رویداد۲۴ علیرضا نجفی: تصویر ثبت شده در دهه پنجاه که محمدرضا شاه پهلوی و فرح دیبا را در یک مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست بهزیستی نشان میدهد. نهادهایی همچون بهزیستی و بنگاه حمایت از مادران و نوزدان، انجمن ملی حمایت از کودکان، جمعیت کمک به جذامیان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ... عموما زیر نظر فرح پهلوی فعالیت میکردند.
فرح پهلوی پس از انقلاب سفید رسما وارد امور کشورداری شد. وی جمعیتهای خیریهای تاسیس کرد که از دهه چهل به بعد در ایران فعال بودند. جمعیت خیریه فرح پهلوی فعالیتهایی در بهداشت و تغذیه کودکان در ایجاد شیر خوارگاهها و مهدهای کودک بود که در راستای حمایت از انقلاب سفید و اصل هفتم آن سپاه بهداشت فعالیت میکرد.
این موسسه همچنین نزدیک به چهل و پنج مدرسه شبانهروزی در نقاط مختلف کشور وجود ایجاد کرد که کودکان در آن به فراگیری رشتههای گوناگون چون موسیقی، نقاشی، خیاطی، گلدوزی، و کارهای دستی، آرایش، عروسکسازی، تهیه کارت پستال، هتلداری، جلب جهانگردان، آشپزی و ماشیننویسی فرا میگرفتند.
همچنین بورسیهای برای کودکانی که در سطوح متوسطه تحصیل میکردند در نظر گرفت تا به گسترش سواد و تحصیلات عالیه در کشور دامن بزند. اما این اقدامات که اغلب با افزایش درآمدهای نفتی ممکن شده بودند، تحت وظایف آموزش و پرورش بودند و مشخص نبود چرا همسر پادشاه یک کشور بدون داشتن عنوانی قانونی باید چنین اقداماتی میکرد.
بیشتر بخوانید: فرح پهلوی بنیانگذار نهادهای موازی در ایران
به گزارش رویداد۲۴ اقداماتی نظیر تاسیس انجمنی برای جذامیان و بیماران سرطانی جزو امور تخصصی وزارت بهداشت بود که توسط دفتر فرح پهلوی انجام میشد و همین امر باعث ایجاد تنش در مبان تهادهای رسمی و نهادهای موازی تحت ریاست فرح پهلوی شده بود.
وی همزمان با سفرهای استانی شاه با او همراه میشد و اغلب طرحهای دولتی در زمینه رفاه اجتماعی را تاسیس میکرد. برای مثال در سفر شاه به مشهد، فرح از شیرخوارگاهی به نام «شیرخوارگاه والاحضرت رضا پهلوی» دیدن کرد و سپس به سازمان بهزیستی رفت که در آن دوران طرح جدیدی را آغاز کرده بود که عبارت بود از ایجاد شبهخانواده برای کودکان بیسرپرست. شبهخانواده یکان کوچکی بود که برای زندگی نوجوانان جمعیت در جاهای گوناگون کشور دایر میشد و جمعیت آن کوشش میکرد در این یکانها فرزندان جمعیت زندگی خانوادگی طبیعی داشته باشند.
وی همچنین از مرکز پزشکی پهلوی وابسته به دانشگاه فردوسی نیز بازدید کرد و دستورهایی برای گسترش بخشهای کودکان داد. وزیر دربار و مشاوران شاه پیش از سفر تمام برنامهریزیها را کرده بودند و توجه شاه به روحانیون و توجه فرح به کودکان و مساله بهزیستی متناسب با فضای سیاسی کشور طراحی برنامهریزی شده بود. اما مشخص نبود که فرح بابت کدام پست و عنوانی به بازدید بیمارستان میرود و سازمان بهزیستی کشور را در دست میگیرد و دستور تغییر قسمتهایی در بیمارستانها را میدهد.
اینها وظایف وزارت بهداشت یک کشور است که قاعدتا باید توسط متخصصین انجام شود. فرح دیبا پس از این بازدیدها با رسانهها مصاحبه کرد و رسانهها سخنان وی را اینگونه بازتاب دادند: «شهبانو اظهار امیدواری کردند که جمعیت بهزیستی و آموزشی فرح پهلوی در کلیه مراکزی که دارد با بهرهگیری از مدیران با تجربه و ورزیده از کیفیتی خوب برخوردار باشد. علیاحضرت شهبانو برای همه فرزندانشان در جمعیت تندرستی، خوشبختی و توفیق خدمت به شاهنشاه آریامهر و میهن را آرزو کردند.»
طبعا جمعیت بهزیستی باید ملی باشد و از وظایف پایهای حکومتهای مدرن به حساب میآید. اما آنچه در این متن مهم است، آرزوی فرح برای بچهها بود که گفته بود «توفیق خدمت به شاهنشاه آریامهر» را داشته باشند.
در جوامع استبدادزده و مردسالار یا پدرسالار مانند ایران، تعلیم و تربیت حالتی ایدئولوژیک و تبلیغاتی به خود میگیرد و قلب این ایدئولوژی نیز وفاداری، خدمت و فداکاری برای «پدر» ملت است. در «دولت-ملتهای» جدید اروپایی که مبتنی بر ایده خودآیینی و آزادی شهروندان بنا شدهاند، انسانها از آنجایی که «انسان» هستند حق زیستن دارند و اهداف زندگی خود را خودشان معین میکنند. اما در ساختار استبدادی همواره کسی بزرگ ملت است و شهروندان حکم صغیری را دارند که باید گوش به فرمان وی باشند.
حکومت پهلوی نهادهای مدرنی، چون بهزیستی و نظام بیمه و درمان را در ایران تاسیس کرد، اما هیچگاه با ایدههای فلسفی و حقوقی مدرنیته که بنیان این نهادها هستند کنار نیامد. نمونه سفر شاه به مشهد بیانگر چنین واقعیتی است. حاکمیت مدرن که ضد اتوریته است، وظیفه دارد با تامین مادی و آموزش فکری، شهروندان را برای به دست گرفتن سرنوشت خود آماده کند، اما نظام استبدادی اساسا رفاه و آموزش را بدل به تضمینی برای بازتولید ایدئولوژیک خود میکند و در خدمت اتوریتهها قرار میدهد. به همین دلیل با از بین رفتن اتوریتهها نهادهای اجتماعی نیز از بین رفته و تضعیف میشوند یا دوباره بر اساس اتوریتههای جدید اشکال جدید به خود میگیرند. چنین جوامعی مدام در بحران و گسست به سر میبرند. برای رسیدن به ثبات و ترقی باید نهادهای دموکراتیک و مدنی شهروند محور ساخت که دیرپا هستند و اصلاحات مدنی را از پایین و به صورت عمیق و ماندگار ایجاد میکنند.