سید حسن مدرس؛ فقیه مخالف جمهوری
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «فکر میکردم چرا ممالک اسلامی رو به ضعف رفته و ممالک غیر اسلامی رو به ترقی؟ چندین روز فکر کردم و بالاخره چنین فهمیدم که ممالک اسلامی، سیاست و دیانت را از هم جدا کردهاند، ولی ممالک دیگر سیاستشان عین دیانتشان یا جزء آن است. ممکن هم هست اشتباه کرده باشند. لهذا در ممالک اسلامی اشخاصی که متدین هستند، دوری میکنند از اشخاصی که داخل سیاست هستند. آنها که دوری کردند، ناچار همه نوع اشخاص رشته سیاست را در دست گرفته، لهذا رو به عقب میرود.» آیت الله سید حسن مدرس، صورت مداکرات مجلس ششم
«سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست.» آیت الله سید حسن مدرس، صورت مذاکرات مجلس چهارم
آیت الله سید حسن مدرس یکی از روحانیون بهنام شیعه در عصر قاجار و اوایل عصر پهلوی بود. مدرس یکی از معدود روحانیون آن عصر است که به صورت عملی وارد حوزه سیاست شد و در مجلس قانونگذاری حضوری فعال داشت و پنج دوره نماینده مجلس بود. او که از شاگردان میرزای شیرازی و آخوند خراسانی است، برخلاف بسیاری از روحانیون آن عصر که حضور در سیاست را جایز نمیدانستند، وارد عرصه سیاست شد و حضوری فعال در عرصه سیاست داشت.
مدرس را میتوان مدافع «دخالت دین در سیاست» دانست. او حکومتی را میپسندید که قوانین آن براساس شرع اسلام تبیین شده باشد و پارلمانی را دوست میداشت که قوانین وضع شده در آن منافاتی با شرع مقدس نداشته باشند و برای جلوگیری از منافات مدلی مشابه شورای نگهبان امروز را پیشنهاد میکرد.
مخالفت سید حسن مدرس با رضا شاه
مدرس را به مخالفت تمامعیار و آشتیناپذیرش با رضاشاه پهلوی میشناسند. او یکی از مخالفان سرسخت رضاشاه بعد از کودتای ۱۲۹۹ بود و از هر فرصتی برای ابراز مخالفت علنی خود با رضاشاه استفاده میکرد. همین مسئله باعث شد تا رضاشاه سرانجام مدرس را از سر راه بردارد.
کودکی و تحصیلات سیدحسن مدرس
به گزارش رویداد۲۴ سید حسن مدرس در سال ۱۲۴۸ ه در قریه سرابه کچو از توابع اردستان به دنیا آمد. پدرش سید اسماعیل و جدش میرعبدالباقی از سادات طباطبایی بودند. مدرس از شش تا چهارده سالگی در قمشه به تحصیل علوم دینی پرداخت.
اولین معلم او پدربزرگش میرعبدالباقی بود که سید حسن را به تحصیل علوم دینی سفارش کرد. مدرس در سال ۱۲۵۹ ش به اصفهان رفت و سیزده سال در حوزه علمیه آن شهر تحصیل کرد. ابتدا صرف و نحو خواند و سپس مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدی مانند عبدالعلی هرندی فرا گرفت. همچنین نزد میرزا جهانگیرخان قشقایی علوم معقول را تکمیل کرد و خارج اصول را هم نزد سید محمد باقر درچهای و شیخ مرتضی ریزی فرا گرفت.
یکی از اولین فعالیتهای سیاسی او در این دوران مقابله با ظل السلطان حاکم اصفهان و فرزند ناصرالدین شاه بود، این فعالیتهای سیاسی مدرس باعث شهرت نسبی او شد. مدرس در سال ۱۲۷۳ ه.ش پس از سیزده سال تحصیل در اصفهان به نجف عزیمت کرد. او در این شهر نزد سیدمحمد فشارکى و شریعت اصفهانى به ادامه تحصیل پرداخت و پس از مرگ میرزا حسن شیرازی مدتی را نیز نزد میرزا محمد تقی شیرازی ملقب به میرزای دوم به تحصیل پرداخت.
اساتید مشهور دیگر مدرس در این سالها آخوند خراسانی (صاحب کفایه الاصول) و سید محمد کاظم یزدی (صاحب عروه الوثقی) بودند. مدرس پس از هفت سال تحصیل در نجف به درجه اجتهاد رسید و به ایران بازگشت. او بعد از بازگشت مدتی کوتاهی را در قمشه و روستای اسفه نزد اقوام خود گذراند و بعد از آن به اصفهان رفت و به تحصیل مشغول شد.
مدرس با اینکه به درجه اجتهاد رسیده بود، اما هیچگاه رسالهای از خود چاپ نکرد. برخی چهرههای مشهور مثل مهدی الهی قمشهای، بدیع الزمان فروزانفر و جلالالدین همایی در مقطعی شاگرد وی بودند.
بیشتر بخوانید: آیت الله حائری یزدی؛ فقیهی که راهش در جمهوری اسلامی رهرو نیافت!
ورود آیت الله مدرس به سیاست
پس از پیروزی مشروطهخواهان در اصفهان انجمنی تحت عنوان انجمن ولایتی تاسیس شد که مدرس در آن عضو شد و به فعالیت سیاسی میپرداخت. با تشکیل مجلس دوم پس از استبداد صغیر قرار شد به موجب فصل دوم از متمم قانون اساسی از بین روحانیون پنج تن به عضویت این مجلس در بیایند تا قوانین مجلس با شرع اسلام مخالفت نداشته باشد. انتخاب این پنج نفر ماهها به طول انجامید و به همین منظور مجلس از آخوند خراسانی خواست نام بیست نفر از روحانیان را به مجلس شورای ملی بدهد تا از میان آن بیست نفر پنج نفر را برای عضویت در مجلس انتخاب کنند.
بنابر قانون اساسی، این انتخاب باید به اتفاق آرا یا به قید قرعه انجام میگرفت، مدرس در رای گیری ابتدایی مجلس به عنوان یکی از پنج روحانی منتخب برگزیده نشد و تنها کسی که از میان آن بیست روحانی توانست اتفاق آرا را به دست بیاورد زین العابدین قمی بود که ۶۸ رای بدست آورد و مدرس بعداً و به قید قرعه از بین روحانیون برگزیده شد. این انتخاب به وسیله تلگراف به مدرس ابلاغ شد: «از اصفهان: به توسط انجمن محترم ولایتی خدمت جناب مستطاب مَلّاذُالاَنام آقامیرزا سیدحسن مدرس سلمهالله ازجمله منتخبین علمای عظام در مجلس شورای ملی وجود محترم آن جناب مستطاب عالی است انشاءالله عاجلاًحرکت فرموده به تهران تشریف بیاورید که عموم ملت از سعادت حضور حضرتعالی بهرهمند گردند.»
مدرس بعد از ورود به تهران به منزل مرتضی قلی خانی نائینی رفت و پس از چند روز اقامت در منزل مرتضی قلی خان نائینی، مدرس ابتدا برای مدت کوتاهی در خانه در خانه وزیر مختار فرانسه اقامت و سپس توسط امام جمعه خوی خانهای برای او تهیه شد که تا پایان عمر در آن اقامت گزید.
مخالفت مدرس با اولتیماتوم روس
اولین مسئلهای که مدرس در مجلس دوم با آن به مخالفت پرداخت مسئله اولتیماتوم روس بود. دولت وقت ایران در سال ۱۹۱۰ م از دولت آمریکا تقاضا کرد تا مستشارانی را به منظور اصلاح نظام مالی دولت نوپای مشروطه به ایران اعزام کند. به همین منظور دولت آمریکا مورگان شوستر و چهار مستشار دیگر آمریکایی را به منظور اصلاح امور دارایی، خزانهداری، دادگستری و ژاندارمری به ایران اعزام کرد. این مستشاران در تاریخ ۱۷ اردیبهشت سال ۱۲۹۰ وارد ایران شدند. مورگان شوستر پس از ورود به ایران به سمت خزانهدار کل منصوب شد.
شوستر پس از منصوب شدن در این سمت شروع به اصلاح امور مالی ایران کرد، این اصلاحات در را ستای منافع روسیه و انگلستان نبود و به همین دلیل دولت روسیه در پاییز ۱۲۹۰ با هماهنگی با دولت انگلستان به ایران اولتیماتومی مبنی بر اخراج مورگان شوستر داد. به همین منظور دولت روسیه قوای خود را وارد بندر انزلی کرد و تا قزوین پیشروی کرد.
یکی از مهمترین وقایعی که منجر به برکناری شوستر شد و به طور کامل مورد حمایت مجلس دوم قرار گرفت ضبط اموال شعاع السلطنه بود. ملک منصور میرزا شعاعالسلطنه پسر دوم مظفرالدین شاه بود و املاک و مستغلات فراوانی در تهران و شمیران داشت. مستمری او بیشتر از دیگر شاهزادگان قاجار بود. پس از مشروطه، مجلس نخست مستمری شاهزادگان را کاهش داد. از همینجا دشمنی دیرین شعاعالسلطنه با مشروطه آغاز شد.
پس از فتح تهران و برکناری محمدعلی شاه را پادشاهی، محمدعلی میرزا به روسیه تبعید شد. اما پس از مدتی برای به چنگ آوردن تاج و تخت، دست به شورش زد. در این کار دو برادرش شعاعالسلطنه و سالارالدوله همراه او بودند. تلاش ایشان شکست خورد و مجلس رای به ضبط اموال شعاعالسلطنه داد.
شوستر عهدهدار امور مالی ایران بود، نیروهای ژاندارم را برای تصاحب باغ شعاعالسلطنه فرستاد. سفارت روسیه که در پی بهانه برای سنگاندازی در کار شوستر بود، ادعا کرد که شعاعالسلطنه به بانک استقراضی روسیه بدهکار است و اموال او باید تا زمانی که بدهی ش بازپس دهد، در اختیار بانک روسی باشد.
اختلاف میان روسیه و مجلس بالا گرفت و دولت روسیه ایران را تهدید کرد که روابط خود را قطع خواهد کرد. مدرس اولین نطق مهم خود را در دفاع از مورگان شوستر آمریکایی در مجلس دوم ایراد کرد، اما در نهایت با دخالت ناصرالملک نایب احمد شاه خردسال مورگان شوستر از ایران اخراج و مجلس دوم منحل شد. این انحلال راه را برای ورود قوای روسیه به ایران هموار کرد.
سید حسن مدرس و تشکیل کمیته دفاع ملی
مدرس در مجلس سوم علاوه بر وظیفه نظارتی به عنوان نماینده تهران هم برگزیده شد. آغاز به کار مجلس سوم مصادف شد با آغاز جنگ جهانی اول. با وجود اعلام بیطرفی ایرانیان، نیروهای متفقین وارد خاک ایران شدند. با ورود متفقین به خاک ایران رجل سیاسی ایران به فکر چاره جویی درآمدند، اولین پیشنهاد را احمد شاه ارائه کرد که بر اساس این پیشنهاد قرار شد که پایتخت از تهران به اصفهان منتقل شود. این پیشنهاد مورد قبول رجل سیاسی ایران قرار نگرفت.
به پیشنهاد مدرس و مجلس قرار شد ایران وارد جنگ نشود و به منظور مخالفت با حضور متفقین در جنگ عدهای از نمایندگان از ایران مهاجرت کنند و دولت در تبعید تشکیل دهند. یکی از دلایل حضور مدرس در این دولت در سایه این بود که یکی از طرفین جنگ دولت عثمانی بود که دولتی مسلمان به حساب میآمد و به نظر مدرس صلاح نبود که ایران با دولتی مسلمان وارد جنگ شود، اما به جز این دلیل مدرس و سایر نمایندگان پیشنهاد دهنده از این مهاجرت دو هدف را دنبال میکردند.
هدف اول این بود که اگر متفقین پیروز شدند، دولت در تبعید نشان دهد که با آنها همکاری کرده و هدف دوم این بود که اگر متحدین پیروز شدند دولت در تبعید اعلام کند دولتی که در ایران سرکار بوده غیرقانونی است و دولت مردمی و اصلی همین دولت در سایهای است که این بیست و هفت نفر مهاجر تشکیل دادهاند.
این سفر با حمایت مالی آلمانیها انجام گرفت منتقدانی داشت و مدافعانی؛ میرزاده عشقی از مدافعین و مسافرینی بود که به احمد شاه نامه مینوشت و خواستار جنگیدن با کفار بود. مدرس بعدها در دفاع از این اقدام نطق عجیبی در مجلس انجام داد و گفت: «عدهای عقیده داشتند که این مهاجرت به ضرر مملکت است. من عقیدهام بر این بود که به صلاح مملکت است. به مهاجرت رفتیم، پول هم از آلمانها گرفتیم و خرج کردیم.»
امان الله اردلان - محمدعلی فرزین (کلوپ) - حسین سمیعی، (ادیب السلطنه) - رضاقلی نظام السلطنه مافی میرزاده عشقی - حسن مدرس و قاسم خان صوراسرافیل از چهرههای اصلی این مهاجرین بودند. مهاجران در قم کمیتهای بنام کمیته دفاع ملی تشکیل دادند.
روسها نیروهایی از قزوین به ساوه فرستادند تا از ارتباط کمیته دفاع ملی با تهران جلوگیری کنند و این نیروها را از قم پراکنده کنند. جنگ سختی میان قوای روس و کمیته دفاع ملی در رباط کریم در گرفت که طی این جنگ کمیته دفاع شکست سختی خورد.
به گزارش رویداد۲۴ در پی این شکست مهاجران به سه دسته تقسیم شدند: عدهای از ادامه مهاجرت منصرف شدند و به تهران بازگشتند، عدهای به همراه سلیمان میرزا و مدرس از طریق کاشان به اصفهان و از طریق کوههای بختیاری به غرب کشور رفتند و عدهای هم به همراه مساوات از طریق اراک به همدان و کرمانشاه رفتند. این دو گروه زمانی که به هم رسیدند بر ادامه کار کمیته دفاع ملی تاکید کرده و دولتی با ریاست رضا قلی خان نظام السلطنه مافی تشکیل دادند. در این دولت موقت مدرس به عنوان رئیس عدلیه برگزیده شد. بعد از مدتی کمیته دفاع ملی درگیر مشکلات و اختلافات داخلی شد و این اختلافات داخلی به حدی گسترده شد که باعث شد کمیته مزبور از هم بپاشد و بزرگان این کمیته از آن خارج شوند.
مدرس به همراه برخی از اعضای کمیته وارد قلمرو عثمانی شد و در شهر استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس پرداخت. در همین زمان بود که مدرس با سلطان محمد پنجم برای مذاکره دعوت کرد و با مدرس به مذاکره پرداخت. مدرس در این ملاقات انتقاداتی را از دولت عثمانی مطرح کرد که مهمترین آنها نداشتن حسن نیت این دولت نسبت به ایران بود.
مدرس در ایام مهاجرت دوبار هم مورد سوءقصد قرار گرفت که از آنها جان سالم به در برد. در مدت مهاجرت همسر و یکی از فرزندان او از دنیا رفتند. مدرس همواره از مهاجرت دفاع میکرد و آن را اقدامی به نفع منافع ملی ایرانیان میدانست.
مدرس و مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹
در پی انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه و با توجه به مشکلاتی که دولت جدید و انقلابی روسیه با آن درگیر بود، انگلستان به ابر قدرت بیرقیب صحنه بینالمللی در آن سالها بدل شده بود. در آن سالها دولت وثوقالدوله بر سرکار بود که این دولت با همکاری نصرتالدوله فیروز، فرمانفرما و صارمالدوله قرارداد ۱۹۱۹ را با دولت انگلستان امضا کردند. بر اساس این قرارداد تمامی امور کشوری و لشکری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت.
مدرس از ابتدای انعقاد این قرارداد با آن به مخالفت پرداخت و آن را نافی استقلال مالی و نظامی ایران دانست. وثوقالدوله تلاش کرد به وسیله جناح موافق خود در مجلس شورای ملی این قرارداد را تصویب کند که با تلاش مخالفان از جمله مدرس و تاثیر مخالفت آنان بر افکار عمومی این قرارداد هیچگاه اجرایی نشد.
مدرس البته بعدها در اولین مجلس بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه زمانی که وثوقالدوله به عنوان وزیر عدلیه کابینه مستوفی الممالک برگزیده شده بود، برخلاف دکتر محمد مصدق و با این استدلال که قرارداد ۱۹۱۹ قرارداد فضولی بوده و هیچگاه اجرایی نشده و ما باید اختلافات گذشته را فراموش و با هم کارکنیم از او دفاع کرد.
پنج سال پیشتر، مدرس با همین استدلال در جلوگیری از مرگ سیاسی شریک دیگر قرارداد، نصرتالدوله فیروز نقش مهمی ایفا کرده و هنگامی که به اعتبارنامه نصرتالدوله در مجلس چهارم، اعتراض گستردهای شده بود، به دفاع از او برخاست و گفت: «نصرتالدوله از اعمال گذشتهاش ابراز پشیمانی میکند و عوض شده، پس باید او را به نمایندگی پذیرفت.» او با مذاکرات و توافقهایی خارج از مجلس، نمایندگان را راضی کرد به اعتبارنامه نصرتالدوله رأی بدهند.
به گزارش رویداد۲۴ بعد از ماجراهای قرارداد ۱۹۱۹ و زمانی که جنگ جهانی اول پایان یافت، نیروهای انگلیسی درحالی که داشتند از ایران خارج میشدند با تصمیم ژنرال آیرونساید، فرماندهی نیروهای قزاق به رضاخان میرپنج سپرده شد. همین مسئله راه را برای کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ هموار کرد. سرانجام در نیمه شب سوم اسفند سال ۱۲۹۹ رضاخان با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی توانست طی یک کودتای بدون خونریزی قدرت را در دست بگیرد. طی این تقسیم قدرت سیدضیاء ریاست دولت و رضاخان اداره نیروهای مملکتی و تامین نظم داخلی را برعهده گرفت.
مدرس از جمله مخالفان کودتا بود و از همان ابتدا به مخالفت با این دولت پرداخت. نتیجه این مخالفتها دستگیری و زندانی شدن مدرس بود او در ابتدا با فرمانفرما در یک سلول قرار گرفت و مدتی همراه با او زندانی بود و بعد او را با شیخ حسین یزدی که روابط چندان خوبی با مدرس نداشت به قزوین تبعید کردند، دوران تبعید و زندان مدرس ۹۳ روز به طول انجامید.
اختلاف آیت الله مدرس و رضا شاه
مدرس پیش از کودتای سوم اسفند به عنوان نماینده مجلس برگزیده شده بود. بعد از کودتا تنشها میان سیدضیا و رضاخان بالا گرفت و در نهایت این رضاخان بود که توانست سیدضیاء را کنار بزند. با کنار رفتن سید ضیا، قوام السلطنه روی کار آمد و مجلس چهارم را بازگشایی کرد.
مدرس در این مجلس به نائب رئیسی اول برگزیده شد و این هم زمان بود با قدرت گرفتن روزافزون رضاخان که در آن زمان وزیر جنگ بود. رضاشاه در تمام امور مملکتی دخالت میکرد و همین مسئله باعث شد مدرس با وجود هواداریاش از احمد قوام، از در مخالفت با رضاشاه درآید.
مدرس در یکی از نطقهایش درباره رضاخان در مجلس گفت: «عجالتاً امنیت در دست کسی است که اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم؛ شما مگر ضعف نفس دارید که این حرفها را میزنید و در پرده سخن میگویید؟ ما [نمایندگان] بر هرکس قدرت داریم. از رضاخان هم هیچ ترس و واهمه نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم، رئیسالوزرا را بیاوریم سؤال کنیم، استیضاح کنیم، عزلش کنیم و همچنین رضاخان را استیضاح کنیم، عزل کنیم؛ میروند در خانهشان مینشینند. قدرتی که مجلس دارد، هیچ چیز نمیتواند در مقابلش بایستد.»
بعد از کنار رفتن احمد قوام در سال ۱۳۰۱ مستوفی الممالک به قدرت رسید. مدرس به خاطر اینکه فکر میکرد مستوفی قدرت مقابله با رضاخان را ندارد از در مخالفت با او درآمد: «مستوفی مثل شمشیر مرصّع و جواهرنشانی است که فقط روزهای بزم و سلام باید آن را به کمر بست، ولی قوامالسلطنه مثل شمشیر برنده فولادی است که برای روز رزم باید در دست گرفت. امروز مملکت ما احتیاج به شمشیر برنده فولادی دارد»
مدرس سرانجام توانست دولت مستوفی الممالک را استیضاح کند؛ استیضاحی که بسیاری از حامیان مدرس آن را به سبب مقابله مدرس با رضاخان میدانند. مدرس تلاش بسیاری کرد که بعد از مستوفی الممالک احمد قوام به نخست وزیری برسد چرا که قوام به مدرس وعده داده بود که در صورتی پیروزی طرفداران مدرس را به وزارت خواهد گماشت. مستوفی الممالک زمانی که به این رشوهدهیها و بده بستانها پی برد نطق مشهور خود با مضمون «من نه آجیل میدهم و نه آجیل میگیرم» را ایراد کرد. اما برخلاف میل باطنی مدرس این مشیر الدوله بود که قدرت را در اختیار گرفت. بعد از انتخابات پنجمین دوره مجلس رضاخان توانست با حمایت نظامیان و اعمال فشار بر مشیرالدوله حکم نخست وزیری را از احمد شاه قاجار بگیرد و او را راهی فرنگ کند.
رضاخان در آن دوران خود را بیرقیب میدید و به دنبال ایجاد یک جمهوری سکولار به تقلید از کمال آتاتورک بود. با افتتاح مجلس پنجم در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۰۲ هواداران رضاخان که اکثر کرسیهای مجلس را تصاحب کرده بودند تلاش بسیاری برای ملغی کردن حکومت قاجار و برپایی جمهوری رضاخانی کردند.
از طرف دیگر مدرس هم که دیگر در مجلس جدید اقلیت به حساب میآمد تلاشهای بسیاری کرد که در تلاشهای رضاخان اخلال ایجاد کند. او از طرفی روزنامهنگارانی را علیه رضاخان تحریک میکرد و از طرف دیگر با نوشتن نامههای متعدد به قم میکوشید نظر مراجع و علما را درباره جمهوری رضاخانی برگرداند.
مدرس از طرف دیگر کوشید با ایراد گرفتن از اعتبارنامههای حامیان رضاخان از یک طرف مانع ورود برخی از آنها به مجلس شود و هم زمان بیشتری برای تغییر سلطنت قاجار به جمهوری رضاخانی بخرد. حامیان رضاخان، اما منتظر بررسی اعتبارنامهها نماندند و تلاش کردند با سرعت زیاد جمهوری رضاخانی را تصویب کنند.
تدین از هواداران رضاخان در مجلس کوشید به هنگام سخنرانی مدرس در مخالفت با جمهوری حامیان خود را از صحن علنی مجلس خارج کند که نتوانست. بعد از پایان سخنرانی حسین بهرامی (ملقب به احیاء السلطنه) به تحریک تدین، سیلی محکمی به گوش مدرس نواخت. سیلی که خبر آن به سرعت در سطح کشور پیچید و باعث اعتراض بازاریان و علما شد.
ملک الشعراء بهار هم در این باره به نظم این بیت را سروده است: «از آن سیلی، ولایت پرصدا شد/ دکاکین بسته و غوغا به پا شد.»
مخالفان و موافقان رضا شاه بعد از این خبر به بازار ریختند و به تظاهرات و درگیری پرداختند. حامیان جمهوری، اما بلافاصله طرحی سه فوریتی را در تاریخ ۳۰ اسفند ۱۳۰۲ برای تصویب جمهوری به مجلس بردند که به علت نصاب نداشتن مجلس به پیشنهاد مدرس به جلسه بعدی یعنی دو فروردین ۱۳۰۳ موکول شد.
در جلسه بعدی مخالفان جمهوری در مقابل مجلس تجمع کردند که باعث شد نمایندگان موافق جمهوری از رضاخان کمک بخواهند. رضاخان هم با قوه قهریه به میان مخالفان آمد و باعث شد این تجمع به یک درگیری خونین بدل شود. سرانجام با فشارهای مدرس و توصیه علما قم (که جمهوری را مدلی غربی در حکومت میدانستند) رضاخان از طرح ایده جمهوری منصرف و مدرس در این نبرد پیروز شد.
این اقدام مدرس و علمای حامی او بدون شک منشا زیانهای بسیاری برای ایران و ایرانیان بوده است. مصطفی کمال آتاتورک به رضا شاه توصیه کرده بود که به جای سلطنت جمهوری اعلام کند و خود به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود. چنین توصیهای برای سیاست استبدادزده ایران راهگشا و هوشمندانه بود.
تورج اتابکی در کتاب تجدد آمرانه میگوید «توسعه اقتصادی و تکنولوژیک که در دوران رضا شاه آغاز شد نقطه ضعفی بسیار مهم داشت؛ فقدان توسعه سیاسی. پیشرفت و ترقی اقتصادی بدون توسعه سیاسی ابتر خواهد ماند. مورخان و جامعهشناسان تاریخ انقلاب اسلامی را واکنشی به تجدد آمرانه و همراه نکردن توسعه اقتصادی با توسعه سیاسی میدانند. اگر چنانچه مدرس و علما مانع رضا خان برای اعلام جمهوری و تاسیس حکومت قانون در ایران نمیشدند امروز ایران وضعیت دیگری داشت. مدرس و حامیانش مهمترین مخالفان توسعه سیاسی در آن دوران بودند.»
آیت الله مدرس بعد از ترور
استیضاح رضاخان
بعد از بر هم خوردن طرح جمهوری رضاخانی درگیریهای مدرس و رضاخان وارد فاز جدیدی شد. مدرس در روز هفتم مرداد ۱۳۰۳ به همراه شش تن از نمایندگان مخالف رضاخان، او را به دلیل سوء مدیریت در سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و نیز تحویل ندادن اموال مقصران به دولت استیضاح کرد؛ استیضاحی که به محل نزاع موافقان و حتی درگیری فیزیکی رضاخان و مدرس تبدیل شد. کار تا جایی بالا گرفت که برخی از نمایندگان اقلیت مجلس را در خارج از صحن مجلس کتک زدند.
رضاخان بعد از شکست طرح جمهوری به فکر تغییر سلطنت قاجار افتاد؛ موضوعی که مدرس را نگران کرد و کوشید دلایل مخالفت خود را به گوش احمد شاه در پاریس برساند. مدرس به همین منظور رحیم زاده صفوی را نزد احمدشاه در پاریس فرستاد، اما قحطی و به راه افتادن بلوای نان در نبود یک دولت مرکزی قدرتمند باعث شد احمدشاه از بازگشت به ایران منصرف شود.
اوایل آبان ۱۳۰۴ بود که مردم ایران به تظاهراتی به نفع رضاخان دست زدند و این موضوع فرصت خوبی را برای موافقان تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی فراهم کرد تا طرحی را تهیه و آن را به مجلس ارائه دهند. از طرف دیگر تلگرافهای زیادی از اقصی نقاط ایران در حمایت از رضاشاه به مجلس ارسال میشد که باعث شده بود مجلسیان برای جلوگیری از هرج و مرج بیشتر به فکر چارهای برای کنترل کشور بیفتند.
سرانجام، ماده واحده خلع قاجاریه روز نهم آبان ۱۳۰۴ به مجلس تقدیم شد. مدرس و یارانش کوشیدند به دلیل استعفای حسن مستوفی رئیس مجلس، جلسه را غیررسمی و غیرقانونی جلوه بدهند، ولی توفیق نیافتند و ماده واحده خلع قاجاریه بهعنوان طرح پیشنهادی شماری از نمایندگان با قید دو فوریت خوانده شد.
مدرس بعد از موفقیت جلسه را ترک و درباره طرح مزبور گفت: «خلاف قانون اساسی است. صد هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون است، هزار رأی هم بدهید، خلاف قانون است.» مجلس سرانجام طرح را تصویب و حکومت را تا تشکیل مجلس موسسان به رضاخان سپرد. مجلس موسسان هم بعد از تشکیل در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ رای به پادشاهی رضاخان داد تا رضاخان رسماً رضاشاه پهلوی شود.
بیشتر بخوانید: رضا شاه پهلوی؛ موسس ایران نوین و بنیانگذار ورود نظامیان به اقتصاد
سیدحسن مدرس و سلطنت رضاشاه
مدرس بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه در تغییر رویهای آشکار کوشید خودش را به رضا شاه نزدیک کند. همسر تیمورتاش از قول شوهرش، درباره مذاکره مدرس و رضاشاه در منزل آنها میگوید: «مدرس به رضاخان پیشنهاد کرد من خیر و صلاح تو را میخواهم؛ دست از این کارها بردار و کار مردم را به خودشان واگذار کن. صلاح تو نیست که با خارجیان ارتباط داشته باشی؛ آنها منافع خود را میخواهند و روزی که تو سودی برای آنها نداشته باشی، یک لحظه هم تو را نمیخواهند.»
مدرس و مخالفان حکومت حتی تصمیم به همکاری با رضاشاه گرفتند. بهار درباره این تصمیم میگوید: «من و دوستانم و مرحوم مدرس با هم نشسته بودیم و بحث میکردیم که چه باید کرد. مدرس گفت: سستی و اهمال هموطنان کار خود را کرد. ما هم تا جایی که بشر بتواند تقلا بکند، سعی کردیم و حرف خود را گفتیم و کشته هم دادیم؛ دیگر دینی بر گردن نداریم. حالا باید با دولت و شاه موافقت کرد، بلکه خوب بشود و خدمتی بکند»
مدرس حتی از کابینه مستوفی الممالک حمایت کرد شاید از این طریق بتواند نظر رضاشاه را برای همکاری جلب کند. تلاشهای مدرس ناکام ماند و مجلس پنجم به پایان رسید و مدرس در مجلس ششم هم از طرف مردم تهران به مجلس راه پیدا کرد. مدرس با کابینه مهدی قلی هدایت مخالفت کرد، اما کابینه رای آورد.
آبان ۱۳۰۶ نورالله اصفهانی، همراه شماری از روحانیان اصفهان در اعتراض به برخی برنامهها و اقدامات رضاخان به قم مهاجرت کرد و از علمای سراسر کشور نیز خواست به منظور اعلام همدردی و اعتراض به رضاخان به قم مهاجرت کنند. مدرس اقدام آنان را تأیید کرد و با آنها اظهار همدردی و همکاری کرد.
در دوره ششم مجلس مدرس بیشتر از قبل تحت فشار قرار گرفت و کمتر به مجلس میرفت و بیشتر به تدریس میپرداخت. در همین ایام بود که رضاشاه برنامه ترور مدرس را طراحی کرد. صبح روز هفتم آبان ماه ۱۳۰۵ هنگامی که مدرس برای تدریس به سوی مدرسه سپسهالار رهسپار شد، در خم کوچهای از پشت سر و جلو و نیز پشتبام او را هدف گلوله قرار دادند و به قول خود مدرس، او را تیرباران کردند. گفته شده مدرس همین که صدای تیرها را شنید، بدون اینکه خود را ببازد، عصایش را در عمامه کرد و نشست؛ سپس آن را در عبا فرو برد و بلند کرد. تیراندازان که حدود ده نفر بودند، به گمان اینکه قلب و سر مدرس را نشانه گرفتهاند، تیرها را به عبا و دیوار میزدند. با درایت و چابکی مدرس، از آن همه گلولههایی که به سویش شلیک شد، تنها چند گلوله به دست و کتف او اصابت کرد.
مدرس بعد از دو ماه بهبود پیدا کرد و رضاشاه مجبور شد برای رد گم کردن از مازندران برای او تلگرافی بفرستد که مدرس چنین جواب او را داد: «به کوری چشم دشمنان نمردهام و هنوز زندهام.» مدرس نتوانست به مجلس هفتم راه پیدا کند که البته در این عدم راهیابی تلاشهای رضاشاه هم بیتاثیر نبود.
رضاشاه به مدرس پیغام داد که دست از سیاست بردارد و به تدریس علوم دینی بپردازد که مدرس پاسخ داد: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی میدانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمیدارم و هر کجا باشم، همین است و بس.»
مدرس از مجالس درس خود در مجلس سپهسالار برای مخالفت با رضاشاه استفاده میکرد و سعی میکرد با طرح مباحث مختلف او و حکومتش را تحت فشار بگذارد. مثلاً در کلاسهای فقه خود مسئله «مزدحم» را مطرح میکرد و از آن برای کنایه به رضاشاه استفاده کرد. او با اشاره به اینکه اگر کسی در ازدحام کشته شود، خونش هدر است و باید دیه او را حاکم شرع بدهد، گفت: «مثلاً روز دهم حمل (فروردین ۱۳۰۳) که سردار سپه به مجلس آمد و زد و خورد بود، اگر سردارسپه کشته میشد، خونش هدر بود»
رضاشاه مدتی بعد تصمیم گرفت مدرس را تبعید کند. شامگاه ۱۶ مهرماه سال ۱۳۰۷ سرتیپ درگاهی، رئیس شهربانی تهران با حمله به منزل مدرس او را دستگیر و ابتدا به اطراف مشهد و بعد به خواف تبعید کردند. علت انتخاب خواف به عنوان محل تبعید این بود که، چون اکثر اهالی آن منطقه سنی مذهب بودند، حساسیت چندانی به تبعید یک روحانی شیعه نداشتند. مدرس دوران تبعید را در سختترین شرایط گذراند، بهگونهایکه حتی از ضروریترین امکانات زیستی محروم بود. دوران تبعید مدرس ۹ سال طول کشید تا اینکه رضاشاه تصمیم گرفت او را از میان بردارد.
بعد از اینکه رئیس شهربانی خواف از انجام این کا سرباز زد، مدرس را به کاشمر منتقل و سه نفر را مامور ترور کردند. آن سه نفر در آذر ۱۳۱۶ به منزل مدرس در کاشمر رفته و بعد از خوراندن چای مسموم که در مدرس اثر نکرد او را با عمامه خفه کردند.
دیدگاه سیاسی و اجتماعی آیت الله مدرس
مدرس یک روحانی سنتی شیعه بود که مخالفتهایش با رضاشاه و جمهوری مدنظر او هم نه از زاویه استبداد و استعمار یا مسائلی از این دست که به سبب غربی بودن این دیدگاه و هراس از اینکه نکند با ورود این مسائل غربی دین از صحنه اجتماعی حذف شود. در واقع میتوان گفت مدرس به جای استبداد نظامی توسعهگرای رضا خان، خواستار استبداد دینی بود.
اوج دیدگاههای سنتی مدرس را میتوان از دیدگاه مدرس نسبت به حق رای زنان متوجه شد: «برهان این است که امروز ما هر چه تأمل مى کنیم مىبینیم خداوند قابلیت در اینها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفین و مستضعفات و آنها از آن نمرهاند که عقول آنها استعداد ندارد و گذشته از این که در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیومتند الرجال قوامون على النساء در تحت قیومیت رجال هستند و مذهب رسمى ما اسلام است آنها در تحت قیومتند. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زنها را بکنند که خداوند هم در قرآن مى فرماید در تحت قیومیتاند و حق انتخاب نخواهند داشت هم دینى هم دنیوى. این مسئلهای بود که اجمالاً عرض شد.»
مدرس در یکی از مذاکرات مجلس چهارم چنین میگوید: «اگر کسی از سر حد ایران بدون اجازه دولت ایران پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم او را با تیر میزنیم و هیچ نمیبینیم که کلاه پوستی سرش است یا عمامه یا شاپو. بعد که گلوله خورد دست میکنیم ببینیم ختنه شده است یا نه. اگر ختنه شده است بر او نماز میکنم و او را دفن مینماییم و الّا که هیچ. پس هیچ فرق نمیکند. دیانت ما عین سیاست ماست، سیاست ما عین دیانت ماست. ما با همه دوستیم مادامی که با ما دوست باشند و معترض ما نباشند. همان قسم که به ما دستورالعمل داده است رفتار میکنیم.» برخی منتقدان مدرس از این جمله او بسیار خشمگین بودند و میگفتند او مسئله دین را به ختنهسنجی تقلیل داده است.
مدرس از این جهت وارد دنیای سیاست شد که بتواند با جلوگیری از مدرنیته مشروطهخواهان و رضاشاه دین را در عرصه عمومی حفظ کند. او از همین زاویه از پادشاهی احمد شاه قاجار در برابر جمهوری رضاخانی دفاع یا به قول خودش «دفع افسد به فاسد» میکرد.
فراموش نکنیم پای مدرس ابتدا به عنوان یکی از ناظران بر قانونگذاری مجلس به این نهاد باز شد تا مبادا قوانین وضع شده در مجلس با شرع مغایر باشد. مدرس اعتقاد دارد که پارلمان زمانی یک پارلمان حقیقی است و مالیات دادن به آن بلااشکال است که منطبق با شرع قانونگذاری کند والا مالیات دادن به آن محل اشکال و تردید است.
مدرس با همه مخالفتهایی که با رضاشاه داشت در طرح میلیتاریستی سربازگیری اجباری با او همکاری کرد تا نشان دهد اتفاقاً در زمینههای نظامی و امنیتی زاویه چندانی با رضاشاه ندارد. مدرس را باید ادامه و تداوم نگاه روحانیت سنتی و نیای انقلابیون مسلمان ایرانی دانست که اعتقاد داشتند با قوانین شرع میتوان جامعه را اداره کرد.
منابع:
تجدد آمرانه/ تورج اتابکی/ انتشارات ققنوس
ظلم جهل برزخیان زمین/ محمد قائد/ انتشارات طرح نو
بازیگران عصر طلایی جلد سوم/ الف خواجه نوری/ انتشارات علمی فرهنگی
آلبوم تصاویر سید حسن مدرس
تف