رویداد۲۴ رایان حسینی: «هگل در جایی اظهار میکند که تمام وقایع بزرگ و شخصیتهای جهان تاریخی دوبار ظاهر میشوند. اما فراموش میکند اضافه کند که بار اول بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت کمدی» کارل مارکس / هجدهم برومر لوئی بناپارت
حزب «پان ایرانیست» در دهه سی و برمبنای ایدئولوژی «برتری نژادی» شکل گرفت. هدف اصلی حزب پانایرانیست رسیدن به قدرت سیاسی مبتنی بر الگوی آلمان نازی بود و رهبران آن نیز از موسولینی و هیتلر الگو گرفته بودند. «مارک گازیوروسکی» حزب پانایرانیست را «یک سازمان ملیگرای افراطی، مرموز، فوقناسیونالیست و فاشیستی» توصیف میکند و ریچارد کاتم نیز در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» این حزب را جنبشی معرفی میکند که از «فاشیسم اروپایی متاثر بوده و برای نژاد اهمیت درجه اول قائل است. همچنین بینش یهودستیزانه، ضدسرمایهداری، ضدکمونیستی و دعاوی گسترده امپریالیستی بر مناطق خارج از مرزهای کنونی ایران در این گروه سیاسی، شباهت زیادی به اصول هیتلری دارد.»
در واقع حزب پانایرانیست سودای بدل شدن به فاشیستهای اروپایی را داشت و بر سیاق هیتلر و موسولینی از نظراتی در ذم یهودیان و اقوام سامی و در مدح غلوآمیز نژاد آریایی و برتری طبیعی و تاریخی اش جانبداری میکرد.
لفظ «پان» در زبان لاتین پیشوندی است به معنای «همه» یا «عموم». در قرن نوزدهم و بیستم نهضتهای سیاسی و اجتماعی مختلفی پیدا شدند که با آوردن این پیشوند در ابتدای نام یک کشور یا یک نژاد یا دین، خود را نامگذاری میکردند و هدف ایشان وحدت سیاسی افراد دارای نژاد، زبان، ملیت و یا دین مشترک بود؛ به عبارتی، جنبش پان کوشش و حرکتی است که در جهت یکسانسازی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و امروزه ایدئولوژیهای مختلفی از قبیل «پانعربیسم»، «پاناسلامیسم» و «پانترکیسم» در جهان وجود دارند.
نهضت پانایرانیسم نیز یکی از همینهاست که با اندیشه اتحاد آریاییها و یکسانسازی فرهنگی و سیاسی سراسر فلات ایران شناخته میشود. این نهصت از اوایل قرن سیزدهم به وجود آمد و در دهه سی تبدیل به یک حزب رسمی شد.
عبارت پانایرانیسم نخستینبار در سال ۱۳۰۶ و در نوشتههای دکتر محمود افشار یزدی مطرح شد. افشار یزدی که در واقع پدر حزب پانایرانیست است، در سال ۱۳۱۱ در مقالهای مبسوط نوشت و در آن نقطه نظرات خود را درباره گستره و مفهوم قومی، جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی پانایرانیسم بیان کرد.
افشار یزدی در آثار خود پانایرانیسم را چنین تعریف میکند: «پانایرانیسم یا اتحاد ایرانیان، اتحاد کلیه ایرانینژادان است برای حفظ عظمت و احترام تاریخ چند هزار ساله مشترک و زبان ادبی و ادبیات مشترک.»
افشار یزدی تاکید میکرد که برای رسیدن به این اتحاد، همه اقوام باید به زبان فارسی سخن بگویند و بنویسند و دولت مرکزی، ولو با قوه قهریه باید دست به نوعی یکسانسازی زبانی بزند.
ایده پانایرانیسم در سالهای بعد دعوی دیگری نیز به ایدئولوژی خود اضافه کرد که عبارت بود از پس گرفتن تمام سرزمینهای جدا شده از ایران. همچنین گسترش نازیسم در ایران باعث الگو گرفتن پانایرانیستها از حکومت هیتلر شد و پانایرانیسم ابعاد نژادپرستانه، میلیتاریستی و ستیزهجویانه جدیدی پیدا کرد. تشکیل حزب پانایرانیست در اواخر دهه سی نمود قدرت گرفتن چنین ایدههایی بود.
حزب پانایرانیست در سالهای پایانی دهه سی به رهبری «محسن پزشکپور» تشکیل شد و در واقع ائتلافی بود از احزاب ملیگرای افراطی که از سال ۱۳۲۰ به بعد در ایران فعالیت میکردند. اعضای فعال و کادرهای رهبری این حزب که عمدتا اندیشههای شوونیستی و نژادپرستانه داشتند، در میان سالهای ۱۳۲۵-۱۳۲۰ در گروههای مختلف افراطی و ناسیونالیستی فعالیت میکردند و اغلب آنها گروههای تروریستی بودند. ابتدا نگاهی گذرا به این گروهها داشته باشیم.
برای مطالعه بیشتر
میهن پرستی چگونه ایجاد میشود و چگونه از بین میرود؟
آیا مردم ایران از نژاد آریایی هستند؟
به گزارش رویداد۲۴ نخستین گروه ناسیونالیستهای افراطی گروه «جویندگان ایران» بود که به رهبری جهانگیر مقدادی، منوچهر اطمینانی و همکاری چند جوان پرشور از جمله سیاوش کسرایی در سال ۱۳۲۱ تشکیل شد ولی نتوانست رشد کند و پس از یک سال منحل شد. با انحلال این حزب اعضای آن به «حزب برنا» پیوستند که دیگر حزب ناسیونالیستی و دست راستی دهه سی بود.
«حزب برنا» در سال ۱۳۲۲ توسط نادر نادرپور که بعدها به سمت شعر و ادبیات رفت، تشکیل شد. دیگر اعضای سرشناس این حزب عبارت بودند از: پرویز صیرفی عباس، مستوفی محمود، کشفیان محمدعلی خنجی، جلال آلاحمد، سیاوش کسرایی و محسن پزشکپور.
این حزب به تدریج با دیگر گروههای دست راستی و اولتراناسیونالیستی پیوند خورد و در سالهای ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ ناسیونالیستهای جوانتری مانند علینقی عالیخانی، داریوش همایون و محمدرضا عاملی نامش را به «نهضت محصلین» تغییر داد. اما «نهضت محصلین» نیز چندان دوامی نیافت و در جریان سال ۱۳۲۲ دچار انشعاب شد. بعضی از اعضای سرشناس این سازمان جلال آلاحمد، نادر نادرپور و سیاوش کسرایی افکار چپگرایانه پیدا کردند و با بریدن از ناسیونالیسم و راست افراطی به حزب توده پیوستند. دیگر اعضای نهضت محصلین نیز با جذب تعدادی از ناسیونالیستهای افراطی یک سازمان چریکی تندرو به نام «گروه انتقام» ایجاد کردند.
بنیانگذاران «گروه انتقام» علیرضا رئیس، محسن پزشکپور، داریوش همایون و خداداد فرمانفرمائیان بودند. اعضای این گروه افکار نژادپرستانه و شوونیستی داشتند. آنها شدیدا علیه سوسیالیسم و هر نوع اندیشه برابری طلبانهای موضع میگرفتند و حزب توده را دشمن شماره یک خود اعلام کردند. همچنین اعتقاد داشتند تمام دولتمردانی که با «بیگانگان» ارتباط دارند باید ترور شوند.
گروه انتقام در سال ۱۳۲۳ نخستین عملیات خود را انجام داد که عبارت بود از حمله به خانه کریم کشاورز نویسنده و مترجم معروف که خود و برادرش از اعضای حزب توده بودند. نفر بعدی شکرالله صفوی، مدیر روزنامه کوشش، بود که اعضای گروه انتقام با نارنجک دستی به خانه وی حمله کردند. سومین اقدام گروه انتقام طرح ترور وثوقالدوله بود، دولتمرد معروف قاجاری و برادر احمد قوام.
از نظر گروه انتقام وثوقالدوله با انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ به ایران خیانت کرده بود و اینک باید ترور میشد. اما طرح ترور وثوقالدوله موفق نبود. بمبی که قرار بود در این عملیات استفاده شود در خانه سازنده بمب یعنی علیرضا رئیس منفجر شد و در جریان آن خود علیرضا رئیس نیز کشته شد. این اتفاق باعث دستگیری اعضای گروه و نهایتا انحلال آن شد.
حکومت وقت به دلیل «همسویی ایدئولوژیک» با گروه انتقام، برخورد شدیدی با اعضای آن نکرد و آنها را تنها به پرداخت جریمه نقدی محکوم کرد. اعضای اصلی گروه انتقام یک سال پس از انحلال گروه خود دست به تاسیس حزب پانایرانیست زدند، حزبی بزرگ و فراگیر که دیگر مانند گروه انتقام مخفی نبود.
محسن پزشکپور مهمترین فرد حزب پانایرانیست بود. او در بیانیه تاسیس این حزب علیرضا رئیس را «نخستین شهید پان ایرانیسم» نامید و موفق شد افرادی، چون داریوش همایون، بیژن فروهر و علینقی عالیخانی را جذب حزب خود کند. اکنون تمام گروههای شوونیست و نژادپرست به حزب پان ایرانیست پیوسته بودند تا دربرابر حزب توده و غربگرایان ایستادگی کنند.
حزب پانایرانیست ایدئولوژی اصلی خود را در سال ۱۳۲۶ و در جزوهای تحت عنوان «ما چه میخواهیم» منتشر کرد. در این جزوه اینطور آمده که «ما بنیانگذاران انجمن که نخستین پایه ایرانپرستی را بر روی شانههای خود برپا کردیم، به خدای خود و شرافت انجمن خود سوگند یاد میکنیم که برای همیشه و تا ابد، جز پانایرانیسم برای خود آرزویی تشخیص ندهیم.»
دو سال پس از آن نیز مبانی فکری سازمان منتشر شد که مهمترین اصل آن خواست بازگشت قلمروهای تجزیه شده، مانند افغانستان و آذربایجان، به ایران بود. حزب پان ایرانیست در سالهای ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ موفق شد تعداد قابل توجهی از جوانان اولترانالسیونالیست را که خواهان فعالیت سیاسی بودند جذب کند.
در سال ۱۳۲۹ رهبران پانایرانیست تصمیم گرفتند که اسم سازمان خود را به «حزب پان ایرانیست بر پایه مکتب پان ایرانیسم» تغییر دهند. آنها اعلام کردند که: «دیگر زمانی فرا رسیده که رستاخیز در شکل مبارزاتی حزبی، رسالت خود را در پیشگاه نژاد ایرانی و شاهنشاهی ایران ایفا نماید.»
در واقع اوجگیری فعالیت آنها مصادف بود با دوره پر تلاطم سالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ و ملی شدن صنعت نفت. با ملی شدن صنعت نفت و روی کار آمدن دولت دکتر مصدق، حزب پانایرانیست نیز دستخوش تغییر و تحول قرار گرفت.
در تیرماه ۱۳۳۰، دو ماه پس از آغاز نخست وزیری مصدق و تدارک برای خلع ید از کمپانی نفت ایران-انگلیس، بخشی از اعضای فعال حزب پانایرانیست تحت رهبری علیمحمد لشگری انشعاب کردند. آنان پزشکپور را به داشتن تماسهای محرمانه با ماموران جاسوسی انگلستان در ایران متهم و اعلام کردند که پزشکپور در عین حال روابطی با «مهدی پیراسته» یکی از سردمداران مخالفان دولت مصدق در مجلس شانزدهم داشت.
از آن پس، پانایرانیستها عملا به دو گروه تقسیم شدند: گروهی تحت نام «سازمان پان ایرانیست» به رهبری لشگری و یاران نزدیکش مثل محمد مهرداد، منوچهر کازرونی و مهین ارژنگی که تا سی تیر ۱۳۳۱ از دولت مصدق دفاع کردند.
گروه دیگر تحت رهبری پزشکیور و محمدرضا عاملی با انتشار روزنامهای بنام خاک و خون به فعالیت ادامه دادند. این حزب با اینکه در سال ۱۳۲۹ به جبهه ملی ایران پیوست ولی از ابتدای پیدایش خود به اندیشههای سلطنت شاهنشاهی اعتقاد داشت و در مبارزه بین دربار و دولت مصدق عمدتا طرف دربار را میگرفت.
کادر رهبری حزب پانایرانیست در ابتدای زمامداری دکتر مصدق خواهان ملی کردن صنعت نفت و پشتیبان دولت مصدق بودند، ولی بعدها، بهویژه در بحبوحه قیام سی تیر ۱۳۳۱ با دربار و شاه متحد شدند و تمایلات فاشیستی در آنها افزایش یافت.
شاید بتوان مهمترین علت رویگردانی حزب پانایرانیست از مصدق را مخالفت وی با شخص شاه و رودررو قرار گرفتن این دو دانست. نهایتا ضدیت این گروه با هواداران دکتر مصدق و حزب توده منجر به سلسلهای از درگیریهای خیابانی شد و کادر رهبری آن که تعدادی از اراذل و اوباش را در استخدام خود داشتند به مجامع و انجمنهای سیاسی و فرهنگی حزب توده یورش برده و آزادی سخن و اجتماعات را از مردم سلب میکردند.
حزب پانایرانیست در سالهای پس از کودتا از سوی حاکمیت مورد ستایش قرار گرفت و فعالیتهای خود را گسترش داد، اما در دوران نخستوزیری هویدا به مخالفت با دولت پرداخت و علیه برنامههایی چون تحصیل رایگان بیانیه صادر کرد.
اوج تقابل پانایرانیست با حکومت پهلوی به ماجرای جدا شدن بحرین از ایران بازمیگردد که در جریان آن محسن پزشکپور بارها به مخالفت شدید با این اتفاق برخاست و در مجلس تعدادی سخنرانی آتشین علیه دولت و نه شاه، انجام داد.
پزشکپور در جلسه ۱۸۲ مجلس شوروای ملی که در تاریخ ۹ فرودینماه ۱۳۴۹ برگزار شد طرح استیضاح دولت را مطرح کرد و پس از آن، یعنی از نخستین ساعتهای عصر روز نهم فروردینماه ۱۳۴۹، باشگاههای پانایرانیستها در سراسر کشور مورد هجوم پلیس و ساواک قرار گرفت و اشغال شد. همچنین حدود ۲۰۰ نفر از اعضای آن بازداشت شدند.
با وجود اینکه اصل تصمیم جدایی بحرین از ایران توسط محمدرضاشاه گرفته شده بود، اعضای حزب پانایرانیست اعلام کردند که این جدایی را یک توطئه استعماری برای تضعیف شاهنشاهی ایران میدانند که توسط و فراماسونرها اجرا شده است.
در بیانیه این حزب چنین آمده: «در چنین توطئهای که به طور عمده پس از مرگ آخرین فرمانروای بزرگ ایران، آقا محمدخان قاجار شروع شد و از زمان فتحعلیشاه شکل گرفت، قدم به قدم توطئههایی انجام شد که فراماسونری مسئول اجرای آنها بود. از این رو، ماهرانه تاریخ تجزیه مناطق و اقوام ایرانی را بررسی کنیم در تمامی این تجزیهها، دست شوم و آلوده فراماسونری را در کنار سیاستهای استعماری و دست عوامل سیاستهای دیگر استعمار در دست فراماسونری میبینیم.»
پزشکپور و گروهش در سالهای دهه پنجاه بهواسطه مخالفت با حکومت منزوی شده و از قدرت کنار گذاشته شدند. در آستانه پیروزی انقلاب، پزشکپور و ۴۶ تن از سایر نمایندگان مجلس استعفا کردند و به ملاقات با آیتالله خمینی رفتند.
پزشکپور مدتی پس از انقلاب بنا به گفته خودش به واسطه یک رشته حوادث و بنا به تصمیم نهضت پانایرانیست کشور را ترک کرد و پس از اقامت چند ساله در اروپا در اردیبهشت سال ۱۳۷۰ دوباره به ایران بازگشت.
پزشکپور پس از بازگشت پیشنهاد تشکیل «اتحاد جماهیر اسلامی» را داد و در مورد مسائل حقوقی بحرین و جزایر سهگانه و چچن مطالبی بیان داشت. اما دیگر کسی او را جدی نمیگرفت و پزشکپور که اکنون سیاستمداری شکست خورده بود، در ۱۶ دیماه ۱۳۸۹ در تهران درگذشت. البته تاثیر ایدئولوژیک و گفتمانی پزشکپور و گروهش از اهمیت فراوانی برخوردار است و در سالهای اخیر گروهها و افراد بسیاری خود را پانایرانیست میخوانند.
پانایرانیستها درون حزب خود، آثار هیتلر و دیگر رهبران حزب نازی را مطالعه میکردند و تاثیر و القای ایدئولوژیکی فاشیسم به نوعی در رفتار و کردار جوانان این حزب منعکس بود. مثلا رهبران آن یکدیگر را «سرور» خطاب کرده و به سبک هیتلر سلام میدادند.
آنها تحت تاثیر نازیسم بر نماد صلیب شکسته تاکید فراوانی داشتند و این علامت را در نشریات، جزوهها و حتی لباس اعضای حزب پان ایرانیست میشد دید. البته این موضوع مختص به حزب پان ایرانیست نبود؛ در دوران حکومت رضاشاه پهلوی، صلیب شکسته نازیها به عنوان سمبل و نشانه اتحاد و همبستگی بین آریاییهای شمالی (آلمانیها) و آریاییهای جنوبی (ایرانیان) تفسیر میشد و حتی سقف و ستونهای سالن ایستگاه راهآهن مرکزی تهران با نقش و نگارهایی که با صلیب شکسته مشابهت داشتند تزیین و آراسته شد.
یونیفورم آنها که عمدتا در مراسم رسمی و تظاهرات از آن استفاده میکردند، شلوار خاکستری تیره و پیراهن مشکی (خاکستری تیره) و کراوات برای مردان؛ دامن مشکی بلند، پیراهن خاکستری و کراوات مشکی برای زنان بود. برای دسته نبرد و گارد حزب نیز پیراهن، شلوار (و دامن برای بانوان)، کراوات سراسر مشکی همراه با واکسیل و بازوبند به رنگ سبز و سفید بود که در وسط آن با خط قرمز آرم حزب کشیده شده بود و بالای آن نوشته شده بود «اعلام خطر؟!»
پوشیدن لباس گارد به رنگ سیاه، برگرفته از اولین مقاومت سازمان یافته ایرانیان بعد از اشغال اعراب، یعنی سیاهجامگان ابومسلم بود که به عنوان اولین حرکت در مقابل حاکمیت فاسد تلقی میشد.
اعضای پانایرانیست در تمام جلسات و نشستهای خود سرودی میخواندند که شامل دو بخش بود: سرآغاز و هفت پیمان. سرآغاز را محسن پزشکپور در هجدهسالگی نوشت و آن را در تمامی جلسات میخواندند. هفت پیمان نیز دعایی بود در هفت محور که در پایان تمام جلسات خوانده میشد.
اعضای حزب برای خود اسامی مستعار و حزبی انتخاب میکردند. برای مثال پزشکپور با لقب «پندار»، عاملی تهرانی با لقب «آژیر»، علیمحمد لشکری با لقب «خشایار»، فضلالله صدر با لقب «اخگر» و آذر ارژنگی با لقب «گردآفرید» شناخته میشدند.
آنها به جای خدانگهدار از عبارت «پاینده ایران» استفاده میکردند و شعارشان «فلات ایران در زیر یک پرچم» بود. معمولترین شعارهای حزب پانایرانیست عبارت بودند از «مرگ بر امپریالیسم خونخوار انگلیس، روس و آمریکا»، «دشمنی در نهاد بیگانه مستتر است»، «مرگ بر حزب توده ایران»، «حزب توده، مخالف اسلام»، «حزب پانایرانیست گورکن بلشویک»، «پاینده ایران»، «نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک»، «انتقام مظهر دادگری خداوند است»، «مردهباد وطنفروشان»، «زندهباد شاهنشاه محبوب ایران» و «پاسداری از نظام شکوهمند شاهنشاهی ایران» بود.
در ارگانهای مختلف حزب پانایرانیست تحمیل زبان فارسی به اقوام مختلف و «پرورش قوم آریایی» تبلیغ میشد و حزب پان ایرانیست را میتوان اصلیترین حزب حامی سیاستهای یکسانسازی زبانی دوره پهلوی دانست.
محمود افشار یزدی بنیانگذار پانایرانیسم حامی سرسخت یکسانسازی زبانی بود. وی زبان ترکی را خنجری زهرآگین میدانست که «در قلب کشور فرو رفته و سایه هولناک خود را نه تنها در آذربایجان و زنجان، که در قزوین و همدان و سیاهچادرهای ایلات قشقایی نیز افکنده و دهان خود را برای بلعیدن باز کرده است.»
افشار یزدی تاکید میکرد که مردم یک ملت میبایست با یکدیگر یگانگی داشته باشند و از «ادبیات و لباس و اخلاق و عادات مشترک» استفاده کنند و میگفت «تفاوتها باید به هر قیمتی که باشد رفع شوند»
وی در پاسخ این اعتراض که کشورهای سوئیس و بلژیک نیز کشورهای چند زبانه، اما توام با تفاهم هستند، پاسخ داده بود که «در آنجاها نیز تعدد زبان نقص بزرگ ملیت آنهاست و خطرهایی در بر دارد»
این جملات را افشاریزدی در سال ۱۳۲۴ در مجله آینده نوشته است: «ضروری است فرهنگ و زبان فارسی «بطور اجباری» در تمامی شهرها و دهات و ایلات ترکزبان رایج شود و ملت از حیث زبان و لباس و دیگر جهات یکشکل شود و همگان را به تمام معنا ایرانی شوند» افشار یزدی حتی اعتراض میکرد که چرا دو نفر آذربایجانی در تهران به زبان ترکی با یکدیگر صحبت میکنند!
عمده فعالیتهای حزب پانایرانیست بر محور همین عقاید بود. گفتمان پانایرانیستها نفوذ فراوانی در ساختار حکومتی داشت و تعدادی از کادر رهبری این حزب، حتی پس از اعتراض به جدایی بحرین، بر ریاست نهادهای دولتی و فرهنگی کشور تکیه زده بودند و با تمام قوا در جهت یکسانسازی افراطی اقوام مختلف تلاش میکردند.
افراطی گری حزب پان ایرانیست به حدی بود که «یحیی ماهیار نوایی» یکی از محققین وابسته به دربار پهلوی، پروژهای مبنی بر جداسازی نوزادان تازه متولد شده آذربایجانیان از والدینشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاههایی خارج از شهر و روستا که به وسیله پرستاران فارس زبان اداره شوند را ارائه کرده بود. در طرح مذکور، مادران این نوزادان فقط در ساعات معین و بدون اینکه حق صحبت داشته باشند حق دیدار با فرزندانشان را داشتند.
نیازی نیست که به حدود فاشیستی بودن این افکار اشاره کنیم و همه چیز در سیاق کلام ظاهر است و صد البته که پانایرانیستها برخلاف اسلاف اروپایی خود، ابدا جدیت و توان مادی به اجرا درآوردن عقاید تخیلی خود را نداشتند. به تعبیر عباس میلانی، اگر هیتلر و موسولینی بسان رهبر در حکم تراژدی تاریخ بودند، روایت ایرانی این رهبران، کمدی تلخی بیش نبود.
ایران کشوری با کثرت فرهنگی و قومی بالاست و این گونه حزبهای دلقک ماب که ریشه ایدئولوژی های قرون18 و19 میلادی در اروپا داشته اندو به جهت پر کردن خلا قدرتو نفوذ فرهنگی کلیسا رشد یافته بودند. حلال مشکلات جامعه موزائیکی ایران نخواهند بود و تنها منجر به افزایش گسلهای و تبعیضهای میان اتنیکها و بروز اختلافات میشود. انچه حافظ منافع و یکپارچگی کشور و توزیع قدرت و ثروت در کشور است.نه یکسان سازی فرهنگی با هر ایدئولوژی که میخواهد باشد.