چرا سیاست خارجی آمریکا نامناسب است؟
تنها موردی که رهبران آمریکا به آن توجه دارند، نحوه دیده شدن در تلویزیون، توییتر یا در زمان انتخابات است.
رویداد۲۴ استفان والت، نظریه پرداز برجسته روابط بین الملل در فارین پالیسی نوشت: در آخرین مقالهام، ویژگیهای مرگ مغزی سیاست خارجی دولت ترامپ نسبت به خاورمیانه و به ویژه ایران را شرح دادم و تأکید کردم که دولت استراتژی منسجم و مشخصی ندارد.
آنچه ما در عوض یک رویکرد منسجم به کار گرفتیم یک نوع زورگویی وحشیانه است، که توسط رئیسجمهوری نادان کشور اعمال میشود. رئیس جمهور دونالد ترامپ پس از گذشت نزدیک به سه سال فعالیت، توانسته خطر جنگ را به شکل بی سابقهای افزایش دهد. او ایران را وادار به خروج تدریجی از توافق هستهای کرد و عراق را هم تحریک نمود تا از آمریکا بخواهد این کشور را ترک کند. رفتار دولت آمریکا با دیگر کشورها از متحدان اروپاییاش تا روسیه و چین هم تعریفی ندارد. دولت ترامپ امروز این مساله را روشن کرده که به نظرش ترور مقامات خارجی ابزاری قانونی برای سیاست خارجی است و جنایتکاران جنگی باید به هر قیمتی به قتل برسند، رویکردی که احتمالاً دولتهای متخاصم هم از آن استقبال و تقلید کنند.
بیشتر بخوانید:
آیا ترامپ ۵ روز قبل از ترور سردار سلیمانی، این خبر را در یک مهمانی فاش کرده بود؟
در همین حال، ترامپ بیشتر سه سال گذشته را به توهین به متحدان اصلی آمریکا در اروپا و همچنین تهدید به خروج از ناتو سپری کرده است. این در حالی است که مقامات آمریکا در کمال تعجب سعی میکنند در موضوعات مختلف مثل تحریم خرید تجهیزات دیجیتالی هوآوی به متحدان خود فشار بیاورند، همان متحدانی که احترامی از سوی واشنگتن دریافت نمیکنند. دیپلماتهای چینی که به دنبال حفظ منافع هوآوی هستند، سریعا توانستند از اشتباهات مکرر ترامپ استفاده کنند و به مقامات اروپایی گفتند که خیلی بیشتر از آمریکا متعهد به چند جانبهگرایی و باز بودن فضای فناوری هستند. چینیها همچنین مدام بر حمایت خود از توافق نامه اقلیمی پاریس تاکید میکنند، همان توافقنامهای که ترامپ به شکل احمقانهای از آن خارج شد. به گفته جولیان اسمیت از صندوق آلمانی مارشال، چینیها با شجاعت شروع به مطرح ساختن این ادعا کردند که کشور آنها احترام بیشتری برای ارزشهای اروپایی قائل است تا آمریکاییها. آنها همچنین مدام به مخاطبان اروپایی یادآوری میکنند که برخلاف آمریکا، چین به طور کامل به توافق اقلیمی پاریس پایبند است.
درست در شرایطی که نقش سیاست خارجی آمریکا در حال افول است، پکن روز به روز بر نقش خود میافزاید. در حال حاضر چین سفارتخانهها، کنسولگریها و پستهای دیپلماتیک بیشتری از آمریکا دارد. به گفته ویلیام برنز، معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا، ما وارد دورهای با یک چشم انداز بین المللی به شدت رقابتی شدهایم که در آن دیپلماسی بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد... چین این موضوع را درک کرده و به سرعت ظرفیت دیپلماتیک خود را گسترش میدهد. برعکس، آمریکا قصد ترک دیپلماسی را کرده است. در دنیای امروز و آینده دیپلماسی صبورانه و متعهد به اندازه نیروهای نظامی اهمیت دارد.
اکنون ترامپ به جای خروج سنجیده و تدریجی از خاورمیانه و بازگشت به رویکرد متعادل آمریکا از پایان جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد، اجازه داده که برخی کشورهای منطقه، تجار ثروتمند و مشاوران شیطانیاش او را به سمت یک درگیری بیهوده با ایران سوق دهند. اکنون مقامات چینی در پکن از این رویکرد اشتباه ترامپ لبخند بر لب دارند.
با وجود این واقعیت که چین مهمترین چالش سیاست خارجی آمریکا در کنار موضوع تغییرات اقلیمی است، ترامپ و دولتاش یک سری سیاستهایی را دنبال کردهاند که به نظر میرسد بیش از هرکس به نفع چینیها است.
اما این خبر خیلی هم بد نیست، گرچه دولت ترامپ ممکن است هیچ راهبردی نداشته باشد، اما این مشکل برای مدت زیادی نمیتواند، ادامه یابد. بیل کلینتون تصور میکرد آمریکا میتواند ناتو را به سمت شرق گسترش دهد و ضمن پیشروی در جهان با عواقب منفی آن رو به رو نشود. جورج دبلیو بوش معتقد بود که پایان دادن به استبداد و شر تا ابد باید هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا باشد و فکر کرد ارتش آمریکا میتواند به سرعت خاورمیانه را به دریایی از دموکراسیهای طرفدار آمریکا تبدیل کند. البته کلینتون خوش شانستر از بوش بود، چرا که حداقل پیامدهای منفی اقدامات وی تا زمان حضور او در قدرت علنی نشد. به هر حال هیچکدام از اقدامات این دو رئیس جمهور آمریکا این کشور را در موقعیت جهانی قوی تری قرار نداد.
باراک اوباما دید واقع گرایانه تری نسبت به قدرت آمریکا داشت و ارزش بیشتری هم برای دیپلماسی قائل بود، اما او هم نسبت به کاهش نقش نظامی آمریکا در خارج کم کاری کرد و به نوعی از ادامه حضور این نیروها حمایت میکرد. اوباما در سال ۲۰۰۹ سربازان بیشتری را به افغانستان اعزام کرد، از تغییر رژیم در لیبی و سوریه حمایت کرد و قتلهای هدفمند تروریستها را با هواپیماهای بدون سرنشین یا نیروهای عملیات ویژه گسترش داد. دولت وی نتوانست واکنش روسیه نسبت به تلاشهای غرب برای نزدیک کردن اوکراین به اتحادیه اروپا و ناتو را پیشبینی کند و وی ثابت کرد که قادر به متحد کردن کشور در پشت رویکرد خود برای تغییر اوضاع با ایران نیست. همچنین فراموش نکنیم که ارتش آمریکا تنها در سال پایانی ریاستجمهوری اوباما ۲۶ هزار بمب را در هفت کشور مختلف فرو ریخت.
اما حالا چه خبر است؟ چه زمانی آمریکا تا این حد بدون استراتژی عمل کرده است؟ سیاست خارجی ترامپ به شدت چالش برانگیز است که باعث میشود گاه اشتباهات اجتناب ناپذیری از آن سر بزند. به طور کلی ناتوانی در تفکر استراتژیک به سختی وارد دی انای آمریکا میشود، دولت ترومن پس از جنگ جهانی دوم با چالشهای بزرگی روبرو شد، اما با اجرا برنامه مارشال، ناتو و مجموعهای از اتحادهای دوجانبه در آسیا و مجموعهای از نهادهای اقتصادی که به خوبی در خدمت آمریکا و متحدان آن بودند، از پس کار برآمد. دولت بوش اول نیز استراتژی تقریبا مطلوبی داشت.
بخشی از مشکل امروز جایگاه قابل توجه هژمونی است که آمریکا از زمان پایان جنگ سرد از آن برخوردار بوده است. از آنجا که آمریکا بسیار قدرتمند، ثروتمند و امن است زیاد از عواقب اقدامات خود آسیب نمیبیند و این دیگران هستند که بیشترین هزینه را بابت این اشتباهات میپردازند.
این عدم تاثیر سیاست خارجی در داخل توضیح میدهد که چرا آمریکاییهای کمی هستند که به آنچه در خارج از کشور رخ میدهد، توجه کنند. به گفته دایان هسن اکثر رأی دهندگان آمریکایی به سیاست خارجی اهمیتی نمیدهند و این یک مشکل است. سایر نظرسنجیهای اخیر در آمریکا نیز بر این امر صحه میگذارند که سیاست خارجی در صدر اولویتهای مردم نیست.
نکته دیگر اینکه آمریکاییها همیشه خود را الگویی برای دیگران میدانند و پیروزی در جنگ سرد نیز این اعتقاد را در آنها تقویت کرده است. علاوه بر این، آنها همچنین این اعتقاد را داشته و دارند که همه دنیا باید به نظم آمریکایی بپیوندند.
از طرفی ویژگیهای اصلی سیستم دموکراتیک آمریکا نیز تدوین و اجرای سیاست منسجم امنیتی خارجی و ملی را دشوارتر میکند. وقتی بیشتر مردم بی تفاوت هستند، روند سیاستگذاری آسانتر توسط لابیهای داخلی و خارجی صورت میگیرد آن هم به ویژه در عصری که پول نقشی اساسی را در سیاست ایفا میکند.
همانطور که در مقاله قبلی خود گفتم، به نقطهای رسیدهایم که سیاست امنیت خارجی و ملی در آمریکا بیشتر شبیه به هنر عملکرد اشخاص است. نتایج اقدامات ۀمریکا به هیچ عنوان در درون کشور تاثیرگذار نیست. تنها موردی که رهبران آمریکا به آن توجه دارند، نحوه دیده شدن در تلویزیون، توییتر یا در زمان انتخابات است. از آنجا که آمریکا هنوز بسیار قدرتمند و امن است، احتمالاً میتواند برای مدتی همچنان این راه را طی کند. البته فقط برای مدتی نه تا ابد.
در همین حال، ترامپ بیشتر سه سال گذشته را به توهین به متحدان اصلی آمریکا در اروپا و همچنین تهدید به خروج از ناتو سپری کرده است. این در حالی است که مقامات آمریکا در کمال تعجب سعی میکنند در موضوعات مختلف مثل تحریم خرید تجهیزات دیجیتالی هوآوی به متحدان خود فشار بیاورند، همان متحدانی که احترامی از سوی واشنگتن دریافت نمیکنند. دیپلماتهای چینی که به دنبال حفظ منافع هوآوی هستند، سریعا توانستند از اشتباهات مکرر ترامپ استفاده کنند و به مقامات اروپایی گفتند که خیلی بیشتر از آمریکا متعهد به چند جانبهگرایی و باز بودن فضای فناوری هستند. چینیها همچنین مدام بر حمایت خود از توافق نامه اقلیمی پاریس تاکید میکنند، همان توافقنامهای که ترامپ به شکل احمقانهای از آن خارج شد. به گفته جولیان اسمیت از صندوق آلمانی مارشال، چینیها با شجاعت شروع به مطرح ساختن این ادعا کردند که کشور آنها احترام بیشتری برای ارزشهای اروپایی قائل است تا آمریکاییها. آنها همچنین مدام به مخاطبان اروپایی یادآوری میکنند که برخلاف آمریکا، چین به طور کامل به توافق اقلیمی پاریس پایبند است.
درست در شرایطی که نقش سیاست خارجی آمریکا در حال افول است، پکن روز به روز بر نقش خود میافزاید. در حال حاضر چین سفارتخانهها، کنسولگریها و پستهای دیپلماتیک بیشتری از آمریکا دارد. به گفته ویلیام برنز، معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا، ما وارد دورهای با یک چشم انداز بین المللی به شدت رقابتی شدهایم که در آن دیپلماسی بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد... چین این موضوع را درک کرده و به سرعت ظرفیت دیپلماتیک خود را گسترش میدهد. برعکس، آمریکا قصد ترک دیپلماسی را کرده است. در دنیای امروز و آینده دیپلماسی صبورانه و متعهد به اندازه نیروهای نظامی اهمیت دارد.
اکنون ترامپ به جای خروج سنجیده و تدریجی از خاورمیانه و بازگشت به رویکرد متعادل آمریکا از پایان جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ سرد، اجازه داده که برخی کشورهای منطقه، تجار ثروتمند و مشاوران شیطانیاش او را به سمت یک درگیری بیهوده با ایران سوق دهند. اکنون مقامات چینی در پکن از این رویکرد اشتباه ترامپ لبخند بر لب دارند.
با وجود این واقعیت که چین مهمترین چالش سیاست خارجی آمریکا در کنار موضوع تغییرات اقلیمی است، ترامپ و دولتاش یک سری سیاستهایی را دنبال کردهاند که به نظر میرسد بیش از هرکس به نفع چینیها است.
اما این خبر خیلی هم بد نیست، گرچه دولت ترامپ ممکن است هیچ راهبردی نداشته باشد، اما این مشکل برای مدت زیادی نمیتواند، ادامه یابد. بیل کلینتون تصور میکرد آمریکا میتواند ناتو را به سمت شرق گسترش دهد و ضمن پیشروی در جهان با عواقب منفی آن رو به رو نشود. جورج دبلیو بوش معتقد بود که پایان دادن به استبداد و شر تا ابد باید هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا باشد و فکر کرد ارتش آمریکا میتواند به سرعت خاورمیانه را به دریایی از دموکراسیهای طرفدار آمریکا تبدیل کند. البته کلینتون خوش شانستر از بوش بود، چرا که حداقل پیامدهای منفی اقدامات وی تا زمان حضور او در قدرت علنی نشد. به هر حال هیچکدام از اقدامات این دو رئیس جمهور آمریکا این کشور را در موقعیت جهانی قوی تری قرار نداد.
باراک اوباما دید واقع گرایانه تری نسبت به قدرت آمریکا داشت و ارزش بیشتری هم برای دیپلماسی قائل بود، اما او هم نسبت به کاهش نقش نظامی آمریکا در خارج کم کاری کرد و به نوعی از ادامه حضور این نیروها حمایت میکرد. اوباما در سال ۲۰۰۹ سربازان بیشتری را به افغانستان اعزام کرد، از تغییر رژیم در لیبی و سوریه حمایت کرد و قتلهای هدفمند تروریستها را با هواپیماهای بدون سرنشین یا نیروهای عملیات ویژه گسترش داد. دولت وی نتوانست واکنش روسیه نسبت به تلاشهای غرب برای نزدیک کردن اوکراین به اتحادیه اروپا و ناتو را پیشبینی کند و وی ثابت کرد که قادر به متحد کردن کشور در پشت رویکرد خود برای تغییر اوضاع با ایران نیست. همچنین فراموش نکنیم که ارتش آمریکا تنها در سال پایانی ریاستجمهوری اوباما ۲۶ هزار بمب را در هفت کشور مختلف فرو ریخت.
اما حالا چه خبر است؟ چه زمانی آمریکا تا این حد بدون استراتژی عمل کرده است؟ سیاست خارجی ترامپ به شدت چالش برانگیز است که باعث میشود گاه اشتباهات اجتناب ناپذیری از آن سر بزند. به طور کلی ناتوانی در تفکر استراتژیک به سختی وارد دی انای آمریکا میشود، دولت ترومن پس از جنگ جهانی دوم با چالشهای بزرگی روبرو شد، اما با اجرا برنامه مارشال، ناتو و مجموعهای از اتحادهای دوجانبه در آسیا و مجموعهای از نهادهای اقتصادی که به خوبی در خدمت آمریکا و متحدان آن بودند، از پس کار برآمد. دولت بوش اول نیز استراتژی تقریبا مطلوبی داشت.
بخشی از مشکل امروز جایگاه قابل توجه هژمونی است که آمریکا از زمان پایان جنگ سرد از آن برخوردار بوده است. از آنجا که آمریکا بسیار قدرتمند، ثروتمند و امن است زیاد از عواقب اقدامات خود آسیب نمیبیند و این دیگران هستند که بیشترین هزینه را بابت این اشتباهات میپردازند.
این عدم تاثیر سیاست خارجی در داخل توضیح میدهد که چرا آمریکاییهای کمی هستند که به آنچه در خارج از کشور رخ میدهد، توجه کنند. به گفته دایان هسن اکثر رأی دهندگان آمریکایی به سیاست خارجی اهمیتی نمیدهند و این یک مشکل است. سایر نظرسنجیهای اخیر در آمریکا نیز بر این امر صحه میگذارند که سیاست خارجی در صدر اولویتهای مردم نیست.
نکته دیگر اینکه آمریکاییها همیشه خود را الگویی برای دیگران میدانند و پیروزی در جنگ سرد نیز این اعتقاد را در آنها تقویت کرده است. علاوه بر این، آنها همچنین این اعتقاد را داشته و دارند که همه دنیا باید به نظم آمریکایی بپیوندند.
از طرفی ویژگیهای اصلی سیستم دموکراتیک آمریکا نیز تدوین و اجرای سیاست منسجم امنیتی خارجی و ملی را دشوارتر میکند. وقتی بیشتر مردم بی تفاوت هستند، روند سیاستگذاری آسانتر توسط لابیهای داخلی و خارجی صورت میگیرد آن هم به ویژه در عصری که پول نقشی اساسی را در سیاست ایفا میکند.
همانطور که در مقاله قبلی خود گفتم، به نقطهای رسیدهایم که سیاست امنیت خارجی و ملی در آمریکا بیشتر شبیه به هنر عملکرد اشخاص است. نتایج اقدامات ۀمریکا به هیچ عنوان در درون کشور تاثیرگذار نیست. تنها موردی که رهبران آمریکا به آن توجه دارند، نحوه دیده شدن در تلویزیون، توییتر یا در زمان انتخابات است. از آنجا که آمریکا هنوز بسیار قدرتمند و امن است، احتمالاً میتواند برای مدتی همچنان این راه را طی کند. البته فقط برای مدتی نه تا ابد.
منبع: انتخاب
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط