نگاهی به نمایش "گفتوگوی شبانه" اثر فردریک دورنمات و با کارگردانی راحله شمسآبادی
رویداد۲۴ معمولاً در نمایشنامههای رادیویی چون صحنهای عینی، واقعی و امکانات آن اساساً منتفی است، اجرا صرفاً از طریق شنیداری و با استفاده از افکت صداها و غیره پیش میرود و در آن دیالوگها برجستهترین عنصر محسوب میشوند، زیرا باید تصاویری توصیفی از موقعیتها، شرایط و حتی جزئیات ارائه شود که قابل تجسم و تصور باشند. در نمایشنامههای غیر رادیویی این موارد به شکل "عینی و دیداری" به تماشاگران نشان داده میشوند. در نمایشنامههای رادیویی چون چنین امکانی وجود ندارد، میزان استفاده از دیالوگ، یعنی کلام به مراتب بیشتر از نمایشنامههایی است که برای اجرای روی صحنه نوشته میشوند؛ نتیجهای که از این مقدمه میتوان گرفت آن است که نمایشنامههای رادیویی وقتی به دلایلی برای اجرای روی صحنه تنظیم و آدابته میشوند، باید بخش قابل توجهی از دیالوگها، صداها و غیره حذف شوند و در مواردی هم دیالوگها کوتاه و موجز شوند و خود صحنهها نشانگر دادهها، داشتهها و ویژگیهایی باشند.
نمایش"گفتوگوی شبانه" به نویسندگی فردریک دورنمات در اصل یک نمایشنامه رادیویی است که راحله شمسآبادی برای اجرای روی صحنه تنظیم کرده و عملاً نکات و مواردی را که در بالا به آنها اشاره شد، در حد توان خود رعایت کرده است. نمایش مورد نظر هم اکنون در سالن خانه نمایش اجرا میشود.
این اجرا از نظر محتوا بسیار قابل تامل است و نسبت به آن دسته از نمایشهایی که در اکثر سالنهای دیگر اجرا میشوند و موضوع بسیار مهم، جدی و مخصوصاً کنشزایی ندارند، یک سر و گردن بالاتر است. در همین رابطه باید افزود که در تئاتر فقط زیبا و مهم بودن موضوع کافی نیست، بلکه ظرفیتها و قابلیتهایی که موضوع و متن از طریق نقشها در اختیار بازیگر میگذارند، اهمیت اساسی دارند: یعنی موضوع و نقشها کمک میکنند به شکل کاملتری از بیان شفاهی و بیان حرکتی، شامل حالات چهره، بدن، اندامها و اعضاء استفاده شود؛ همین ویژگیهای متن است که آن را برای مدیوم تئاتر و اجرا شدن بر روی صحنه مناسب و جذاب میکند.
موضوع نمایش "گفتوگوی شبانه" اثر فردریک دورنمات به کارگردانی راحله شمسآبادی هم به دلیل خاص، متناقض و تقریباً نامتعارف بودنش از چنین ویژگیهایی برخوردار است: به قاتلی حرفهای از طرف حکومت ماموریت داده میشود که نویسندهای را مخفیانه بکشد. نویسنده مثل هر انسان واقعی و شرافتمندی اهداف سیاسی مهمی مثل عدالتطلبی، آزادیخواهی و... دارد.
قاتل طبق عادت و نیز برای مقایسه خود با شخصیت نویسنده میکوشد قبل از کشتن او درباره گذشته خود و حتی زندان رفتنش در گذشته و این که چه طور و طی چه شرایطی به یک قاتل حرفهای تبدیل شده، حرف بزند؛ او با این کار به طور ضمنی خودش را تبرئه میکند و دورنمات هم تلویحاً از طریق آن تاثیر وضعیت حکومت و جامعه را در شکلگیری افراد نامطلوب را خاطرنشان میکند؛ اینجا کاملاً مشخص میشود که فردریک دورنمات دقیقاً به مقایسه پارادوکسیکال و متناقض این دو پرسوناژ میپردازد تا ذهن تماشاگران اجرای صحنهای یا مخاطبان اجرای رادیویی اثر به قیاسی نامتجانس و متضاد برسد و همزمان از نظر "طرح" ساختاری موضوع، علتهای شکلگیری چنین موقعیت خاص و متناقضی هم آشکار شود.
دیالوگها دقیقاً در راستای موضوع و انعکاسدهنده بیواسطه آن هستند؛ قاتل حرفهای که مامور حکومت است، میگوید: "شما برای آزادی مبارزه کردهاید و به همین دلیل هم باید شما را بکشم" و نویسنده که قرار است مقتول باشد، در جوابش میگوید: " خوشحالم که حکومت یک اوستاکار را سراغم فرستاده، نه یک آدم مبتدی!" دیالوگهای دیگر هم در همین رابطهاند: "چرا آدم باید توی سیاست مداخله کند و زندگی خودش را تباه کند"، "حکومت هر وقت میخواسته کسی را بدون محاکمه سر به نیست کند، تو رو از زندان آزاد کرده تا او را بکشی"، "بعضیها میخواستند ثابت کنند با بقیه فرق دارند. قبل از مردنشان راجع به آزادی و عدالت حرف میزدند" و...
اینکه قاتل حرفهای و بیرحم مورد نظر در کارش موفق میشود یا نه ... و یا پایان اثر چه شکلی به خود میگیرد، الزاماً باید در سالنی که این نمایش در آن اجرا میشود، به طور مستقیم مشاهده شود.
واکنشهای پرسوناژ نویسنده هم کماکان به تناسب راهی که برگزیده با اعتماد به نفس و شجاعت همراه است و از کشته شدن هم نمیترسد.
نمایش تا دو، سه دقیقه قبل از پایان "دوئو درام" (نمایشی با دو بازیگر) است، اما با ورود قاتل حرفهای دوم از این حالت به در میآید. ژانر نمایش هم "درام سیاسی- جنائی" است.
در طراحی صحنه اغراق شده است: نوشتن کلمات و عبارات شعاری بر روی کاغذهای سفید و چسباندن آن به همه دیوارهای محل زندگی نویسنده و نیز پوشاندن کف اتاق با کتابها و اوراق پراکنده، نه تنها کمکی به دراماتیک کردن اجرا نکرده، بلکه اساساً مزاحماند و نویسنده را آدمی بینظم و بیثبات معرفی میکنند؛ این طراحی با شخصیت نویسنده که بسیار مقاوم، سرسخت و جدی است، تناقض دارد؛ بهتر بود به جای شعارهای برچسبی دیوارها از تصاویر چند نویسنده معروف استفاده میشد. ضمناً باید در کراوات پرسوناژ نویسنده رنگ قرمز تا حدی برجسته میشد تا روی آمادگی شجاعانه او برای رویاروئی با مرگ که همزمان القاگر عزم و اراده مبارزهجویانه اوست، به بیانی "نشانهای" تاکید میشد؛ ضمناً باید یادآور شد در دیالوگهای پرسوناژها به همه واژهها و عبارات سیاسی و انسانی برچسبهای کاغذی روی دیوارها اشاره میشود و همین نکته عملاً اضافی و تحمیلی بودن آنها را در اجرا به اثبات رسانده است؛ ضمن آنکه صحنه شلوغ اساساً از توجه تماشاگرها به پرسوناژها میکاهد. در این نمایش، چون اجرا "پرسوناژ محور" است ، این شلوغیها آسیب بیشتری زدهاند.
طراحی و اجرای میزانسنها خیلی خوب و بجاست: گاهی حتی نوعی جا به جایی هم شکل میگیرد که زورآزمایی فکری دو پرسوناژ نمایش را خیلی برجستهتر و نمایشیتر کرده است. بازیگران که رکن اصلی چنین اجرایی به شمار میروند خیلی هوشمندانه توسط کارگردان انتخاب شدهاند و با نقشهایشان از همه لحاظ جفت و جورند؛ از ظرفیتهایی که متن در اختیارشان گذاشته خیلی خوب استفاده میکنند: خونسردی، بیتفاوتی و عادی بودن شجاعانه رفتار و گفتار پرسوناژ نویسنده، مخصوصاً نشان دادن باورپذیرانه این موضوع در گفتوگوهایش که همچنان در جایگاه نویسندگی خودش حتی به دانستن زندگی قاتل خود هم علاقمند است... و ژستهای شق و رق و تحکمآمیز و همزمان خونسردی و بیتفاوتی متناقض قاتل که گاهی با "تیک عصبی خاصی" همراه است، به حضور هر دو پرسوناژ خوب و بد نمایش، جذابیت دراماتیکی معین و قابل اعتنائی بخشیده است. هر دو بازیگر، یعنی افشین زعیم و محسن ابوالفتحی به تناسب نقشهایشان بسیار خوب و زیبا بازی میکنند و بازیهایشان زیبایی و ویژگی محوری نمایش محسوب میشود.
استفاده از نور کم و نسبتاً تیره و تار که شب و تیرگی و تاریکی را هنگام مواجهه قاتل و نویسنده حاکم کرده و نور موضعی و حتی نور قرمز، همگی بجا و اصولیاند. کاربری موسیقی هم که در حد معین، مخصوصاً در آغاز نمایش از آن استفاده شده، به طور نسبی کاربردی است. طراحی لباس نویسنده (به جز نوع کراوات) و مخصوصاً طراحی لباس کاملاً سیاه پرسوناژ قاتل که نشانه کوری ذهنی و تیرگی باطنش و همزمان نشانگر مرگ و سوگواری است، بسیار اصولی است.
راحله شمسآبادی به عنوان کارگردان نمایش در انتخاب متن، انتخاب بازیگران و هدایت نوع بازی آنها و شکلدهی میزانسنها بسیار موفق است: همه صحنهها با وجود خونسردی هر دو پرسوناژ پر از جابهجایی و حرکتاند، گویی مقابلهای کاملاً درونی هم در کار است و این با توجه به محتوای نمایش صحت دارد.
نمایش"گفتوگوی شبانه" به کارگردانی راحله شمسآبادی به رغم برخی کاستیهای محدودش، در کل اجرایی گیرا، تفکرزا، ستودنی و دیدنی است.