تاریخ انتشار: ۱۶:۳۰ - ۰۹ مرداد ۱۴۰۱

مهمترین اقتصاددانان تاریخ

در این مقاله با بزرگترین اقتصاددانان جهان آشنا می‌شوید؛ اقتصاددانانی که در دوره‌های مختلف گاه سرنوشت تاریخ را نیز تغییر دادند.

بزرگترین اقتصاددانان تاریخ

رویداد۲۴ در طول تاریخ همیشه افرادی وجود داشتند که بر مسائل اقتصادی جامعه اشراف داشته و آن‌ها را تجزیه تحلیل می‌کردند و بر پایه همین تحلیل‌ها، مکاتب مختلف اقتصادی ایجاد شدند که مکاتب کلاسیک، سوسیالیسم، مارکسیسم، بازار آزاد و ... ایجاد شدند که هر کدام ایده‌ای را پیش برده‌اند.

آدام اسمیت

آدام آسمیت پدر علم اقتصاد

آدام اسمیت در تاریخ ۵ ژوئن ۱۷۲۳ در فایف اسکاتلند متولد شد و تا به امروز به عنوان نیای اقتصاددانان جهان شناخته می‌شود. اسمیت ایده‌های خود را در مهمترین کتاب خود یعنی ثروت ملل تالیف کرد. این کتاب هم بر متفکران لیبرال و بازار آزاد تاثیر گذاشت و هم آبشخور فکری سوسیالیست‌ها بود. اسمیت در «کتاب ثروت ملل» به موضوع تقسیم کار می‌پردازد و سویه‌های تاریک تقسیم کار که به زعم او عامل اصلی ثروت است را نیز به بحث می‌کشد.

او می‌نویسد: «در جریان تقسیم کار، اشتغال بخش بزرگی از افراد که با نیروی جسمانی خود کار می‌کنند، یعنی اکثریت مردم، فقط محدود به انجام چند کار ساده و حداکثر یک یا دو وظیفه است. بخش بزرگی از کارگران الزاما مشغول انجام کار‌های ساده و تکراری هستند.»

به زعم او فردی که تمام زندگی‌اش محدود به انجام چند کار تکراری و ساده می‌شود به انسانی احمق تبدیل شده و توانایی‌های ذهنی اش تخریب خواهند شد. در نتیجه با با «انسان تک ساحتی» مواجه خواهیم شد که هیچ کدام از نیرو‌ها و استعداد‌های ذاتی‌اش شکوفا نمی‌شوند.

اقتصادادانان لیبرال معتقدند که آنها ادامه‌دهنده راه اسمیت هستند و به استفاده او از عبارت «بازار آزاد» استناد می‌کنند. این در حالی است که اسمیت از آزادی اقتصادی دفاع می‌کرد و دخالت دولت در اقتصاد به نحوی که در دوره مرکانتیلیست‌ها باب بود را نفی می‌کرد. او بر این عقیده بود که اگر بازار و مبادله را به حال خود واگذار کنیم با فرایندی خود تنظیم به سامان خواهد رسید؛ ایده‌ای که غالبا آن را با عبارت «دست نامرئی» بیان می‌کنند. اما اسمیت فقط دو بار از این واژه استفاده کرده است و منظورش کاملا متفاوت از آن چیزی است که طرفداران سرمایه‌داری از این واژه استفاده می‌کنند.

اسمیت عقیده داشت که آزادی اقتصادی اگر به ضرر تمامیت جامعه باشد باید جلو آن را گرفت. نگاه اسمیت اساسا معطوف به نقد حکومت انگلستان در زمانی بود که مرکانتیلیست‌ها سیاست‌های اقتصادی جامعه را معین می‌کردند و نمی‌توان از ایده‌های او برای محکومیت دخالت‌های دولت در اقتصاد استفاده کرد.

ریشه‌های نظریه ارزش کار که با آثار کارل مارکس با قوت علمی مطرح شد را می‌توان در آرای اسمیت مشاهده کرد. یعنی این ایده که ارزش مبادله‌ای یک کالا را مقدار کاری که به صورت مستقیم و غیر مستقیم در تولید آن به کار رفته تعیین می‌کند.

توماس مالتوس

توماس مالتوس خالق نظریه نیازهای اقتصادی و تناسب جمعیت

توماس مالتوس اقتصاددان شهیر انگلیسی است که فوریه ۱۷۶۶ در بریتانیا متولد شد. او که مانند اسمیت، استاد اقتصاد سیاسی بود و ایده خود را بر پایه تناسب نیازهای اقتصادی و جمعیت بنا نهاد. مالتوس اصل زاد و ولد را با نیازهای جامعه بررسی می‌کرد و می‌گفت امکانات موجود، پاسخگوی جمعیتی که روز به روز در حال رشد است، نیست، بنابراین شرایطی که امکانات و تجهیزات و منابع عمومی به میزان کافی وجود ندارد، آماده ایجاد «رانت» است.

پیش‌بینی مالتوس از بررسی تناسب اقتصاد و جمعیت نیز درست از آب در آمد و فساد اقتصادی و همچنین ایجاد طبقه رانتی در اروپای آن زمان، در نهایت به انقلاب‌های بزرگ در آن سرزمین ختم شد که مهمترین آن انقلاب فرانسه، اعتصابات و شورش‌های عظیم انگلستان و همچنین قیام‌های اقتصادی ایرلند بود.

دیوید ریکاردو

دیوید ریکاردو اقتصاددان کلاسیک و نیای سوسیالیست‌ها

دیوید ریکاردو در سال ۱۷۷۲ در لندن به دنیا آمد. مهمترین تاثیری که ریکاردو از پیشینیان خود گرفت، از آدام اسمیت و کتاب مهم ثروت ملل بود. ریکاردو البته اقتصاد سیاسی در دوره خود را چند پله ارتقا داد و بر خلاف اسمیت که بر مسئله تولید و قوانین مربوط به آن تمرکز کرده بود، به مسئله توزیع ثروت پرداخت که این موضوع نخستین جرقه‌های ایجاد اقتصاد سوسیالیستی بود. چه آنکه اقتصاد سوسیالیستی نیز بیش از هر چیز به توزیع ثروت از طریق ایده‌هایی همچون «مالیات» تکیه دارد. مهمترین کتاب ریکاردو نیز «اصول اقتصاد سیاسی و مالیات‌ستانی» است.

با توجه به اینکه کتاب ریکاردو در دوران پیش از انقلاب صنعتی نوشته شده، بستر آن در همان فضا می‌گذرد و اقتصاد در دوره فئودالیسم بررسی می‌شود، به همین دلیل اقتصاد صنعتی دوران بورژازی در آن به چشم نمی‌خورد و توزیع محصول و «درآمد زمین» میان طبقات مختلف بررسی می‌شود.

ریکاردو در آن کتاب به طبقات «مالک» و «کارگر» اشاره می‌کند که کارل مارکس از همین ایده، تز «نبرد طبقاتی» در کتاب عظیم «سرمایه» ذکر می‌کند. ریکاردو معتقد بود باید نظام توزیع میان این طبقات درست شود اما مارکس از همین طبقه‌بندی اقتصادی استفاده کرد اما آن را بر پایه تضاد آنتاگونیستی و آشتی‌ناپذیر دسته بندی کرد.


بیشتر بخوانید: بزرگترین فیلسوفان آلمان


کارل مارکس

کارل مارکس؛ ارزش کار و نبرد طبقاتی

در تاریخ اندیشه، نظریات هیچکسی به اندازه کارل مارکس در جهان تاثیر نگذاشته است؛ چه آنکه آن اندیشه‌ها پایه بزرگترین انقلاب‌های کارگری در جهان شدند و اساسا مناسبات را تغییر دادند.

مارکس در سال ۱۸۱۸ در شهر تریر آلمان از امپراتوری پروس به دنیا آمد و در رشته حقوق و فلسفه تحصیل کرد. مهمترین تاثیری که مارکس در تاریخ اندیشه گذاشت، این بود که تعریفی از «اقتصاد سیاسی» وضع کرد و فضایی ایجاد کرد که همه چیز را تحت الشعاع قرار می‌داد. مارکس ایده‌الیسم هگل را از انتزاع به انضمام آورد و به قول خودش هگل را سر و ته کرد. او معتقد بود هر پدیده متاثر از «مناسبات تولید» است و مناسبات تولید هم بر پایه دوره زمانی و جغرافیای مکانی تعیین می‌شود.

مارکس بر همین اساس معتقد بود که پدیده‌هایی همچون اقتصاد، فرهنگ، سیاست، مذهب، رسوم، پوشش و ... متاثر از «زیربنای اقتصاد» هستند و هیچکدام قدسی یا الهیاتی نیستند.

نوشته‌های مارکس باعث شد که او پس از مدتی از آلمان تبعید شود و به انگستان برود. او در انگلستان ایده‌های خود را پیش برد و جوامع را به سه طبقه اقتصادی «بورژا»، «پتی بورژوا» و «پرولتاریا» تقسیم کرد و بر اساس همین دسته‌بندی اعتقاد داشت که تاریخ همواره توسط طبقه حاکم (ارباب، صاحب، حاکم، فئودال، بورژا) به طبقه دیگر (رعیت، برده، بنده، پرولتر) تحمیل شده است و تمام مناسبات قانونگذاری و تنظیم امور جوامع به نفع طبقه حاکم هستند که قدرت را در اختیار دارند.

مارکس بر همین اساس معتقد بود در اصل مالکیت باید تجدید نظر شود و با «خصوصی‌سازی» ابزار تولید (زمین و کارخانه) مخالف بود زیرا به زعم او، مالکیت خصوصی به استثمار منجر می‌شد. او معتقد بود در مرحله سوسیالیسم باید مالکیت در اختیار دولت مقتدر باشد و در عصر کمونیسم، دولت آهسته آهسته خود را از بین ببرد و آن را به مردم بسپارد. ایده حکومت‌های شورایی از همین تز برگرفته شده است.

به گزارش رویداد۲۴ مارکس معتقد بود یک پدیده در صورتی ارزش دارد که روی آن کار انجام شده باشد. او همچنین می‌گفت تمام ارزش افزوده که توسط کار روی یک محصول به دست می‌آید، تماما توسط «کارگر» خلق می‌شود اما خود کارگران (طبقه پرولتاریا) از آن بی‌بهره هستند و همه منافع آن به جیب طبقه بورژا می‌رود، به همین دلیل او به دنبال راهی بود تا این مناسبات را بهم بریزد. راهی که مارکس پیشنهاد داده بود، انقلاب کمونیستی طبقه کارگر بود.

بر پایه ایده‌های مارکس، مکتب کمونیست به وجود آمد که علامت آنها نیز «داس» و «چکش» بود؛ داس نشانه کارگر صنعتی و چکش هم نشانه کارگر کشاورز بود که مارکس بود این دو باید به یکدیگر بپیوندند. البته اعتقاد مارکس بیشتر به کارگر صنعتی بود زیرا او بر این باور بود که آنها با تکنولوژی بیشتری سر و کار دارند و آگاهی طبقاتی بالایی دارند. ضمن اینکه کارگر کشاورز چون زمان زیادی برای دریافت حقوق (یک فصل یا یک سال) منتظر می‌ماند، محافظه‌کاری بیشتری دارد، بر خلاف کارگر صنعتی که دستمزد روزانه و ماهانه دارد و رادیکال‌تر است. البته در تاریخ یکبار این موضوع نقض شد؛ چنانچه در انقلاب چین، مائو توانست کارگران کشاورز را متحد کند و انقلاب این کشور را رقم بزند.

فریدریش انگلس

فردریش انگلس منتقد بزرگ مالکیت خصوصی

فریدریش انگلس در سال ۱۸۲۰ در شهر «بارمن» در ووپرتال آلمان به دنیا آمد و با آنکه پدرش یکی از بزرگترین سرمایه‌داران آلمان بود، او به عقاید پدر پشت کرد و به سمت سوسیالیسم متمایل شد. 

برخی معتقدند که مارکس خود از طبقه بورژا بود، بنابراین نمی‌توانست همزمان کمونیست هم باشد زیرا این دو با هم تناقض دارند، اما آنچنانکه درباره انگلس ثبت شده، او به خاطر عقایدش از ثروت پدر محروم شد و حتی بعد از پدر هم حق خرید و فروش اموال را نداشت و صرفا مستمری ماهانه از آن اموال دریافت می‌کرد.

مهمترین اتفاقی که در زندگی انگلس رخ داد، آشنایی او با مارکس بود. انگلس تا پیش از آن تحقیقاتی درباره کارگران انگلستان داشت و او نیز همچون مارکس معتقد بود به علت اختلاف زیاد طبقاتی، نخستین انقلاب بزرگ کمونیستی جهان در انگلستان رخ خواهد داد؛ هر چند این اتفاق رخ نداد و نخستین انقلاب در روسیه شکل گرفت.

انگلس با بررسی طبقه‌ کارگر در انگلستان، دو کتاب مهم «وضعیت طبقه کارگر در انگلستان» و «طرحی برای نقد اقتصاد ملی» را نوشت که در هر دو این کتاب‌ها به «مالکیت خصوصی» بر ابزار تولید تاخت زیرا او نیز همچون مارکس معتقد بود مالکیت خصوصی به بهره‌کشی اقتصادی منجر خواهد شد.

انگلس همچنین بعد از مارکس، فعالیت خود را افزایش داد و کتاب‌های بیشتری نوشت. از جمله «دیالکتیک طبیعت»، «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» و جزوه‌ای کوچک به نام «در مورد مساله مسکن»

یکی از پیش‌بینی‌های مهم انگلس بروز یک جنگ همه‌گستر در دنیا بود. او بر این باور بود که تضاد طبقاتی و استثمار در حدی است که در نهایت به یک جنگ عالمگیر ختم خواهد شد. این اتفاق چند سال بعد رخ داد و جنگ جهانی اول با حمله آلمان به لهستان آغاز شد. آلمان در آن دوره تنها کشوری مهمی بود که مستعمره نداشت. این در حالی بود که فرانسه، بلژیک، انگلستان، روسیه، پرتغال، اسپانیا و ... همگی مستعمره‌هایی داشتند که بازار آنها به شمار می‌رفت.

کارل منگر

کارل منگر خالق نظریه ارزش

کارل منگر یکی از بزرگترین اقتصاددانان جهان است که در سال ۱۸۴۰ گالیشیا در لهستان متولد شد. منگر بیش از هر چیز به خاطر نظریه «ارزش» شناخته می‌شود که در حقیقت مهمترین ایده اقتصادی او به شمار می‌رود. اگر مارکس معتقد بود هر کالا به خاطر این «ارزش» دارد که «کار» روی آن صورت گرفته است، منگر اعتقاد داشت کالایی ارزش دارد که بتواند «نیاز» را برآورده کند.

منگر در بسط ایده خود از دو موضوع «پدیده‌های عینی» و «پدیده‌های ذهنی» استفاده کرد و می‌گفت ارزش به شکل عینی در هیچ کالایی نیست بلکه این قضاوت است که به یک کالا ارزش می‌دهد.

این ایده منگر دقیقا در مقابله با اقتصادانان کلاسیک بود که «ارزش عینی» را ارجح می‌دانستند. منگر برای بیان ایده خود از مثال‌هایی همچون طلا یا الماس استفاده می‌کرد و معتقد بود این کالاها اگرچه روی آن کار هم آنجام شده (استخراج و تراش و ...) اما به صورت فردی ارزشی ندارد که یک نفر بخواهد آن را به خود آویزان کند و قیمتی روی آن بگذارد بلکه ارزش آن‌ها به این دلیل لسا که انسان مایل است آن‌ها را داشته باشد و این نیاز، تقاضا را ایجاد می‌کند و در نهایت باعث به وجود آمدن مبادله در اقتصاد می‌شود و قیمت‌ها را تعیین می‌کنند.

رودلف هیلفردینگ

رودلف هیلفردینگ توسعه دهنده سوسیال دموکراسی

رودلف هیلفردینگ اقتصاددان اتریشی است که در سال ۱۸۷۷ به دنیا آمد. او نیز تاثیر زیادی از کارل مارکس پذیرفت و به اقتصاد سوسیالیستی متمایل شد و در دوره‌ای رهبران برجسته حزب سوسیال دموکرات آلمان هم شد، با این حال اختلافات زیادی بین آنها و مارکسیست‌ها وجود داشت؛ چنانچه ایده «یک گام به پیش، دو گام به پس» که توسط لنین مطرح شده بود، اگرچه به منشویک‌ها اشاره داشت، اما در حقیقت ایده‌های سوسیال دموکراسی را نشانه گرفته بود. این در حالی است که لنین ایده بزرگ «امپریالیسم» به عنوان آخرین مرحله استعمار را بر اساس ایده‌های اولیه رودلف هیلفردینگ نوشته بود. انگلس نیز «سوسیال دموکراسی» را انحراف از اصول کمونیسم می‌دانست.

هیلفردینگ با آنکه از مارکس تاثیر پذیرفته بود، ایده اقتصاد سوسیال دموکراسی را بسط داد و کتاب مهم «سرمایه مالی، مرحله جدید تکامل سرمایه‌داری» را نوشت. این کتاب به موضوع پول و اعتبار و خلق آن می‌پردازد و فضایی را ترسیم می‌کند که چگونه براساس خلق پول، بانک‌ها رشد می‌کنند و بالعکس چگونه بانک‌ها برای خود پول خلق می‌کنند.

پیش از هیلفردینگ، گئورگ زیمل اقتصاددان بزرگ آلمانی در موضوع پول و خاستگاه آن و همچنین تاثیر پول بر مناسبات جامعه، آثار مفصلی نوشته بود بنابراین از این منظر این دو نویسنده در تکمیل یکدیگر بودند.

کتاب «سرمایه مالی، مرحله جدید تکامل سرمایه‌داری» در حقیقت نخستین تلاش‌هایی است که دقیقا در موضوع بانکداری مدرن و انحصار پول نگاشته شده است. او در این کتاب نشان می‌دهد انحصارها چگونه بر پایه سرمایه مالی شکل می‌گیرند و رقابت را محدود و محدودتر می‌کنند و با تغییر «تعرفه‌های گمرکی» به انحصار‌ داخلی و در نهایت به «امپریالیسم» منجر می‌شود.

کارل پولانی

کارل پولانی و نهادهای اقتصاد

کارل پولانی اقتصاددان شهیر مجارستانی است که در سال ۱۸۸۶ زاده شد. پولانی در ایران بیش از هر چیز با کتاب «دگرگونی بزرگ» شناخته شده است. پولانی از جمله اقتصاددانانی است که بر رابطه و اثرپذیری اقتصاد و فرهنگ با توجه به نهادهای اجتماعی متمرکز بوده است و مهمتر اینکه هم‌عصر فون هایک دیگر اقتصاددان اتریشی بود بنابراین بسیاری از آرای پولانی در حقیقت پاسخی به ایده «لیبرالیسم» و «بازار آزاد» بود که هایک مطرح می‌کرد.

پولانی نگاه روشمندی به تاریخ داشت و به شکلی درست آن را به اشکال مختلف از جمله «نظام‌های بین المللی در قرن ۱۹» و همچنین «اقتصاد دوره فتوحات امپریالیستی» تقسیم می‌کرد و بر همین اساس معتقد بود منطق سرمایه به سمتی می‌رود که در غایت آن فاشیسم ایستاده است که باید با سوسیالیسم در مقابل آن ایستاد.

لودویگ فون میزس

لودویگ فون میزس حامی کاپیتالیسم

میزس یکی از اقتصاددانان لیبرال است که در سال ۱۸۸۱ در آلمان متولد شد. او از مهمترین چهره‌هایی است که در ایجاد اقتصاد لیبرترین نقش‌آفرینی کرد و آن را پایه‌گذاری کرد. در همان دوران هایک بسیار از او تاثیر پذیرفت و به شکلی رادیکال‌تر آرای میزس را صورت‌بندی کرد.

میزس عمده تمرکز خود را بر این موضوع گذاشت که ثابت کند نظام‌های سوسیالیستی و حتی «دولت رفاه» ناکارآمد هستند و تنها راه سعادت اقتصادی، ایده‌های کاپیتالیستی و سرمایه‌داری است چراکه محاسبات سوسیالیستی ناکارآمد هستند و در نهایت سوسیالیسم نیز احمقانه است. 

میزس در تشریح ایده‌اش چنین نوشته است «واژگان معمول زبان سیاسی احمقانه هستند. چپ چیست و راست چیست؟ چرا هیتلر باید راست باشد و استالین، دوست موقت او، چپ؟ چه کسی مرتجع است و چه کسی ترقی‌خواه؟ ارتجاع در برابر یک سیاست نابخردانه محکوم نیست و پیشرفت به سوی آشوب ستودنی نیست. چه کسی ضد کارگر است؟ آن کسانی که می‌خواهند کارگران را به سطح روسیه نزول دهند یا کسانی که برای کارگران استاندارد‌های سرمایه‌دارانهٔ آمریکا را طلب می‌کنند؟»

میزس معتقد بود افرادی به نام «سرمایه‌گذاران» باید اقتصاد را در دست بگیرند و با تولید کار و خدمات، افراد دیگر را به سطحی از رفاه برسانند. در حقیقت همین ایده امروزه نیز انجام می‌شود و ثروتمندانی با میلیاردها دلار سرمایه همان کسانی هستند که به نام «کارآفرین» شناخته می‌شوند و نبض سرمایه را نیز در اختیار دارند.

فردریش فون هایک

فردریش فون هایک نیای لیبرالیسم و بازار آزاد

هایک در سال ۱۸۹۹در اتریش زاده شد. او یکی از مهمترین چهره‌هایی است که در مخالفت با سوسیالیسم قلم می‌زد و به همین دلیل به عنوان مهمترین چهره لیبرال‌ها شناخته می‌شود و حتی به همین خاطر جایزه اقتصاد نوبل را هم دریافت کرد.

هایک به همراه تعدادی دیگر از اقتصاددانان به عنوان تئوریسن‌های «مکتب اتریش» شناخته می‌شوند که جملگی منتقد سرسخت سوسیالیسم بودند.

به گزارش رویداد۲۴ هایک در دوران زندگی خود عمدتا روی مسائلی همچون «اقتصاد خصوصی»، «لیبرالیسم اقتصادی» و همچنین جزییاتی همچون «پول»، «تورّم» و مسائلی از این دست کار می‌کرد. در آن دوران در اوج هژمونی دیدگاه‌های چپگرایانه، ایده‌های هایک خریدار چندانی نداشت اما وقتی جایزه اقتصاد نوبل به او داده شد، یکباره در مرکز توجه قرار گرفت و کتاب‌هایش دنبال شدند.

او در اقتصاد، ایده «دست نامرئی بازار» را مطرح کرد که بر پایه آن معتقد بود هرگونه دخالت دولت در اقتصاد باید قطع شود زیرا بازار خودش را کنترل می‌کند و بر خود نظارت می‌کند، به همین دلیل او ایده «نظم‌زدایی» (Deregulation) را مطرح می‌کرد که بر اساس آن دولت حق نداشت برای بازار خصوصی که نظم خودگردان دارد، مقرراتی اعمال کند زیرا این مقررات باعث از بین رفتن «نظم خودانگیخته» بازار خواهند شد.

مهمترین کتاب‌های هایک «راه بردگی» و «در سنگر آزادی» است که در ایران نیز ترجمه شده است. او در این کتاب استدلال می‌کند که تنها راه مناسب برای اقتصاد، بازار آزاد است و در عین حال آنچنانکه خودش می‌گوید این راه هزینه‌هایی هم دارد و ممکن است کسانی در چرخ‌دنده‌های آن خرد شود. هایک اما می‌گوید از این هزینه گریزی نیست و برای رسیدن به پیروزی باید هزینه آن هم پرداخت شود.

هایک ایده نظم خودانگیخته یا «نظم خودجوش» را از «مایکل پولانی» گرفته بود و آن را بسط داد و در حوزه‌های اقتصادی به عنوان یک تز مطرح کرد. به اعتقاد هایک، نظم جامعه براساس «نظمی خودانگیخته» پدید آمده‌ نه به موجب نقشه‌ای قبلی و عقلی و در این حالت، مردم در چارچوب قواعد تسهیل‌کننده همکاری که در طول نت قرن‌ها به محک تجربه خورده‌اند و به سنت تبدیل شده‌اند، اهداف خویش را دنبال می‌کنند. هایک در تکمیل این ایده می‌گفت «در نظم خودانگیخته قواعد چون از پایه‌ای تکاملی برخاسته‌اند، سطح همکاری اجتماعی در آن‌ها به مراتب ظریف‌تر و پرمایه‌تر از همکاری در حد قواعد اختراعی و طراحی‌شده حاکمان یا روشنفکران است.»

این ایده در مخالفت صددرصد با ایده‌های سوسیالیستی بود زیرا سوسیالیست‌ها معتقد بودند این نظم توسط طبقه حاکم تعریف شده بنابراین تکامل آن هم طبقاتی است و در نتیجه نظمی که شکل داده هم در راستای منافع طبقه‌ای است که ابزار تولید را در اختیار دارد، بنابراین نمی‌توان به آن باور داشت.

جان مینارد کینز

جان مینارد کینز

جان مینارد کینز در سال ۱۸۸۳ در انگلستان متولد شد. او یکی از برجسته‌ترین اقتصاددانان جهان است که به خاطر سیاست‌هایی که در زمینه رفاه اقتصادی تدوین کرده مشهور است؛ سیاست‌هایی که به «دولت‌رفاه» مشهور است.

اگرچه کینز به اقتصاد دولتی باور نداشت، اما بر خلاف چهره‌هایی همچون هایک و میزس به عدم دخالت دولت در اقتصاد هم اعتقادی نداشت و از این منظر معتقد بود برای افزایش اشتغال و رفاه عمومی، دولت باید در اقتصاد دخالت کند؛ مثلا اینکه دولت باید اشتغال ایجاد کند؛ هرچند که غیرمولد باشد.

نظرات کینز در دوره‌ای اقبال بیشتری یافت که تئودور روزولت در آمریکا بر سر کار بود و به همین دلیل تاثیر زیادی بر اقتصاد وقت آمریکا در دوره روزولت گذاشت. به این معنا که در نفی اقتصاد دولتی با لیبرال‌ها همراه بود اما دست‌کم نقش دولت را نفی نمی‌کرد و دولت را موظف می‌دانست که بسته‌های رفاهی و اقتصادی در اختیار شهروندان قرار دهد.

صندوق بین المللی پول از مهمترین نهادهایی بود که توسط کینز تاسیس شد. کینز در پی سیاست‌های یکپارچه اقتصادی بود اما مخالفان او معتقد بودند که با این ایده، استقلال مالی کشورها از بین می‌رود. اگر صندوق بین المللی پول در راستای سیاست‌های رفاهی جهانی تاسیس شده بود اما همین نهاد در دهه‌های بعد به ابزار توسعه اقتصاد لیبرالی تبدیل شد و همانگونه اقتصاددانان سوسیالیست پیش‌بینی می‌کردند این نهادها ابزار قدرت طبقه حاکم شدند.

کینز موافق کامل اقتصاد خصوصی نبود و اعتقاد داشت بخش خصوصی در صورت ازادی کامل می‌تواند به اقتصاد و شهروندان ضربات جبران‌ناپذیری بزند بنابراین نیاز به کنترل و نظارت مداوم دارد. ایده‌های او در اقتصادی به اقتصاد کینزی مشهور هستند.

موری راتبارد

موری راتبارد مبدع آنارشیسم بازار آزاد

موری راتبارد که در سال ۱۹۲۶ در آمریکا زاده شد، از چهره‌های مهم مکتب اتریش است که راه میزس و هایک را ادامه می‌داد. او یک گام جلوتر هم رفت و ایده «آنارشیسم بازار آزاد» را مطرح کرد.

راتبارد همچون هایک و میزس، هرگونه برنامه‌ریزی دولت برای اقتصاد را خطرناک و منجر به انحصار توصیف می‌کرد که به زعم او بزرگترین خطر برای آزادی و رفاه بلندمدت مردم را به همراه دارد.

او با ایده حذف دولت، معتقد بود هر خدمتی که قرار است دولت‌ها ارائه کنند، بخش خصوصی به شکلی بهتر ارائه می‌کند زیرا ناکارآمدی‌هایی در خدمات دولتی وجود دارد که زیانبار است لذا اگر خدمات بر اساس رقابت در بخش خصوصی ارائه شود، مکانیسم قیمت می‌تواند آن ناکارآمدی‌ها را از بین ببرد. او حتی مالیات را «دزدی اجباری در مقیاس بزرگ» و «انحصار اجباری زور» می‌نامید.

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
برچسب ها: کارل مارکس
نظرات شما