درگیری مسلحانهی ساواک با سازمان چریکهای فدایی خلق
رویداد ۲۴: اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق عمدتا از طبقه متوسط یا کارگری بودند و سابقه مبارزاتی در حزب توده و جبهه ملی داشتند. فداییان به آن علت که پلیس به همه بخشهای جامعه رخنه کرده بود تصمیم به ایجاد کانونهای کوچک و تهاجم به دشمن به منظور شکستن جو سرکوب و اثبات رهاییبخشی مبارزه مسلحانه گرفتند. هسته اصلی چریکهای فدایی خلق از جوانان حزب توده بودند که اعتقاد داشتند این حزب راه محافظهکاری در مواجهه با استبداد را در پیش گرفته بنابراین خط مشی جدا از حزب توده اتخاذ کردند و به سمت مبارزه مسلحانه حرکت کردند.
در میان سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۵ رهبری سازمان در اختیار حمید اشرف که به او لقب «رفیق کبیر» داده بودند. پرویز ثابتی مسئول اداره سوم مهمترین رکن ساواک در دهه پنجاه در کتاب در دامگه حادثه درباره حمید اشرف چنین گفته «حمید اشرف چریکی بسیار ورزیده بود و هر وقت عواملی از این سازمان دستگیر یا در درگیری کشته میشدند، شاه میپرسید با حمید اشرف چه کردید؟»
ساواک در سال ۱۳۴۹ صد هزار تومان برای دستگیری و لو دادن حمید اشرف و دیگر اعضای مهم چریکهای فدایی خلق تعیین کرده بود. ثابتی میگوید: «شیوه فرار حمید اشرف به این صورت بود که ابتدا نارنجک میانداخت. نارنجک که منفجر میشد، بلافاصله با مسلسل به سمت مأمورین شلیک میکرد. از هر طرف که میخواست فرار کند پشت سرش هم نارنجک میانداخت و در پناه آن میکوشید از منطقه دور شود.»
گفته شده نیروهای امنیتی برای گیر انداختن حمید اشرف، خانوادهاش را به گروگان گرفتند. آنها میخواستند با متاثر کردن خانوادهاش، او را دستگیر کنند، اما مقاومت مادر حمید مانع از این امر شد. برادرش احمد اشرف که یکی از جامعهشناسان مشهور ایرانی هم هست در این باره چنین میگوید: «در شهریور و مهر ۱۳۵۰، یعنی قبل و در طول جشنهای ۲۵۰۰ ساله، پدر و مادر ما را به عنوان گروگان به زندان قزلقلعه بردند تا به گوش حمید برسد و در طول جشنها کاری نکند. تا موقعی که حمید کشته شد، فکر میکردند اقلا مادرم میداند که حمید کجاست، اما برای این که مطمئن بشوند که آیا مادرم میداند یا نه، یک شب ساعت هشت و نُه شب میآیند دم منزل و میگویند که مسئلهای هست و لطفا تشریف بیاورید کمیتهی مشترک ضدخرابکاری. خلاصه پدر و مادرم را آنجا میبرند و بعد، موقعی که میخواستند پیاده شوند، یکی میگوید: میخواستم به شما بگویم که متاسفانه حمید در یک درگیری کشته شده و میخواهیم شما بیایید و جنازه را شناسایی کنید. پدرم خیلی ناراحت میشوند و میزنند توی سرشان. مادر من خانم خیلی متشخصی بودند و نمیخواستند جلوی اینها، یعنی دشمنان پسرشان، وا بدهند. این جور فکر میکردند که پسرشان دارد در یک جناحی، در یک لشکری، با دشمن میجنگد و بنابراین نمیخواستند جلوی آنها کوتاه بیایند. خیلی به حفظ آبرو معتقد بودند. این شد که مادر من گفتند: اشرف خان چرا اینطوری میکنی؟ آدم یک دفعه به دنیا میآید و یک دفعه هم از دنیا میرود. این کارها را ندارد. این را که مادر میگویند، مامورها میگویند که کمی صبر کنید و بعد میگویند: نه، موضوع منتفی شد. این صحنهسازی را کردند و فقط میخواستند عکسالعمل آنها را ببینند. از همان موقع متقاعد شدند که پدرم نمیداند، ولی مادرم میداند.»
بیشتر بخوانید: وقایع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز تقابل مسلحانه گروههای انقلابی
ساواک در سال ۱۳۵۵ حملات متعددی به خانههای تیمی چریکها ترتیب داد که حمید اشرف از همه آنها گریخت. ساواک به خانه تیمی در پلاک ۸ در خیابان خیام در منطقه «تهران نو» که حمید اشرف در آن مخفی بود، در سه حلقه یورش برد. در این درگیری، لادن آلآقا، مهوش خاتمی، فرهاد صدیقی پاشاکی، احمدرضا قنبرپور، ارژنگ و ناصر شایگان شاماسبی (دانه و جوانه) کشتهمیشوند، اما حمید اشرف با وجود زخمی شدن از ناحیه پا موفق به فرار میشود.
اشرف پس از این درگیری به خانه تیمی در «کوی کن» میرود که پیشاپیش توسط ساواک شناسایی شده بود. در آنجا هم نیروهای امنیتی به اشرف حمله میکنند، ولی او از پشت بام میگریزد و به خانه تیمی «خیابان شارق» میرود که آنجا نیز توسط ساواک شناسایی شده بود. اشرف در آنجا با نیروهای امنیتی درگیر شد و پس از کشتن سه تن از آنها به همراه صبا بیژن زاده و ملیحه زهتاب از مهلکه گریخت.
در هشتم تیرماه سال ۱۳۵۵ در جلسه مرکزیت سازمان در خانه تیمی مهرآباد جنوبی برگزار شد. طبق قانون تشکیلاتی چریکها، اعضای شورای مرکزی بیش از ۳ نفر حق نداشتند در یک مکان جمع شوند، اما ظاهرا اتفاق مهمی قرار بوده رخ دهد یا تصمیم بزرگی قرار بوده گرفته شود که در پی آن تمام اعضای شورای مرکزی چریکهایی فدایی خلق جمع شدند.
پرویز ثابتی در کتاب در دامگه حادثه میگوید رد حمید اشرف را از طریق شنود یک تلفن عمومی پیدا کرده بودند؛ به این ترتیب عامدانه خط روی خط میاندازند و صدای اطلاعاتی از ساواک و نقشه یک عملیات ساختگی از تلفن پخش میشود و حمید اشرف تلفن را قطع نمیکند، به این ترتیب مکان احتمالی او کشف میشود.
معلوم نیست این داستان چقدر سندیت دارد، چون به جز ثابتی کسی آن را تایید نکرده است. به هر حال با هر روشی که بود خانه تیمی مهرآباد جنوبی مورد حمله ساواک قرار گرفت و حمید اشرف به همراه دیگر اعضای شورای مرکزی چریکهای فدایی در این آخرین حمله کشته شد. جسد وی را را در قطعه ۳۹ ردیف ۲۵ شماره ۱ در گورستان بهشت زهرای تهران دفن کردند.
حمید اشرف شش سال زندگی چریکی و نبرد مسلحانه با رژیم پهلوی داشت. مشهور است که عمر مفید یک چریک بیشتر از شش ماه نیست؛ اشرف ده برابر این مدت را زنده ماند.
واقعا آدم از اینهمه خشونت وبی رحمی وکشت وکشتار دلش بدرد میاد که آخه چرا؟ برای چه؟همشون هم دروغ میگن اونایی که ردای دین برتن کردن ازهمه دروغگوترن