اتحاد مثلث؛ آخرین شانس نظام برای حفظ جمهوریت
رویداد ۲۴ | فیاض زاهد و محمد مهاجری در یادداشتی مشترک تحلیل کردند:
وضعیت جدیدی که در سپهر سیاست ایران رخ نموده تا حد کم نظیری استثنایی است. برای اثبات و انتقال این باور تلاش میشود در این نوشته به برخی ابعاد آن اشاره شود.
ساختار خاص سیاست در ایران و تبعات نحوه و نوع بازیابی مفهوم قدرت در قانون اساسی از چند منظر میتواند محل مناقشه باشد. از نظر حقوقی میتوان این اشکال را روا داشت که نحوه چینش و استقرار قوا و عناصر تعیینکننده قدرت موثر دچار تعارضاتی از منظر فهم حقوقی است. قانون اساسی در چنبره ترس از تجمیع قدرت در آغاز و سرگردانی ساختاری در بازنگری گرفتار آمده است. اما این بدان معنا نیست که حتی اگر از لحاظ حقوقی نیز فاقد ایهام بود، نحوه توزیع قدرت را معلوم میساخته است. شکل و ساختار قدرت ناشی از دوتجربه مشروطه و نهضت ملی نفت بود. مشروطه ایرانی هر چند با سهش تحدید قدرت بیپایان پدید آمد، اما در تجربه برآمده از نحوه چیدمان قدرت مشروط در بلژیک و فرانسه آرام گرفت. این نگرش در داستان نهضت ملی نفت با پرسش عمیقتری مواجه شد. نقش و جایگاه تبیین نهاد قدرت میان مونارش و صدارت عظما چگونه است! هنوز برخی تفسیر دقیقی از کودتای ۲۸ مرداد ندارند. برخی مفهوم کودتا را تعبیری تهاجمی برای امری تفسیر میکنند که قانون اساسی این حق را به پادشاه داده بود. از سوی دیگر همچنان طرفداران دکتر مصدق، اقدام شاه را تعدی از حوزه و مرزی میدانند که اگرچه در نهاد قدرت از منظر حقوقی تبیین نشده بود، اما از منظر سیاسی تن دادن به قواعدی غیراخلاقی برای حذف رقیب قدرتمند نهاد سلطنت معنا میکنند. ما بهرغم میراث مشترک سلطنت با بریتانیا، هیچگاه واجد آن تمایز نبودهایم. شاید تنها یک بار در تاریخ بریتانیا، صدراعظم یا نماینده اشرافیت (که قانون حقوق آنها را برای حفظ میراث خود تایید کرده بود) خواسته بود تمایز خود را از حقوق پادشاهی روشن کند و در منازعه اصرار شاه برای به فروش رساندن خانه مردم؟! شاه را به برج لندن فرستاده و لقب شاه شهید را برای همیشه به وی اعطا کرده؛ به زودی خود از صحنه سیاسی حذف شد تا این نظم تاریخی به هم نریزد. شاه در جای خود و دیگر طبقات نیز در جای خود.
ما فاقد این تمایز هستیم. نه در دوره سلطنت و نه در دوره جمهوری تمایزهای تبیین حدود قدرت نامشخص است. این مشکل ریشه در فرهنگ، تربیت و تاریخ دارد. حتی تغییر قانون اساسی نیز تضمینکننده نیل به رفتار دموکراتیک نیست!
این تعارض ذاتی در جمهوری اسلامی هم تداوم داشته است.
ربطی هم به این رییس و آن رییس ندارد.
اما گویا به صورت موقت و زودگذر و خیالانگیزی اتحادی مثلث در فردای پس از انتخابات ایران شکل یافته است.
این مثلث دارای سه ضلع است: ۱-مردم معترض، ۲- نهاد قدرت و ۳- رییسجمهور منتخب.
معمولا رییسجمهور در نتیجه تعارضات دوقطبی شده به پاستور راه مییابد. معمولا کسی که در کمپین در تعارض با ساختار سیاسی تعریف میشد، به مقام ریاستجمهوری میرسید. از همان روز اول، رییسجمهور منتخب خود را نماد تغییر و تلاش برای تحقق تمایلات نیروهای معترض معرفی میکرد.
نهاد قدرت هم همه تلاشش را میکرد که به منتخب جدید بفهماند، هیچ چیزی عوض نشده، باید همه نهادها و عناصر حاکمیت از فردای پیروزی دست به دست هم میدادند تا طرف بفهمد کت تن کیست!
بخش مهمی از تاریخ سیاسی در ایران، تاریخ روایت و درک این منازعات است!
اما گویا اتفاقات دیگری رخ داده است. وارد دورهای از تاریخ شدهایم که تاکنون بیسابقه بوده است. از این اتفاق مبارک باید سود برد و پلی به سوی آینده زد. اینکه میتوان ادراک کرد شاهد نوعی همگرایی اجتماعی و سیاسی هستیم. اصلاح مثلث جدید مردم معترض، اما همراه شده در انتخابات که در مرحله دوم ۱۶ درصد از آنها در مرحله اول رای نداده، اما برای اولینبار در انتخابات مرحله دوم حضور یافتهاند.
ضلع دیگر حاکمیت است. تاکنون شاهد چنین ائتلافی میان رییسجمهور منتخب و حاکمیت مستقر نبودهایم. نه خاتمی، نه روحانی، نه احمدینژاد واجد این ویژگی نبودهاند. رییسی هم واجد این مزیت نبود، چراکه اگر روسای قبلی مورد تایید نیروهای موثر اجتماعی بودند، حاکمیت در کنار آنها معنا نمیشد. مرحوم رییسی هم در سوی دیگر ماجرا قرار داشت. او حاکمیت را در کنار خود داشت و البته از پشتیبانی نیروهای اجتماعی برخوردار نبود.
اما وضعیت جدیدی رخ داده است. پزشکیان هم پشتوانه مردمی نیروهای ترقیخواه را دارد و هم به نظر مورد وثوق عالیترین ارکان نظام است.
همه اضلاع این سه مثلث باید قدر این موقعیت جدید را بدانند.
آن وضعیت جدید چند مزیت دارد:
۱- ایران در نتیجه راهبردهای نادرست و اتفاقات پرهزینه جنبش مهسا، نوع استقرار دولت مرحوم رییسی و تنشهای بینالمللی فزاینده، هزینههای خردکنندهای پرداخته است.
۲- سطح تعامل و همراهی گروههای مرجع و موثر اجتماعی با ساختار قدرت سیاسی به یک دوقطبی آشتیناپذیر نیل یافته است. همه تلاش کمپینهای انتخاباتی برای همراهی آنها ارتباط با نخبگان و سلبریتیها را ناممکن ساخت.
۳- در حوزه بینالمللی راههای مقابله با تحریمها و گفتگوهای بینالمللی تنها از طریق یک دولت با پشتوانه مردمی بالا امکانپذیر است.
۴- ایران درگیر بحرانهای عمیقی، چون آب، پسماندها و زباله، خشکسالی دریاچهها و باتلاقهای طبیعی، مهاجرت ناگزیر اجتماعی و جغرافیایی، کاهش شدید تولید نفت، نیاز به سطح بالای سرمایهگذاری خارجی، مهاجرت گروهی خطرناک به خارج از کشور، گسترده فقر و نابرابری، عدم همترازی انرژی، برکشیدن حس امید و تضعیف پیوندهای ملی و حس وطنپرستانه و... است.
اگر پزشکیان به پاستور راه یافت ناشی از ائتلاف و اتحاد نانوشته این سه ضلع است. نیروهای سیاسی، (فراموش نکنیم: این تنها انتخاباتی است که سلبریتیها در آن نقشی ندارند. این در نوع خود اتفاق میمونی است. رییس تنها با کنش سیاستمداران رای آورده است)، مردمی که همچنان کنشهای سیاسی کلاسیک را بر اقدامات براندازانه، طرفداری از مداخله خارجی را مردود و کنش معقول و کم هزینه را ترجیح دادهاند.
قدرت سیاسی بالادستی که دریافت؛ سیاست یکسانسازی و خالصسازی نه تنها واجد مزیت نیست، بلکه شرایط را بحرانیتر کرده، باید فردی رییسجمهور شود که بتواند قفلهای ایجاد شده را بگشاید و کشور را از بحران نجات دهد.
یادمان باشد، چنانچه وی نتواند به دلیل به هم خوردن توازن این مثلث به نتایج دلخواه برسد، گمان سختی است اگر راه به سوی رستگاری ملی گشوده شود.
در جریان انتخابات و حتی پس از آن این ادعا مکررا مطرح شده که پزشکیان آخرین فرصت و شانس برای رهایی نظام جمهوری اسلامی (دستکم در این مقطع است) این ادعا بیشتر معطوف به نکته پیش گفته در باره مشارکت پایین و نقش بلاشک پزشکیان در افزایش حضور پای صندوق رای است.
اما آیا این تصور، افراطی نیست؟ اگر از راه برهان خلف استدلال کنیم معنایش آن است اگر سعیدجلیلی رای آورده بود کار نظام تمام بود؟
طبیعتا ما که نظام جمهوری اسلامی را در آزمونهای سختی همچون جنگ تحمیلی، ترورهای اوایل انقلاب، تحریمها و توطئههای مکرر تجربه کردهایم چنین پاسخ دهیم که هیچ بن بستی وجود ندارد و پزشکیان نیز یک رییسجمهور مانند اسلاف خود است. اگر موفق شود سودش متوجه نظام است و اگر موفق نشود یک حلقه به ناکامی این زنجیره اضافه میشود.
این، اما همه واقعیت نیست. اگر در دورههای پیشین انتخابات ریاست جمهوری چنین سخنی مسموع بود دلیلش پشتیبانی اکثریت جامعه از صندوق رای بود، اما ۵سال اخیر (مشخصا از انتخابات مجلس یازدهم به بعد) نشان داد سرمایه اجتماعی کشور با شیب سرسامآوری رو به افول است. در دو انتخابات ریاست جمهوری۱۴۰۰ و مجلس ۱۴۰۲ نیز تجربه۹۸ تکرار شد و به نظر میرسد هسته اصلی قدرت نظام را هوشیار کرد. این هوشیاری از آن جهت بود که انتظار میرفت انتخاباتهای بعدی با افت شدید مشارکت مواجه شود و این هیچ معنایی جز سلب مشروعیت از جمهوری اسلامی نداشت. به بیان دیگر جمهوریت نظام با ما خداحافظی میکرد و همان تعبیر «حکومت اسلامی» جای پای خود را باز میکرد.
در هرحال کاهش مشارکت بهمثابه یک هوک (ضربهای در بوکس) به مغز متفکر کشور وارد شد و این مغز بلافاصله خودش را جمع و جور کرد و نتیجهاش انتخابات۱۴۰۳ با نتیجهای، چون پزشکیان بود.
با این تعریف میتوان گفت پزشکیان آخرین شانس نظام برای حفظ جمهوریتش بود.