تاریخ انتشار: ۰۷:۱۳ - ۱۱ مهر ۱۳۹۹
تعداد نظرات: ۸ نظر
قاسم میرزایی نکو در گفت‌وگو با رویداد۲۴ مطرح کرد؛

جزییات تازه از جلسه سال ۶۳ و مستند کودتای خزنده/ محسن رضایی برنامه ریخته بود صدای جلسه را ضبط کند و به عنوان بهانه پیش امام ببرد

قاسم میرزایی که در جریان جلسه آذر ٦٣ سپاهیان معترض با محسن رضایی حضور داشته، جزییات این جلسه که در مستندی با عنوان کودتای خزنده منتشر شد را توضیح داده و می‌گوید برنامه ریزی جلسه با محسن رضایی بوده و به بچه‌ها رودست زده شده است.

مستند کودتای خزنده

رویداد۲۴ سارا ریاضی - فرهاد فرزاد: در روزهای گذشته مستند کودتای خزنده بسیار بازتاب داشت؛ مستندی که حاوی فایل صوتی از جلسه‌ای در آذر سال ٦٣ بود که نشان می‌داد بخشی از بدنه سپاه (مخصوصا جناح چپ) با محسن رضایی مشکل دارند و حضور او در راس سپاه، به خاطر ناتوانی فرماندهی نظامی برایشان «مسئله‌» ایجاد کرده است.

از میان چهره‌های شاخصی که در این جلسه حضور داشتند، بخش عمده آنها در جریان جنگ ایران و عراق شهید شدند. از آنها که زنده ماندند، اکبر گنجی هماکنون اپوزیسیون جمهوری اسلامی است و در این‌باره صحبتی نکرده و منصور کوچک محسنی محتویات فایل صوتی را موضوعی درون‌خانوادگی خوانده که نباید درباره آن صحبت کرد و حسین دهقان اکنون مشغول فعالیت‌های انتخاباتی است و احتمالا فرصت نمی‌کند خاطرات ۴۰ سال پیش را بازخوانی کند و از نقش خود در آن ماجرا بگوید.

یکی از چهره‌های شاخصی که در این جلسه جنجالی حضور داشته، قاسم میرزایی نکو نماینده اصلاح طلب مجلس دهم است که آن زمان در اطلاعات سپاه فعالیت می‌کرده است. او در گفت‌وگویی مفصل با رویداد۲۴ درباره اتفاقاتی که منجر به جلسه آذر سال ٦٣ شد و همچنین پیامدهای آن جلسه توضیح داده است؛ اتفاقاتی که باعث شد جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب آهسته آهسته حذف شود و حامیان آیت الله راستی کاشانی در جناح راست قدرت بگیرند. ناگفته‌ها و جزییات این جلسه معروف که بعد از ۴۰ سال هنوز جنجالی است، را در این گفت‌وگو بخوانید.

فایل صوتی جلسه نیروهای سپاه با محسن رضایی

داوود کریمی اصلا استراتژی و تاکتیک محسن رضایی را هم قبول نداشت

برنامه‌ریزی جلسه را خود محسن رضایی انجام داد تا بهانه دستش باشد

از جلسه آذر سال ٦٣ فیلمبرداری هم شد

تا جلسه تمام شد، محسن رضایی نوار را در جیبش گذاشت و رفت

بچه‌ها از محسن رضایی رو دست خوردند

جناح راست سازمان مجاهدین از اینکه بهزاد نبوی به بچه‌ها آموزش عقیدتی می‌داد، لجشان گرفته بود

*اخیرا فایل صوتی از جلسه آذر سال ٦٣ منتشر شد که در آن گروهی از فرماندهان سپاه انتقاداتی به محسن رضایی مطرح می‌کنند. از جزییات آن جلسه موردی خاطرتان هست که توضیح بدهید؟

جلسه‌ای که منجر به ضبط نوار و فیلمبرداری در تاریخ ٥ آذر ١٣٦٣ بود. این جلسه در پادگان منطقه ۱۰ سپاه تشکیل شد که آن زمان من در بخش آموزش سپاه بودم. اگر بخواهم به دلایل برگزاری آن جلسه اشاره کنم، قدری باید به عقب‌تر بازگردم. بعد از عملیات خیبر تعداد زیادی شهید داده بودیم. مثلا محسن رفیقدوست می‌گفت ما هر شب یک گردان خرج داریم. معنای این جمله این بود که ما کلی تلفات داریم. برای ما هم این سوال مطرح بود که چرا بچه‌ها باید خرج بشوند؟ این چه مدیریتی است؟

در عملیات خیبر بعد از گرفتن جزیره شمالی برای باز کردن محور طلائیه هر شب یک گردان به خط می‌زد (با کلی تلفات) که شاید به هدف برسند، اما عراق همه توان خودش را گذاشت که محور بغداد بصره تصرف نشود که البته این ماجرا بحث زیادی دارد.

بعد از این عملیات همه شاکی بودند. در عملیات خیبر من هم مجروح شدم. آن زمان شرایطی پیش آمد که با چند نفر از بچه‌های لشگر به دیدار آقای هاشمی برویم، من هم با دست گچ گرفته در آن جلسه رفتم و با بقیه بچه‌ها از مشکلات جبهه و عملیات خیبر برای ایشان گفتیم. احساس می‌کردیم گزارش‌ها درست به ایشان داده نمی‌شد. وقتی اصطلاح «خرج کردن» را برای آقای هاشمی مطرح کردیم، ایشان پاسخ دادند که حالا رفیقدوست یک چیزی گفته، اما خیلی متاثر شد؛ و برای همه مسائل قول پیگیری داد.

این تفکر در تمام رده‌های مختلف از سطح لشکر و تیپ رسول الله مطرح بود و اغلب می‌گفتند چرا اینقدر شکست می‌خوریم. بین عملیات خیبر (اسفند ١٣٦٢) تا بدر (اسفند ١٣٦٣) خیلی فاصله بود و در این فاصله چند بار بچه‌ها در خواست کردند با آقا محسن (رضایی) جلسه داشته باشند.


بیشتر بخوانید: سردار داوود کریمی فرمانده معترض محسن رضایی در مستند کودتای خزنده کیست؟


*برای اینکه این جلسه برگزار شود، چه کسانی بیشتر از همه پیگیری کردند؟

شهید حسن بهمنی، کاظم [رستگار] و .. که صدای آن‌ها در رکورد شنیده می‌شود، لیدر جلسه بودند. وقتی حاج داوود [کریمی] فرمانده سپاه تهران یا همان منطقه ده شد، این تیپ بچه‌های خالص عملیاتی دورش جمع شدند. این‌ها با تشریفات و درجات سپاه زاویه داشتند و همه دور حاج داوود جمع شده بودند.

حاج داوود هم واقعا معرکه بود. کاریزما داشت؛ نهج البلاغه را حفظ بود؛ روی قرآن به شدت تسلط داشت؛ در جریان ترور‌ها و عملیات‌های کور سازمان مجاهدین خلق او بود که تهران را جمع کرده بود و گشتی برای امنیت تهران راه انداخت و خلاصه خیلی اقدامات مهمی انجام داد.

وقتی داوود کریمی را جابجا کردند و آقای مبلغ آمد، بچه‌ها خیلی ناراحت بودند و مدام اعتراض می‌کردند و اعتراض‌ها آنقدر بالا گرفت که در نهایت آقا محسن قبول کرد با بچه‌های معترض جلسه‌ای بگذارد.

*دلیل کنار گذاشته شدن داوود کریمی چه بود؟ محسن رضایی در همان رکورد می‌گوید داوود کریمی ٢٥٠ کیلومتر پدافند را ول کرده رفته و به همین دلیل او را کنار گذاشته‌اند. این صحت داشت؟

حاج داوود حرف داشت و شفاف هم بود. او استراتژی و تاکتیک آقا محسن را اصلا قبول نداشت. البته باز هم با حکمی که به او داده می‌شد، عمل می‌کرد. حاج داوود همواره مرد پروژه‌های سخت بود. امام که فوت کرد سالگرد عملیات مرصاد بود و خطر عظیمی متوجه کشور بود و احتمال می‌رفت که باز عراق حمله کند. یک سری حرکات ایذایی هم در مرز‌ها انجام شد بنابراین آقای هاشمی از حاج داوود خواست به منطقه بیاید و موضوع را جمع کند.

عمده اختلافات بر سر نوع فرماندهی بود. حاج داوود از فرماندهی دستور نمی‌گرفت. کلا زیر بار آداب و ترتیب نبود! البته همان زمان انعکاس بیرونی اختلافات این بود که حاج داوود به اصطلاح حامی آقای منتظری است و به خاطر خط فکری کنار گذاشته شده است.

محسن با برنامه به جلسه آمد و دلیلی نیاز داشت که به امام بگوید از فرمان او سرپیچی می‌کنند

* چطور شد محسن رضایی قبول کرد در جلسه حضور پیدا کند؟

اولین جلسه برنامه‌ریزی شد اما آقا محسن در دفتر آقای مبلغ فرمانده سپاه منطقه با اعتراضات زیادی روبرو شد که وعده جلسه دیگر را داد. بعد این جلسه که نوار ضبط آن منتشر شده، تشکیل شد. من به عنوان کسی که در جلسه حضور داشتم  این تحلیل را داشتم که آقا محسن با برنامه و هدف به جلسه آمده بود. چرا که دليلي نیاز داشت که نزد امام ببرد و بگوید عده‌ای از فرمان او سرپیچی می‌کنند.

اصلا بگذارید این گونه بگویم که کسی که اجازه داد جلسه ضبط شود خود ایشان بود. هیچکس اجازه نداشت ضبط کند. در آن جلسه به همه هم اطلاع داده بود هیچ کس حق ضبط ندارد. البته این جلسه فیلمبرداری هم شد که احتمالا حالا که صوت آن منتشر شده، مدتی بعد فیلم آن هم منتشر شود.

محسن رضایی برنامه ریزی کرد بچه‌ها حرف‌هایشان را بزنند تا بتواند از این طریق نظر امام را جلب کند

مدیریت جلسه بر عهده آقای حسین دهقان [وزیر دفاع دولت اول روحانی] مسئول ستاد بود. بعد از جلسه خودم شاهد بودم که آقا محسن نوار را گرفت و با خودش برد. بنابراین فکر می‌کنم برنامه‌ریزی از سوی خود محسن انجام شده بود تا بچه‌ها همه حرف‌هایشان را بزنند و او بتواند از این طریق نظر امام را جلب کند. به واحد اطلاعات منطقه هم گفته بودند عکس و فیلم و گزارش تهیه کنند.

مستند کودتای خزنده

*اعتراضات بر سر چه بود؟

بحث اصلی این بود که آقا محسن مدیریت لازم برای اداره و فرماندهی جنگ را ندارد و دشمن دارد نیرو‌های ما را قیچی می‌کند. آن زمان حتی گفته می‌شد محسن رضایی با شهید صیاد هم اختلاف دارد؛ می‌گفتند آقا محسن با هرکس زاویه دارد، او را کنار می‌گذارد بنابراین ریشه اصلی اعتراضات به ماجرای دو سال قبل برمی‌گشت. سال ۶۱ چند روز قبل از عملیات فتح المبین (۲۴ اسفند ۱۳۶۰ در جمع سفرا و کارداران و فرماندهان هوانیروز و وزارت دفاع) پیام امام خطاب به سپاه و ارتش منتشر شد که می‌فرماید: «من عرض می‌کنم که کسانی که در رأس ارتش هستند و کسانی که در رأس سپاه پاسداران هستند موظف هستند که ارتش را و سپاه را و سایر قوای مسلح را از احزاب کنار بزنند و اگر کسی در حزب هست، باید او را از ارتش بگویند یا در آنجا یا در اینجا و همین طور سپاه پاسداران و همین طور سایر قوای مسلح باید وارد در جهات سیاسی نشوند تا انسجام پیدا بشود.»

زمانی که متن سخنرانی امام قرائت شد من در قرارگاه بودم. چند ماه شبانه‌روزی عملیات را برنامه‌ریزی و شناسایی کرده بودیم که نامه امام در قرارگاه قرائت شد.

این نامه دو شب قبل از عملیاتی به آن بزرگی (عملیات فتح المبین) قرائت شد و این فرمانده‌ها که هر کدام بعضا از جریان چپ و راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بودند قرار بود در عملیات حضور داشته باشند. اما در همان شرایط امام می‌گفت جبهه جای خط و خط بازی نیست، یا سپاه را انتخاب کنید یا بروید توی حزب.

همه افرادی که از فرمان سال ٦١ امام تمرد کردند، از جناح راست سازمان بودند

بعضی از مسؤولان سپاه فردا صبح این فرمان شرعی، سوار ماشین شدند و رفتند تهران. البته اکثرا سپاه را انتخاب کردند. آدم‌های مسأله‌دار اتفاقا کسانی بودند که حرف امام را در ظاهر گوش کردند ولی مدام در جلسات حزبی‌شان شرکت می‌کردند. این جریان هر هفته سه‌شنبه به بهانه جمکران از ستاد سوار یک اتوبوس می‌شدند و می‌رفتند نزد آقای راستی کاشانی که نماینده امام در سازمان مجاهدین انقلاب بود. حامیان راستی کاشانی معتقد بودند جریان چپ مجاهدین به انحراف رفته‌اند. می‌خواهم بگویم که این ماجراها از فروردین ٦١ و حکم امام آغاز شد و در خیبر اثرات خود را نشان داد. اعتراض بچه‌ها روی این مسائل بود.

مشکل معترضان در این جلسه در واقع این بود که کسانی که مدعی اطاعت از ولایتند چرا دارند خط و خطوط سیاسی‌شان را دنبال می‌کنند؟ همه افرادی که از فرمان سال ٦١ امام تمرد کرده بودند از جناح راست سازمان بودند.

پس اولین مشکل معترضان، حسادت و تسویه حساب طرف مقابل با کسانی بود که برای فرماندهی لیاقت بیشتری داشتند و كاربلد بودند. مسأله دوم خط و خطوط سیاسی کسانی بود که قرار بود فعالیت سیاسی را رها کنند اما خلاف فرمان امام عمل می کردند. دوستان معترض نزد  آیت الله منتظری هم می‌رفتند و درد دل می کردند و می گفتند قرار نبوده اینطوری شود و ايشان جدي مي گرفت و مرتب اقدام مي‌كرد.


بیشتر بخوانید: ماجرای کودتای خزنده و اختلافات رزمندگان سپاه با محسن رضایی/ معترضان چگونه حذف شدند؟


*اگر بخواهیم این خطوط را از نظر فکری باز کنیم، چه خطوطی وجود داشته؟ در رکورد موجود از نقش راستی و مصباح در آموزش نیرو‌های سپاه و نفوذ یک خط فکری خاص در سپاه صحبت می‌شود.

مجاهدین انقلاب دو دسته شده بودند. یک دسته راست ظاهرا با محوریت آقا محسن، ذوالقدر و... دسته دیگر چپ با نمایندگی بهزاد نبوی و الویری و البته بعدا یک جریان میانه.

جریان راستی کاشانی، مصباح یزدی را فعال کردند

در آن زمان آیت الله مصباح اصلا چهره انقلابی شاخصی نبود و هنوز نمود نداشت. حداقل ظاهرا نزدیک به امام نبود؛ جریان آقای راستی کاشانی بود که آقای مصباح یزدی را در شاخه فرهنگی فعال کرد. جلسات سه شنبه‌های جریان راست مجاهدین انقلاب در هیبت هیات ادامه داشت و در تهران هم بود ولی سعی می‌کردند مسائل فکری را در این جلسات سازماندهی کنند.

ما در بخش آموزش سپاه برای آموزش سیاسی و اعتقادی ویدئو‌هایی را ضط می‌کردیم و در مقر‌ها نمایش می‌دادیم. در آن زمان تازه ویدئو‌های بتاماکس آمده بود. ما تعدادی از این ویدئو‌ها گرفته بودیم و در مقر‌هایی که به خاطر شرایط امنیتی نمی‌شد بچه‌ها را یک جا جمع کرد، کلاس می‌گذاشتیم.

جناح راست سازمان از اینکه بهزاد نبوی به بچه‌ها آموزش عقیدتی می‌داد، لجشان گرفته بود

بحث‌های سیاسی را بهزاد نبوی و محسن رضایی درس می‌گفتند. بحث‌های عقیدتی را آیت الله جوادی آملی می‌گفت. از همان موقع این‌ها انگار لجشان گرفته بود (با خنده). می‌دیدند جناح چپ آموزش را در دست گرفته، از این رو تلاش کردند که بر بخش فرهنگی مسلط شوند. همین شد که مصباح را آوردند و به عنوان تئوریسین در یکی از این بخش‌ها گذاشتند.

از جمله کسانی که به این فرآیند کمک کردند آقای نجات (سردار زیبایی) مسئول حفاظت اطلاعات سپاه و ذوالقدر بودند که مصباح را آوردند در بخش آموزش. البته از آقای طائب هم در نوار صحبت می‌شود، اما منظورشان این آقای طائب که الان رییس اطلاعات سپاه است، نیست. منظورشان برادر همین آقای طائب است.

آیت الله مصباح جوان و اهل پویایی نبود. شهید قدوسی که رییس مدرسه حقانی بود، زمانی که دادستان کل انقلاب شد، آقای حجازی را که الان در بیت رهبری است، همه کاره خود در دفتر کرد. یعنی این تیپ افراد (نظیر مصباح یزدی) با قدوسی حشر و نشر نداشتند و تیپ‌های دیگری مثل فلاحیان دور او جمع می‌شدند.

حقانی‌چی‌هایی که در وزارت اطلاعات راه پیدا کردند، اغلب روشنفکر قلمداد می‌شدند و راست نبودند؛ لذا آن‌ها مصباح را جایی نمی‌دیدند و با او زاویه داشتند.

مصباح یزدی آنقدر مطرح نبود که بخواهد در سپاه جریان فکری داشته باشد

*ولی آقای مصباح آنقدر فعالیت داشت که در مناظره‌های اول انقلاب مثلا روبروی احسان طبری با آن دانش وسیع بنشیند.

باسواد بود؛ در حوزه مطرح بود؛ مثل سروش. تئوریسین اعتقادات اسلامی بود نه انقلابی. همین بود که که شناخته شده نبود، اما در آن ماجرا می‌گفتند، چون از نظر فکری روی مارکسیست خیلی خوب کار کرده، مناسب است که مناظره کند. در کل منظورم این است که اسم آقای مصباح خیلی مطرح نبود که بخواهد جریانی داشته باشد و خط فکری. اسم آقایان حائری شیرازی در شیراز، مدنی در ارومیه و تبریز و اشرفی اصفهانی در کرمانشاه مطرح بود، ولی اسم مصباح برای من حداقل اصلا مطرح نبود.

نام مصباح یزدی بعد در دوران ریاست جمهوری خاتمی سر زبان‌ها افتاد. یک بازی خیلی قشنگی زمان خاتمی شروع شد و مصباح را یک هفته در میان نماز جمعه سخنران پیش از خطبه دعوت و تفکر او را تبیین کردند. این ایده که اصلا حکومت اسلامی داریم و جمهوری اسلامی نداریم یا مردم هیچ حقی ندارند (نفی انتخابات)، از همانجا در آمد. هرچیزی که مخالف این ایده بود نیز کفر و شرک قلمداد شد. دور اول احمدی نژاد هم این تفکر برجسته شد، اما بعد به احمدی نژاد الهام شد که باید این‌ها را بکوبد.

بچه‌ها از محسن رضایی رودست خوردند

*به جلسه بازگردیم. بعد از جلسه چه اتفاقی افتاد که به حاشیه رانده شدن معترضان منجر شد؟

اکبر گنجی مسؤول روابط عمومی و فرهنگی منطقه ده بود. اکبر جانشین پسر آقای موحدی کرمانی بود که شهید شد. جمع کننده بچه‌ها هم اکبر گنجی بود؛ منتها من فکر می‌کنم رو دست خوردند. پیام چند روز بعد امام عجیب بود.

چند روز بعد از جلسه همه بچه‌ها در پادگان ولیعصر منتظر یک پیام تاریخی بودند و حتی به گزینه بعد از محسن رضایی برای فرماندهی سپاه فکر می‌کردند، اما در کمال ناباوری در پیام امام، اما از بچه‌ها خیلی انتقاد شده بود. همه واقعا دلخور شدند. علاقه ما به امام بسیار عجیب و باورنکردنی بود و فکر نمی‌کردیم این پیام علیه بچه‌ها صادر شود. خود من جزو کسانی بودم که همه نوار‌های امام را از قبل از انقلاب داشتم. وقتی ارشاد شروع کرد به درست کردن صحیفه امام، من و چند تن از بچه‌ها همه نوار‌ها را جمع کردیم و در مواردی حتی به خاتمی (وزیر ارشاد وقت) نامه می‌زدیم که در چه جا‌هایی اشتباه کرده است و در کتاب آن را تصحیح کنند.

مستند کودتای خزنده

محسن رضایی با نوار ضبط شده پیش امام مظلوم‌نمایی کرد

علاقه‌مندی ما به امام یک کاریزمای ساده نبود؛ ما واقعا پشت امام بودیم. همه‌ زندگیمان امام بود؛ البته اگر این فیلم و جریان جلسه را برای هر کس دیگری هم می‌بردند، همین واکنش را نشان می‌داد. شاید محسن در این جلسه مظلوم‌نمایی کرد.

*یک جایی در نوار اکبر گنجی می‌گوید این‌ها دارند مظلوم‌نمایی می‌کنند که بعدا ما را محکوم کنند.

من هم فکر می‌کنم کاملا برنامه‌ریزی شده بود. بچه‌ها واقعا ناراحت بودند، چون به شیوه مدیریت نظامی محسن رضایی انتقاد داشتند و انتقادشان را بدون تعارف می‌گفتند و هرچه بچه‌ها داد می‌زدند، محسن هیچ نمی‌گفت. چند جا هم می‌گوید این‌ها به ما مربوط نمی‌شود به امام مربوط است و اگر بگویند ما برویم می‌رویم.

بعد از معرفی محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه، عده‌ای مسئله‌دار شدند

*واقعا محسن رضایی در آن سن و سال آنقدر قدرت بازی سازی داشت؟ او همین الان این توانایی را ندارد، آن موقع چنین توان تحلیلی داشت؟

شما برادر محسن را دست کم می‌گیرید؛ ایشان باهوش بود و توان مدیریت جمعی داشت؛ محسن قبل از انقلاب و بعد از انقلاب کار اطلاعاتی کرده بود و واقعا بلد بود. همه رؤسای سپاه با هم سر خاک شهید رجایی و باهنر قسم خورده بودند که خیانت نکنند و فرد دیگری را (محمودزاده یا...) را به عنوان فرمانده سپاه معرفی کنند، اما بعد محسن رضایی را اعلام کردند. از همانجا بخشی از مدیران مسأله‌دار شدند.

وقتی رضایی فرمانده شد اغلب آنان فرماندهی او را قبول نداشتند. همه می‌گفتند چطور محسن که نظامی‌گری را نمی‌داند، می‌خواهد سپاه را اداره کند؟ اما او زرنگ بود و مخصوصا در بدنه نفوذ داشت.

من نقل قول شنیدم که بعد از جلسه اعتراضی، محسن رضایی به همراه مرحوم محلاتی نزد امام می‌رود و امام نوار که جلسه را کامل می‌بیند، با عصبانیت نامه را نوشته است. برای شما هم آن فیلم را می‌آوردند همین قدر عصبانی می‌شدید. وضعیت را ببینید؛ جنگ است! عراق یکسره حمله می‌کند و فرماندهی دارد تضعیف می‌شود. فرماندهی ضربه بخورد بدنه نمی‌ماند!

یادمان نرود این جلسه خودمانی بوده و قرار نبود ضبط شود. محسن رضایی آمد فضا را باز کرد که همه حرف‌هایشان را بزنند. حتی همه از او تشکر کردند که ما آرزو داشتیم با تو اینجوری حرف بزنیم. ابتدای جلسه یادم هست که بچه‌ها از محسن تعریف می‌کردند.

به زعم بچه‌هایی که معترض بودند نباید این جلسه منجر به آن پیام امام می‌شد و این پیام در دل بچه‌ها ماند. اما این‌ها از امام اطاعت کردند، ولی واقعا دلخور شدند و یک طوری در خود فرو رفتند.

مستند کودتای خزنده

*چطور این بچه‌های معترض همگی به حاشیه رانده شدند؟

همین پیام خودش مبنای انزوا را ساخت؛ بعد از این جلسه برداشت ما این بود که فرماندهی تغییر خواهد کرد. نقد علنی شده بود و در صبحگاه بچه‌ها سر صبحانه در این مورد حرف می‌زدند. جو به این سمت بود که رضایی دیگر فرمانده نخواهد بود و امام حتما رضایی را تغییر خواهد داد.

عملیات خیبر کلی تلفات داده بود و هر گردانی رفته بود، نصف یا یک سوم برگشت. به همه فشار زیادی آمده بود. از سوی دیگر خط فکری راست داشت می‌تازاند و تحت عنوان حفاظت اطلاعات بچه‌ها را سین جیم می‌کردند. همه این‌ها دست به دست هم داد تا اعتراضات شکل بگیرد و اتفاقا برعکس محسن از آن برای تحکیم خودش استفاده کرد. بعد از عملیات خیبر خط و خطوط نمایان شد و آقای منتظری که گوش شنوای قضایا از زاویه‌ای دیگر بود در یک نامه‌ای اسم تحولات را کودتای خزنده گذاشت.

*بعد از همین جلسه بگیر و ببند حفاظت شروع شد؟

کسی را دستگیر نمی‌کردند، ولی حفاظت دخالت می‌کرد و افراد را احضار می‌کرد. به نظرم افراد خودشان بعد از نامه امام کنار کشیدند و اصلا مسأله بگیر و ببند حفاظت اطلاعات نبود. حفاظت حد بچه‌ها نبود! بچه‌ها سعی کردند دیگر دخالت نکنند و مثلا شهید پیچک که کل جبهه غرب را می‌گرداند، وقتی شهید شد تنها یک کلت کمرش بود و با کلت رفته بود جبهه. [علیرضا] موحد دانش، [محسن] حاج بابا و [محسن] وزوایی زمان شهادت هیچکاره بودند. تک تک این بچه‌ها نمی‌توانستند جبهه را ول کنند، برای همین بعد از نامه امام هر کدام یک فرمانده گردان گیر می‌آوردند و با هماهنگی آن‌ها جبهه می‌رفتند. این بچه‌ها نمی‌توانستند جنگ را رها کنند دل بسته آن حال و هوا بودند؛ حب الوطن بود؛ بحث انقلاب بود؛ اصلا نسل امروز نمی‌داند شاه که بود و ما چطور این انقلاب و آرمان و امام را می‌دیدیم؛ و همه به خاطر اطاعت از فرمان امام سکوت کردند.

*پس شما معتقدید جریان راستی که در سپاه نفوذ کرده بود عامل حذف افراد معترض نبوده است؟

جریان راست سپاه کار خودش را دنبال می‌کرد، اما در جبهه و عملیات نمی‌توانست نقش داشته باشد. بچه‌ها اصلا حفاظت سپاه را قابل نمی‌دانستند و اگر احضار هم می‌کرد نمی‌رفتند. این‌ها خودشان عقب‌نشینی کرده بودند. بچه‌ها خودشان سمت‌های فرماندهی را‌ رها کردند و البته هنوز اول اسلام ناب و اسلام آمریکایی روحانیت (راست و سرمايه دار) و روحانیون (چپ و متمايل به ماركسيست اسلامي) در آستانه مجلس سوم نمود جدی پیدا کرد و شايد جناح چپ در نظر جامعه به امام نزديكتر ديده می‌شد! و قطعا جریان تمرد کننده از فرمان امام (حزب یا سپاه) در سپاه بیکار نبودند.

*ولی یکی از سوالات مهم جلسه این بود که برای شما فرمانده نظامی با دانش نظامی مهم است یا حفاظت. گویا تمام فرماندهانی که محسن رضایی منصوب کرده بود، متخصص حفاظت بودند نه تاکتیک‌های نظامی.

بحث در این جلسه حفاظت و کفایت بود. بچه می‌گفتند چرا عملیات لو می‌رود و نقشه عملیات دست عراقی‌ها بوده است؟ عراق از جزییات دو-سه تا عملیات ما چرا باید اطلاع می‌داشت. والفجر یکی از آن‌ها بود. بحث این بود که باید حفاظت ایجاد می‌شد، ولی وقتی حلقه حفاظت بالا می‌رود حلقه عملیاتی و اجرایی بسته می‌شود. وقتی قرار است حفاظت اطلاعات آنقدر قوی بشود و بگیر و ببند سنگین شود، بنابراین عملیات کند می‌شود. دانش و تکنیک هم داخل همین قضیه. بیشتر نگاه آقا محسن دخیل بود.

علیه بچه‌ها پرونده‌سازی می‌شد اما بچه‌ها گوش نمی‌کردند

*پرونده سازی هم علیه معترضان انجام شد؟

بله پرونده سازی می‌شد، ولی بچه‌ها گوش نمی‌کردند و جدی نمی‌گرفتند؛ وقتی طرف رده پایین‌تر بود! اصلا نمی‌دانست تفنگ را با «ت» یا «ط» می‌نویسند، چه جایی داشت!

*روایت پرونده‌سازی را اکبر گنجی می‌گوید و خیلی هم روی آن تأکید دارد که گویا حتی برای آیت الله منتظری هم پرونده سازی شده است.

من هم نمی‌گویم نمی‌کردند همه فکر تیم حفاظت جناب نجات به ویژه در ستاد کارشان همین بود، به جای اینکه جلو لو رفتن اطلاعات عملیات را بگیرند، همین کار‌ها را می‌کردند. اما تیغ شان نمی‌برید. البته بعد از جلسه کذا برای گنجی پرونده سختی درست کردند و ظاهرا تا گرفتن حکم هم جلو رفتند. با بقیه احتمالا هم می‌خواستند همينطور عمل کنند اما زورشان نرسید و مهمتر این که بچه‌ها با آن رده و محبوبيت قید فرماندهی و مسئولیت را زده بودند و به قولی نیروی آزاد و رده پايين يا بسيجي گردان‌ها بودند. رفتند برای شهادت.

*گنجی آن زمان در جبهه حضور داشت؟ آقای اسماعیل کوثری اخیرا مصاحبه کرده که گنجی اصلا در جبهه نبوده است.

اگر اشتباه نکنم آقای کوثری خود آن روز در جلسه بود و ظاهرا صحبت هم کرد و منتقد بود، خودتان از ایشان سوال کنید. اما درباره گنجی، او چند وقت بعد از همان پیام معروف امام از سپاه به ارشاد رفت. بعد هم رایزن فرهنگی ما در ترکیه شد. البته گنجی موقعی که در سپاه بود هم جنگی نبود. نمی‌دانم چقدر جبهه رفته اما مسؤول روابط عمومی و بخش فرهنگی منطقه ده بود. تبلیغات جبهه دست او بود و جلسات خرازی را او می‌رفت.

بعید می‌دانم، حتما جبهه بوده اين چه حرفي است! واقعا نمی‌شد که اصلا منطقه نرفته باشد، ولی شايد اهل تیر و تفنگ و خط مقدم نبود. بازهم من نمی‌دانم. اصلا نمی‌شد کسی توی سپاه باشد و جبهه نباشد. تنها بخشی که استثنا بود، بخشی از اطلاعات سپاه بود. من آن زمان به اکبر گنجی نزدیک نبودم ولی اطلاعاتم می‌گوید که کسانی که در ستاد فرماندهی مناطق مختلف کشور بودند، امکان نداشت سر و سری با جبهه و صف نداشته باشند.

مستند کودتای خزنده

تاریخ را پاک می‌کنند و با همین ادعا توهم ریاست جمهوری دارند

و آخرین مطلب؟

ما برداشت‌های درستی از تاریخمان نداریم؛ چه در مورد جنگ چه در مورد فرماندهان جنگ. اینها ادعایشان این است که به بهترین وجه جنگ را اداره کرده‌اند، در حالی که از اشتباهاتشان سخن نمی‌گویند؛ اشتباهاتی که گاه بدترین فاجعه‌ها را هم به دنبال داشت. آنها با پاک کردن این صفحات از تاریخ و با همین ادعا هم می‌خواهند مملکت را هم بگردانند. يا با همین توهم باز هم مسئوليت كليدي داشته باشند. اصلا حاضر نيستند گفتگو كنند و كسي حق ندارد نقد كند و بپرسد!

در كل بحث فيلم و نوار هم نيست؛ من با تيم و تفكري كه در مواقعي كه خودش صلاح می‌داند!! و دست به انتشار و تحريك افكار عمومي می‌زند، كلا مخالفم؛ كاش اين موضوع و نوار كه موجود بود زمان حيات آيت الله هاشمي كه به نظرم گنجينه تاريخ انقلاب و نزديكترين فرد به امام بود مطرح می‌شد.

همه می‌دانستند حتی بنی صدر كه حرف آقاي هاشمی و نزديكی او به حاج احمد و كلا حضور او در انقلاب بسيار مهم است! مطلب ديگر اين كه هنوز همين افرادي كه در نوار از آن ها اسم برده شده حاضر نيستند بيايند و شفاف پاسخ بگويند! شايد هم بيايند اما شاخص كيست؟! چه كسی راست و دروغ را قضاوت می‌كند؟! یک طرفه بیانیه و سخنرانی و پرسش و پاسخ نمایشی که نتیجه گرفته نمی‌شود.

شاهدان عيني گاهي حتي راوی اخبار ضد و نقيض هستند و با ذهن خودشان تحليل می‌كنند؛ اين آقايان مطرح از نظر رتبه و جايگاه هم همچنان حاكم هستند و هركس كه اظهار نظر كند از نظر آنها قطعا بازهم مسأله‌دار و پرونده سازی؛ اين رويه مهم است و الا امام براي ما مرشد بود آيا نسل امروز همان نگاه را دارد؟!

اتفاقا آقازاده‌های همين حضرات معيار خوبي براي شكاف و شكست نسل هستند؛ امروز بعد از اين همه سال هنوز درباره ي كودتاي ٢٨ مرداد حرف زده می‌شود؛ نقل می‌شود؛ هنوز نمی‌دانيم روايت صحيح فرار بنی‌صدر چه هست؛ خود رجوی و بنی‌صدر هركدام يك داستان دارند؛

اختلاف، مسأله شاخداري نيست! اما تحريف تاريخ و سندسازي نكته اصلي است و اين فقط با كرسي آزادانديشی مثل همان اول انقلاب و حضور افرادی مثل شهيد بهشتی و آيت الله طالقانیاتفاق می‌افتد؛

با يك نوار اعتقاد داوود كريمی و بهمنی و همت و حاج احمد و باكری و... به امام و آرمان انقلاب زير سؤال نمی‌رود؛ آيت الله منتظری زير سؤال نمی‌رود! برچسب ضد انقلاب و جاسوس و منافق نزنيم! كاري كه از اول انقلاب رويه برخی بوده و از آن نان خورده‌اند! اين طرف هم امام و آيت الله هاشمی پشت برادر محسن ايستادند و همه گفتيم چشم! يك شبه حداقل براي شخص من آدم‌ها سياه و سفيد نمی‌شوند و در اين چهل سال اين را بلد شدم كه براي ضد انقلابی كه از مردم زخم خورده و فرار كرده اصلاح طلب و اصولگرا و بهمني و محسن تفاوتی ندارد! مجاهدين خلق هنوز دنبال انتقام و سهمش از انقلاب است! تا دقيقه آخر بايد ايستاد؛ ما زنده بر آنيم كه آرام نگيريم/ موجيم كه آسودگی ما عدم ماست...

خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۸
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۵۸ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۱
1
11
صرف نظر از ماهیت مباحث این روزهای اخیر راجع به موضوع باصطلاح کودتای خزنده یکی از ایرادات وارده این گروه وجداننا قابل تامل است وآن اینکه چرا درعملیاتهای مان اینقدر تلفات داشتیم!نمونه آن عملیات رمضان با حدود ۲۰هزار شهید!در همین چند روز اخیر مطالبی راجع به شهید حسن باقری در همین سایت تان گذاشته اید خدا روحش را بیامورزد او نیز این به شیوه جنگیدن را بی فایده می دانست که البته حق داشت!
بهر روی بسیاری ازمعترضین در جلسه سال ۶۳ حقانیت گفتار خود را با نثارخون خود ثابت کردند ودر نکته مقابل بعضی از آقایان دکترا گرفتتد وشرکتها زدند برو بیای راه انداختندوبرای خودشان کار وکاسبی ددست کردندوهنوز هم هستند وبا افتخار راه می روند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۱
2
0
ظاهراً مصاحبه شونده سیاسی روایت می کنند
ناشناس
|
United States of America
|
۱۹:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۱
0
1
هم صحبت های آقای نقدی و هم صحبت های آقایی که شما پیدا کردید ماستمالی است؛اصل همانی است که اول پخش شد و تمام.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۲۱ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
صحبت های این دو نفر زمین تا آسمان با هم فرق دارد.
ناشناس
|
Netherlands
|
۱۹:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۱
0
4
سبزوار رضایی کی دوره فرماندهی وستاد رو گذرونده بود.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۳۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
0
1
احسنت به آقای میرزایی
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
1
2
خداوند تمام شهدا رو رحمت کنه و درجاتشون رو عالی
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
ببخشید می خواستم مثبت بزنم اشتباها منفی زده شد اصلاح می نمایم..
نظرات شما