وضعیت اسرائیل در سایه بحران خاورمیانه
ذبیحالله سعیدی*
رویداد۲۴- در سالیان نخستین پیدایی و استقرار دولت اسرائیل، رهبران صهیونیست که دولت نوپای خود را از هر سو مورد تهدید دولتهای عرب میدیدند به وجود بیثباتی سیاسی در این کشورها همچون عاملی مؤثر و سودمند برای تهدید زدایی از خود مینگریستند؛ چراکه برحسب پنداشتهای آنان، دستوپنجه نرم کردن دولتهای عربی با ناپایداریهای درونی و بحرانهای سیاست داخلی، سبب غفلت و دوری گزینی اعراب از ستیزهجویی با اسرائیل میگردید. بهعلاوه این تصور وجود داشت که روی کار آمدن دولتهای دمکراتیک در جهان عرب، برقراری صلح و سازش منطقهای را به دنبال خواهد داشت. اما حوادث بروز یافته در سال 2011 و پدیداری «بهار عربی» و به راه افتادن موج انقلاب در جهان عرب، اسرائیل را با معضل امنیتی جدیدی روبرو نمود.
سرنگونی متحدان منطقهای اسرائیل و احتمال قدرت گرفتن اسلامگرایان تندرو در جهان عرب به نگرانیهای عمیقی در میان اسرائیلیها دامن میزد؛ که اگر چنین رویدادهایی با تقویت و تجهیز گروههای مسلح ضد اسرائیلی همراه میشد چالش امنیتی نگرانکنندهای را برای این دولت به همراه میآورد. بههرروی، درگرفتن بحران سیاسی در دنیای عرب پرسشی بنیادی را پیشروی سیاستگذاران اسرائیلی نهاد، و آنهم اینکه انقلاب و یا بیثباتی سیاسی در جهان عرب چه پیامدهایی برای امنیت اسراییل در پی خواهد داشت؟ در مواجهه با چنین پرسشی، در میان سیاست ورزان، تحلیل گران و صاحبمنصبان سیاسی و نظامی اسراییلی دو دیدگاه اصلی شکل گرفت.
نگرش نخسـت؛ بهـار عربي را فرصتي براي اسرائيل میدانست که نتیجه فرایند آن، روي كار آمدن دولتهایی دموكراتيـك و باثباتتر بود و درنتیجه، این شانس را به اسرائيل میداد تا دوستان صلحجوی قابلاعتمادتری داشته باشد. بهبیاندیگر، مانایی و اعتبار پیماننامههای صـلح، بـه وجود حکومتهای ديكتاتوري، وابسته نخواهد بود. همچنین دولتهای نوپا و دموكراتيـك عرب که خود را با حجم بالایی از مشکلات و نارساییهای درونی مواجه میبینند، نهتنها توان و انگیزهای برای ستیز و معارضه با ایالاتمتحده و اسرائیل نخواهند داشت، بلکه مطابق با مدلي كه بیشباهت بـه انگـاره صـلح دموكراتيك نيست، به ميزان بيشتري در مسير برقـراري يـا بهبـود مناسـبات بـا اسـرائيل حركـت خواهند نمود. از طرف ديگر، پروژه سقوط بشار اسد نيز در صورت وقـوع، بـه فروپاشـي محـور مقاومت به رهبري ايران خواهد انجاميد. بهعلاوه؛ در هیاهوی انقلابهای عربی، امکان ایجاد زمینههای مساعدی برای بهبود روابط اسراییل با تركيه كه تا حدی خصومتآمیز شده بود، نیز فراهم میآمد. تحكيم مناسبات و نزديكي بيشتر با عربستان سعودي نيـز دسترس پذیرتر میشد.
در برابـر ايـن نگرش، دیدگاه دیگری با دایره شمولیت گستردهتر در میان رهبران و سیاستمداران اسرائیل شایع گشت که نگاهی بدبینانه به جنبش «بهار عربی» داشت. مطابق چنین دیدگاهی، بهترين دوستان اسرائيل كه امضاكنندگان پیمان صلح با رژیم صهیونیستی بودهاند، سرنگون شدهاند يا در وضعيتي متزلزل به سر میبرند؛ امكان روي كار آمدن حکومتهای تندروي اسلامگرا بسيار بالاست و ناپایداری پدید آمده در روند سیاست داخلی این کشورها میتواند مورد استفاده گروههای مسلح مقاومت ضد اسرائيل از جنبههایی چون آساني تردد، تأمين سلاح و انجام عمليات قرار گيرد. از ايـن منظـر، حتي اگر روي کار آمدن حکومتهای دموكراتيك در خاورميانه به نفع اسرائيل باشد، نحـوه گـذار به آن نبايد با آشفتگي و فروپاشي سامان سياسي؛ حتي با مدتزمان اندك همراه شود.
درهرحال در نوشته پیش رو ضمن بررسی اجمالی تاریخچه مواضع اسراییل در قبال انقلاب و هرجومرج در جهان عرب، به ارزیابی مواضع این رژیم در خصوص جنبش بهار عربی و نیز نحوه عمل نیروهای میدانی اسرائیل در عرصههای امنیتی، نظامی و دیپلماتیک در مواجهه با این رخدادها پرداخته خواهد شد.
نخستین استنباطهای امنیتی از هرجومرج در جهان عرب
سیاستهای امنیتی رژیم اسرائیل از بدو تأسیس متکی به راهبردهای تهدید زدایانه بهمنظور صیانت از موجودیت این رژیم بود. وقوع مناقشات نظامی و جنگ با دولتهای عربی از نگرانی اسرائیل در مورد حفظ بقای خود مایه میگرفت. در بازه زمانی 1948 تا رویداد جنگ لبنان در 1982 دولتهای عرب، جدیترین دشمنان اسرائیل به شمار میآمدند که موجودیت و حیات این رژیم را مورد تهدید قرار داده بودند؛ بهنحویکه این دولتها با اتکا بر قابلیتهای نظامی خود، دو جنگ تمامعیار در سالهای 48 و 73 میلادی علیه اسرائیل به راه انداختند. متقابلاً اسرائیل نیز بهمنظور ممانعت از کامیابی نظامی آنان در سالهای 1956 و 1967 مبادرت به انجام جنگهای پیشدستانه نمود. لذا ازآنجاکه اعراب جدیترین و خطرناکترین دشمنان اسراییل بهحساب میآمدند وجود هرجومرج و شورشهای داخلی و یا انقلاب در این کشورها به داشتن امنیت بیشتر برای اسرائیل میانجامید. ناگفته پیداست که درگیر شدن دولتهای عرب با شورشهای داخلی، توان و تمرکز برای پیگیری منازعه با اسرائیل و پشتیبانی از فلسطینیان را از آنان سلب میکرد. سرگرم بودن دولتهای عرب با چالشهای داخلی این امکان را به اسرائیل میداد تا کمتر دلمشغول و نگران روی دادن جنگ باشد. به بیانی دیگر وقوع انقلاب در جهان عرب به بیشینهسازی امنیت اسرائیل کمک میکرد.
دگرگونی در نگرش امنیتی اسرائیل به انقلاب در كشورهاي عربي
مذاکرات صلح میان اسرائیل و مصر در کمپ دیوید، آغاز روندی بود که طی آن رژیم صهیونیستی به فهمی جدید از عوامل تهدیدزای محیط پیرامونی خود دست مییافت. پسازاین رخداد، دولتهایی نظیر مصر و اردن از جبهه دشمنی با اسرائیل خارج شدند. تأسیس تشکیلات خودگردان فلسطینی نیز گمانه مربوط به پایان دوره منازعات نظامی اعراب و اسرائیل را تقویت میکرد. همچنین دولتهای دیگری نظیر سوریه و عراق و نیز گروه ساف هر یک با مشکلات خاص خود دستوپنجه نرم میکردند که آنها را از رویارویی جدی با اسرائیل بازمیداشت. سقوط شوروی و پایان پذیرفتن همکاریهای تسلیحاتی آن با دولتهایی نظیر سوریه نیز پروسه تهدیدزدایی از اسرائیل را تکمیل کرد. ازآنپس، دولتهای عرب نهتنها در پی ستیزهجویی با اسرائیل نبودند بلکه پارهای از آنان به متحدانی قابلاعتماد برای این رژیم تبدیل شدند. در این میان، هرچه دولتمردان و سیاستگذاران عرب بیشتر به سمت برنامه همگرایی و نزدیکی با اسرائیل سوق پیدا میکردند، در مقابل؛ گروههای اسلامگرا که به دنبال کسب قدرت بودند از مبارزه با رژیم صهیونیستی حمایت میکردند. در شرایطی که دولتهای عربی همچون دوستانی مسالمتجو و صلحطلب به همکاری امنیتی با این کشور مشغول بودند، به قدرت رسیدن جریانهای اسلامگرا وضع را به حالت قبل بازمیگرداند. دستاوردهای اسرائیل از همکاری و نزدیکی با اعراب را میتوان در مواردی همچون پیماننامههای صلح، مقابله با مبارزات چریکی ضد اسرائیلی، ممانعت از ارسال سلاح قاچاق برای فلسطینیان و ... دید.
از سالهای نخست دهه 1990 که اسلامگرایی بدل به جریانی نیرومند در مبارزه با اسراییل شد، رژیم صهیونیستی قطبهای اصلی در منطقه را در دو محور جریان افراطی ضد امریکا و اسرائیل به رهبری ایران و جریان دولتهای صلحطلب عربی به رهبری سعودی و مصر میدید. در چنین فضایی که دولتهای عربی بدل به متحدان و دوستان نزدیک اسرائیل شده بودند، وقوع انقلاب یا هرجومرج در این کشورها نهتنها کمکی به افزایش امنیت اسرائیل نمیکرد بلکه تهدیدی نیز برای این رژیم محسوب میشد. رژیم صهیونیستی در پی تقویت قابلیتهای همسایگانش بود تا آنها در مهار گروههای اسلامگرای ضدصهیونیستی ناتوان نباشند. از همین رو؛ رژیم صهیونیستی با نگرانی و ترس مضاعف به رویدادهای سال 2011 در جهان عرب مینگریست. سقوط دولتهای مصر و تونس و لیبی و ناآرامی در سوریه و اردن به نگرانیها در اسرائیل دامن میزد. مبهم بودن روند رخدادها، اسرائیل را وادار به در پیش گرفتن مشی محتاطانه مینمود. اشغال سفارت اسرائيل در قاهره، گشايش گذرگاه رفح، انجام عمليات نظامي از طريق مـرز مصـر بـا اسرائيل و دستیابی گروههای جهادی به سلاحهای زرادخانههای ليبي، قرینههایی ابتـدايي از تبعات انقلابهای عربي در نظر گرفته شد.
در شرایط بغرنج اوضاع در مصر يا ایجاد فضايي همانند در سوريه و اردن، معضلات امنيتی اسرائيل به چه کیفیتی میرسید؟ احتمالاً چنین پندارهایی باعث ابراز مخالفت آويگـدور ليبـرمن وزيـر خارجـه اسرائيل با سرنگونی بشار اسد از راه تهاجم نظامي شده بود. در فهم اسرائيل از انقلاب و شورش در كشورهاي عربي، تحولي اساسی به وجود آمد. این استنباط جديد، مقابله با انقلابهای عربي و ارزیابی عمدهترین تبعات امنيتي آن بـراي اسرائیل را ازنظر محافل امنيتي صهیونیستی، در اولويت قرار داد.
بهار عربي و چشمانداز امنیتی فراروی اسرائیل
اتفاقات بعدی در جهان عرب، احتمال پا گرفتن چند حالت گوناگون در نظامهای سیاسی جدید را ممکن میساخت. یکی از این حالتها استقرار حکومتی با مشی نظامی بود. احتمال دیگر به قدرت رسیدن اسلامگرایان و گروههای بنیادگرا بود. امکان سومی که برای آینده کشورهای عرب میشد در نظر گرفت روی کار آمدن دولتهای ناکارآمد و بیثبات بود. رویهمرفته میتوان چنین ارزیابی کرد که روند تحولات در جهان عرب بهسوی ایجاد دولتهایی لیبرال دمکرات نخواهد رفت.
در ارزیابیهایی که در محافل امنیتی اسرائیل در خصوص آینده تحولات منطقه عربی صورت میگرفت برپایی رژیمهای نظامی و یا قدرت گرفتن اسلامگرایان گرچه با کاهش سطح روابط با اسرائیل همراه میشد اما به معضل امنیتی غیرقابلکنترلی برای رژیم صهیونیستی بدل نمیشد. در ارزیابیهای آنان، توانمندیهای نظامی اسرائیل به همراه پشتیبانیهای ویژه امریکا، ثبات و امنیت این رژیم را ضمانت میکرد. حاصل آنکه هر گروه سیاسی که در محیط پیرامونی اسرائیل دولت را در دست بگیرد در پی ایجاد تنش یا تنازع نظامی با این رژیم نخواهد بود و از اقدامات تنشآفرین و تحریکآمیز علیه رژیم صهیونیستی پرهیز خواهد نمود. چنین است که حتـي اسلامگرایانی كه در مقطعی در مصر به قدرت رسيدند، با آگاهي از پیامدهای وقوع جنـگ يـا تحريـك اسرائيل به تلافیجویی نظامي، از تنشآفرینی با اسرائيل -در عين هواداري از كاهش روابط تا بيشترين سطح ممكن – خودداري کردند. آنگونه كه عضو اخوان المسلمين گفتـه اسـت: «مـا كمپ ديويد را امضا نكرديم، اما دليلي هم ندارد كه آن را ملغي كنيم.»
اما بدترین اتفاق ممکن برای اسرائیل، استقرار دولتهای ناکارآمد و ضعیف در محیط پیرامونی این رژیم است. در چنین شرایطی، عملیاتی شدن هیچکدام از وجوه استراتژی اسرائیل میسر نخواهد شد و یا به نتیجه دلخواه نخواهد رسید. بههرروی، از دیدگاه طراحان استراتژی امنيتي اسرائيل، رخدادهای جهان عرب، تهديدات پیش روی اسرائیل را از حالتی متقـارن، يعني نزاع بین اسرائيل و دولتهای عربي، خارج و به شمایلی نامتقارن، در قالب درگیری با گروههای شبهنظامی در خواهد آورد. در شرایط عدم وجود دولت یا موقعیتی که در آن گروههای غیردولتی به شکلی گسترده و کاملاً مستقل نقشآفرین باشند، ممانعت آنان از انجام عملیاتهای نظامی ناممكن خواهد بود. کامیابی راهبردهاي مبتني بر بازدارندگي، در نهايت به همكـاري طرفهای درگير وابسته است و از همین رو، در نبود اين همكاري، همگي مورد ترديدنـد. بازدارنـدگي متعارف و شناخته شده اسرائيل در برابر وضعيت سومالي و مشاهده انبوهي از دشمنان كـه هـيچ ترسي از مخاطرات مواجهه با اسرائيل ندارند، ممکن نخواهد بـود. در ايـن شـرايط، شـايد اسرائيل توانسته باشد نيرومندترين دولتهای عربـي را مهـار كـرده باشـد، امـا بـا انبـوهي از سازمانها و گروههای مسلح غيردولتي رودرروست كه كنترل ناپذير و غیرقابلمهار میباشند.
از دست رفتن نظمهای سیاسی در محیط پیرامون اسرائیل، مهمترین نگرانی امنیتی دولتمردان صهیونیست است. باز شـدن انبارهـاي اسـلحه بـه روي مـردم و فراهم آمدن انبوهي از سلاحهای پيشرفته که براي جنگ نامتقارن و چريكي عليـه اسـرائيل مناسب است و میتوانند بهصورت روشی مؤثر باشند، از اين موارد است. فروپاشي سامان سياسـي در سـوريه، اردن و مصـر، میتواند موجب مسلح شدن جمعيت میليوني آوارگان فلسطيني در اين كشـورها و انجـام عملیاتهای ايذايي با تلفات انساني و لجستيكي قابلتوجه براي اسرائيل شود. همچنان که ما امروز بخشی از این پروژه و پروسه مخوف را در کشوری مثل سوریه شاهد هستیم. از سوي ديگر، اگر وضعيت هرجومرج و دولت گسسته پيرامون اسرائيل پديد آيد، كنترل مرزهاي اسرائيل به كمترين سطح خواهد رسيد. گروههای مسلح نهتنها میتوانند بـراي عمليات در خاك اسرائيل، بدون مزاحمت، آمدوشد كنند، بلكه میتوانند از نزديكي منـاطق مرزي با وسايل ابتدايي، اهدافي در عمق خاك اسرائيل را هـدف قـرار دهنـد. تنهـا در يـك مورد، در عمليات نفوذي از طريق مرز اسرائيل با مصر در 18 اوت 2011، در نزديكي بنـدر ايلات، هشت اسرائيلي كشته و بیستوپنج تن مجروح شدند بهعلاوه، با استفاده از خمپاره اندازهاي سنگين، موشك اندازهاي قابلحمل با كاميونت يا وانت و موشك اندازهاي ضدتانک برد بلند، میتوان حملات مكرر، ارزانقیمت و ازنظر تلفـات انساني و نيز اثر رواني، قابلتوجه، عليه اهداف اسرائيلي انجام داد.
در برابر اين وضعيت، اسرائيل چند انتخاب خواهد داشت. تلافیجویی گسـترده، يكـي از اين گزینههاست، اما براي گروههایی كه هيچ تعهد و حضوري در دولت يا شبه دولت ندارند و از اين حملات آسيب چنداني هم نمیبینند، حتي هدف قراردادن اهـداف غيرنظـامي از سـوي اسرائيل هم نمیتواند منجر به متوقف ساختن آنها شود. نمونه گروههای سلفي در غـزه كـه بهرغم آتشبس حماس و تلافیجوییهای اسرائيل، كماكان به راكت پراني ادامه میدهند، میتواند بهخوبی اين حالت را توضيح دهد. حالت ديگر، تصرف ارضي مناطق بیدولت توسط اسرائيل خواهد بود. همچون وضعيت لبنان در دهه 1980 براي برقـراري امنيـت شـمال اسـرائيل. اگـر ارتش اسرائيل در چنين جنگي وارد شـود- جنگـي طـولاني كـه عرصـه نبـرد را خـود تعيـين نمیکند، با معضلاتي گسترده مواجه خواهد شد. اسرائيل پیشتر اين تجربـه را داشـت كـه در سطوح مشخصي از درگيري، طرف ضعیفتر بود كه آنچه را در تـوان داشـت انجـام میداد و طرف قویتر تنها پردازنده. اگر فضاي نبرد به محیطهای شهري، مناطق كوهستاني و يا با پوشش گياهي بكشد كه مناسب انجام کمینهای مؤثر و مرگبار باشد، ميزان تلفات ارتش سركوبگر و ضد شورش افزون خواهد شد. بهعلاوه، قدرت مانور، قدرت آتش و درگيري دقيق، برتري اطلاعـاتي، لجسـتيك متمركـز و محافظـت همهجانبه نيروهاي آن نيـز بهشدت محـدود خواهـد شـد. هـيچ چشماندازي براي پيروزي سريع يا كم تلفات و يا حتي توقف عمليـات ضـد اسـرائيلي وجـود نخواهد داشت. حتي در موارد تاكنون تجربه شده ضد شورش، ارتش اسرائيل با مشكل روبهرو بوده است. در برابر دو انتفاضه فلسطين، به دليل طولاني شـدن نبـرد، شـدت و گسـتردگي آن، جامعه و ارتش اسرائيل با چالش عميقي روبرو شدند تجربه لبنان هم همینگونه بود.
درصورتیکه جمعیتهای گوناگون ضد صهیونیستی از قبیل فلسطینیان آواره در کشورهای همسایه و یا گروههای جهادی بنیادگرا که در کشورهای پیرامون اسرائیل فعال هستند امکان بیابند تا در سرزمینهای مرزي پیرامون اسرائيل دست به عملیات نظامی بزنند، زیرساختهای حیاتی اسراییل با خطرات جدی و جبرانناپذیری مواجه خواهد شد. زیرساختهای حملونقل، آب، سوخت، خدمات اضطراري، توليد و انتقال برق، ارتباطات، خدمات دولتي، امنيت سرمایهگذاری، زیرساختهای دفـاعي و مـردم، ازنظر امنيت فيزيكي و رفاهي، بهشدت و بهراحتی آسيب خواهند دید.
پس بنا بر آنچه در این نوشتار آورده شد، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که رژیم اسرائیل عمیقاً به پيامدهای انقلاب و ناآرامی در جهان عرب بـدبين اسـت. این رژیم بدترین پیشامد برای خود را وجود فضای هرجومرج و بیدولتی در فضای پیرامونی خود میداند.
*کارشناس مسائل خاورمیانه