رویداد۲۴ مازیار وکیلی: داستان دیدن این فیلم جرم نیست درباره تعدی یک تبعه متنقذ انگلیسی به زنی محجبه (با بازی لیندا کیانی) است. امیر (با بازی مهدی زمین پرداز) که همسر هانیه و فرمانده پادگان بسیج شهید موسوی است این تبعه را دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می دهد. بعد از دستگیری تبعه انگلیسی که عضو هیئت مدیره یک شرکت بزرگ فروش نفت است پسر آیت الله احتشام که آقا زاده ای وابسته به حاکمیت است (با بازی حمیدرضا پگاه) برای آزادی تبعه به پایگاه بسیج می آید که او هم توسط امیر زندانی می شود. حضور گسترده نیروهای امنیتی در محل ماجرا را پیچیده تر می کند.
داستان فیلم در یک پایگاه بسیج اتفاق میافتد؛ پایگاهی که اتفاقا از همه قشر در آن حضور دارد و برای کارگردان نمادی از میهن تلقی شده است؛ فضای پایگاه شرایط جنگی را در ذهن تداعی میکند. زهتابچیان کارگردان فیلم میخواسته شرایط خاص کشور (ماجرا در روز تایید برجام اتفاق میافتد) که شبیه شرایط جنگی مانند جنگ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است را نشان بدهد.
به گزارش رویداد۲۴ تهیه کننده «دیدن این فیلم جرم است» نهاد اصولگرای حوزه هنری سوره است. همین مسئله باعث میشود فیلم فارغ از کیفیت سینمایی، محصولش قابل بررسی باشد. در فیلم به بسیاری از مسائل روز سیاست ایران از جمله حمله به سفارت عربستان، استحاله سپاه، تحجر و افراطیگری در برخی از نیروهای حزباللهی، وادادگی دستگاه دیپلماسی کشور و رواج آقازادگی وابسته به غرب اشاره میشود.
قطعاً اگر حوزه هنری سوره پشت این فیلم و کارگردان آن نبود، زهتابچیان نمیتوانست چنین فیلمی را با این حجم از نیش و کنایههای سیاسی و امنیتی بسازد. زیرا هر کارگردان مستقل و سازمان غیراصولگرایی سراغ چنین داستان ملتهبی میرفت، بدون شک با سد سخت و محکم ممیزی و حتی توقیف مواجه میشد و اجازه پیدا نمیکرد چنین فیلمنامهای را جلوی دوربین ببرد و اگر آن را بسازد، بعید است بتواند مجوز اکران بگیرد. به همین خاطر تمام کنایههای این فیلم نه چندان قدرتمند ارزش و قابلیت بررسی پیدا میکند.
محکوم کردن حمله به سفارت عربستان، نفی تندروی نیروهای بسیجی و تلاش برای نشان دادن چهرهای مقبول و معقول از نیروهای وابسته حاکمیت از تفاوتهای برجسته مضمونی این فیلم با سایر محصولات مشابه است. کارگردان تمامی این مسائل را به صراحت در فیلمش بیان میکند و میزان این صراحت به حدی است که صدای اصولگرای تندرویی مثل کوشکی هم در میآید و کارگردان فیلم را متهم میکند که ولایت پذیری را مسخره کرده است.
فیلم البته با دیپلماتها و دستگاه دیپلماسی کشور هم مهربان نیست. از منظر کارگردان، برجام و هرگونه توافقی که با کشورهای غربی بسته شود مایه خفت است و استقلال ایران را به باد میدهد. البته در فیلم از هیچ نیروی خارجی به جز انگلستان نام برده نمیشود؛ گویی برای کارگردان انگلیس دشمن درجه یک به شمار میرود نه آمریکا. نکته دیگر اینکه تمام وقایع فیلم در روز امضای برجام اتفاق میافتد.
دیپلماتها و نیروهای امنیتی که برای حل بحران در پایگاه بسیج حاضر میشوند افرادی ریاکار، دورو و واداده هستند که تمام نگرانیشان این است که مبادا به آن تبعه انگلیسی توهینی صورت بگیرد و باعث بحران دیپلماتیک و در نهایت تضعیف امنیت ملی کشور شود.
فرمانده سپاه منطقه هم فردی مضطرب، ترسو و مصلحتاندیش معرفی شده که تمام نگرانیاش این است که مبادا بحران ایجاد شده ساحت سپاه و بسیج را لکهدار کند. هیچکس به فکر اصل ماجرا یعنی تعرض یک تبعه انگلیسی به یک زن ایرانی و کشته شدن فرزند داخل شکم او نیست و همه حتی عموی امیر که سردار سپاه و از نیروهای سپاه قدس است در نهایت برای مصلحت و حفظ منافع ملی، راضی به خلع سلاح امیر و دوستانش و در نهایت آزادی تبعه انگلیسی میشود. هر چند همان سردار سپاه است که در نهایت حق آن تبعه را کف دستش میگذارد.
«دیدن این فیلم جرم است» شاید فیلم خوبی نباشد اما به خاطر مضامینی که طرح میکند و کنایههایی که میزند، شایسته آن است که درباره آن صحبت شود. ساختن چنین فیلمهایی نشان میدهد کارگردانان و نهادهای اصولگرا هم متوجه ضعف سیستم در حل بحرانهای داخلی شدهاند و تلاش میکنند با مطرح کردن نقاط ضعف راه حلی برای آن بیابند.
راه حل کارگردان در این فیلم البته راه حلی اشتباه است. کارگردان فیلم در نهایت پیشنهاد میکند برای حفظ استقلال، ناموس وطن (زنی که به او تعدی شده نمادی از ناموس وطن است که فرزند او «نسل بعد کشور» توسط انگلستان کشته شده است) باید به نیروهای خالص همچون سپاه و بسیج رجوع کرد و با استفاده از اسلحه، استقلال و تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد. این همان تفکر «آتش به اختیار» بودن است که فیلمساز سعی در بسط آن دارد.
مشکل بعدی کارگردان تلقی غلط او از دیپلماسی است. کارگردان مذاکره و توافق را معادل وادادگی میداند و دیپلماتهای کشور را عواملی می خواند که تمام فکر و ذکرشان این است که کشور را به بهانه فروش چند بشکه نفت دو دستی تقدیم بیگانه کنند. نفی دیپلماسی و بازگشت به نظامیگری (البته از نوع شجاع و نترس آن) پیشنهاد کارگردان برای حل بحرانهای سیاسی است. پیشنهادهای غلطی که میتواند شکافهای موجود در جامعه ایران را عمیقتر و حل مسائل و مصائب را غیرممکن کند.
مشکل کارگردان با مذاکره آنجا دیده میشود که تبعه انگلیسی چندین بار از فرمانده پایگاه میخواهد به جای اسلحه از قلمش استفاده کند. درواقع زهتابچیان می خواهد به تماشاچی این تفکر را القا کند که هر وقت قدرت نظامی را کنار گذاشتیم و به سمت مذاکره رفتیم شکست خوردیم، زیرا هربار که امیر راضی به آزادی تبعه انگلیس می شود این عضو شرکت نفتی جریتر و بی پرواتر رفتار می کند و گویی این یک واقعیت است که یک معلم تاریخ مانند امیر آن را در مفهوم کلی فیلم به تصویر می کشد.
کارگردان البته حواسش بوده که نمیتوان برای طرح ایده مدنظرش با کسی تعارف کند، پس پای همه را از جمله آیت الله زادهها، نیروهای استحاله شده سپاه، حزباللهیهای ترسو و مداحان افراطی را وسط می کشد تا بگوید سیستم موجود اگر میخواهد به حیات خودش ادامه دهد چارهای ندارد که تمام ناخالصیها را دور بریزد و سراغ نیروهای خالصی برود که میتوانند کشور را از بحران فعلی نجات دهند.
به بیان سادهتر، تفکر کارگردان به مذاق کسانی خوش خواهد آمد که یک دولت نظامی مقتدر را میپسند که اسلحه را به قلم ترجیح میدهند. صراحت زهتابچیان البته قابل تقدیر است. همین که کارگردانی تلاش کرده چنین مسائلی را در یک فیلم مطرح کند و از عواقب آن نترسد، جای تشکر دارد.
مشکل، اما از جایی آغاز میشود که برای استفاده از این میزان صراحت در یک فیلم باید پای نهادهای معتبر نظامی، انتظامی و امنیتی را به پروسه ساخت فیلم باز کنی و درکنار آن برادری خودت را نیز اثبات کنی تا بتوانی فیلمی چنین ملتهب بسازی. کاش میشد در همین حاکمیت درباره تمام موضوعها و دیدگاههای مختلف با صراحت فیلم ساخت. مخصوصا آنجا که کارگردان در فیلمش تاکید دارد دستگاه امنیتی برای حل بحرانهای مشکلات کشور حتی حاضر است نیروهای مخلص خود را حذف کند و برای آنها پروندهسازی کند و با انگ اقدام علیه امنیت ملی و متهم کردن نیروهای بسیج به همکاری با عوامل ضد انقلاب حکم بازداشت و کشتن آنها را در عملیات آزاد سازی تبعه انگلیسی صادر کند.
اگر چنین فضای آزادی وجود داشت آن وقت میشد درباره کیفیت سینمایی آثار سیاسی سینمای ایران فارغ از جناحبندیها حرف زد و از ضعفهای ساختاری و تقلیدی بودن فیلم زهتابچیان سخن گفت که از یک جایی به بعد فیلم را از نفس میاندازد و آن را اسیر شعارهای نازل تلگرامی میکند که به عنوان دیالوگ بر زبان بازیگران فیلم جاری میشود.
اما تا رسیدن به آن فضای باز و آزاد باید از همین مقدار صراحت و نقد از درون اصولگرایان هم دفاع کرد تا شاید چنین فیلمهایی زمینهای شود برای ساخت آثار بهتر و ارزشمندتر در حوزه سینمای سیاسی.
عوامل فیلم «دیدن این فیلم جرم است»
کارگردان: رضا زهتابچیان
مدیر فیلمبرداری: روزبه رایگا
تدوین: سیاوش کردجان
موسیقی: حبیب خزاعیفر
بازیگران: مهدی زمینپرداز، امیرآقایی، لیندا کیانی، حسین پاکدل، محمود پاک نیت