حامد بهداد: شاهد بیکاری همکارانم در آن 8 سال بودم
حامد بهداد با اشاره به شرایط سینما و فرهنگ در دوران دولتهای نهم و دهم، میگوید: من شاهد بیكاری خیلی از همكارانم در آن هشت سال بودم ولی من كار كردهام. شاید بعضی از كارها را نباید بازی میكردم. یكسری گاهی كمكار و یكسری گاهی پر كار هستند؛ ولی در این هشت سال كمكاری بعضی از همكاران من به خاطر ساخته نشدن بعضی از فیلمها نبوده است دلایل دیگری داشته است. در آن دوره، معدل پنهانكاری و دروغ زیاد بود و هنوز غبارش با ما هست.
رویداد۲۴-حامد بهداد با اشاره به شرایط سینما و فرهنگ در دوران دولتهای نهم و دهم،
میگوید: من شاهد بیكاری خیلی از همكارانم در آن هشت سال بودم ولی من
كار كردهام. شاید بعضی از كارها را نباید بازی میكردم. یكسری گاهی
كمكار و یكسری گاهی پر كار هستند؛ ولی در این هشت سال كمكاری بعضی از
همكاران من به خاطر ساخته نشدن بعضی از فیلمها نبوده است دلایل دیگری
داشته است. در آن دوره، معدل پنهانكاری و دروغ زیاد بود و هنوز
غبارش با ما هست.
روزنامه اعتماد با انتشار گفتوگوی تفصیلیاش با این بازیگر سینما و تلویزیون، آورده است: حامد بهداد حالا پانزده، شانزده سالی میشود كه در دنیای بازیگری حضور دارد، حضوری مستمر كه كارنامه رنگارنگی از همكاری با كارگردانهای مختلف را برایش رقم زده است. در تمام این سالها یعنی از سال ٧٩ كه با فیلم «آخر بازی» همایون اسعدیان پایش به سینما باز شد، تقریبا هیچ سالی نبوده كه حداقل یك فیلم را به كارنامه بازیگریاش اضافه نكرده باشد.
حامد بهداد اما بازیگری است كه بیشتر نقشهایش، نقشهایی شلوغ و هیجانی است. در دنیای بازیهایش شاید سه یا چهار نقش آرام و منزوی را بازی كرده باشد، یكی از آنها نقشی است كه در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» تینا پاكروان دارد؛ نقش پسری عاشقپیشه با یك عشق نامتعارف. حامد بهداد این فیلم انگار از نقش همیشگیاش فاصله گرفته است، حالا بعد از این همه سال حضور در سینما میخواهد یك نوع دیگر از بازیگریاش را جلوی قاب دوربین بیاورد. گفتوگوی روزنامه اعتماد با این بازیگر را میخوانید.
در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» نقش پسری را بازی كردید كه به نظرم از نقشهای دیگرتان متفاوت بود. در فیلمهایتان همیشه خیلی برونریزی دارید، ولی در این فیلم نقشی درونی و آرامی را بازی میكنید كه به نظر میرسد از شخصیت همیشگی شما قدری فاصله دارد، چطور به این نوع بازی رسیدید؟
نظرم این است كه برداشت شما و خوانشتان و بیشتر منتقدان از بازی من تا حدی غلط است؛ چیزهایی مثل برونریزی بیشتر شبیه توصیف یك سرماخوردگی است كه با عطسه و آبریزش بینی همراه است كه بعضی از نقشها را كه احتمالا مثل خونریزی داخلی زیرپوستی تلقی میكنید؛ این خوانش هم از بازی و هم از نقش من غلط است. اما آنهایی كه كار بازیگری را تاحدی دنبال میكنند و در مورد بازیگری چیزهای زیادی میدانند و دوست دارند وجه عمیقتری از نمایش را دریافت كنند، متوجه میشوند كه فی مابین بازی و بازیگر، جهانی است كه اینها به هم مرتبط هستند. گمان میكنم یك بازیگر گاهی اوقات انواع و اقسام وجود خود را بازی میكند؛ البته كار خیلی خاصی هم نمیكند، در واقع اساس فیلمنامه را رونق میدهد. آنطوری كه دیالوگها نوشته شده، توقع كارگردان، عكسالعملهای صحنه را رعایت میكند و بازیاش را انجام میدهد. وقتی از فاصله دور كه هنوز به فیلمنامه و طرحی كه روی كاغذ هست شمایی برایت تعریف میشود؛ مثلا كارگردان خودش چشمانش را مظلوم میكند و میگوید كه این پسری است كه این طور است به عنوان مثال مهری در چشمانش وجود دارد یا رئوف است، صرع دارد، بازیگر همان را میبیند و سعی میكند كه آنها را درك كند. به نظرم تفاوت زیادی بین نقشها به معنای برون یا درونریزی ایجاد نمیشود. گاهی اوقات نوع تكنیك متفاوت میشود و میطلبد كه تو با تكنیك جدیدتری نقش را بازی كنی. گاهی اوقات میطلبد با ضرباهنگ نرمتر و ملایمتر و به عبارت بهتر آهستهتر و كندتر نقشی را بازی كنی. گمان میكنم این درون و بیرونریزی سادهترین پرسشهایی هستند كه هر منتقدی كه از راه میرسد بلافاصله اینها را یاد میگیرد كه بازیها به این شكل تقسیم شدهاند.
منظورم این بود كه نقش شما در این فیلم نقش متفاوتی بود كه از حامد بهداد فیلمهای دیگر فاصله داشت؟
شاید به این دلیل باشد كه این آدمی است در این شهر كه با این ضرباهنگ زندگی میكند. در واقع نوع برخوردش با خودش، نوع مواجهاش با خودش این شكلی است. خیلی نرم و خیلی خجالتی میتواند در جامعه ظاهر شود. كمااینكه حتی جنسیت این كاراكتر كافی نیست. به نظرم این طور میآید ما درجامعهای زندگی میكنیم كه شاید مردسالارانهتر باشد. از میزان حقوقی كه نسبت به زنان وجود دارد، میشود گفت كه جامعه تا حدودی مردسالارانه است. حقوق زنان ضعیفتر و ضایعتر است. اما در همین جامعه مردسالار این پسر به واسطه خواهرش، قدرت زندگی و قدرت حضور در جامعه را پیدا كرده است. عدم اعتماد به نفس او به حدی است كه به خاطر اینكه از بیماری صرع رنج میبرد تا حدی نمیتواند خود را ظاهر كند و این خجالتی بودن و پنهان كردنش باعث شده كه شاید خود را كمی عمیق جلوه دهد. در واقع میزان زیادی صدمه و ضعف و عدم اعتماد به نفس، او را وادار به گوشهنشینی میكند. ما فكر میكنیم این میزان صدمه میتواند برآیند یك كاراكتر قوی باشد در صورتی كه اینطور نیست.
خودتان فكر میكنید این نقشی كه در این فیلم بازی كردید چقدر از نقشهای دیگرتان متفاوت بوده است كه به نظر میرسد درونیتر و آرامتر بوده است.
به هر حال بخش اعظمی از غرور عاشق میشكند و در واقع عزت نفسش از بین میرود؛ خصوصا اگر بخواهد فضای راستینی را زندگی كند و اظهار كند و دربنوردد، این موضوع بیشتر خواهد بود. فكر میكنم با توجه به عدم اعتماد به نفس و سركوبی كه در آن پسر پیدا كردم و علاوه بر آن با توجه به مظلومیت و بی دست و پایی و سكوتی كه در او یافتم، چارهای نبود كه او را كمی درونیتر برای تماشاگر ترسیم كنم. اگر میخواستم به نجابت آن كاراكتر بپردازم تا پاكی عشقاش در بیاید كه مبرا از هوس باشد، باید شرنگی از عشق عاری از هوس را بازی میكردم. به خاطر همین باید هر چه تمامتر او را پاكتر جلوه میدادم و فكر میكردم این كار شاید در كمحركتی میسرتر است.
به عنوان بازیگری كه سالها در این عرصه حضور دارد، چقدر در انتخاب نقشهای متفاوت دل به دریا میزنید یا اصلا در این كار محافظهكاری دارید یا نه؟
گاهی اوقات پیش آمده نقشی را قبول كرده و فكر كردهام، جسارت لازم است. گاهی اوقات هم فكر كردهام باید احتیاط كنم و به نحوی از زیر نقش در رفتهام. مثلا فیلم «لبه پرتگاه» بهرام بیضایی لوكیشنی كه انتخاب كرده بود را دوست نداشتم، ولی بعد فهمیدم كه كار من هم خیلی سخت است، برای همین از این نقش فرار كردم. من با آقای بیضایی و جهان نمایشش ارتباط برقرار نكردم و فكر كردم نمیتوانم كاری كه ایشان میخواهد را انجام دهم یا ترسیدم ایشان من را به عنوان یك بازیگر كمهوش قضاوت كند. اینها به هر حال ترسهای بازیگران است و با آنكه این فیلم تا جایی پیش رفته بود اما پیشنهاد را رد كردم. ولی در فیلم «شبانهروز» كیوان علیمحمدی و امید بنكدار، نقش یك نقاش را بازی كردم كه نقش متفاوتی بود. واقعیت این است كه در جهان نمایش وقتی میخواهی از یك اعتدال و زبان رئالیسم عبور كنی و به حدی كه خود نمایش هم قبلا این كار را انجام داده است، شما دست به هر عمل غیر متعارف هم كه بزنی زیباست، اما گاهی اوقات شما با رئالیسمی مواجه هستید كه آن رئالیسم كار را خیلی سخت و مشكل میكند. من این سختی را سر كار «سد معبر» محسن قرایی چشیدم.
موضوع فیلم هم موضوع متفاوتی نسبت به فیلمهایی است كه تاكنون بازی كردهاید. فیلم درباره عشقهای نامتعارف است. این موضوع یكی از موضوعات اجتماعی است. سوژه فیلم چقدر برای شما جذاب بود كه پذیرفتید در آن ایفای نقش كنید؟
عشق ممنوعه باعث میشود كه من فكر كنم سوژه فیلم بسیار جذاب است. شما نمونه بهترش را در فیلم «روسری آبی» دارید. میبینید كه شخصیتی كه عزتالله انتظامی بازی میكند از هر حیثی صدمه میخورد و ویران میشود و از هر جنبه و نظری آبرویش را از دست میدهد؛ اما او عشق را انتخاب میكند. در این فیلم برعكس است. تفاوت سنی و چیز دیگری باعث میشود كه سوژه فیلم جذاب باشد. ما در این جامعه هم به صورت سنتی و كلاسیك ابراز عشق را به مردها نسبت میدهیم كه این موضوع به خاطر تابوهای اجتماعی است كه هر گونه حق ابراز احساسی را از زن سلب میكنیم. زنان جامعهمان را سركوب میكنیم كه این طور نپوش، این طور راه نرو، این طور حرف نزن، نخند، ندو ... زیرا فكر میكنیم كه برای زن زشت است و او را به هر نحوی و ترتیبی میخواهیم در قوطی كنیم؛ زیرا میخواهیم به او شأنیت دهیم. در صورتی كه خندیدن و چرخیدن و ابراز محبت كردن باید شامل حال همه انسانها باشد. این حق هر انسانی است. هر انسانی باید این قدرت را داشته باشد كه به دیگری بگوید دوستت دارم. وقتی این دوست داشتن برخاسته از یك منشا انسانی و یك هدف انسانی را نشانه گرفته باشد، حتما باید ابراز شود و فروخوردنش حتما منتج از یك جامعه بیمار است.
در این فیلم این عشق ممنوعه از طرف زن به مرد ابراز نمیشود. ماجرا این است كه زنی كه فروخوردگیهای اجتماعی دارد و از طرف جامعه قضاوت میشود، به سبب سن و سال، به سبب اینكه زنی بیوه است، به سبب اینكه مادر یك فرزند پسر است، تمام اینها باعث میشود كه او عشقاش را ابراز نكند؛ اما گویی كه این بار فیلمساز به واسطه اینكه خودش یك زن است و جریان گردش یك احساس را در زیر پوست یك زن میفهمد، پتانسیل و بالقوههای یك عشق را كه در یك زن خفته است، میفهمد. شاید نقطه ضعف فیلم در این باشد كه ما بیشتر میتوانستیم به این موضوع بپردازیم اما به خاطر تابوهایی كه در جامعه ما شامل حال و احوال زنان میشود كارگردان ما از پرداختن بیشتر به این موضوع خودداری كرده است. ما خیلی بیشتر میتوانستیم در ابراز عشق و تاوانی كه به دنبالش دارد و ویرانیای كه خواهد داشت، فرو برویم. میدانیم كه عشق به دنبال خودش ویرانی دارد اما این فرصتی است برای ابراز عشق یك زن در جامعه. اگر گوشه گوشه این كشور و این جهان، زنی فكر میكند موجودی را دوست میدارد و میتواند به او عشق بورزد، حق ندارد كه خود را فرو بخورد. این چیزی است كه من فكر میكنم این فیلم از این منظر دارای امتیاز ویژهای باشد.
شاید نگاه مردسالارانهای كه وجود دارد در دامن زدن به این نگاه تاثیر داشته است؟
شما اگر دست زن را در ورطه عشقورزی و در جهان بروز احساس خود باز بگذارید و او را سركوب نكنید، خواهید دید كه زن هیچ انتخابی جز عشق ندارد و سركوب است كه بیراهه به وجود میآورد. اگر زن در جهانی كه زندگی میكند موجود آزادتری باشد شما با جامعه سالمتری مواجه خواهید شد و فكر میكنم این فیلم فرصتی به ما میدهد كه یادمان بیاید كه ما تحت هر شرایطی حق عشق ورزیدن داریم.
ایفای این نقش سختیهایی هم حتما برای شما داشته است. مثلا خانم پاكروان میگفتند كه در یكی از صحنههای فیلم، شما بهشدت احساساتی میشدید و نمیتوانستید نقشتان را ایفا كنید به این دلیل بارها كات شد؛ چرا آن صحنه بازی كردنش برایتان سخت بود؟
آن صحنهای كه رؤیا نونهالی بالای سرم میآمد و صدایم میكرد، حسین مادر، حسین جان، من در آن لحظه باید نقش مردن را ایفا میكردم و نباید تكان میخوردم ولی خانم نونهالی آنقدر این را زیبا بازی میكرد من نمیتوانستم خودم را كنترل كنم. خواهش كردم كه از خانم نونهالی پلانی جداگانه بگیرند و از من جدا. ما هفت یا هشت بار این صحنه را گرفتیم هر بار خانم نونهالی میآمد بالای سرم و صدایم میكرد به هق هق میافتادم و نمیتوانستم. ولی واقعیتش شاید این باشد كه همه ما در جامعه مذهبی بزرگ شدهایم. قصههایی ما را با خود برده است. من در این صحنه یاد قصههایی میافتادم كه شنیده بودم. از تصاویری كه جلوی چشمم میآمد منقلب میشدم. این موضوع من را اذیت میكرد و نمیتوانستم تمركز كنم.
در كارنامه كاریتان قبلا یك بار با كارگردان خانم كار كرده بودید. فكر میكنم در «دایره زنگی» پریسا بختآور ایفای نقش كردید، این بار در فیلم خانم پاكروان بازی كردید و در فیلمی كه دنیای زنانهای دارد. چقدر با این نگاه كنار آمدید یا اصلا این نگاه را در فیلم دیدید؟
اگر نگاه زن یا مرد در فیلم باشد من نمیبینم. اگر هم نگاه زنانهای در فیلم باشد من از آن فاصله خواهم گرفت. به خاطر اینكه اگر كسی نگاه زنانهای داشته باشد و آن اغراقآمیز باشد از دایره انصاف خارج میشود. وقتی درباره این موضوع با رخشان بنیاعتماد حرف میزدم، سعی میكردم جوابی را بشنوم كه دوست دارم و خوشبختانه همان را شنیدم. خانم بنیاعتماد میگفتند كه نگاه زنانه و مردانه نداریم؛ نگاه انسانی داریم. نگاه زنانهای كه علیه مردان باشد قطعا به ضرر جامعه زنانه خواهد بود و بر عكس. نگاه باید انسانی باشد و شرایط جسمی و جنسی هر موجود را در نظر بگیرد در واقع شانیت او را در نظر بگیرد. به هر حال در طول سالیان به نظر میرسد در برآیند انقلابها و اعتراضهای مدنی احترامی كه زنان در اروپا به دست آوردهاند نسبت به سالهایی كه توسط همانها جایگاه زن در جامعه شرق خراب شده خیلی بهتر است. آنها تمام ابعاد را به نفع خود ساختند و در این رقابت سعی كردند كه جامعه شرق مثل خاورمیانه را خراب كنند. احترام زن در جامعه بهشدت در طول تاریخ بالا بوده است ولی گویا در طول سالیانی كه تاریخ از آن عبور كرده است دیگر آن شكل سابق و حریم قبلی را ندارد. فكر میكنم به خاطر این است كه ما جامعهای شاد و سالم نداشته باشیم چرا كه آن كسی كه انسان تولید میكند قطعا زنان و مادران هستند و اگر ما آنها را در شرایطی مطلوب و لبریز از احترام پاسداری كنیم فرزندان و جامعهای پرنشاطتر و خلاقتر خواهیم داشت.
این فیلمی است كه میتوان گفت سوژههای اجتماعیاش بسیار پررنگتر از فیلمهایی است كه شما بازی كردهاید. میتوانیم بگوییم كه حامد بهداد در طول سالیان بازیگریاش علاقهاش به مسائل اجتماعی بیشتر شده یا این تغییراتی است كه در هر هنرمندی میتواند اتفاق بیفتد؟
بله دقیقا همین طور است. یكی از هنرمندان ما میگفت كه وظیفه هنرمند این است كه وقتی به آگاهی رسید آن آگاهی را به مردم برگرداند، چراكه مردم به او توجه میكنند. اگر ما در جامعهای زندگی میكنیم كه لازم است آگاهی را به مردم برگردانیم و اگر خودمان در آن كشور رشد كردهایم، جایی كه سرزمین مادریمان است متوجه شدهایم كه گوشهای از جامعهمان مشكل دارد، وظیفه ما این است كه به همدیگر گوشزد كنیم. نهی منكر كه ممكن است ما از اسمش خوشمان نیاید همین نقدی است كه همه به همدیگر دارند. ما باید همدیگر را نقد كنیم. مثلا امروز روز متوجه میشوم كه در جامعه پزشكی نسبت به هموطنانم نگاه طبقاتی وجود دارد. بعد از سریال مهران مدیری و اتفاقات بعدیاش دیدم كه نسبت به هموطنان ما بیاحترامی میشود كه این بیاحترامی نزدیك به مرز جنایت است. شما یك خط در میان به هر خانوادهای كه نگاه كنید میبینید كه داغدار جرایم پزشكی است. تا جایی كه عباس كیارستمی بالا بلندمرتبهترین كارگردان ما كه جزو مفاخر ایران زمین محسوب میشود به خاطر سهلانگاری و سادهانگاشتن و به خاطر نگاه طبقاتی چه آسان از دست ما میرود. وقتی من متوجه این میشوم، وقتی در طول ٢٠ سال بازیگری در سینما با این همه فیلمنامهنویس و كارگردان، با این همه مطبوعاتی و هنرمند حرف زدهام وقتی متوجه این میشوم معلوم است كه این موضوع را به جامعه خودم منتقل میكنم. در نتیجه فیلمهایی را گزینش میكنم كه بتواند به سطح آگاهی جامعه من چیزی اضافه كند. بله این چیزی كه میگوید مساله بسیار مهمی است كه در انتخاب فیلمهایی كه در آن بازی میكنم نقش اساسی دارد.
در هشت سال دولت گذشته تعدادی از كارگردانهای شاخص سینما كمتر امكان كار فیلمسازی پیدا كردند به خاطر همین برخی بازیگران معتقدند كه با كار نكردن آنها، فرصت بازی در نقشهای خاصی از آنها گرفته شد. این موضوع آیا برای شما هم صدق میكند؟
ممكن است این موضوع در مورد بعضی بازیگران صدق كند. من شاهد بیكاری خیلی از همكارانم در آن هشت سال بودم ولی من كار كردهام. شاید بعضی از كارها را نباید بازی میكردم. شاید نباید دست به تغییر روند طبیعی هر كار بزنی. یكسری گاهی كمكار و یكسری گاهی پر كار هستند؛ ولی در این هشت سال كمكاری بعضی از همكاران من به خاطر ساخته نشدن بعضی از فیلمها نبوده است دلایل دیگری داشته است. به هر حال در آن هشت سال فكر میكنم ما تغییراتی را از آن دوره داشتهایم؛ مثلا افزایش ساخت فیلمهای اجتماعی حاصل همین دوران است. مثل «جدایی نادر از سیمین»، مثل «سعادت آباد» و ... به نظر من در آن دوره، معدل پنهانكاری و دروغ زیاد بود و هنوز غبارش با ما هست. تعریف هر كسی از اخلاق یك چیز است، اما اخلاق باید از بالا محافظت شود تا به مردم برسد و اگر این اتفاق نیفتد مردم گمراه و بیراه میشوند. هنوز هم اینها را میبینیم. در این دوره هم میبینیم كه خیلی اوضاع تغییری نكرده است. اگر هم تغییر رخ داده آنقدر محسوس نیست؛ تفاوت عجیبی بین این سالها و آن دوره نمیبینیم یا اگر هم هست باید خیلی بیشتر از این باشد تا به چشم بیاید. ما این توقع را داریم.
ناگزیری برای شما نبوده كه در آن دوران در فیلمی بازی كنید؟
نه؛ گمان نمیكنم. من در كارنامهام فیلمی وجود ندارد كه ناگزیر از بازی كردن در آن بوده باشم. هر كاری بازی كردم دلیلی برایش داشتم؛ یا دلیلش مالی بوده یا نقش را دوست داشتهام یا فیلمنامه را میپسندیدم یا اینكه به كارگردان آن علاقه داشتم. اما اینكه شرفم را گرو بگذارم و ناگزیر باشم فیلمی را بازی كنم، هیچوقت این طور نبوده است. در دوران بازیگریام هیچوقت اینطور نبوده كه علیه مردم فیلمی را بازی كنم. هیچوقت نخواستهام فیلمی را بازی كنم كه مردم دوست نداشته باشند.
شما یكی از بازیگرانی هستید كه كار حرفهایتان را از تئاتر شروع كردهاید، اما در این سالها كمتر شاهد حضور شما روی صحنه بودهایم. آیا این موضوع به خاطر جذابیتهای بیشتر سینما است یا اینكه فرصت كار در این عرصه را نداشتهاید؟
هم فرصت و تمركزش را نداشتم هم اینكه سینما جذابتر است. اما ماجرا این است كه استعداد و ساختمان ذهنم میطلبد كه در تئاتر هر چه زودتر و بیشتر فعالیت كنم به خاطر همین در نظر دارم كه این كار را به زودی انجام دهم. باید سالهایی را به تئاتر اختصاص دهم.
در جشنواره فیلم فجر برای نقد و بررسی نیمهشب اتفاق افتاد در برنامه تلویزیونی سینما ایران حاشیههایی به وجود آمد و شما در استودیوی این برنامه حاضر نشدید. آن زمان اظهار كردید كه تلویزیون ایران یك رسانه شكست خورده است؛ آیا همچنان این اعتقاد را دارید و تصمیمی برای همكاری با این رسانه ندارید؟
تلویزیون به نظرم خیلی بدتر از آن چیزی است كه آن زمان گفتم. تلویزیون مخاطبش را از دست داده است. هیچ سریالی تماشا نمیشود. هیچ فیلمی دیده نمیشود. همهچیز مانند كمآبی و خشكسالیمان شده است.
*اعتماد
روزنامه اعتماد با انتشار گفتوگوی تفصیلیاش با این بازیگر سینما و تلویزیون، آورده است: حامد بهداد حالا پانزده، شانزده سالی میشود كه در دنیای بازیگری حضور دارد، حضوری مستمر كه كارنامه رنگارنگی از همكاری با كارگردانهای مختلف را برایش رقم زده است. در تمام این سالها یعنی از سال ٧٩ كه با فیلم «آخر بازی» همایون اسعدیان پایش به سینما باز شد، تقریبا هیچ سالی نبوده كه حداقل یك فیلم را به كارنامه بازیگریاش اضافه نكرده باشد.
حامد بهداد اما بازیگری است كه بیشتر نقشهایش، نقشهایی شلوغ و هیجانی است. در دنیای بازیهایش شاید سه یا چهار نقش آرام و منزوی را بازی كرده باشد، یكی از آنها نقشی است كه در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» تینا پاكروان دارد؛ نقش پسری عاشقپیشه با یك عشق نامتعارف. حامد بهداد این فیلم انگار از نقش همیشگیاش فاصله گرفته است، حالا بعد از این همه سال حضور در سینما میخواهد یك نوع دیگر از بازیگریاش را جلوی قاب دوربین بیاورد. گفتوگوی روزنامه اعتماد با این بازیگر را میخوانید.
در فیلم «نیمهشب اتفاق افتاد» نقش پسری را بازی كردید كه به نظرم از نقشهای دیگرتان متفاوت بود. در فیلمهایتان همیشه خیلی برونریزی دارید، ولی در این فیلم نقشی درونی و آرامی را بازی میكنید كه به نظر میرسد از شخصیت همیشگی شما قدری فاصله دارد، چطور به این نوع بازی رسیدید؟
نظرم این است كه برداشت شما و خوانشتان و بیشتر منتقدان از بازی من تا حدی غلط است؛ چیزهایی مثل برونریزی بیشتر شبیه توصیف یك سرماخوردگی است كه با عطسه و آبریزش بینی همراه است كه بعضی از نقشها را كه احتمالا مثل خونریزی داخلی زیرپوستی تلقی میكنید؛ این خوانش هم از بازی و هم از نقش من غلط است. اما آنهایی كه كار بازیگری را تاحدی دنبال میكنند و در مورد بازیگری چیزهای زیادی میدانند و دوست دارند وجه عمیقتری از نمایش را دریافت كنند، متوجه میشوند كه فی مابین بازی و بازیگر، جهانی است كه اینها به هم مرتبط هستند. گمان میكنم یك بازیگر گاهی اوقات انواع و اقسام وجود خود را بازی میكند؛ البته كار خیلی خاصی هم نمیكند، در واقع اساس فیلمنامه را رونق میدهد. آنطوری كه دیالوگها نوشته شده، توقع كارگردان، عكسالعملهای صحنه را رعایت میكند و بازیاش را انجام میدهد. وقتی از فاصله دور كه هنوز به فیلمنامه و طرحی كه روی كاغذ هست شمایی برایت تعریف میشود؛ مثلا كارگردان خودش چشمانش را مظلوم میكند و میگوید كه این پسری است كه این طور است به عنوان مثال مهری در چشمانش وجود دارد یا رئوف است، صرع دارد، بازیگر همان را میبیند و سعی میكند كه آنها را درك كند. به نظرم تفاوت زیادی بین نقشها به معنای برون یا درونریزی ایجاد نمیشود. گاهی اوقات نوع تكنیك متفاوت میشود و میطلبد كه تو با تكنیك جدیدتری نقش را بازی كنی. گاهی اوقات میطلبد با ضرباهنگ نرمتر و ملایمتر و به عبارت بهتر آهستهتر و كندتر نقشی را بازی كنی. گمان میكنم این درون و بیرونریزی سادهترین پرسشهایی هستند كه هر منتقدی كه از راه میرسد بلافاصله اینها را یاد میگیرد كه بازیها به این شكل تقسیم شدهاند.
منظورم این بود كه نقش شما در این فیلم نقش متفاوتی بود كه از حامد بهداد فیلمهای دیگر فاصله داشت؟
شاید به این دلیل باشد كه این آدمی است در این شهر كه با این ضرباهنگ زندگی میكند. در واقع نوع برخوردش با خودش، نوع مواجهاش با خودش این شكلی است. خیلی نرم و خیلی خجالتی میتواند در جامعه ظاهر شود. كمااینكه حتی جنسیت این كاراكتر كافی نیست. به نظرم این طور میآید ما درجامعهای زندگی میكنیم كه شاید مردسالارانهتر باشد. از میزان حقوقی كه نسبت به زنان وجود دارد، میشود گفت كه جامعه تا حدودی مردسالارانه است. حقوق زنان ضعیفتر و ضایعتر است. اما در همین جامعه مردسالار این پسر به واسطه خواهرش، قدرت زندگی و قدرت حضور در جامعه را پیدا كرده است. عدم اعتماد به نفس او به حدی است كه به خاطر اینكه از بیماری صرع رنج میبرد تا حدی نمیتواند خود را ظاهر كند و این خجالتی بودن و پنهان كردنش باعث شده كه شاید خود را كمی عمیق جلوه دهد. در واقع میزان زیادی صدمه و ضعف و عدم اعتماد به نفس، او را وادار به گوشهنشینی میكند. ما فكر میكنیم این میزان صدمه میتواند برآیند یك كاراكتر قوی باشد در صورتی كه اینطور نیست.
خودتان فكر میكنید این نقشی كه در این فیلم بازی كردید چقدر از نقشهای دیگرتان متفاوت بوده است كه به نظر میرسد درونیتر و آرامتر بوده است.
به هر حال بخش اعظمی از غرور عاشق میشكند و در واقع عزت نفسش از بین میرود؛ خصوصا اگر بخواهد فضای راستینی را زندگی كند و اظهار كند و دربنوردد، این موضوع بیشتر خواهد بود. فكر میكنم با توجه به عدم اعتماد به نفس و سركوبی كه در آن پسر پیدا كردم و علاوه بر آن با توجه به مظلومیت و بی دست و پایی و سكوتی كه در او یافتم، چارهای نبود كه او را كمی درونیتر برای تماشاگر ترسیم كنم. اگر میخواستم به نجابت آن كاراكتر بپردازم تا پاكی عشقاش در بیاید كه مبرا از هوس باشد، باید شرنگی از عشق عاری از هوس را بازی میكردم. به خاطر همین باید هر چه تمامتر او را پاكتر جلوه میدادم و فكر میكردم این كار شاید در كمحركتی میسرتر است.
به عنوان بازیگری كه سالها در این عرصه حضور دارد، چقدر در انتخاب نقشهای متفاوت دل به دریا میزنید یا اصلا در این كار محافظهكاری دارید یا نه؟
گاهی اوقات پیش آمده نقشی را قبول كرده و فكر كردهام، جسارت لازم است. گاهی اوقات هم فكر كردهام باید احتیاط كنم و به نحوی از زیر نقش در رفتهام. مثلا فیلم «لبه پرتگاه» بهرام بیضایی لوكیشنی كه انتخاب كرده بود را دوست نداشتم، ولی بعد فهمیدم كه كار من هم خیلی سخت است، برای همین از این نقش فرار كردم. من با آقای بیضایی و جهان نمایشش ارتباط برقرار نكردم و فكر كردم نمیتوانم كاری كه ایشان میخواهد را انجام دهم یا ترسیدم ایشان من را به عنوان یك بازیگر كمهوش قضاوت كند. اینها به هر حال ترسهای بازیگران است و با آنكه این فیلم تا جایی پیش رفته بود اما پیشنهاد را رد كردم. ولی در فیلم «شبانهروز» كیوان علیمحمدی و امید بنكدار، نقش یك نقاش را بازی كردم كه نقش متفاوتی بود. واقعیت این است كه در جهان نمایش وقتی میخواهی از یك اعتدال و زبان رئالیسم عبور كنی و به حدی كه خود نمایش هم قبلا این كار را انجام داده است، شما دست به هر عمل غیر متعارف هم كه بزنی زیباست، اما گاهی اوقات شما با رئالیسمی مواجه هستید كه آن رئالیسم كار را خیلی سخت و مشكل میكند. من این سختی را سر كار «سد معبر» محسن قرایی چشیدم.
موضوع فیلم هم موضوع متفاوتی نسبت به فیلمهایی است كه تاكنون بازی كردهاید. فیلم درباره عشقهای نامتعارف است. این موضوع یكی از موضوعات اجتماعی است. سوژه فیلم چقدر برای شما جذاب بود كه پذیرفتید در آن ایفای نقش كنید؟
عشق ممنوعه باعث میشود كه من فكر كنم سوژه فیلم بسیار جذاب است. شما نمونه بهترش را در فیلم «روسری آبی» دارید. میبینید كه شخصیتی كه عزتالله انتظامی بازی میكند از هر حیثی صدمه میخورد و ویران میشود و از هر جنبه و نظری آبرویش را از دست میدهد؛ اما او عشق را انتخاب میكند. در این فیلم برعكس است. تفاوت سنی و چیز دیگری باعث میشود كه سوژه فیلم جذاب باشد. ما در این جامعه هم به صورت سنتی و كلاسیك ابراز عشق را به مردها نسبت میدهیم كه این موضوع به خاطر تابوهای اجتماعی است كه هر گونه حق ابراز احساسی را از زن سلب میكنیم. زنان جامعهمان را سركوب میكنیم كه این طور نپوش، این طور راه نرو، این طور حرف نزن، نخند، ندو ... زیرا فكر میكنیم كه برای زن زشت است و او را به هر نحوی و ترتیبی میخواهیم در قوطی كنیم؛ زیرا میخواهیم به او شأنیت دهیم. در صورتی كه خندیدن و چرخیدن و ابراز محبت كردن باید شامل حال همه انسانها باشد. این حق هر انسانی است. هر انسانی باید این قدرت را داشته باشد كه به دیگری بگوید دوستت دارم. وقتی این دوست داشتن برخاسته از یك منشا انسانی و یك هدف انسانی را نشانه گرفته باشد، حتما باید ابراز شود و فروخوردنش حتما منتج از یك جامعه بیمار است.
در این فیلم این عشق ممنوعه از طرف زن به مرد ابراز نمیشود. ماجرا این است كه زنی كه فروخوردگیهای اجتماعی دارد و از طرف جامعه قضاوت میشود، به سبب سن و سال، به سبب اینكه زنی بیوه است، به سبب اینكه مادر یك فرزند پسر است، تمام اینها باعث میشود كه او عشقاش را ابراز نكند؛ اما گویی كه این بار فیلمساز به واسطه اینكه خودش یك زن است و جریان گردش یك احساس را در زیر پوست یك زن میفهمد، پتانسیل و بالقوههای یك عشق را كه در یك زن خفته است، میفهمد. شاید نقطه ضعف فیلم در این باشد كه ما بیشتر میتوانستیم به این موضوع بپردازیم اما به خاطر تابوهایی كه در جامعه ما شامل حال و احوال زنان میشود كارگردان ما از پرداختن بیشتر به این موضوع خودداری كرده است. ما خیلی بیشتر میتوانستیم در ابراز عشق و تاوانی كه به دنبالش دارد و ویرانیای كه خواهد داشت، فرو برویم. میدانیم كه عشق به دنبال خودش ویرانی دارد اما این فرصتی است برای ابراز عشق یك زن در جامعه. اگر گوشه گوشه این كشور و این جهان، زنی فكر میكند موجودی را دوست میدارد و میتواند به او عشق بورزد، حق ندارد كه خود را فرو بخورد. این چیزی است كه من فكر میكنم این فیلم از این منظر دارای امتیاز ویژهای باشد.
شاید نگاه مردسالارانهای كه وجود دارد در دامن زدن به این نگاه تاثیر داشته است؟
شما اگر دست زن را در ورطه عشقورزی و در جهان بروز احساس خود باز بگذارید و او را سركوب نكنید، خواهید دید كه زن هیچ انتخابی جز عشق ندارد و سركوب است كه بیراهه به وجود میآورد. اگر زن در جهانی كه زندگی میكند موجود آزادتری باشد شما با جامعه سالمتری مواجه خواهید شد و فكر میكنم این فیلم فرصتی به ما میدهد كه یادمان بیاید كه ما تحت هر شرایطی حق عشق ورزیدن داریم.
ایفای این نقش سختیهایی هم حتما برای شما داشته است. مثلا خانم پاكروان میگفتند كه در یكی از صحنههای فیلم، شما بهشدت احساساتی میشدید و نمیتوانستید نقشتان را ایفا كنید به این دلیل بارها كات شد؛ چرا آن صحنه بازی كردنش برایتان سخت بود؟
آن صحنهای كه رؤیا نونهالی بالای سرم میآمد و صدایم میكرد، حسین مادر، حسین جان، من در آن لحظه باید نقش مردن را ایفا میكردم و نباید تكان میخوردم ولی خانم نونهالی آنقدر این را زیبا بازی میكرد من نمیتوانستم خودم را كنترل كنم. خواهش كردم كه از خانم نونهالی پلانی جداگانه بگیرند و از من جدا. ما هفت یا هشت بار این صحنه را گرفتیم هر بار خانم نونهالی میآمد بالای سرم و صدایم میكرد به هق هق میافتادم و نمیتوانستم. ولی واقعیتش شاید این باشد كه همه ما در جامعه مذهبی بزرگ شدهایم. قصههایی ما را با خود برده است. من در این صحنه یاد قصههایی میافتادم كه شنیده بودم. از تصاویری كه جلوی چشمم میآمد منقلب میشدم. این موضوع من را اذیت میكرد و نمیتوانستم تمركز كنم.
در كارنامه كاریتان قبلا یك بار با كارگردان خانم كار كرده بودید. فكر میكنم در «دایره زنگی» پریسا بختآور ایفای نقش كردید، این بار در فیلم خانم پاكروان بازی كردید و در فیلمی كه دنیای زنانهای دارد. چقدر با این نگاه كنار آمدید یا اصلا این نگاه را در فیلم دیدید؟
اگر نگاه زن یا مرد در فیلم باشد من نمیبینم. اگر هم نگاه زنانهای در فیلم باشد من از آن فاصله خواهم گرفت. به خاطر اینكه اگر كسی نگاه زنانهای داشته باشد و آن اغراقآمیز باشد از دایره انصاف خارج میشود. وقتی درباره این موضوع با رخشان بنیاعتماد حرف میزدم، سعی میكردم جوابی را بشنوم كه دوست دارم و خوشبختانه همان را شنیدم. خانم بنیاعتماد میگفتند كه نگاه زنانه و مردانه نداریم؛ نگاه انسانی داریم. نگاه زنانهای كه علیه مردان باشد قطعا به ضرر جامعه زنانه خواهد بود و بر عكس. نگاه باید انسانی باشد و شرایط جسمی و جنسی هر موجود را در نظر بگیرد در واقع شانیت او را در نظر بگیرد. به هر حال در طول سالیان به نظر میرسد در برآیند انقلابها و اعتراضهای مدنی احترامی كه زنان در اروپا به دست آوردهاند نسبت به سالهایی كه توسط همانها جایگاه زن در جامعه شرق خراب شده خیلی بهتر است. آنها تمام ابعاد را به نفع خود ساختند و در این رقابت سعی كردند كه جامعه شرق مثل خاورمیانه را خراب كنند. احترام زن در جامعه بهشدت در طول تاریخ بالا بوده است ولی گویا در طول سالیانی كه تاریخ از آن عبور كرده است دیگر آن شكل سابق و حریم قبلی را ندارد. فكر میكنم به خاطر این است كه ما جامعهای شاد و سالم نداشته باشیم چرا كه آن كسی كه انسان تولید میكند قطعا زنان و مادران هستند و اگر ما آنها را در شرایطی مطلوب و لبریز از احترام پاسداری كنیم فرزندان و جامعهای پرنشاطتر و خلاقتر خواهیم داشت.
این فیلمی است كه میتوان گفت سوژههای اجتماعیاش بسیار پررنگتر از فیلمهایی است كه شما بازی كردهاید. میتوانیم بگوییم كه حامد بهداد در طول سالیان بازیگریاش علاقهاش به مسائل اجتماعی بیشتر شده یا این تغییراتی است كه در هر هنرمندی میتواند اتفاق بیفتد؟
بله دقیقا همین طور است. یكی از هنرمندان ما میگفت كه وظیفه هنرمند این است كه وقتی به آگاهی رسید آن آگاهی را به مردم برگرداند، چراكه مردم به او توجه میكنند. اگر ما در جامعهای زندگی میكنیم كه لازم است آگاهی را به مردم برگردانیم و اگر خودمان در آن كشور رشد كردهایم، جایی كه سرزمین مادریمان است متوجه شدهایم كه گوشهای از جامعهمان مشكل دارد، وظیفه ما این است كه به همدیگر گوشزد كنیم. نهی منكر كه ممكن است ما از اسمش خوشمان نیاید همین نقدی است كه همه به همدیگر دارند. ما باید همدیگر را نقد كنیم. مثلا امروز روز متوجه میشوم كه در جامعه پزشكی نسبت به هموطنانم نگاه طبقاتی وجود دارد. بعد از سریال مهران مدیری و اتفاقات بعدیاش دیدم كه نسبت به هموطنان ما بیاحترامی میشود كه این بیاحترامی نزدیك به مرز جنایت است. شما یك خط در میان به هر خانوادهای كه نگاه كنید میبینید كه داغدار جرایم پزشكی است. تا جایی كه عباس كیارستمی بالا بلندمرتبهترین كارگردان ما كه جزو مفاخر ایران زمین محسوب میشود به خاطر سهلانگاری و سادهانگاشتن و به خاطر نگاه طبقاتی چه آسان از دست ما میرود. وقتی من متوجه این میشوم، وقتی در طول ٢٠ سال بازیگری در سینما با این همه فیلمنامهنویس و كارگردان، با این همه مطبوعاتی و هنرمند حرف زدهام وقتی متوجه این میشوم معلوم است كه این موضوع را به جامعه خودم منتقل میكنم. در نتیجه فیلمهایی را گزینش میكنم كه بتواند به سطح آگاهی جامعه من چیزی اضافه كند. بله این چیزی كه میگوید مساله بسیار مهمی است كه در انتخاب فیلمهایی كه در آن بازی میكنم نقش اساسی دارد.
در هشت سال دولت گذشته تعدادی از كارگردانهای شاخص سینما كمتر امكان كار فیلمسازی پیدا كردند به خاطر همین برخی بازیگران معتقدند كه با كار نكردن آنها، فرصت بازی در نقشهای خاصی از آنها گرفته شد. این موضوع آیا برای شما هم صدق میكند؟
ممكن است این موضوع در مورد بعضی بازیگران صدق كند. من شاهد بیكاری خیلی از همكارانم در آن هشت سال بودم ولی من كار كردهام. شاید بعضی از كارها را نباید بازی میكردم. شاید نباید دست به تغییر روند طبیعی هر كار بزنی. یكسری گاهی كمكار و یكسری گاهی پر كار هستند؛ ولی در این هشت سال كمكاری بعضی از همكاران من به خاطر ساخته نشدن بعضی از فیلمها نبوده است دلایل دیگری داشته است. به هر حال در آن هشت سال فكر میكنم ما تغییراتی را از آن دوره داشتهایم؛ مثلا افزایش ساخت فیلمهای اجتماعی حاصل همین دوران است. مثل «جدایی نادر از سیمین»، مثل «سعادت آباد» و ... به نظر من در آن دوره، معدل پنهانكاری و دروغ زیاد بود و هنوز غبارش با ما هست. تعریف هر كسی از اخلاق یك چیز است، اما اخلاق باید از بالا محافظت شود تا به مردم برسد و اگر این اتفاق نیفتد مردم گمراه و بیراه میشوند. هنوز هم اینها را میبینیم. در این دوره هم میبینیم كه خیلی اوضاع تغییری نكرده است. اگر هم تغییر رخ داده آنقدر محسوس نیست؛ تفاوت عجیبی بین این سالها و آن دوره نمیبینیم یا اگر هم هست باید خیلی بیشتر از این باشد تا به چشم بیاید. ما این توقع را داریم.
ناگزیری برای شما نبوده كه در آن دوران در فیلمی بازی كنید؟
نه؛ گمان نمیكنم. من در كارنامهام فیلمی وجود ندارد كه ناگزیر از بازی كردن در آن بوده باشم. هر كاری بازی كردم دلیلی برایش داشتم؛ یا دلیلش مالی بوده یا نقش را دوست داشتهام یا فیلمنامه را میپسندیدم یا اینكه به كارگردان آن علاقه داشتم. اما اینكه شرفم را گرو بگذارم و ناگزیر باشم فیلمی را بازی كنم، هیچوقت این طور نبوده است. در دوران بازیگریام هیچوقت اینطور نبوده كه علیه مردم فیلمی را بازی كنم. هیچوقت نخواستهام فیلمی را بازی كنم كه مردم دوست نداشته باشند.
شما یكی از بازیگرانی هستید كه كار حرفهایتان را از تئاتر شروع كردهاید، اما در این سالها كمتر شاهد حضور شما روی صحنه بودهایم. آیا این موضوع به خاطر جذابیتهای بیشتر سینما است یا اینكه فرصت كار در این عرصه را نداشتهاید؟
هم فرصت و تمركزش را نداشتم هم اینكه سینما جذابتر است. اما ماجرا این است كه استعداد و ساختمان ذهنم میطلبد كه در تئاتر هر چه زودتر و بیشتر فعالیت كنم به خاطر همین در نظر دارم كه این كار را به زودی انجام دهم. باید سالهایی را به تئاتر اختصاص دهم.
در جشنواره فیلم فجر برای نقد و بررسی نیمهشب اتفاق افتاد در برنامه تلویزیونی سینما ایران حاشیههایی به وجود آمد و شما در استودیوی این برنامه حاضر نشدید. آن زمان اظهار كردید كه تلویزیون ایران یك رسانه شكست خورده است؛ آیا همچنان این اعتقاد را دارید و تصمیمی برای همكاری با این رسانه ندارید؟
تلویزیون به نظرم خیلی بدتر از آن چیزی است كه آن زمان گفتم. تلویزیون مخاطبش را از دست داده است. هیچ سریالی تماشا نمیشود. هیچ فیلمی دیده نمیشود. همهچیز مانند كمآبی و خشكسالیمان شده است.
*اعتماد