شیخ فضل الله نوری ؛ سرسختترین مخالف مدرنیته
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «آن بازار شام، آن شیپور سلام، آن آتشبازیها، آن ورود سفرا، آن عادیات خارجه، آن هورا کشیدنها و آنهمه کتیبههای زنده باد زنده باد، و زنده باد مساوات و برابری و برادری، میخواستید یکی را هم بنویسید: زنده باد شریعت، زنده باد قرآن، زنده باد اسلام.» شیخ فضلالله نوری
برخی مورخان «شیخ فضلالله نوری» را مشهورترین چهره مخالف مشروطه در سالهای گسترش این جنبش در جامعه ایران میدانند و معتقدند او فقیهی سنتی بود که ورود عقاید سیاسی مدرن در ایران را مساوی با از دست رفتن دین میدانست بنابراین بعد از مدت بسیار کوتاهی همراهی با مشروطهخواهان به صف مخالفان جدی این جنبش پیوست و جان خود را هم در راه مخالفت با مشروطه و مشروطهخواهان از دست داد.
برخی دیگر هم بر این باورند او موافق مشروطه بوده و نباید تنها بر ده سال انتهای عمر او تکیه کرد و اگر تمام حیات سیاسی او را در نظر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که او هواخواه مشروطه بوده است. از جمله آیت الله بهجت که در وصف او گفته «مرحوم آخوند [خراسانی] شیخ فضل الله را قبول داشته و اصل ورود ایشان به مشروطه به خاطر شیخ بوده است.»
حقیقت آن است که اگر عملکرد شیخ فضل الله نوری را مبنا قرار دهیم، شیخ فضل الله نوری در دوران مخالفتش با تاسیس مجلس و هر آنچه نمود مشروطه بود، تاثیر بسیار بیشتری در فضای سیاسی ایران گذاشته و نقش او در حمایت از جریان جنبش مشروطه چندان روشن نیست.
علت اصلی مخالفت شیخ فضلالله نوری با مشروطه هراس او از به زیر کشیده شدن پایه مذهب و از بین رفتن جایگاه فقها و شرع مقدس در میان مردم بود. او بعد از مدتی که متوجه شد بنای اصلی مشروطه بر مبنای تفکرات مدرن است، با آن از در مخالفت درآمد و کوشید با مطرح کردن نظریه مشروطه مشروعه آن را پررنگ کند.
برخلاف آخوند خراسانی که مشروطه را به طور کامل میپذیرفت و محمدحسین نائینی که تلاش میکرد میان سنت دینی و مفاهیم مدرن سیاسی برآمده از مشروطه پیوند برقرار کند، شیخ فضلالله نوری با تمام توان در برابر مشروطهخواهی ایستاد و آن را متضاد با اسلام و شرع مقدس تشخیص داد.
جنبش مشروطه در ایران برآمدههای از خاستگاههای عقل روشنگری و انقلاب فرانسه بود که دو اساس مذهب و سلطنت را زیر سوال میبرد و بر عقلانیت مدرن تکیه میکرد. از این منظر اگر چهرههایی نگران کاهش نقش سلطنت بودند، شیخ فضل الله نوری هم نگران کاهش نقش و قدرت مذهب بود.
مطالبی بیشتر برای مطالعه در این زمینه
آخوند خراسانی؛ فقیهی که حکومت را حق فقها نمیدانست
سید حسن مدرس؛ فقیه مخالف جمهوری
شیخ محمد خیابانی؛ روحانی فدرالیست یا رادیکال جداییطلب؟
آیت الله حائری یزدی؛ فقیهی که راهش در جمهوری اسلامی رهرو نیافت!
آیتالله بروجردی ؛ آخرین مانع در برابر اسلام سیاسی
عبدالعلی حائری از محققین تاریخ مشروطه در علت جدایی فضلالله نوری از مجلس و مشروطیت مینویسد «پس از تصویب قانون اساسی شیخ فضلالله که متوجه شد مشروطه با اسلام سازگاری ندارد، از دیگر رهبران روحانی انقلاب جدا شده و به مخالفت با تصویب قوانین برگرفته از قوانین غربی پرداخت. این مخالف ریشه در مسائل ایدئولوژیکی و نظری داشت، شیخ فضلالله اعلام داشت که برای مطابقت این قوانین با قوانین اسلامی باید از پنج نفر از مجتهدین طراز اول تهران به انتخاب علماء، امور مجلس را تحت نظارت خود قرار دهند تا از تصویب قوانین مخالف شرع مقدس اسلام جلوگیری نمایند.»
شاید بتوان این ایده شیخ فضل الله نوری را سنگ بنای تاسیس شورای نگهبان در ایران دانست و گفت این موضوع یکی از دلایلی است که علاقه ویژه روحانیون راستگرای جمهوری اسلامی را به شیخ فضل الله نشان میدهد.
محمدمهدی شریف کاشانی در کتاب «واقعات اتفاقیه در روزگار» که در توضیح تاریخ مشروطیت ایران است، درباره شیخ فضل الله ادعا کرده که «در مخالفت با مشروطه، هم عهد و پیمان محمدعلی شاه بود و تمام حرکاتش از تحریکات او بود. شاه هم پول میداد و هم دستور میداد.»
شیخ فضل الله نوری؛ نماد بنیادگرایان اسلام سیاسی
مخالفت شیخ فضلالله نوری بعدها از مشروطه هم فراتر رفت و تمام مظاهر مدرنیته غربی را فرا گرفت. مخالفت شیخ با مخالفت درباره مجلس و قانون اساسی شروع شد و بعدها مخالفت با آزادی بیان، مدرسه به سبک جدید، وکالت و برابری مردم فارغ از دین را هم در بر گرفت تا شیخ فضلالله نوری بدل به نماد بنیادگرایی شیعی در تاریخ شود. جایگاه شیخ فضلالله نوری از این جهت مهم است که بعدها عملاً به نماد اصلی «بنیادگرایان اسلام سیاسی» شد و بسیاری از رادیکالهای اسلامی از او و نظریاتش برای پیشبرد اهداف خود استفاده کردند.
زندگینامه شیخ فضلالله نوری
شیخ فضلالله نوری در سال ۱۲۲۲ در روستای لاشک منطقه کجور مازندران به دنیا آمد. او از دوران کودکی به ترغیب پدرش ملاعباس کجوری و داییاش میرزا حسین نوری مشهور به محدث نوری به تحصیل علوم دینی مشغول شد. تحصیلات مقدماتی را در نور گذراند و سپس به تهران آمد و دوران سطح را در تهران گذراند و برای ادامه تحصیل به نجف رفت.
بعد از نجف به سامرا رفت و با میرزای شیرازی آشنا شد. این آشنایی سرآغاز فعالیتهای سیاسی شیخ فضلالله نوری بود. او در سال ۱۲۶۱ به تهران بازگشت و در لغو امتیاز تنباکو همکاری نزدیکی با میرزا حسن شیرازی و میرزا حسن آشتیانی داشت.
در دوران سلطنت مظفرالدین شاه، یکی از مخالفان جدی امینالدوله صدراعظم مظفرالدین شاه بود چرا که سیاستهای او را یکی از عوامل اصلی کاستن قدرت سیاسی روحانیون میدانست. شیخ همچنین با سیاست استقراض امینالسلطان هم به مخالفت برخاست.
زمانی که عینالدوله قدرت را به دست گرفت، برخلاف دو صدر اعظم بعدی، شیخ از سیاستهای عینالدوله مثل کاهش هزینهها و افزایش مالیاتها حمایت کرد و بدل به یکی از حامیان صدراعظم جدید شد. شیخ فضلالله نوری از پیوستن به نهضت مخالفت علما تحت رهبری سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی خودداری کرد و طبق آنچه که در کتاب بیداری ایرانیان اثر ناظمالاسلام کرمانی آمده « شیخ فضل الله نوری مشروطه را فتنهای علیه شریعت دانست.»
در تیرماه سال ۱۲۸۵ دولت عینالدوله ورشکسته شد و شیخ فضلالله به خاطر حمایتش از دولت عینالدوله خودش را در خطر انزوا دید. شیخ تحت فشار افکار عمومی مجبور شد همراه با روحانیون مخالف سلطنت مطلقه به قم مهاجرت کند.
هر چند در دل با تاسیس مجلس و مشروطیت موافق نبود. در دی ماه سال ۱۲۸۶ وضع جسمانی مظفرالدینشاه به وخامت گرایید و بیمار شد و کمی بعد درگذشت. با درگذشت او پسرش محمدعلی میرزا به سلطنت رسید و این تغییرات مقدمهای بود برای آغاز کشمکش میان مشروطهخواهان و شاه جدید.
شیخ فضلالله نوری و بست نشینی در آغاز مشروطه
بعد از امضای فرمان مشروطیت شکلگیری پارلمان، محدود شدن قدرت شاه و نوشتن قانون اساسی برمبنای قانون اساسی غربی امری اجتناب ناپذیر بود. در سال ۱۲۸۶ پیشنویس متمم قانون اساسی که مشخص کننده حدود و وظایف مجلس بود مورد بررسی قرار گرفت.
به گزارش رویداد۲۴ احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه مینویسد: «این پیشنویس تا حد زیادی شبیه به قانون اساسی بلژیک نوشته شده بود. شیخ فضلالله اصلاحیهای برای این پیشنویس قانون اساسی تهیه کرد که مطابق آن شورایی از علما بر تمام قوانین نظارت کنند قبل از آنکه مجلس بر شرعی بودنشان اطمینان حاصل کند. این موضوع تحت عنوان ماده دوم قانون اساسی به تصویب رسید، اما در شکل اجرایی با آنچه شیخ در ذهن داشت تفاوت میکرد. طبق ماده دوم مجلس، هیات علمای بزرگ بیست نفره گزینش نهایی اعضای شورا را عهدهدار شد. شیخ فضلالله، اما با چنین تفسیری مخالف بود و آن را برای مهار مشروطیت ضعیف میدانست.»
در این زمان شیخ فضلالله نوری پیشنویس اصلی قانون اساسی که در آن قانون برای مسلمان و غیرمسلمان تفاوتی قائل نبود بهانه قرار داد تا با مشروطیت مخالفت خود را آغاز کند. شیخ فضلالله نوری و پیروانش برای اعلام مخالفت با مشروطیت در خرداد ماه سال ۱۲۸۶ به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و در آنجا بست نشستند و تحصن کردند.
طبق گفته ادوارد براون آنها از شهرویور همان سال ۱۹ فقره اعلامیه که حاوی استدلالهای آنها در مخالفت با مشروطیت بود، منتشر کردند اما کسروی معتقد است تعداد این اعلامیهها بیشتر از این تعداد بوده و برخی از آنها را که به خط نستعلیق و دارای تاریخ است، در کتاب خود آورده است.
این اعلامیهها حاوی عقاید شیخ فضلالله نوری بود و در واقع عقاید شیخ فضلالله نوری در باب مشروطه را منتشر میکرد و به همین خاطر به روزنامه شیخ فضلالله معروف شده بود. آنطور که در کتاب شیخ فضلالله نوری نوشته محمد ترکمان آمده «شیخ مشروطیت را تاسیس نهادی میداند که هیچ مبنایی در قانون شرع ندارد و اینگونه با تاسیس آن تعارض در منابع مرجعیت شیعی ایجاد میشود. او مشروطهخواهان را به دلیل تلاش برای انقلاب در شریعت و تغییر آن بر طبق قوانین پارلمانهای پاریس و انگلستان متهم میکرد و معتقد بود مشروطهخواهان این حقیقت را که مردم ایران خود دارای شریعت هستند را نادیده میگیرند.»
شیخ فضلالله نوری در این باره میگوید: «مجلس برای مطالب دولتی تاسیس شده نه برای امور دینی. اگر راست میگویند چرا راضی شدند سه چهار فقره مطالب شرعیه در نظامنامه اساسی درج شود. مجلس باید از روی قانون محمدی باشد [اما هماکنون وضعی شده که مردم قانون پیامبر را کنار گذاشته و مطابق قانون خود عمل میکنند.]»
شیخ و بستنشینان مجلس را به دخالت در قانون اساسی متهم میکردند. در حالی که آنها را فاقد چنین حقی میدانستند. آنها به شدت این استدلال مشروطهخواهان را که قانون اسلام باید بنابر مقتضیات زمان تغییر کند رد میکردند و میگفتند قانون خداوند غیرقابل تغییر است.
از نظر بستنشینان تنها منبع مشروع قانون، اراده الهی است که از عصری به عصر دیگر توسط پیامبران و در کتاب مقدس آنها آشکار میشود. از نظر آنها مجلس بدون بنیان واقعی برای قدرتش، یعنی قانون الهی، متعلق به کسانی که باید از آنها اطاعت کرد، کسانی که در طریق خداوند هستند مانند پیامبران و امامان و کسانی که نیابت آنها را دارند [یعنی روحانیت] نیست.
دومین اتهامی که شیخ فضلالله به مشروطهخواهان وارد میکرد این بود که مشروطهخواهان آن چیزی را که در ابتدا مراجع خواهان آن بودند حذف کرده و بنای پارلمانی مطابق الگوهای اروپایی و غربی را گذاشتهاند.
ناظمالاسلام کرمانی در بیداری مینویسد «بزرگترین ناراحتی شیخ حذف واژه اسلامی از عنوان مجلس بوده است.» خود شیخ فضلالله نوری در این باره گفته «مجلس، دارالشورای کبری اسلامی است و به مساعی مشکوره حجج اسلام و نواب عامه امام (ع) قائم شده و برای خدمت و معاونت به دربار دولت شیعه اثنی عشری و حفظ حقوق و پیروان مذهب جعفری تاسیس گردیده است.»
از نظر شیخ، علما خواستار مجلسی براساس اسلام، قرآن، شریعت و اصل امربه معروف و نهی از منکر بودند و برعکس بعد از تاسیس مجلس، بابیها و اشخاص لامذهب ظاهر شده و مجلس را به نهادی بر ضد امر به معروف و نهی از منکر تبدیل کردند.
غربیگرایی مشروطه خواهان که توسط شیخ به صورت یک اتهام مطرح بود را میتوان منطبق بر حقیقت دانست، اما بابی بودن، اتهامی بود که شیخ و هوادارانش هیچگاه نتوانستند اثبات کنند.
مشروطه مشروعه مدل پیشنهادی شیخ فضل الله نوری
به گزارش رویداد۲۴ شیخ فضلالله نوری عبارت مشروطه را به صورت مشروطیت به کار میبرد تا بگوید مشروطیت شکلی از حکومت اسلامی است که مرجعیتش از اراده مردم خواهد بود و اصطلاح مشروعه را هم به معنای تطبیق قوانین با شریعت به کار برد و منظورش نظام حقوقی بود که در نهایت بر وحی و اراده الهی مبتنی باشد.
خود شیخ و هوادارانش میدانستند که ادغام این دو شکل حکومت در عمل و در آن دوران تا چه اندازه دشوار و ناممکن است. از همین روست که منتقدان شیخ فضل الله نوری معتقدند طرح این مدل صرفاً برای منحرف کردن مشروطهخواهان بود.
سِر اسپرینگ رایس مامور سیاسی وقت بریتانیا در گزارشهای خود اعلام کرده بود که «مشروطه به طور کامل از حمایت عمومی برخوردار است و طرح مدل حکومتی دیگری مورد استقبال مردم قرار نخواهد گرفت.»
بستنشینان در اعلامیههای بعدی به طور دقیق تعریف خود را از قانون و حکومت بیان کردند: معنای نظام اسلامی به طور دقیق قانونی است که بیش از ۱۳۰۰ سال یا بیشتر در میان ما بوده است. به این ترتیب و با این تعریف برای شیخ وحی الهی تنها بنیان مشروع برای قانون و تنها قانون اساسی شریعت بود.
احمد کسروی مینویسد ایراد دیگری که شیخ فضلالله نوری به پیشنویس قانون اساسی اصلی و درباره متمم ماده دوم قانون اساسی میگرفت و آن را ضد مشروعه میخواند این بود که مجلس حق مداخله در انتخاب مجتهدان این شورا را دارد و خواهان این بود که ۲۰ نفر عضور این شورا فقط از میان روحانیون باشند و این بند غیرقابل تغییر باشد.
او از اینکه در قانون مشروطیت احترام روحانیون نگاه نداشته شده بود و اقتدارشان نادیده گرفته شده بود ناراحت بود. همچنین از تحقیر شاه گله داشت و در این باره گفته بود: «در این چند روز، گروههای یاغی سرکش حملات وقیحانهای به سلطان عظیمالشان میکنند.»
شیخ در پاسخ به اینکه چرا حکومت مشروطه باید تغییر کند، میگفت: «چون بلد، بلد اسلام و سلطان، سلطان اسلام و علما، علمای اسلامند.» همانطور که قابل مشاهده است شیخ فضلالله در دوران بست نشینی کاملاً نظرات خود را در باب موضعش در قبال مشروطیت بیان کرد و در نقطه مقابل مشروطهخواهان قرار گرفت و خود را در جبهه حمایت از سلطنت تعریف کرد.
شیخ فضل الله نوری و واقعه میدان توپخانه
بعد از برگزاری باشکوه سالگرد فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس ملی، و پس از کشته شدن علی اصغرخان امین السلطان و همچنین پافشاری مجلس برای تصویب متمم قانون اساسی، اختلاف بین مجلس و دربار شدت یافت و سعد الدوله و درباریان شاه را ضد مجلس تحریک و ترغیب میکردند.
مجلس نیز با حمایت انجمنها درصدد تقویت ارکان مشروطیت و تجهیز و تدارک محافظت از خود بود. حدود سه ماه پس از ترور امینالسلطان و ریاست احتشامالسلطنه شاه دستخطی به مجلس فرستاد مبنی بر اینکه دو قوه قانونیه و اجرائیه از هم جدا باشند و جلوگیری از فعالیت انجمنها که مخل نظم و آسایش اهالی و نظم شهر شدهاند، در قالب دستخط شاه به مجلس فرستاده شد.
فریدون آدمیت درباره این نامه مینویسد: «مفاد و سبک آن کاملا متمایز از دستخطهای متعارف درباری است. سخنی از حقوق الهی سلطنت و مفاهیم کهنه و باطل نرفته بلکه شاه به قانون مشروطگی و قاعده انفصال قوا استناد جسته است.»
آدمیت درباره این درخواست اینگونه توضیح میدهد: «گرچه ایراد شاه موجه به نظر میآید، اما او هیچ مسئله مهمی در روابط دستگاه اجرایی و قانونگذاری به میان نیاورده بود. اما حمله شاه بر بیانضباطی چند انجمن، مسئله سیاسی بسیار جدی بود و نمیشد به سادگی از آن گذشت.»
پاسخ مجلس به دستخط شاه او را قانع کرد و او به درخواست خود اصرار ورزید. آدمیت مینویسد: «اینکه رئیس مجلس نمایندگان را به جلسههای سری پیدرپی (حتی روز تعطیل رسمی) دعوت کرد و اصرار میورزید که حتما حضور یابند، حکایت از شدت حالت اضطراری داشت.»
گفتگو و جلسه مجلس به تاریخ ۱۹ آذر ۱۲۸۶ (یکسال پس از مشروطه) با شرکت ناصرالوزرا مشخص میکند توطئهای علیه مجلس در حال تکوین است. نخستین اقدام مجلس استیضاح دولت بود به ناصرالملک در مجلس گفته شد: «شما رئیس الوزرا هستید، چرا عذرتان را نمیگویید؟ اعتماد به این کابینه نه برای قدس و تقوی است، اگر اینطور بود مقدستر هم در این شهر بود. بلکه اعتماد به این هیات برای این است که مشروطهخواه هستند، و اگر دستی بخواهد کاری کند اطلاع میدادند و همینطور اگر مانعی در کار بود اطلاع میدادند.»
استیضاح دولت به دنبال تحرکات نظامی درسطح کشور انجام گرفت. «هنگ سواران آذربایجان» به دستور امیر بهادر به همراه چند هنگ شاهسون و بختیاری به تهران فراخوانده شد، دستخط شاه نیز به فرمانده «قزاقخانه» هم صادر شد و شاه دستور پرداخت مخارج سواران را به ناصرالملک وزیر مالیه، داد. اگرچه ناصرالملک از ترس مجلس از پرداخت آن پول سر باز زد و موضوع را از ترس شاه به مجلس خبر نداد اما زیر فشار پرسشهای نمایندگان به قول آدمیت «جواب معنیدار و اندیشیدهای» داد: «این یک مسئله را انشاءالله از ما نخواهید دید که به شما بگوییم آسوده باشید و بخواهیم شما را اغفال کنیم. بلکه هر وقت هنگام آسودگی است، خودمان به شما میگوییم آسوده باشید.»
آدمیت مینویسد: «از پس استیضاح مجلس «طوفان» برخاست. سلسله حوادثی که از ۲۲ آذر آغاز شد. در آثار وقایعنگاران همزمان به عنوان واقعه میدان توپخانه ثبت شده، اما در گزارشهای رسمی خارجی مسئله کودتای دسامبر و نقشه عملیات نظامی علیه مجلس مطرح است.»
در آن روزها جلسات مجلس به صورت سری یا غیرعلنی برگزار میشد و گاه جلسات در طول شب نیز ادامه داشت، صورت مذاکرات مجلس در آن روزهای بحرانی انتشار نیافته است.
شاه از دولت میخواهد که: «سریعا اقداماتی علیه انجمنها که مردم را به شورش و بلوا تحریک میکنند، به عمل آورد و در غیر اینصورت ناگزیر او خود برقراری نظم و آرامش را برعهده خواهد گرفت»، دولت نیز نتوانست شاه را از تصمیم خود منصرف کند و در این شرایط رئیس دولت استعفا کرد.چند روز بعد سربازان هنگ امیر بهادر در میدان توپخانه مستقر شدند و سرهنگ لیاخوف روس رئیس قزاقخانه، مواظبت و نگهبانی از کاخ گلستان را برعهده گرفت.
مجلس در نخستین قدم در برابر این صفآرایی کوشید با ارسال پیامی شاه را از دشمنی با مجلس بازدارد و از عضدالملک رئیس ایل قاجار و علاالدوله برادر احتشام السلطنه رئیس مجلس استمداد طلبید. عضدالملک در مجلس حاضر نشد و شاه علاالدوله را به دربار فراخواند و خشمگینانه و با دشنام با عصا بر سرش کوفت و او را در آبدارخانه دربار حبس کرد.
خبر رفتارشاه با علاءالدوله هیجان و هراسی در مجلس برانگیخت و مجلس تصمیم گرفت هیاتی را روانه دربار کند و تا بازگشت آن هیات جلسه مجلس برقرار باشد. اما پیش از رسیدن آن هیات به دربار، خبر توقیف وزیران دولت توسط امیربهادر به مجلس رسید و شاه از پذیرفتن هیات مجلس خودداری کرد. دیگر جای تردیدی نبود که شاه تصمیم به تعطیل مجلس و انحلال دولت دارد و آنگونه که خود تهدید کرده بود، قصد دارد «خود برقراری نظم و آرامش» را برعهده گیرد.
در واقع او شروع به اجرای نقشهای میکرد که در گزارشهای رسمی خارجی از جمله روس و انگلیس از آن با عنوان «کودتای دسامبر» ۱۹۰۷ یاد کردهاند.
آدمیت مینویسد: «از این لحظه مقابله مجلس با شاه آغاز شد و شیخ فضلالله نوری در این پیشامد نقش بزرگی داشت و به طور کامل طرف شاه را گرفت.»
احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران مینویسد «مخالفان مجلس سه دسته بودند؛ دسته اول جمعی اراذل و اوباش سنگلج به سرکردگی مقتدر نظام و لوطیهای چاله میدان به سرکردگی صنیع حضرت. دسته دوم فراشان و غلامان کشیکخانه و سربازان فوج و استرداران و شترداران امیر بهادر جنگ و دسته سوم هم دینداران عامی به سرکردگی شیخ فضلالله نوری و سیدعلی یزدی و میرزا ابوطالب زنجانی و ملامحمد آملی که گروه روحانیان دربار را تشکیل میدادند. این سه گروه حول محور مبارزه و مخالفت با مشروطه و به دستور دربار از هیچ اقدامی فروگذار نمیکردند.»
اعدام شیخ فضلالله نوری
بعد از حوادث میدان توپخانه و تبعید محمدعلیشاه، شیخ فضلالله نوری به شدت در موضع ضعف قرار گرفت. او که مشهورترین مخالف مشروطهخواهی در ایران شناخته میشد، توسط کریم دواتگر مورد سوء قصد قرار گرفت، هرچند توانست از این ترور جان سالم به در ببرد.
احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه درباره ترور ناموفق شیخ فضلالله نوری مینویسد: «جمعهشب بود و شیخ از دیدن کسی برمیگشت که هنگام پیاده شدن از درشکه توسط شخصی که بعد معلوم شد کریم دواتگر است به وسیله ششلولی هدف قرار گرفت. گلولهها به همراهان شیخ اصابت کرد و شیخ مجروح شد، ولی جان سالم به در برد. کریم که خود را گرفتار اطرافیان دید، زیر گلوی خود گلولهای شلیک کرد که از گونهاش بیرون پرید. مجروحان را به خانه شیخ بردند و به مداوایشان پرداختند. کریم نیز مانند بقیه مجروحان بهبود یافت و به جرم این اقدام به زندان افتاد.»
پیش از ترور هم، اما شیخ فضلالله نوری به شکل دیگری تحت فشار قرار گرفته بود. آنطور که در روزنامه انجمن شماره ۲۷ آمده در تاریخ ۱۲ دی ماه ۱۲۸۶ تلگرامی از دو روحانی مشهور بهبهانی و طباطبایی منتشر کرد که به شدت جالب است: «(تلگراف ثانی) جنابان حجتالاسلام بهبهانی و طباطبائی: نوری، چون مخل آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام است.»
همه این اتفاقات و مخالفتهای همه جانبه زمینه را برای اعدام شیخ فضلالله نوری فراهم کرد. ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت مینویسد: «مخالفان وی با فتح تهران نزد مجاهدان رفته و گفتند هرگاه شیخ نوری زنده بماند، امکان دارد در سراسر کشور مردم را وادار به مخالفت با فاتحان تهران کند و حرکتی مذهبی توسط مردم علیه آنها به وجود آورد و اگر فرصت از دست برود بیم وقوع همه گونه حوادث مخاطرهآمیز خواهد رفت. مهاجران تصمیم گرفتند اعدام وی را به موقع اجرا بگذارد. روز ۱۲ رجب جمعی از مجاهدین به خانهٔ وی رفتند و او را دستگیر نمودند و به وسیله درشکه به میدان توپخانه آوردند و در یکی از اتاقهای طبقه فوقانی محبوسش نمودند.»
در کتاب «نقش روشنفکران در تاریخ معاصر ایران» ادامه ماجرا اینگونه شرح داده شده است: «اعضای دادگاهی که محاکمه نوری را انجام داد، عبارت بودند از ۱۳ نفر: منتصرالدوله پیشکار سپهدار، نظام سلطان، حمیدالملک شیبانی، جعفرقلی خان استانبولی، سالار فاتح، یمین نظام، میرزا علی محمدخان، میرزا علی محمدخان عمیدالسلطان، میرزا محمد مدیر روزنامه نجات، اعتلاء الملک، سیدمحمد ملقب به امامزاده، جعفرقلی خان بختیاری، ابراهیم زنجانی عضو لژ بیداری و بر خلاف آن چیزی که بسیاری از مردم تصور میکنند، یپرم خان ارمنی نقش چندانی در اعدام شیخ فضلالله نوری نداشت.
مهدی انصاری در کتاب «رویارویی دو اندیشه» مینویسد: «ضمن سوالات، یپرم خان از در پائین آهسته وارد شد و پنج شش قدم پشت سر آقا برای او صندلی گذاشتند، نشست، آقا ملتفت آمدن او نشد. یک مرتبه آقا از مستنطقین پرسید، یپرم کدامیک از شما هستید. این سند موید دو مسئله است: یکی آنکه یپرم خان، شیخ را دستگیر نکرده بود، زیرا در آن صورت او را میشناخت و نیازی به پرسش نداشت. دوم آنکه یپرم خان عضو دادگاه نبود و برای او صندلی مجزا گذاشتند و در جایگاه اعضای دادگاه عالی انقلاب ننشست.»
بیشتر بخوانید:
تندروهای مذهبی چگونه آموزش زبان خارجی را کفر میپنداشتند؟
دختران ایران در چه شرایطی حق تحصیل را به دست آوردند؟
به گزارش رویداد۲۴ شیخ فضل الله نوری به حکم ابراهیم زنجانی در ۹ مرداد ۱۲۸۸ حدود یک ساعتونیم مانده به غروب در میدان توپخانه به دار آویخته شد. خانوادهاش جسد او را در منزلش دفن کردند و بعد از ۶ ماه نبش قبر و جسدش به قم منتقل و دفن شد. وسائل اعدام از چند روز پیش فراهم شده بود و داری را که صنیع و آجودانباشی با آن به دار آویختهشده بودند در میدان توپخانه سرپا بود.
مهدی بامداد در کتاب نقش روشنفکران در تاریخ معاصر ایران تاکید کرده که شیخ فضل الله نوری به دستور هات مدیرهای که پس از انحلال مجلس عالی تشکیل شد، به دار آویخته شد.
روایت است که مهدی نوری فرزند شیخ فضل الله نوری و پدر نورالدین کیانوری که از حامیان سرخت مشروطه بوده، هنگام به دار کشیدن پدر دست میزده است اما برخی منابع تایید کردهاند که چنین موضوعی صحت نداشته و این داستان پنجاه سال بعد از اعدام شیخ فضلالله مطرح و مدام تکرار شده است. برخی نیز آن را به حزب توده نسبت دادهاند و ادعا کردهاند که برای آنکه تمایز نورالدین کیانوری رهبر حزب با پدربزرگش مشخص شود، این داستان کف زدن را درست کردهاند. واقعیت هر چه باشد، نکته قابل توجه آن بود که نه فرزند و نه نوه شیخ فضل الله نوری راهش را ادامه ندادند؛ یکی به مشروطه پیوست و عاقبت در کوچهای به ضرب گلوله به قتل رسید و دیگری به صف کمونیسم پیوست و تا زندان جمهوری اسلامی و دوره اصلاحات را نیز به چشم دید.
میراث شیخ فضلالله نوری
اهمیت شیخ فضلالله نوری در عصر مشروطه صرفاً به خاطر مخالفتهای سیاسی او نیست. شیخ فضلالله نوری سرسختترین مخالف روشنفکری به عنوان یکی از دستاوردهای مشروطه بود. مدرنیته به لحاظ نظری بر پایه عقل مدرن شکل گرفت و عصر روشنگری بنیان گذاشت که طی آن غرب وارد دورهای جدید شد؛ دورهای که مبنای آن فکر مدرن و عقلانیت بود.
به گزارش رویداد۲۴ روشنگران به جدال دو پدیده سنتی غرب قدیم رفتند؛ کلیسا و سلطنت. با آنها جنگیدند و کوشیدند امور را برمبنای عقل بشری سامان ببخشند. این ایده در حوزه سیاست خودش را در انقلاب فرانسه نشان داد و با تاخیر صدساله در قالب مشروطه به ایران آمد.
مشروطهخواهان مدرن ایرانی به تقلید از روشنگران غربی به جنگ نهادهای سنتی سلطنت (مشروعیت مبتنی بر خرافات خونی و نژادی) و مذهب (مشروعیت مبتنی بر خواست خدا) رفتند. در میان روحانیون به عنوان حاملان سنت شیخ فضلالله نوری سرسختانه با مشروطه جنگید؛ چه آنکه او معتقد بود مشروعیتش را از خدا گرفته و مشروعیت شاه نیز مبتنی بر خون است.
برخلاف آخوند خراسانی و نائینی که از در مسالمت با مشروطه وارد شدند، شیخ فضلالله نوری با قدرت به جدال مدرنیته و دستاوردهای آن رفت و جان خود را هم فدا کرد. تاثیر این مقاومت را میتوان سالها بعد در آثار نویسندگانی مثل جلال آلاحمد هم مشاهده کرد. جلال آل احمد در خدمت و خیانت روشنفکران درباره شیخفضلالله نوری مینویسد: «از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از ۲۰۰ سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»
شیخ فضلالله نوری با مخالفت سیاسی با مشروطه آغاز کرد، اما به تدریج مخالفتش از سیاست فراتر رفت و تمام مظاهر غرب را در بر گرفت. از قول شیخ فضلالله نوری در کتاب رویارویی با تجدد درباره مجلس آمده است: «پس این دارالشورا که مردم خواستند منعقدش نمایند و از روی موافقت (با) طباع اکثریت آرا تعیین قانون کنند، اگر مقصودشان جعل قانون جدید بود، چنانکه این هات را مقننه میخوانند، بیاشکال تصدیق به صحت آن منافات با اقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین داشت. اگر مقصود، جعل ترتیب قانون موافق شرع بود، اولاً: آنکه ابداً ربطی به آن جماعت نداشت و بالکلیه از وظیفهٔ آن هیئت خارج بود و ثانیاً آنکه عمل به استحسان عقلی است و حرام.»
شیخ به جایی رسیند که حتی «برابری انسانها فارغ از مذهب» را برنمیتافت؛ آنچنانکه در لوایح عبدالعظیم در ایام بستنشینی گفته بود «ای بیشرف و ای بی غیرت! ببین صاحب شرع برای این که تو منتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی: من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم؟»
از این زاویه بود که شیخ برای روحانیون به عنوان حاملان دین، ارزشی ورای مردم عادی قائل بود و از سلطنت هم به عنوان حامی اصلی این سنت دفاع میکرد. آنطور که در رسائل مشروطیت آمده نوری بعدها درباره وکالت هم گفت: «مگر نمیدانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست، این باب ولایت شیعه است. یعنی تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس مخصوص است به علیهالسلام یا نواب عام او و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر آنها در این امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر (ص) و علیهمالسلام است.»
در نهایت شیخ با مدارس جدید و آموزش فیزیک و شیمی هم مخالفت کرد و آن را مخالفت با اسلام دانست. ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان از قول شیخ فضلالله نوری نوشته که به او گفته «ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟ نمیدانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اتاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم و کذا و کذا.»
شاید شیخ را میشد با تاسیس مدارس آشتی داد اما تاسیس مدارس دخترانه دیگر خود مفسده بود. در لوایح شیخ فضلالله نوری درباره تاسیس مدارس دخترانه اینگونه سخن گفته شده است: «اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضهخوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و تسویه طرق و شوارع.»
شیخ به صراحت از «امتناع آزادی در متون دینی» سخن میگوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سویی منکر وجود آزادی در مهمترین متن دینی است و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.»
نوری در این جمله از آزادی سخن میگوید و آن را نفی میکند و برابر با کفر مینشاند و حتی پیشنهاد میکند واژه آزادی از بحثهای موجود حذف شود: «اگر از من میشنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»
تصور این لحظه دشوار است که چه اتفاقی میافتاد که شیخ فضل الله نوری زنده بود و میدید عصری فرا رسیده که اتفاقا نام او بر خیابانهای بسیاری قرار گرفته و حکومت دینی برپاست و از او بسیار تقدیر میشود اما همزمان تعداد مدارس دخترانه هماندازه مدارس پسرانه است و نهاد وکالت مستقلا فعالیت میکنند و روزنامهها از آزادی بیان مینویسند!
منابع:
تاریخ مشروطه / احمد کسروی
شیخ فضلالله نوری / محمد ترکمان
فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت / فریدون آدمیت
ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران / فریدون آدمیت
رویارویی با تجدد / عبدالله نصری
تاریخ بیداری ایرانیان / ناظمالاسلام کرمانی
تاریخ انقلاب مشروطیت/ مهدی ملک زاده
جالبه... علی کریمی حامی رضاپالان که در یک نامه ۱۹ غلط املایی داشته، همچنین پسرش محمدرضا پهلوی که آخرین تحصیلاتش دوره دبیرستان در لوزان سوئیس دیپلم ردی بوده، به دروغ به آقای رئیسی میگن: «شش کلاسه»
این مدارک دکترای جامعهشناسی و حقوق هم که به اون نسبت میدن، شباهت زیادی به مدرک افتخاری داره که چین به آقای رئیسی داد
افتخار این جماعت این است که پهلوی دوم تحصیلات متوسطه اش رو در سوئیس گذرانده و به زبان انگلیسی تسلط دارد، ولی افتخار واقعی این است، هنگام ورود ناو آمریکایی به خلیج فارس، فرمانده اون را مجبور کنی با زبان فارسی با شما ارتباط برقرار کنند.
در هنگام بحث با سلطنت طلب ها، مدعی میشن که خاندان پهلوی حداقل ایران را ساختن، آخوندها چی؟ انتظار دارن که بعد از ۵۳ سال حکمرانی پهلوی ها در ایران همین چند تا دانشگاه و پل و ورزشگاه هم نساخته باشند
حجم تخریب و لجنپراکنی بر علیه علامّه مصباحیزدی در دوران اصلاحات شاید صدها برابر این بوده. و چه روح بزرگی داشت این مرد که ذرّهای دچار تردید نشد.
حجم تخریب و لجنپراکنی بر علیه علامّه مصباحیزدی در دوران اصلاحات شاید صدها برابر این بوده. و چه روح بزرگی داشت این مرد که ذرّهای دچار تردید نشد.
جالبه... علی کریمی حامی رضاپالان که در یک نامه ۱۹ غلط املایی داشته، همچنین پسرش محمدرضا پهلوی که آخرین تحصیلاتش دوره دبیرستان در لوزان سوئیس دیپلم ردی بوده، به دروغ به آقای رئیسی میگن: «شش کلاسه»
این مدارک دکترای جامعهشناسی و حقوق هم که به اون نسبت میدن، شباهت زیادی به مدرک افتخاری داره که چین به آقای رئیسی داد
افتخار این جماعت این است که پهلوی دوم تحصیلات متوسطه اش رو در سوئیس گذرانده و به زبان انگلیسی تسلط دارد، ولی افتخار واقعی این است، هنگام ورود ناو آمریکایی به خلیج فارس، فرمانده اون را مجبور کنی با زبان فارسی با شما ارتباط برقرار کنند.
در هنگام بحث با سلطنت طلب ها، مدعی میشن که خاندان پهلوی حداقل ایران را ساختن، آخوندها چی؟ انتظار دارن که بعد از ۵۳ سال حکمرانی پهلوی ها در ایران همین چند تا دانشگاه و پل و ورزشگاه هم نساخته باشند
حالا خودتو ناراحت نکن حالا 43 گذشت ولی تعمیر ورزشگاه آزادی رو انجام بدین. دانشگاه هم معماریش و طراحی و متریال و..به کنار، حداقل دکان چند طبقه نزنید برای شان خودتون بده.
یکی استبداد سلطنتی و مطلقه و دیگری استبداد دینی و مطلقه !
هردو هم اعتقاد داشتند که رعیت غلط می کند ..... !!!!
پس آن 5 عالم دینی چی بود.؟ تا قوانین توسط شارعین از لحاظ شرعی بررسی شود. البته به مرحله اجرا نرسید اما خب حکومتها رعایت میکردند!
به راستی اگه مردم مطالعه داشته باشند و حقایق را بدانند ، بخش های تاریک تاریخ تکرار نمیشه.
روشنفکرهای چپی مغز پوسیده....
یه چپی جوگیر مثل هزاران چپی جوگیر اون موقع. شانس آورد که مرد والا خیلی زود مجبور به انکار عقاید قبلیش و دادن تاوان میشد.
....
(من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غرب زدگی بر بام سرای این ملت افراشته شد.)
جلال آل احمد
و..........................................
و خیلی مسئله غیر قابل انتشار
این حرفها همون چرندیاتی هست که امثال علم الهدی و پناهیان و شریعتمداری و ازغدی برای حفظ منافع خودشون توی گوش سبک مغزهایی مثل تو کردن
کاری به جواب که به اون فرد داری ندارم.
مردم ایران به هیچ خانواده و دسته و فرقه و شاهزاده و ملکزاده و هیچ بنی بشری هیچ چیز بدهکار نیستیم تنها یک حکومت دموکراتیک بخودمان بدهکاریم!
تبلیغ شاه پهلوی نکن!
شما پلشتهای ضددین وضدانقلاب کمترازاونید که بخواهیداین مرد بزرگ رو تحریف کنید،شیخ فضل الله مخالف مدرنیته نبود ،مخالف وابستگی به غرب وشرق بود،
موافق استقلال و حریت این مردم ومملکتش بود
لعنت بهش
علمای بزرگ حکومت تشکیل ندن که افراد کثیفی مثل شاه خائن و دزد و فاسد جنسی بر مردم حکومت کنن و جامعه رو به فساد بکشونن آره؟!
وی خاطرنشان کرد: شیخ فضل الله از مدارس جدید به عنوان «خیر جاری» یاد کرده است و اتفاقا صدتومان نیز به این کار خیر کمک می کند؛ در حالی که امروز به ایشان این تهمت را می زنند که ایشان مخالف تحصیل زنان در مدارس جدید بوده است.