حسنعلی منصور؛ نخست وزیر بد اقبال پهلوی
حسنعلی منصور از مشاهیر ایران و نخست وزیر دوران محمد رضا شاه پهلوی است که لایحه کاپیتولاسیون در دوره او تصویب شد. منصور به دست فداییان اسلام ترور شد. پس از مرگ او مبارزان اسلامگرا به صورت تشکلیلاتیتر سازماندهی شدند و فعالیت کردند.
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان با کارمندان اداریشان، با خدمهشان... از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند. چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد از او مؤاخذه میکنند اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد مؤاخذه میکنند. چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچکس حق تعرض ندارد. آقا من اعلام خطر میکنم،ای ارتش ایران من اعلام خطر میکنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر میکنم... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید» آیتالله خمینی پس از تصویب کاپیتولاسیون در دولت منصور
حسنعلی منصور یکی از رجال نامدار عصر پهلوی است که در دوره حساس و مهمی به سمت نخست وزیری ایران رسید. منصور با تصویب قانون کاپیتولاسیون صحنه سیاست ایران را برای همیشه تغییر داد و باعث شد روحانیت سیاسی ایران با محوریت آیتالله خمینی با تمام قوا وارد صحنه شود و مسیری را آغاز کند که در نهایت به انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ختم شد.
مرگ منصور هم از جهت دیگری مهم است. منصور توسط یکی از اعضای موتلفه اسلامی ترور شد. این ترور تاثیر زیادی بر نیروهای مخالف رژیم پهلوی داشت و نشان داد نیروهای اسلامی هم بعد از سال ۱۳۴۲ از مبارزه مسالمت آمیز نااُمید و به سمت مبارزه مسلحانه رفتهاند.
کودکی و تحصیلات حسنعلی منصور
حسنعلی منصور در سال ۱۳۰۲ پیش از تاجگذاری رضا شاه پهلوی به دنیا آمد. پدرش از رجال سرشناس ایرانی بود که سابقه دو دوره نخست وزیری داشت. او از اعضای لُژ بیداری ایرانیان بود و گرایش شدیدی به انگلستان داشت. حسین فردوست، رجبعلی منصور را فردی بیشخصیت، پرورشیافته انگلیسیها و از عناصر درجه اول اردشیر ریپورتر معرفی میکند و درباره او مینویسد: «با شروع شکست آلمانها در جبههها، رضا خان دستپاچه شد و منصور الملک را که از مهرههای انگلیس به شمار میرفت، به جای متین دفتری نخستوزیر کرد. مذاکرات با متفقین، خصوصا انگلیسیها را او انجام میداد.»
مادر حسنعلی منصور دختر ظهیرالملک رئیس بود که ریاست اداره انگلیس در وزارت خارجه به عهده داشت. او نخستین زن فارغ التحصیل مدرسه آمریکایی در ایران بود.
حسنعلی منصور دوران ابتدایی و متوسطه را در مدارس جمشید جم و فیروز بهرام که هر دو از موسسات وابسته زرتشتیان بودند پشت سر گذاشت. بعد از آن به دانشکده فنی رفت و پس از دو سال تغییر رشته داد و رشته حقوق و علوم سیاسی را انتخاب کرد و در این رشته ادامه تحصیل داد و دکترای حقوق سیاسی و اقتصادی گرفت. بعد از اتمام تحصیل به واسطه نفوذ پدرش به وزارت خارجه رفت و پستهای مختلفی را در آنجا به دست آورد. در سال ۱۳۲۵ به عنوان نماینده ایران در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرد و تا سال ۱۳۲۷ به عنوان وابسته سفارت شاهنشاهی در آنجا ماند و بعد با عبدالله انتظام و امیرعباس هویدا راهی اشتوتگارت شد.
حسنعلی منصور و دوستی با هویدا
امیر عباس هویدا در تمام دوران زندگی منصور بهترین دوست و مهمترین مشاور سیاسی منصور بود. این رفاقت به حدی نزدیک بود که منصور به خاطر هویدا با منوچهر اقبال که او را به عنوان معاون خود برگزیده بود دراُفتاد. منصور همیشه یکی از اعضای اصلی مهمانیهای هویدا بود.
عباس میلانی درباره نحوه آشنایی این دو نفر مینویسد: «منصور اواسط فروردین ۱۳۲۴ به کتابخانه وزارت امور خارجه آمد و بـا فریدون هویدا آشنا شد، این آشنائی پس از چندی به دوستی بدل شد. در آن زمان حسنعلی منصور مـشغول تـدارک پایاننامه تحصیلی خود در دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود و فریدون در تکمیل و تدوین این نـوشته، منصور را یاری داد، حسن نظر فریدون به منصور، امیر عباس را نیز نسبت به او کنجکاو کرد. طولی نکشید کـه دوستی دیرپایی میانشان پدید آمد... در میان رفقای هویدا که خود به رفیقبازی شهرت داشت، منصور از جایگاه ویژهای برخوردار بود.»
این دوستی باعث شد منصور به توصیه هویدا و همراه با او عازم اشتوتگارت شود و در منطقه تحت اشغال آمریکاییها که محل مناسبی هم برای تاسیس کنسولگری ایران در نظر گرفته بودند همخانه شودند. حضور در اشتوتگارت باعث نزدیکی هرچه بیشتر منصور و هویدا به آمریکاییها شد. آنها با مجوز حق خرید کمیسیری از ارتش آمریکا با ارتش آن کشور وارد رابطه تجاری پُرسودی هم شدند.
منصور از این فرصت به خوبی استفاده کرد و در خلال روابط گسترده با آمریکاییها توانست آنان را متقاعد کند که میتواند مهرهای ارزشمند برایشان باشد. منصور حتی از هویدا خواست از ماموریت خودش در سازمان ملل استعفا دهد و به وزارت خارجه برگردد، چون توانسته بود با ارتباطات خود با آمریکاییها آینده سیاسی خود و دوست قدیمیاش را تضمین کند.
در این ایام منصور به همراه گروهی از تحصیلکردگان اروپا و آمریکا گروهی بنام کانون مترقی تشکیل دادند که هویدا مهمترین عضو و مغز متفکر آن بود.
گراتیان یاتسویچ رئیس سازمان سیا در تهران درباره آن ایام میگوید: «هویدا را زیاد میدیدم. هویدا و منصور سالها با هم همکاری کردند تـا بتوانند بـدیل قابل قبولی در برابر جبهه مـلی کـه [برای شاه و آمریکا دیگر] غیر قابل قبول شده بود، پدید آورند... جلساتشان در منزلی که در همسایگی خانه من بـود، تـشکیل مـیشد که گهگاه من هم وقت نهار در ایـن جـلسات شـرکت مـیکردم. بـه گـمان من گرچه منصور به ظاهر ریاست گروه را به عهده داشت، اما مغز متفکر جریان هویدا بود.»
رفاقت منصور با هویدا تا آنجا پیش رفت که قرار شد هویدا با خواهر همسر حسنعلی منصور ازدواج کند، اما بر اثر تصادفی که برای آنها رخ داد این ازدواج تا بعد از مرگ منصور به تاخیر اُفتاد.
به گزارش رویداد۲۴ جولیس هلمز سفیر وقت آمریکا در ایران بعد از ملاقات با منصور درباره او مینویسد: «امیر عباس هویدا که از مقامات عالیرتبه شرکت نفت است، یار اصلی منصور در کار تشکیل کانون مترقی بوده است. هویدا فعلا در شرکت نفت باقی خواهد ماند، ولی آنجا مسئولیتها و وظایف اداری کمتری به عهده خواهد گرفت تا از این راه بتواند وقت خود را بـیشتر صـرف کار تدارک یک حزب مترقی کند... به گمان من بعید به نظر میآید که منصور بتواند از عهده رهبری سیاسی برآید، چون به نـظر مـن، او از درایت کافی برخوردار نیست.»
ویژگیهای شخصیتی حسنعلی منصور
حسنعلی منصور دو بار ازدواج کرد. اولین ازدواجش با یکی از دختران عبدالحسن تیمورتاش دوام چندانی نداشت. ازدواج دوم او با فریده امامی دخـتر نظام الدین امامی خویی بود.
خود منصور درباره این ازدواج میگوید: «در سال ۱۳۳۸ با دوشیزه فریده امامی ازداج کردم. رابـطه میان دو خانواده خودم و او، منجر به وصلت ما شد. همسر من فارغ التحصیل دانـشگاه لنـدن اسـت.»
منصور، اما یک ازدواج پنهانی هم با منشی خود در زمان مدیرعاملی خود در شرکت بیمه داشت. نام آن زن مهین آهی بود. ماجرا در اسناد به این صورت آمده است: «علت دیگری که همسر مرحوم منصور تاکنون موفق به دادن انحصار وراثت نگردیده، آن است که مرحوم منصور پنج ماه قبل از سوءقصد، بانو آهی یـکی از کارمندان شرکت بیمه را به عقد خود درآورده و اکنون این بانو هم مدعی حق السهم خود از نقدینه و ماترک مرحوم منصور میباشد و چـون اخـیرا پی برده که مرحوم منصور پولهایی در یکی از بـانکهای سـوئیس داشته که بر سر تصاحب آن بین همسر اول منصور و آقای رجبعلی منصور اختلافی بـروز نـموده، لذا هردو را تهدید نموده که اگـر سـهم او را ندهند بـا مـراجعه بـه مراجع رسمی و ارائه عقدنامه خویش و همچنین جـنینی کـه در رحم دارد، تقاضای سهم الارث خواهد نمود.»
درباره ویژگیهای شخصیتی هم دو نظر مختلف در ساواک به ثبت رسیده است. در سال ۱۳۳۷ در اسناد ساواک درباره منصور آمده: «شخصیتی ندارد تا تمایلی داشته باشد... عاشق حاکم وقت [است]... متواضع، ولی بیشخصیت. افکار عالی به هیچوجه ندارد و تمام ترقی او روی نفوذ پدرش میباشد. [فردی] کممغز، بیتجربه و عزیز بیجهت [است.]»
چهار سال بعد درباره منصور در اسناد ساواک آمده است: «مدیریت دارد، رفتار با مرئوسین خوب، قدرت کار دارد، سرعت در اتـخاذ تـصمیم دارد، قدرت ایجاد تشکیلات، متوسط، مؤدب و متواضع، رفیقباز و صمیمی.»
در میان روشنفکران و طبقه متوسط هم جایگاه خاصی نداشت. مهندس کشتکار عضو جمعیت تحصیلکردههای اروپا درباره منصور میگوید: «بـین طـبقه تحصیلکرده به بیسوادی و بیاطلاعی معروف است... هیچ ارزش و احترامی بین این طبقه ندارد.»
تشکیل کانون مترقی
کانون مترقی را میتوان نقطه گسست محمدرضا شاه پهلوی از مشروطهخواهی به سمت دیکتاتوری دانست. شاه در دهه چهل نیاز داشت که از تصویر گذشته خود فاصله بگیرد و از خود سیمای یک ابرمرد و تنها کسی که قادر است ایران را به سوی دروازههای تمدن نوین هدایت کند برای مردم بسازد. پس به نیروهای جوان و تازهنفسی احتیاج داشت که علاوه بر رابطه خوب با غرب بتوانند چنین شمایلی از او ارائه دهند.
برخی تشکیل کانون مترقی را به مسائل داخلی ایران و نیاز محمدرضا شاه پهلوی برای تغییر چهرهاش ربط میدهند. اما گروهی دیگر هم اعتقاد دارند ریشه تشکیل احزاب جدیدی مثل کانون مترقی (که بعدها به حزب ایران نوین بدل شد) را باید در سیاستهای کندی درباره همپیمانان آمریکا دانست.
به اعتقاد این گروه در پی گسترش انقلابهای چپگرایانه در سراسر جهان، کندی تصمیم گرفت در کشورهای متحد آمریکا احزاب و گروههای نوینی تاسیس کند که همسو با منویات آمریکا باشند. کانون مترقی تمامی ویژگیهای لازم برای این کار را داشت. اکثر چهرههای آن جوانان تحصیلکرده و تکنوکراتی بودند که شیفته فرهنگ غربی بودند، برای پیشرفت در صحنه سیاسی حریص بودند و از همه مهمتر به واسطه جوان بودن و اینکه چهرههای تازهای به حساب میآمدند از اتهامات مرسوم سیاسی مبرا بودند.
عباس میلانی درباره ریشه تشکیل این گروه مینویسد: «ریشه گروه، دورهای بود که منصور در سال ۱۳۳۸ به راه انداخته بود. وجه اشتراک نـه عضو اولیه گروه همان تعلقات حرفهای و اجتماعیشان بود. همه جوان بودند و در عینحال همه در پی منافع شخصی خـود هـم بودند. هشت نفرشان تحصیلکرده خارج بودند. چهار نفرشان فارغ التحصیل فرانسه بـودند. بـعد از حدود دو سال، دوره منصور به شکل کانون مـترقی درآمـد. هـدف آن کندوکاو در زمینه مسائل سیاسی و اقتصادی مملکت بـود. شمار اعضای آن به تدریج به حدود ۲۰۰ نفر رسید. اکثریت این افراد کسانی بـودند کـه با منصور یا هویدا، پیـوندی حرفهای یا شخصی داشـتند.»
شاه به شدت علاقه داشت که در برابر احزاب قدرتمندی که همگی رقبای اصلی حکومت شاه بودند حزبی تاسیس کند که بتواند قدر رقابت با آن احزاب را داشته باشد. جبهه ملی و حزب توده به عنوان حزب و جبههای قدیمی با قدرت در صحنه حضور داشتند. شاه هم سعی کرد از دل کانون مترقی با اختصاص دادن بودجه و رانت نظامی/اقتصادی، حزبی بسازد که با احزاب ریشهدار و قدیمی رقابت کند؛ حزبی که بتواند شمایل او را به عنوان منجی ایران بازیابی کند. برای همین از هیچ کمکی به کانون مترقی و بعدها حزب ایران نوین دریغ نکرد. به اعضای آن اجازه داد تا پلههای ترقی را با سرعت طی کنند.
بهرام شاهرخ روزنامهنگار ایرانی درباره تصویر تازه ایران با محوریت حزب ایران نوین مینویسد: «زندگی نوین پارلمانی ایران که در ماه اکتبر امسال آغاز گشت به نظر میرسد که فصل نوینی را در نحوه حکومت ایران میگشاید. در مدتی که پذیراییهای رسمی از دوگل و لوبکه و برژنف گذشت عناصر مترقی مجلس به رهبری حسنعلی منصور توفیق یافتند حزب جدیدی به نام «ایران نوین» به وجود آورند که امروز قریب ۱۲۹ نفر از ۲۰۰ نفر نمایندگان مجلس عضویت آن را پذیرفتند. پیشبینی میشود که حزب جدید به سرعت با جلب تودههای وسیع روشنفکران، کارگران و دهقانان نقش کلی و اساسی در تحقق، تعمیم و تکامل دموکراسی منضبط در ایران ایفا خواهد کرد.»
با تمام این تلاشها، اما مشکل اصلی حزب حل نشد و آن چیزی نبود جز پایگاه اجتماعی. حزب ایران نوین یک حزب دولت ساخته بود و وابستگی تام و تمامی به رانتهای دولتی و سیاسی داشت. به همین خاطر هیچگاه نتوانست مثل احزاب اصلی از میان مردم نیرو برای فعالیت جذب کند. جبهه ملی و حزب توده هر دو احزابی مردمی بودند که بنا به نیازهای سیاسی جامعه بدون کمک دولتی شکل گرفتند. اما حزب ایران نوین اینگونه نبود. آنها طبقه متوسط را که شامل روشنفکران، هنرمندان، معلمان و روزنامهنگاران مخاطب خود قرار دادند، اما کمتر موفق به جذب آنان شدند.
افراد راستگرا و مذهبی طبقه متوسط که با رژیم شاه مخالف بود جذب جبهه ملی شد و بعدها نهضت آزادی شدند و چپ گرایان در آن دوره به حزب توده پیوستند.
کانون مترقی دور اول فعالیتهای خود را از دوره امینی آغاز کرد. هرچقدر دولت امینی تضعیف میشد کانون مترقی نفوذ بیشتری در کانونهای قدرت پیدا میکرد. دولت اسدالله علم هم بعد از به قدرت رسیدن با بحرانهای مختلفی روبهرو شد و این موضوع باعث شد کانون مترقی به عنوان تنها گزینه برای کسب قدرت باشد. این حزب توانست در مجلس بیست و یکم اکثریت مجلس را به دست بیاورد و در مدت کوتاهی چنان قدرتی به دست بیاورد که صدای اسدالله علم را هم درآورد.
به گزارش رویداد۲۴ علم در خاطرات خود درباره نفوذ حزب ایران نوین مینویسد: «شاهنشاه واقعا به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازیها و [..] خوریهای دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیشرو و پسرو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.»
انتخاب منصور به عنوان نخستوزیر نشان داد حزب ایران نوین در آن سالها به چیزی فراتر از حزب بدل شده و عملاً قدرت اصلی سیاسی کشور است. این حزب حتی تلاش کرد از اعضای جبهه ملی که در آن جبهه فعالیتی نداشتند عضوگیری کند.
حتی محمد علی کشاورز صدر از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی در این ایام توانست با وساطت منصور با شاه ملاقات کند. کانون مترقی و حزب ایران نوین از سال ۱۳۴۲ عملاً بدل به محور سیاسی اصلی در فضای سیاسی ایران شد. این محوریت حتی با مرگ زودهنگام منصور کمرنگ نشد. چون بلافاصله بعد از مرگ منصور دوست و رفیق گرمابه و گلستان یعنی امیرعباس هویدا به نخست وزیری رسید و برای سالیان طولانی این سمت را حفظ کرد و بدل به مرد اول اجرایی کشور در زمان محمدرضا شاه شد. کانون مترقی و بعدها حزب ایران نوین نماد پوست اندازی حکومت پهلوی و حرکت آن به سمت دیکتاتوری مطلق است.
نخست وزیری حسنعلی منصور
حسنعلی منصور از همان زمان حضورش در اشتوتگارت و ارتباط با نیروهای آمریکایی این قول و تضمین را از آنها گرفته بود که در صحنه سیاسی ایران بدل به فرد شماره یک بعد از محمدرضا شاه شود.
او در میان رفقای تکنوکرات خود به کرات تکرار میکرد: «دوستان آمریکاییاش وعده دادهاند که شاه را وادار به انجام اصلاحاتی در ایران خواهند کرد. به من هم قـول قـطعی دادهاند که در آینده نخستوزیر ایران خواهم شد.»
شاه در فروردین سال ۱۳۴۱ بعد از بازگشت از آمریکا علی امینی را از کار برکنار کرد. علت برکناری امینی نگرانی شاه از حمایتهای بیرویه آمریکاییها از امینی بود. انتخاب شاه برای تصدی پست نخست وزیر دوست و معتمد شاه یعنی اسدالله علم بود. اما در کنار این انتخاب جوانهای حزب ایران نوین آماده برداشتن خیز بلندی برای تصدی پستهای مهمی مثل نخست وزیری بودند.
منصور در دیدار مهرماه ۱۳۴۲ با سفیر آمریکا تقریباً مطمئن شد که ظرف چندماه آینده نخست وزیر ایران خواهد شد. در گزارش سفارت آمریکا در این باره آمده است: «حسنعلی مـنصور و تـیم او منتظر روزیاند که عنان امور دولت را به کف خواهند گرفت و از سوی دیگر، علم کماکان نخستوزیر است و ظاهرا از این حالت رنج میبرد... اوضاع به نمایشی باسمهای و غیر حرفهای میماند که در آن سـکوتهای بـیجا فـراواناند و همه منتظرند تا نوبت ورودشـان بـه صـحنه فرارسد. شواهدی نشان میدهد که همه کاهای مهم دولت معوق مانده و تصمیمات به آینده موکول شده است.»
عباس میلانی هم درباره انتظار منصور برای کسب پست نخستوزیری مینویسد: «نشریه توفیق در یکی از شمارههای بهمن ۴۲ خود، طرحی از حسنعلی منصور کشیده بـود کـه اطرافش را تهمانده سیگارهای کنت گرفته بود. او هم بیصبرانه صفحات تقویم را که یکی پس از دیگری به زمین میافتاد، نظاره میکرد. زیـر طـرح آمـده بود: انتظار اشد من الموت.»
اتفاقی که منصور سالها منتظرش بود سرانجام در اسفند سال ۱۳۴۲ به وقوع پیوست. علم ساعت ۱۱:۱۵ نهم اسفند استعفا کرد و دو ساعت بعد منصور به نخست وزیری رسید. منصور از چند ماه قبل از تصدی پست نخست وزیری برای آینده برنامه داشته است. تا جایی که به نزدیکان خود گفته بود: «علاوه بر اینکه شخصا کاندیدای نخستوزیری است، شاه نیز با ایـن موافقت کرد تا عدهای از دوستان ما از تهران و شهرستانها به مجلس بروند تا فراکسیونی در مجلس آینده بـرای اجـرای برنامههای خود تشکیل دهیم.»
منصور از همان ابتدا ورود به عرصه سیاست خواهان ائتلاف با جبهه ملی بود. عباس میلانی مینویسد: «در واقع یکی از ارکان اصلی سیاست آمریکا، جانبداری از نیروها و دولتهای مترقی میانهرو بود. میخواستند از این راه زیر پای جبهه ملی را خالی کنند. در واقـع امریکاییها در فکر ایجاد حزب یا جنبشی بودند که بتواند طبقات متوسط شهری، تکنوکراتها و روشنفکران را جلب و بسیج کند؛ میخواستند از این راه جانشینی برای جبهه ملی پدید آورند.»
هویدا در برقراری این ارتباطات نقش بسیار مهمی داشت او میکوشید با استفاده از روابط دوستانهای که با دکتر صدیقی داشت راه ارتباط دولت منصور با جبهه ملی را هموار کند. منصور در چیدن کابینه هم سعی کرد نگاه جدیدی را دنبال کند. او کابینه خود را به مدیران جوان تکنوکرات سپرد و کوشید با انتخابهای خود نظر علما و روحانیون را هم جلب کند. حضور دو چهره جدید خوشحالی برخی از روشنفکران و علما را به دنبال داشت. این دو نفر، یکی جواد صد پسرصدرالاشراف بود و دیگری باقر عاملی که با خانواده آیتالله رضوی وصلت داشت. در گزارشی از مکالمه آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی با آیتالله خوانساری آمده است: «آیت اللّهزاده اظهار میداشت کـه کـابینه قـبلی ضد اسلام بود و از بابت کابینه جدید بسیار خوشحال به نظر میرسید.»
حسنعلی منصور و کاپیتولاسیون
به گزارش رویداد۲۴ در ۲۹ فروردین ۱۳۴۰ در شهر وین قراردادی امضا و قوانینی وضع شد و به سازمان ملل متحد فرستاده شد که طبق آن برای سفیران و مامورین کنسولی مصونیتهایی قائل میشود. از ۵ آذر ۱۳۲۲ در دولت علی سهیلی قرارداد یک سالهای با هیات مستشاری نظامی آمریکا امضاء شد که در پایان هر سال به مدت یک سال تمدید میشد.
از آنجا که کنوانسیون وین فقط شامل دیپلماتها و ماموران کنسولی میشد و سایر افراد از جمله مستشاران آمریکایی که در استخدام دولت ایران و نه سفارت آمریکا که شهروند عادی بودند را شامل نمیشد در تاریخ ۲۸ اسفند سال ۱۳۴۰ دولت آمریکا نامهای به وزارت امور خارجه ایران نوشت: «شرایط موجود، وضعیت کارمندان مستشاری امریکا را روشن نمیکند. برای حل این مسئله، پیشنهاد میشود که این کارمندان از مزایا و مصونیتهای کارمندان اداری و فنی امضا شده در کنوانسیون سازمان ملل دربارهٔ روابط دیپلماتیک در تاریخ ۱۸ آوریل ۱۹۶۱ بهرهمند شوند.»
امینی به این نامه پاسخی نداد و بعد از اینکه علم نخست وزیر شد به آمریکاییها قول داد که حتماً به این مسئله رسیدگی میکند.
علم در تاریخ ۲۵ دی ماه سال ۱۳۴۲ قانون اجازه استفاده مستشاران آمریکایی در ایران از مصونیتها و معافیتهای قرارداد وین را که برای کارمندان اداری و فنی نوشته شده بود به مجلس سنا برد. در همین ایام علم از نخست وزیری کنارهگیری و منصور جایگزین او شد. این طرح بدل به یکی از طرحهای پُرتنش مجلس شورای ملی شد.
میلانی درباره فضای جلسات و استراتژی منصور برای تصویب این طرح مینویسد: «در طول مذاکرات پرتنش، حسنعلی منصور در مجلس حضور داشت. در جواب مـخالفان لایـحه بـه این نکته اشاره میکرد که طراح اصلی لایحه و از مدافعان اصلی آن، عـلم بـود، به علاوه وقتی جلسه متشنج شد منصور به قصد آرام کردن فضا و ساکت کردن مخالفان، آشکارا و بـه عـمد بـه آنان در مورد لایحه دروغ گفت. در این زمینه به روزنامهنگارانی که پرسشهایی در این بـاب طـرح مـیکردند، دروغ میگفت.
وقتی یکی از خبرنگاران از او پرسید که آیا طرح لایحه صرفا شامل حال مستشاران نظامی اسـت یا آنکه خانواده آنان را نیز در بر میگیرد، منصور وانمود کرد که سخت خشمگین شـده و بـا لحن معترض و حقبهجانب تأکید کرد که اینگونه شایعات، همه کار مغرضین و ستون پنـجم بـیگانگان اسـت. درعینحال افزود که: «وابستگان و مستشاران غیر فنی شامل مصونیت نیستند و مهمتر از هه اینکه ایـن مـصونیتها، صرفا ناظر بر اقداماتی است که در طول ساعات اداری انجام میدهند... دروغهای مصلحتی او سفارت آمریکا در ایران را یکسره نگران کرد... مسئله را از طریق رسمی با دولت ایران در میان گذاشتند و ناصر یگانه که در آن زمـان وزیـر مشاور بود، در پاسخ از طرف دولت منصور اعلان کرد که: «دولت در مورد شمول و مـفاد لایـحه هـیچ شک و تردیدی ندارد، اما نخستوزیر به علل سیاسی، لازم دانست که در بیانات خود چنین وانمود کـند کـه شـمول لایحه محدود است.»
این طرح سرانجام با ۷۴ رای موافق در برابر ۶۱ رای مخالف تصویب شد. احمد میرفندرسکی معاون وقت وزارت خارجه درباره اعلام کرد مستشاران آمریکایی در ۳۸ کشور از جمله یونان و کشورهای عضو ناتو خدمت میکنند و در تمامی آن کشورها این قانون شامل حال آنها میشود.
یکی از قسمتهای مناقشه برانگیز مصوبه پاراگراف ۳۷ آن بود که طبق این پاراگراف کنوانسیون وین مانع رسیدگی دادگاههای کشور میهمان یا پذیرنده به جرائم فردی و پرداخت غرامت مستشاران نمیشود به شرط ان که جرم بیرون از محدوده خدمت نظامی آنان باشد.
مظفر بقایی صورت مذاکرات مجلس را از اداره تند نویسی مجلس به دست آورد و با انتشار جزوهای تحلیلی با عنوان «هست یا نیست» که در اول آبان ۱۳۴۳ منتشر کرد این قانون را از قانون ترکمنچای خفتبارتر دانست.
همین قانون بود که خشم آیتالله خمینی را برانگیخت. تصویب این قانون به شکل علنی و عملی پای روحانیت انقلابی به رهبری آیتالله خمینی را به عرصه سیاست کشور باز کرد.
آیتالله خمینی در سخنرانی معروف خود در چهارم آبان سال ۱۳۴۳ درباره دولت منصور گفت: «در تمام دولتها به یاد نمیآورم دولت بی حیثیتی تصویبنامهای از این ننگینتر و موهنتر قانون کرده باشد. این مجلسیها به ضد اسلام رای دادند. به ضد قرآن رای دادند. رای اینها غیرقانونی است. رای اینها مخالفت نظر ملت مسلمان است. وکلای مجلسی دیگر وکیل ملت نیستند. وکیل سرنیزه هستند. رای آنها در برابر ملت ارزش ندارد. در برابر قرآن و اسلام هم ارزش ندارد؛ و وای به حال اجنبیها اگر از این رای کثیف سوءاستفاده بخواهند بکنند.» این نطق پرشور در نهایت باعث دستگیری و تبعید آیتالله خمینی در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ به ترکیه شد.
ترور حسنعلی منصور
به گزارش رویداد۲۴ حسنعلی منصور در تاریخ یک بهمن سال ۱۳۴۳ به ضرب گلوله جوانی بنام محمد بخارایی به قتل رسید. میلانی درباره ویژگیهای ضارب مینویسد: «ضارب محمد بخارایی نام داشت. هفده ساله بود و دانشآموز دبیرستان. یک جلد قرآن و تصویری از آیتالله خمینی در جیب داشت. ضاربین منصور در دادگاه بیپروا در مورد انـگیزه قتل سخن میگفتند. مدعی بودند منصور تقاص بیحرمتی به مرجع تقلیدشان، آیت اللّه خمینی را پس میداد.»
ساواک، اما درباره حال و هوای مردم پس از ترور منصور در اسناد خود مینویسد: «در محافل مذهبی شهرت دارد که از طرف مقامات انتظامی و دولت به وعاظ توصیه شده که در مجالس سـوگواری ایـام ماه مبارک رمضان برای سلامت آقای نخستوزیر دعا کنند، ولی چون اکثریت مردم عامی که معمولا در این قبیل مجالس شرکت میکنند با دولت نظر موافق ندارند اکثریت وعاظ از دعا کردن در ایـن مـجالس خودداری مینمایند.»
آیت اللّه عاملی از روحانیون معروف تهران میگفت: توقع دولت از وعاظ، عاقلانه نیست برای اینکه در دو سال اخیر روحانیت را کاملا تضعیف کردهاند و دعا کـردن بـرای عاملین این تضعیف کار صحیحی نیست.»
درباره ترور منصور روایتهای مختلفی وجود دارد. اینکه اصل ترور کار هیات موتلفه اسلامی بوده قطعی است. اما تشکیک اصلی در چگونگی تهیه اسلحه و فتوای شلیک به منصور است.
اسدالله بادامچیان تهیه اسلحه را کار هاشمی رفسنجانی میداند. او در مصاحبهای تلویزیونی عنوان کرد: «وقتی قرار شد کار مسلحانه کنیم... توانستیم هفت سلاح کمری و فشنگ تهیه کنیم و آن زمان فکر میکردیم خیلی اسلحه داریم. یکی از این اسلحهها را که حسنعلی منصور با آن به درک فرستاده شد، آقای هاشمی رفسنجانی داد.»
این ادعایی بود که بادامچیان برای اولین بار مطرح کرد. پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک هم در کتاب در دامگه حادثه به این موضوع اشاره دارد: «هیات موتلفه از بقایای فدائیان اسلام بود و در آن محمد مهدی حاج ابراهیم عراقی، کارگردان بود که آیتالله خمینی هم خیلی به وی افتخار میکرد و هاشمی رفسنجانی هم با آنها رابطه داشت. مثلا همین اسلحهای که با آن، منصور را کشتند، هاشمی رفسنجانی داده بود.»
ناطق نوری هم در بخشی از خاطرات بدون اینکه اشارهای به ماجرای اسلحه کند گفته است: «آقای هاشمی کسی است که پیشکسوت است، کسی است که در حمله مسلحانه ضد آمریکایی آن موقع حضور داشته است.»
این ادعا بلافاصله تکذیب شد و عبدخدایی هم در مصاحبهای با روزنامه قانون اعلام کرد اسلحه را از محمد مهدی عراقی که مدعی بود آن را از نواب گرفته تهیه کردهاند و در ضمن اشاره کرده ممکن است عراقی مسئله را اینگونه عنوان کرده که مشکلی برای کسی به وجود نیاید.
هاشمی در زمان حیاتش درباره ترور منصور گفته بود: «در این مورد چیزهای مختلف نقل شده. من خودم در جریان نبودم که از که فتوا گرفتند. فقط وقتی ما را بازداشت کردند سرهنگ مولوی رییس ساواک تهران که خیلی خشن بود از روی کاغذ چند اتهام برای من خواند. مثلا گفت میخواستی نعمت الله نصیری رو ترور کنی و پول میدادی به خانواده زندانیان و فتوای قتل منصور را از آیتآلله میلانی گرفته بودی که دروغ بود.»
هاشمی همچنین درباره اسلحه داشتن حزب موتلفه میگوید: «درباره اسلحه هم من نمیدانم. گروه موتلفه اسلحه داشتند. اینطور نیست که بگوییم همین یک اسلحه را داشتند و از شخص مشخصی گرفتند. مرحوم عراقی گفته بود که از نواب گرفته، اما این را هم شما نمیتوانید حقیقی فرض کنید، چون کسانی که لو میرفتند سعی میکردند شخص حقیقی را لو ندهند و ساواک را گمراه کنند.»
بادامچیان البته بر نظر خود پافشاری کرد و از ملاقات خودش و عسگراولادی در زمان حیات هاشمی سخن به میان آورد: «مرحوم حاج حیدری گفته که اسلحهاش را که شما داده بودید و آقای هاشمی با خنده گفت اگر الان شما این را بگویید من تکذیب میکنم و من گفتم تا شما زنده هستید آن را نخواهیم گفت.»
مسئله دیگر درباره فتوای ترور منصور بود. برخی از آیتالله میلانی برخی آیتالله خمینی و عدهای هم آیت الله مرتضی مطهری را صادر کننده مجوز برای این عمل میدانند.
محمد نبی حبیبی دبیرکل سابق حزب موتلفه درباره ترور منصور به فارس گفته است: «پس از جلسهای ۱۸ ساعته به این نتیجه رسیدند که باید اقدام مسلحانه انجام شود»
حبیبی گفته «شهید مطهری که عضو شورای روحانیت موتلفه بود با توجه به وجود شرایط استبداد در کشور، ذلت اربابان رژیم در مقابل بیگانگان، وجود جو رعب و یاس در بین مردم به این نتیجه رسیدند که دیگر سخنرانی و مقاله دادن نتیجه نمیدهد و نیاز به کار مسلحانه است. از این رو شهید مطهری اظهار کردند باید چند نفر از سران رژیم شاه به خاک بیفتند تا این جو شکسته شود. برای مجوز شرعی این حرکت سران حزب موتلفه به مشهد و نزد مرحوم آیتالله میلانی رفتند و با ارائه تحلیلهای فضای موجود آیتالله میلانی فتوا به اعدام انقلابی سران رژیم شاه دادند و گفت اگر به خود شاه دسترسی داشتید میتوانید شلیک کنید، از این رو منصور با اقدامات شجاعانه اعضای موتلفه اسلامی در اول بهمن ۱۳۴۳ به سزای اعمال ننگین خود رسید. پس از مرگ منصور وقتی از شهید بخارایی پرسیده شد چرا به گلوی او شلیک کردی گفت خواستم گلویی که به مرجع تقلیدم اهانت کرده است را هدف بگیریم»
عسگراولادی هم بعدها در گفتوگویی تلویزیونی درباره این اقدام عنوان کرد: «شهید صادق امانی و یارانش از من خواسته بودند که از امام فتوا بگیرم و امام فتوا ندادند و با اعدام حسنعلی منصور موافقت نکردند؛ چون از آیتالله میلانی، آیتالله مطهری و آیتالله فومنی فتوای اعدام را گرفته بودند، باز هم من را نزد امام فرستادند تا از ایشان بخواهم نهی خودشان را از این کار بردارند. اما امام باز فرمودند که این کار مفید نیست.»
ابوالفضل توکلی بینا در گفتگو با ماهنامه مدیریت ارتباطات درباره ترور منصور گفته است: «در مورد ترور منصور در منزل آقای میرمحمد صادقی یک جلسهای گذاشتیم که ۱۸ ساعت طول کشید. در این جلسه قرار بود در مورد ماجرای ترور منصور تصمیمگیری شود. امام هم به ترکیه تبعید شده بودند. شورای مرکزی مؤتلفه همگی در جلسه بودند. مرحوم مطهری هم گفته بودند تا سه نفر از سران این حکومت از بین نرود، کاری پیش نمیرود. ما به این جمعبندی رسیدم که چند نفر مفسد فیالارض هستند. یکی، نصیری ساواک و دیگری حسنعلی منصور که لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرده بود.»
هاشمی هم بعدها به شکل تلویحی این مسئله را تایید کرد و در مراسمی که به مناسبت شهادت مرتضی مطهری برگزار شد گفت: «آیتالله مطهری در یک حرکت سری، فتوای ترور منصور را داده بودند و این خیلی سری بود. من هم آن روز [اول بهمن ۱۳۴۳، روز اجرای عملیات ترور منصور] به مدرسه مروی رفتم و قیافه آقای مطهری را دیدم. هیچگاه از ایشان این خوشحالی و خندههای بیاختیار را ندیده بودم، طوری که میدانست موفق بوده و کار اصیلی انجام شده است. اگر من حالتهای مختلف ایشان را کنار هم بگذارم، حدس قوی میرود که آقای مطهری فتوای این ترور را داده است.»
در پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی هم درباره این ماجرا نوشته شده: «پس از تبعید حضرت امام به ترکیه، یاران مؤتلفه پس از کسب اجازه از آیتالله مرتضی مطهری و اذن آیتالله العظمی سیدمحمد هادی میلانی، تصمیم به ترور انقلابی حسنعلی منصور نخستوزیر سرسپرده شاه گرفتند.» ترور منصور نشانگر این موضوع بود که حتی مبارزین اسلامی هم که پیش از این بیشتر بر فعالیت فرهنگی علیه رژیم شاه متمرکز بودند به فعالیت مسلحانه روی آوردند و احساس کردند مبارزه مسالمتآمیز با شاه فایده چندانی ندارد و برای تغییر باید به اقدام عملی روی آورد.
به گزارش رویداد۲۴ حسنعلی منصور قرار بود نماد و نماینده دوره جدید حکومت محمدرضا شاه باشد. تکنوکراتی غربگرا، تحصیلکرده و وفادار به رژیم پهلوی که بنا بود ایران نوین را زیر سایه محمدرضا شاه بسازند. منصور، اما ناخواسته باعث شد حضور انقلابیون اسلامگرا در صحنه سیاست کشور تسریع شود و آنان را بدل به یک رقیب جدی برای چپگرایان کرد تا جایی که بیژن جزنی در دهه چهل در زندان در این باره بنویسد که آیتالله خمینی توانایی این را دارد که نهضت مبارزاتی علیه رژیم پهلوی را از دست چپگرایان خارج کند.
ترور منصور را میتوان نقطه آغاز وقایعی دانست که در نهایت به انقلاب اسلامی ختم شد و از آن جهت حائز اهمیت است که به اسلامگرایان قدرتی بخشید تا بتوانند با تکیه بر همین قدرت به تدریج چپگرایان را از صحنه مبارزه کنار بزنند و خود بدل به محور اصلی مبارزات شوند.
منابع:
معمای هویدا/ عباس میلانی/ نشر اختران
هویدا به روایت اسناد ساواک/ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی
ظهور و سقوط پهلوی خاطرات تیمسار حسین فردوست/ عبدالله شهبازی/ مؤسسهٔ اطلاعات و مؤسسهٔ مطالعات و پژوهشهای سیاسی
سایت تاریخ ایرانی
آرشیو روزنامه اطلاعات
مجله مطالعات تاریخی شماره ۵ زمستان ۱۳۸۳
سایت بی بی سی فارسی
منابع:
معمای هویدا/ عباس میلانی/ نشر اختران
هویدا به روایت اسناد ساواک/ انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی
ظهور و سقوط پهلوی خاطرات تیمسار حسین فردوست/ عبدالله شهبازی/ مؤسسهٔ اطلاعات و مؤسسهٔ مطالعات و پژوهشهای سیاسی
سایت تاریخ ایرانی
آرشیو روزنامه اطلاعات
مجله مطالعات تاریخی شماره ۵ زمستان ۱۳۸۳
سایت بی بی سی فارسی
آلبوم تصاویر حسنعلی منصور
فرزندان حسنعلی منصور
امیر عباس هویدا در مراسم تشییع حسنعلی منصور
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط