چپ اسلامی متاثر از اندیشههای علی شریعتی داشت و کنشگری او معطوف به طبقات محروم جامعه بود و از همین زاویه، از منتقدان جدی سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی رفسنجانی به شمار میرفت.
او مینویسد: «بعد از اینکه وارد دبیرستان شدیم شروع به خواندن کتابهای مارکسیستی کردم، ولی به عنوان ناقد. هیچوقت به عنوان همدلی آنها را نمیخواندم. اما رمانها را با همدلی بیشتری میخواندم؛ مثلاً «مادر» ماکسیم گورکی یا کتابهای صمد بهرنگی یا «پاشنه آهنین» جک لندن یا «آسوپاسها» و کتابهای اورول و کتابهایی را که مضمون چپ داشت میخواندم. با رمانشهایشان همدلتر بودم، ولی کتابهای فکریشان را که میخواندم بیشتر به عنوان نقاد بود.»
بیشتر بخوانید: سرنوشت نهاد اجماعساز اصلاحطلبان چه میشود؟
به گزارش رویداد۲۴ علوی تبار همچنین از جمله سیاستمدارانی بود که هرگز راضی به حمایت از روحانی نشد و در نقد او هم سخن بسیار گفت «اطرافیان آقای هاشمی بعضا آدمهای قوی بودند، اما اطرافیان آقای روحانی چه بگویم؟ بهتر است چیزی نگویم. در نگاه ما که روحیه انقلابیمان را هنوز داشتیم، ایشان کمی هم خوشگذران بود و سبک زندگی لوکسی داشت. ما برای پروژهها بودجه کم داشتیم، اما برای درست کردن استخر بودجه کم نبود. اگر نان کنجدی و پنیر و گردو و سبزی آماده نبود، جلسه تشکیل نمیشد. به نظر ما اینها خیلی لوکس بود. آقای روحانی یک چهره امنیتی بود با ظاهری که راست محافظهکار بود، اما در باطن به چیزی اعتقاد نداشت.»
در انتخابات ۱۴۰۰ اما علویتبار به چالشی جدیتر کشیده شد. این بار او از کسوت یک نظریهپرداز خارج شد و تبدیل به یک چهره تصمیمگیر در جریان اصلاحطلب شد و به عنوان عضو حقیقی، در کنار نهاد اجماعساز اصلاحطلبان قرار گرفت و بنا شد نامزد نهایی این جریان را آنها انتخاب کنند.
در این فرایند اتفاقات عجیبی افتاد که در نهایت نهاد اجماعساز اعلام کرد اجماعی در کار نیست و هر حزبی بر اساس جمعبندی خود رفتار کند. در این تصمیم، نتایج یک نظرسنجی هم موثر بود که گفته میشود علیرضا علوی تبار عضو حقیقی نهاد برگزاری این نظرسنجی را به عهده گرفته بود.
نتایج این نظرسنجی از یک طرف آرای ابراهیم رئیسی را زیر ۴۰ درصد و از طرف دیگر آرای همتی را بالای ۲۰ درصد نشان میداد و در واقع تشویقکننده احزاب برای حمایت از عبدالناصر همتی بود. این حمایت البته با روحیه سرمایهستیز علویتبار جور نبود.
علویتبار در شصت سالگی، برای اولین بار به جای فریاد زدن و اعتراض کردن، بیسروصدا از این نهاد کنار رفت. استعفای علویتبار در حالی رخ داد که از سی حزب حاضر در نهاد اجماعساز، دبیران کل هیچ حزبی حاضر به استعفا نشدهاند و لابد خود را پیروز میدان میبینند. حزب کارگزاران حزب برساخته هاشمی رفسنجانی، حزب اصلی حمایت از همتی بود و علویتبار که زمانی منتقد هاشمی بود، در آخرین چرخشی سیاسی خود در سال ۱۴۰۰ نزدیکترین چهره به این حزب شده بود اما احتمالا علویتبار خود را قربانی میدانی میداند که نه تنها هیچ دستاوردی برای این مبارز شصت ساله نداشته است، بلکه اعتبار و آبروی او را هم به تاراج برده است ...