بحران منطقه و دردسرهای ایران؛ از گزینههای بد و بسیار بدتر تا چالش تندروهای حرفنشنو
رویداد ۲۴| روزنامه «هممیهن» در گفتوگویی با احمد زیدآبادی به گزینههای ایران در بحران کنونی خاورمیانه پرداخته و نبود فضای بحث و بررسی و اظهارنظر در این باره گلایه میکند. اهم اظهارات زیدآبادی در این مصاحبه به شرح زیر است:
* وقتی این جنگ از غزه فراتر رفت و حمله به لبنان و سوریه آغاز شد و در سوریه به مراکزی که نیروهای ایرانی در آن مستقر بودند حمله شد، یعنی حمله به کنسولگری ایران و ترور مستشارهای ارشد ایرانی در سوریه و حتی عملیات در تهران و ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس، ایران به ناچار باید وارد عمل میشد. اگر ایران وارد عمل نمیشد، اینگونه برداشت میشد که ایران گروههای متحدش را قربانی و رها کردهاست.
*هدف اسرائیل برخورد مستقیم با ایران به لحاظ نظامی نیست. تلاش این است که ایران را از حضور در پیرامون اسرائیل، دخالت در مسائل منطقه و کمک به نیروهای متحدش در اطراف اسرائیل باز دارد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد و اسرائیلیها فکر کنند که خواستههایشان را عملی کردهاند و آن گروهها دیگر خطری برای اسرائیل نیستند، آنگاه سراغ بحثهای موشکی ایران و پرونده هستهای میآیند. برای جمهوری اسلامی هم مشخص است که اگر امروز کنارهگیری کند، ممکن است که متحدانش را در اطراف اسرائیل از دست بدهد و در مرحله بعد اسرائیلیها مستقیماً سراغ ایران بیایند؛ بنابراین ایران خود را در شرایطی میبیند که مجبور است در مسائل دخالت کند و زمانی که ایران دخالت میکند، دوباره خودش مستقیم درگیر میشود.
*باید ببینیم اساساً حزبالله با استمرار این وضعیت، چقدر توان ایستادگی در مقابل ماشین جنگی اسرائیل را دارد که مرتباً هم تقویت میشود. اسرائیل مستمراً از حامیانش تسلیحات دریافت میکند، درحالیکه جلوی رسیدن تسلیحات به حزبالله گرفتهشدهاست اگر حزبالله فکر میکند که در این شرایط میتواند مقاومت کند، آنگاه شاید بتوان گفت که برای حفظ مواضعش میتواند کارهایی بکند. اما اگر چنین کاری شدنی نباشد، اگر حزبالله بخواهد تا آخرین نفر ایستادگی کند، آنگاه نقش سیاسی حزبالله دچار مشکل جدی خواهد شد.
*حتی برای حماس هم هنوز ممکن است فرصتی وجود داشتهباشد که آینده سیاسی خود را تضمین کند. بخشی از رهبران حماس، از جمله موسی ابومرزوق به مسکو متوسل شدهاند که به تشکیلات خودگردان فلسطینی و محمود عباس فشار بیاورند که حماس هم در دولت وحدت ملی فلسطین نفوذ داشتهباشد. طرفه اینکه با ورود طرفها به راهکار دیپلماتیک، چیزی در میدان از دست نمیرود و حتی ممکن است دستاوردهای بیشتری هم به دست بیاید، چیزی که ممکن است از دست برود، آن ایدئولوژی و مانع فکری است که جلوی ورود به ساز و کار دیپلماتیک را میگیرد.
* ایران پایگاهی درست کردهاست و پایگاه اجتماعی و متحدانش را با افکار و آرمانهایی تربیت کردهاست. تا به امروز ایران پایگاه اجتماعی و متحدانش را به سمتی هدایت کردهاست، نمیشود که ناگهان از آنها بخواهد جهتگیری دیگری را انتخاب کنند. این گرفتاری بزرگی برای ایران است. ایراد همینجاست که ایران یا باید قید این نیروهایی را که فشار میآورند تهران باید وارد عمل شود و کوچکترین انعطافی نشان ندهد، بزند و به سمت نیروهای متعادلتر جامعه بیاید که مستلزم تغییر رفتار، افکار و ایدئولوژی است؛ یا باید برای حفظ وفادارانش به حرف آنها گوش دهد و وارد درگیری شود. اما درگیری خیلی مشکل شده و عواقب خیلی سنگینی در پی دارد.
*اگر متحدان ایران در اطراف اسرائیل به شدت ضعیف شوند، آن وقت باید منتظر بود که اسرائیل مستقیم سراغ توانمندیهای ایران بیاید. یا اینکه اگر ترامپ در انتخابات آمریکا پیروز شود، ممکن است چیزی مانند همان شروط دوازدهگانه دوره قبل را مطرح کند. اگر اسرائیل در کارزارش علیه گروههای متحد ایران موفق شود، وقتی ترامپ شروطش را مطرح کند، تعدادی از این شروط کاملاً بیمعنی خواهند شد، چراکه برخی از آن شروط برآورده شدهاند. در این شرایط واشنگتن میتواند بگوید که یا باید این شروط را بپذیرید، یا اینکه فشار دیپلماتیک، فشار اقتصادی و تهدید نظامی همزمان روی سر شماست.
متاسفانه مشکلی که ما داریم این است که حکومت جمهوری اسلامی اجازه نمیدهد این مسائل به درستی مطرح شود. در اسرائیل هر تصمیمی که گرفتهشود، روزنامهنگاران، تحلیلگران، سیاستمداران چه در کنست و چه بیرون آن، میتوانند تصمیم را به رادیکالترین وجه نقد کنند. اما در ایران ممنوعیتهای زیادی برای اظهارنظر وجود دارد. مثلاً همین چند روز پیش دیدیم که یک مجمع از اساتید حوزه علمیه بیانیهای میدهد و نظری را مطرح میکند، بلافاصله برایش مشکل امنیتی و قضایی ایجاد میشود. چنین وضعیتی باعث میشود که دید محدود شود و تصمیمگیری منطقی مشکل شود. از نظر من حتی بعید نیست که پشت این سختگیریها و محدودیتها هم نفوذیها باشند.
*مشخص نیست که برنامه دیپلماتیک دولت جدید چیست. آنچه به زبان نمیآید، اما عملاً رخ میدهد این است که قرار است تا پایان کار بایستیم و بجنگیم. آیا تمام ابعاد این جنگ را سنجیدهاند؟ خساراتی را که ممکن است وارد شود ارزیابی کردهاند؟ مسائل اقتصادی و امنیتی ناشی از آن را کاملاً برآورد کردهاند؟ به هر حال ما در منطقه و خارج از منطقه دشمنان زیادی داریم و از نظر داخلی هم دچار اختلافهای مختلف هستیم. نیروهایی که من فکر میکنم اساساً پایشان روی زمین نیست، خیلی راحت جولان میدهند و حرف میزنند. اگر هم کسی بخواهد راه دیگری پیشنهاد بدهد به سرعت با او برخورد میشود.
*الان تهران مخیر است. آدمها، سازمانها و دولتها همواره برای تصمیمگیری در مقابل پیچیدگیهایی قرار میگیرند، گاهی دولتها مخیر میشوند که بین چیزهای بد و چیزهای خیلی بدتر انتخاب کنند. در این شرایطی که قرار گرفتهایم، باید ببینیم که بهترین گزینه برای کشور ما چیست. ادامه جنگ یعنی ضربات بیشتر به ایران و حتی ممکن است شرایط از ضربات نظامی فراتر برود، به جایگاه سیاسی ایران برسد و حتی مشکل موجودیتی برای ما ایجاد کند.
*قطعاً عقل اندیشندهای آنجا وجود دارد که تمامیت این وضعیت را ببیند. بسیاری از سران حزبالله از بین رفتهاند و آنها که ماندهاند ما نمیدانیم تا چه اندازه بر تمامی ارکان حزبالله نفوذ داشتهباشند و تا چه اندازه تفکر استراتژیک داشتهباشند. اگر حزبالله در این شرایط بتواند بجنگد، که خب این را بیان خواهد کرد و خودش را حفظ میکند، اما ما که از بیرون نگاه میکنیم، میبینیم که این کار چندان هم ساده نیست. در لبنان فقط فشار اسرائیل مطرح نیست، گروههای رقیب داخلی هم وقتی ضعیف شدن حزبالله را میبینند، خب شرایط را برای کنار زدن حزبالله مساعد حس میکنند.
* (الان نبیه بری به عنوان نماینده حزبالله مذاکره میکند...) بله، حزبالله هم که بدون مشورت با نهادهایی در ایران چنین تصمیمی نگرفتهاست. این شرایط اکنون به شکلی چیده شدهاست که امکان مذاکره وجود دارد، اما در عین حال شرایط مهیا نیست، چراکه نیروی سیاسی در داخل ایران هنوز نمیتواند پشت چنین تصمیمی بایستد. در واقع نگرانی این است که مرکزیت سیاسی در ایران پایگاه داخلیاش را از دست بدهد، اما همین هم ناشی از تصمیمهای خودشان است. این پایگاه اجتماعی را خودشان اینقدر تند بار آوردهاند که بتوانند نیروهای میانهروی جامعه را بزنند، حالا که آنها را زدهاند، این تندروها خودشان مایه دردسر شدهاند. دیگر نه میتوان میانهها را دوباره جذب کرد و نه میتوان برای اقدام میانهروانه روی این نیروهای تندرو حساب کرد.
تصور من این است که بخشی از این اقدامات در داخل ایران با برنامهای از روی سوءنیت انجام شدهباشد. هر کسی این رویکرد را تشویق کردهاست، دنبال این بودهاست که رابطه حکومت را با بخشهایی از بدنه اجتماعی قطع بکند و فقط آن را به نیروی تندرو وابسته کند که در مواقع ضرورت از مرکزیت فرمان نمیبرد. این نیرو فقط جنگ میخواهد. جنگ پرهزینه است. اگر حکومت به حرف تندروها گوش نکند، آنها میگویند که جز من چه کسی را دارید که به حرف من گوش نمیکنید؟ دو راهی سخت و دردسر بزرگی است.