آیت الله شریعتمداری؛ مرجع تقلیدی که در حصر خانگی درگذشت
رویداد۲۴ مازیار وکیلی: «روشنتر بگویم وقتی نظر اکثریت ملت را بیاعتبار کردیم، بدان توجهی ننمودیم، یعنی به جمهوری اسلامی بیتوجهی کردهایم و این جمهور و اکثریت را نپذیرفتهایم؛ لذا وقتی که جمهوری اسلامی بیاعتبار شد، مسلماً قانونی که در دست تصویب است [قانون اساسی] تماماً بیاعتبار میشود. یعنی از اعتبار عمومی و حاکمیت ملی برخوردار نیست… نباید رأی ملت را بیاعتبار کنند و بگویند خیر ملت کسی نیست و هر چه هست فقیه است و او باید کار کند و او همهکاره است. این طرز تفکر و این طرز قانونگذاری و این طرز عمل به نظر ما درست نیست و به اساس لطمه میزند و همه چیز را بیاعتبار میسازد و مسلماً نتیجه خوبی هم در آینده نخواهد داشت» آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری
آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری از روحانیون برجسته شیعه و یکی از مراجع تقلید در محمد رضا شاه پهلوی و اوایل حکومت جمهوری اسلامی بود. او که یکی از مخالفان میانهرو رژیم پهلوی بود، قبل از انقلاب اسلامی به مخالفت در چهارچوب قانون اساسی با رژیم پهلوی ادامه داد و بعد از انقلاب اسلامی با آیتالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی به اختلاف نظری برخورد. این اختلافات به ماجرای صادق قطب زاده، کودتای نوژه و حزب خلق مسلمان و تلاش آیتالله شریعتمداری برای تغییر رژیم در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب ربط داده شد در نهایت باعث حصر و خلع مرجعیت این مرجع شیعه شد.
تولد و تحصیلات آیت الله شریعتمداری
به گزارش رویداد۲۴ آیتالله سید کاظم شریعتمداری یازدهم ذیقعده سال ۱۳۲۳ هجری قمری برابر با پانزدهم دی ماه سال ۱۲۸۴ هجری شمسی در تبریز به دنیا آمد. پدرش حاج سیدحسن شریعتمداری از علمای بنام آن دیار بود و نسب مادرش به امام زینالعابدین امام چهارم شیعیان میرسید.
ابتدای دوران تحصیلی، خانوادهاش درباره تحصیل او تردید میکنند. آیت الله شریعتمداری در خاطرهای نقل میکند: «اوایل تحصیل علوم دینی در تبریز، مختصر تردیدی در خانوادهٔ ما برای ادامهٔ این رشته پیدا شد. شبی در خواب دیدم که پنجرهٔ اتاق نشیمن ما باز شد و حضرت رسول اکرم تشریف آوردند که در دست مبارکشان یک جلد کتاب شرایع الاسلام محقق حلی بود و کتاب را باز کرده و فرمودند: «فرزندم، بیا، من خودم به تو درس بگویم.» و صفحهٔ اول شرایع را از زبان پیامبر درس خواندم و از خواب بیدار شدم و دیگر تردیدمان از بین رفت و تحصیلاتم را تعقیب نمودم»
آیت الله شریعتمداری پس از اتمام دروس سطح دو سال نزد آیتالله میرزا آقا تبریزی و آیتالله میرزا ابوالحسن انگجی به ادامه تحصیل مشغول میشود و در سال ۱۳۰۳ برای فراگیری بهتر علوم دینی به قم عزیمت میکند. در قم، دروس خارج و اصول فقه را نزد آیتالله عبدالکریم حائری یزدی فرا گرفت.
همزمان با فراگیری این درس نزد آیتالله حائری یزدی همراه دوستان خود حاج ملاعلی معصومی (آخوند همدانی)، سیّد ابوالفضل موسوی زنجانی، سیّد رضا موسوی زنجانی و آیت الله خمینی این دروس را تقریر میکرد.
سال ۱۳۰۵ یکسال پس از تاجگذاری رضا شاه پهلوی از نجف به قم عزیمت کرد و آنجا دروس خود را نزد میرزای نائینی، آقا ضیاءالدین عراقی و آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی تکمیل کرد و به درجه اجتهاد نائل آمد و فتاوای خود را در تعلیقهای بر رساله وسیله النجاه آیتالله ابوالحسن اصفهانی به رشته تحریر درآورد.
پس از کسب مرجعیت در نجف در سال ۱۳۱۳ به تبریز بازگشت و باعث رونق حوزههای آن دیار شد. مرجعیت آیتالله شریعتمداری را علما و بزرگان خطه آذربایجان مانند مرحوم آیتالله حاج سیّد احمد خسروشاهی و مرحوم آیتالله حاج میرزا محمّد توتونچی غروی و مرحوم آیتالله حاج میرزا عبدالله مجتهدی و مرحوم آیتالله حاج سیّد جواد خطیبی تایید کردند و این مسئله باعث شد اکثر مردم آن دیار مقلد او شوند.
آیتالله شریعتمداری در ماجرای فرقه دموکرات هم نقش اثرگذاریداشت و در مقابل خودمختاری و استقلال آذربایجان و سیدجعفر پیشه وری، از قوای دولتی دفاع کرد. تا جایی که در روز اول خرداد ۱۳۲۶ که فریدون ابراهیمی در مقابل باغ گلستان تبریز به دار آویخته شد در مجله آئین اسلام سرمقالهای با عنوان سرمقالهای تحت عنوان «سلطان تشیع به کانون تشیع میرود» از سفر قریب الوقوع محمدرضا شاه به تبریز خبر داد.
شاه روز ششم خرداد به مدرسه دینی طالبیه تبریز رفت تا از فعالیت علمای آن دیار برای شکست پیشهوری تشکر کند. آیتالله شریعتمداری یکی از کسانی بود که در این مراسم شرکت کرد و در حضور محمدرضا شاه به سخنرانی پرداخت. حضور شاه در تبریز بین علمای این شهر اختلاف ایجاد کرد و حضور آیتالله شریعتمداری در مراسم مدرسه طالبیه به مذاق برخی از علمای آن دیار خوش نیامد و همین موضوع زمینه مهاجرت آیت الله شریعتمداری از تبریز را مهیا کرد.
آیت الله شریعتمداری و مهندس مهدی بارگان
حضور آیت الله شریعتمداری در تهران و قم
آیتالله شریعتمداری بعد از مدتی حضور در تهران و ارتباط با برخی از سران جبهه ملی، در سال ۱۳۲۹ به قم عزیمت کرد. علی دوانی درباره تاثیر این حضور در قم مینویسد: «آیت الله شریعتمداری از همان اوایل ورود به قم، نظر به اینکه در آذربایجان مرجعیّت داشتند، خود یکی از مراجع سرشناس بودند و در اعداد سایر مراجع، گذشته از تشکیل حوزۀ درس خارج، به رسیدگی امور طلاب حوزه و پاسخ استفتائات که مقلدانشان مینمودند، اشتغال داشتند»
به گزارش رویداد۲۴ آیت الله شریعتمداری از همان ابتدای ورود به قم مورد توجه آیتالله بروجردی قرار گرفت. گفته شده آیتالله بروجردی به عنوان مرجع مطلق شیعه در امور زیادی با آیتالله شریعتمداری مشورت میکرد. عقیق بخشایشی در این باره مینویسد: «آیت الله العظمی شریعتمداری از بدو ورود به قم مورد توجه خاص حضرت آیتالله العظمی بروجردی بود و در بسیاری از امور، طرف مشورت ایشان قرار میگرفت و در زمان حیات ایشان، حوزۀ درس مرتب و شهریۀ منظم داشت.»
شریعتمداری در آن سالها و در قم کلاسهایی برگزار میکرد که برخی از مراجع تقلید آینده مثل مکارم شیرازی، سیّدموسی صدر، شبیری زنجانی و حتی مصطفی خمینی در آن شرکت میکردند.
از اقدامات مهم آیتالله شریعتمداری در این سالها تاسیس مجله مکتب اسلام بود. تغییر و تحولات جامعه نوگرای ایران باعث شد روحانیون حوزوی هم به فکر تاسیس مجلهای بیفتند که هم شکل مجلات مدرن آن روزگار باشد و هم در آن به تبلیغ مباحث اسلامی هم بپردازد. نتیجه این تصمیم تاسیس مجله مکتب اسلام در سال ۱۳۳۷ بود.
اتفاق مهم دیگری که در سالهای حضور آیت الله شریعتمداری در قم رخ داد، فوت آیتالله بروجردی به عنوان مرجع شیعیان بود. حکومت پهلوی با ارسال نامهای به آیتالله حکیم مرجعیت او را تایید کرد، اما حوزه علمیه با تشکیل شورای مشورتی آیتالله سید محمد رضا گلپایگانی، آیتالله سید کاظم شریعتمداری و آیتالله شهابالدین مرعشی نجفی را به عنوان مراجع تقلید پس از آیتالله بروجردی به مردم معرفی کردند.
آیتالله حائری یزدی مینویسد: «مقلدین آقای شریعتمداری خیلی بیشتر از سایرین بود، دستگاه مادّیاش هم در اثر همین کثرت مقلدین خیلی گستردهتر از بقیه بود.»
آیتالله منتظری درباره دوران پس از آیتالله بروجردی در قم مینویسد: «شب بعد از وفات آیتالله بروجردی، من رفتم منزل امام. نماز مغرب و عشا را باهم خواندیم و حدود یک ساعت و نیم نشستیم با ایشان گپ زدیم. یک نفر هم نیامد آنجا… ایشان اصلاً در وادی مرجعیّت نبودند و طبعاً کسی پول هم به ایشان نمیداد. اما در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، ایشان از همه تندتر و داغتر به صحنه آمدند و اعلامیههایشان همهجا، تهران و جاهای دیگر حسابی پخش شد. کمکم مردم به ایشان روی آوردند.»
برخی تاریخ نویسان بر پایه سخنان شخصیتهایی همچون آیت الله منتظری گفتهاند در آن دوره آیتالله خمینی به فکر کسب مرجعیت نبود و ایده سیاسی مبارزه را پیش میبرد. این رویکرد آیتالله خمینی در حوزههای علمیه رویکرد تازهای بود که تا پیش از این مسبوق به سابقه نبود و به همین خاطر در آن زمان افراد معدودی از این ایده حمایت میکرد. این مسئله حوادث بعدی را به وجود آورد که در تاریخ سیاسی ایران بسیار مهم است.
نجات آیتالله خمینی از اعدام توسط آیت الله شریعتمداری
قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی به منظور تشکیل شورای استانها و شهرستانها در مجلس اول به تصویب رسید. این قانون در ۱۴ مهر سال ۱۳۴۱ در ۹۲ ماده و ۱۷ تبصره در کابینه اسدالله علم تصویب شد و خبر آن در روز ۱۶ مهر در روزنامهها به چاپ رسید.
یکی از مسائلی که مورد اعتراض شدید آیتالله خمینی قرار گرفت مسئله حق رای زنان و برداشته شدن قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان بود. از طرف دیگر در این تصویبنامه در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جای قرآن، کتاب آسمانی آورده شد. چنین مسائلی خشم آیتالله خمینی را برانگیخت و زمینه تشکیل جلسهای در خانه آی الله حائری شد.
در آن جلسه به جز آیت الله حائری و آیتالله خمینی، آیتالله شریعتمداری و آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی هم حضور داشتند. آیتالله خمینی حق رای زنان و قانون انجمنهای ایالتی را دسیسهای خطرناک برای ضربه به اسلام دانست و گفت: «دولت تصویبنامهٔ خلاف شرع صادر میکند، به زنها حق رای میدهد، نوامیس مسلمین در شرف هتک است. قرآن اسلام در خطر است. خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی امیه نیست.»
افراد حاضر در جلسه روز ۱۷ مهر سال ۱۳۴۱ تلگرافی به شاه ارسال کردند و خواستار لغو این مصوبه شدند. جواب شاه، اما چیز دیگری بود: «ما بیش از هر کس در حفظ شعائر دینی کوشا هستیم و ضمناً توجه جنابعالی را به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر ممالک دنیا جلب مینماییم.»
با فشار علما و نامهنگاریهای متعدد سرانجام دولت علم وادار به عقب نشینی شد. روز ۱۰ آذر رونامهها نوشتند: «در هیات دولت تصویب شد که تصویبنامه مورخه ۱۴ مهر ۱۳۴۱ قابل اجرا نخواهد بود.»
علمای دیگر به همین حد از پیروزی رضایت دادند. آیتالله خمینی اما همچنان منتقد بود و دامنه اعتراضات خود را به اصول شش گانه انقلاب سفید هم کشید. ماجرای فیضیه در پی همین انتقادها رخ داد و سرانجام در تاریخ ۱۵ خرداد آیتالله خمینی دستگیر و به تهران اعزام شد. در آن زمان و طبق قانون اساسی مراجع مصونیت از محاکمه داشتند اما چون رژیم شاه آیتالله خمینی را مرجع تقلید نمیدانست قصد داشت او را اعدام کند. برای جلوگیری از این اقدام و همچنین آزاد کردن حضرات آیات قمی و محلاتی از زندان به تهران رفت و آیتالله خمینی را مرجع اعلام کرد.
آیتالله شریعتمداری میگوید: «ما همان موقع به تهران آمدیم و در شاه عبدالعظیم تمام علمای شهرستانها را جمع کردیم و از مرحوم آیتالله میلانی که در مشهد تشریف داشتند خواهش کردیم که به آنجا بیایند و چون در آنموقع راجعبه آیتالله خمینی نظر محاکمه و شدت عمل داشتند و حتی روزنامههای آنموقع صحبت از اعدام میکردند، از آن نظر لازم دیدیم که پیشگیری بشود. حضور ما در تهران یکی دو ماه طول کشید و تا حدودی آن خیال باطل از بین رفت و یک اعلامیۀ یازده مادهای صادر کردیم و تمام ادعاهای دولت را ردّ کردیم.»
آیت الله منتظری هم در خاطرهای درباره این واقعه مینویسد: «من متن تلگرافی را [که تهیه کرده بودم] خواندم و از آقای خمینی بهعنوان آیتالله و مرجع عالیقدر تقلید نام برده بودم. یکی از آقایان گفت: «ایشان که مرجع تقلید نیست! چهکسی از ایشان تقلید میکند؟» گفتم: «من از ایشان تقلید میکنم. [پس ایشان مرجع تقلید است]» با این اقدامات آیتالله خمینی از اعدام نجات پیدا کرد و دوران تبعید ایشان شروع شد.
نقش آیت الله شریعتمداری در انقلاب و تاسیس دارالتبلیغ اسلامی
به گزارش رویداد۲۴ آیت الله شریعتمداری در سال ۱۳۴۴ اقدام به تاسیس دارالتبلیغ اسلامی کرد. این موسسه به منظور تربیت مبلغ مذهبی و مبارزه با تفکرات ضدشیعی بنا شد. در این موسسه مبلغین با زبان خارجی آشنا شده و همچنین کتب تبلیغی به زبان دیگر ترجمه میشد.
افراد مختلفی از جمله ناصر مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، سید موسی شبیری زنجانی، مرتضی مطهری، سید صدرالدین بلاغی، عطاءالله عاملی، سید مرتضی شبستری، سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و علی اکبر پرورش در آن موسسه تدریس میکردند.
در سال ۱۳۶۱ در پی بروز اختلاف میان آیت الله خمینی و آیتالله شریعتمداری این موسسه مصادره و در اختیار دفتر تبلیغات اسلامی قم قرار گرفت.
سید حسین موسوی تبریزی دادستان وقت درباره این مصادره گفته است: «با توجه به اینکه آقای شریعتمداری دیگر صلاحیت ادارهٔ دارالتبلیغ اسلامی قم و انتشارات و چاپخانه و کتابخانه و متعلقات آنها اعم از ساختمانها و خوابگاه و ... را ندارند و نمیتوانند دربارهٔ آنها سرپرستی کنند و از آنجا که همهٔ آنها طبق اعترافات خودش از وجوه شرعیه و زکوات و عطایای مردم و از بیت المال مسلمین تهیه شدهاست با کسب اجازه که از محضر مبارک، ولی فقیه و مرجع بزرگوار و امام امت آیتاللّه العظمی امام خمینی مدظله العالی شد، ایشان اجازه فرمودند که دفتر تبلیغات اسلامی قم تمامی موارد فوقالذکر را به نحو احسن اداره نمایند.»
درباره مبارزات آیتالله شریعتمداری با رژیم پهلوی نظرات مختلفی وجود دارد. اما قبل از ورود به تفاوت نگاه و مشی ایشان با آیتالله خمینی لازم است دسته بندی روحانیون بعد از سال ۱۳۴۲ را مشخص کنیم تا جایگاه هریک از روحانیون در مبارزه با رژیم پهلوی مشخص شود.
به گزارش رویداد۲۴ بعد از اتفاقات سال ۱۳۴۲ سه دسته از روحانیون درون تشکیلات مذهبی ایران قابل شناسایی هستند. وجود تفاوت این سه نگاه را میتوان از جمله دلایلی دانست که بعد از آیتالله بروجردی مرجع تقلید واحدی ظهور نکرد.
دسته اول این روحانیون که میتوان آنان را بزرگترین گروه روحانیون هم دانست روحانیون غیر سیاسی بودند که از اساس کار سیاست را کاری نادرست میدانستند و تلاش میکردند از آن فاصله بگیرند. عمده فعالیت آنها تاکید بر مسائل معنوی، موعظه کلام خدا، تحصیل در حوزههای علمیه و تربیت طلاب بود. از شاخصترین چهرههای این جریان میتوان به آیتالله العظمی خویی نجفی، آیتالله احمد خراسانی [خوانساری] و آیتالله مرعشی نجفی اشاره کرد.
این گروه تا سال ۱۳۵۴ که دیگر رژیم پهلوی به طور علنی به حوزههای علمیه و بازار حمله بردند از سیاست کناره گرفته بود. مهمترین مسئلهای که آنان را وادار کرد در مقابله با رژیم پهلوی موضعگیری کنند بیعلاقگی مفرط رژیم به برخورد با سقوط شدید اخلاقی مردم بود.
مهاجرت مداوم و بیبرنامه جوانان روستایی به شهرها باعث به وجود آمدن آلونکها و زاغههایی شده بود که عوارض اجتماعی خاص خودش را به دنبال داشت. عوارضی مانند فحشا، الکلیسم، اعتیاد، خودکشی و بزهکاریهای متعدد. آنان از این وضعیت سخت نگران بودند و اعلام کردند بروز این معضلات اجتماعی نتیجه بیبند و باری اخلاقی است و تنها راه حل این معضل اجرای کامل احکام دینی است.
موضع این روحانیون بیشباهت به مواضع جان وسلی متدیست در زمان صنعتی شدن انگلستان نبود. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی سید احمد خمینی گفت تا اواسط دهه ۵۰ اکثر روحانیون کاری به کار سیاست نداشتند و اگر در این سالها به مخالفت برخاستند برای پاک کردن جامعه از مظاهر بیاخلاقی بوده است.
گروه دوم مخالفان را میتوان روحانیون مخالف میانهرو نامید که مهمترین نمایندگان آنها آیتالله محمدرضا گلپایگانی، آیتالله محمدهادی میلانی در مشهد و آیتالله سیدکاظم شریعمتداری بودند. در کنار این افراد میتوان از سیدرضا زنجانی که از حامیان دکتر محمد مصدق بود و با جبهه ملی و نهضت آزادی هم ارتباط داشت نام برد.
این گروه هرچند در بعضی موارد مثل اصلاحات ارضی و حق رای زنان با حکومت شاه مخالف بود ترجیح میداد راههای ارتباط با شاه را باز بگذارد و برای معتدل ساختن حکومت از تمام راهها استفاده کند. این گروه از آن جهت میانهرو نامیده میشد که خواهان براندازی حکومت پهلوی نبود و صرفا درخواست پیاده شدن کامل اصول قانون اساسی را داشت و خواهان حکومت مشروطه سلطنتی بودند. خط مشی روحانیون میانهرو در سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ که شاه به بازار و حوزههای علمیه حمله کرد به بنبست رسید.
گروه سوم را میتوان روحانیون سیاسی با محوریت آیتالله خمینی بودند که به هیچ عنوان سر سازگاری با رژیم پهلوی نداشتند و خواهان سرنگونی این رژیم و تاسیس یک حکومت اسلامی برمبنای شریعت اسلام بودند. این گروه از سال ۱۳۴۲ بهطور کامل از مواضع اصلاحطلبانه گروه دوم فاصله گرفت و به یک نیروی سیاسی تمام عیار بدل شد.
آیت الله شریعتمداری در گروه دوم جا میگرفت که در پی اصلاح امور بود. او از سال ۱۳۵۶ و در پی اقدامات خشونت آمیز رژیم پهلوی علیه روحانیون و طلاب تلاش کرد با اتخاذ مواضع اصلاحطلبانه محمدرضا شاه پهلوی را به مسیر درست برگرداند.
شریعتمداری در پی انتشار مقاله در روزنامه اطلاعات علیه آیتالله خمینی موضع صریحی اتخاذ کرد و خواستار مجازات مسببان این توهین شد. او خواستههای مردم و روحانیت را از آنان بیان کرد که نوار آن در سطح وسیعی میان مردم پخش شد و باعث شد نهضت انقلابی رونق بیشتری بگیرد.
اولین حمله به بیت ایشان هم در اردیبهشت سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد. مأموران رزیم شاه که از پیامدهای دو چهلم وقایع گذشته در قم و تبریز خشمگین شده بودند، ابتدا به منزل آیتالله گلپایگانی یورش بردند و عدهای را در آنجا مضروب کردند و سپس به منزل آیتالله شریعتمداری حمله کردند و تیراندازی و یک نفر را مجروح کردند و یک نفر دیگر را کشتند.
البته دولت وقت درصدد دلجویی از آیتالله شریعتمداری برآمد و تلاش کرد این مسئله را با صدور بیانیهای رفع و رجوع کند: «مأموران که محلی نبودند و حریم منزل پیشوای روحانیت را نمیشناختند، در پی آشوبگران، وارد خانۀ ایشان شدند.»
آیت الله شریعتمداری پس از پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله شریعتمداری در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی با آیتالله خمینی همکاری کرد و در پیروزی انقلاب اسلامی نقش اساسی داشت. فقط در روز ۲۲ بهمن سه بیانیه صادر کرد و از ارتش خواست که تسلیم خواست مردم شود.
شریعتمداری در تاریخ ۱۰ اسفند سال ۱۳۵۷ ملاقاتی با آیت الله خمینی انجام داد و درباره برنامههای حکومت جدید با او گفتگو کرد.
بعد از پیروزی انقلاب دو حزب عمده سیاسی مسلمان تاسیس شدند؛ اولی «حزب جمهوری اسلامی» با محوریت شاگردان آیتالله خمینی و دومی «حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» که در راس آنها صدر بلاغی و سیدغلامرضا سعیدی حضور داشتند. اعضای این حزب برای تشکیل حزب و عضویت در آن، از آیتالله شریعتمداری نظرخواهی کرد و او در پاسخ به آنان گفت: «عضویت در این حزب و سایر احزاب اسلامی که زیر نظر جامعۀ روحانیّت فعالیّت دارند، نه تنها بلامانع، بلکه یک وظیفۀ اسلامی و ملّی است. از خداوند متعال توفیق همۀ احزاب اسلامی را در راه برقراری جمهوری اسلامی خواستارم.»
به گزارش رویداد۲۴ اولین چالش جدی و رسمی آیتالله شریعتمداری با حکومت تازه تاسیس اسلامی ماجرای حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان بود که همراه با آیتالله شریعتمداری به حکومت جاری رای مثبت دادند، اما با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی مخالفت کردند. این مخالفت سرانجام به رویارویی دو گروه کشیده شد و کار تا به جایی پیش رفت که اعضای این حزب موفق شدند رادیو و تلویزیون تبریز را تسخیر کنند.
پایگاه دوم نیروی هوایی از حزب خلق مسلمان حمایت میکرد. این حزب برای قدرتنمایی شش هواپیمای فانتوم را در ارتفاع پایین در سطح شهر به پرواز درآورد.
آن زمان نیروهای پاسدار حامی جمهوری اسلامی با هلیکوپتر در دانشگاه تبریز که هنوز تحت کنترل نیروهای حامی جمهوری اسلامی بود پیاده شدند و درگیریها به خشونت کشیده شد. بعد از این اتفاق آیت الله خمینی به دیدار آیت الله شریعتمداری رفت و تلاش کرد با او مصالحه کند. این غائله سرانجام با دستگیری اعضای حزب خلق مسلمان به پایان رسید.
این ماجرا اولین شکافها را میان آیت الله شریعتمداری و حکومت تازه ایجاد کرد. مسائل به وجود آمده باعث شد آیتالله شریعتمداری صریحتر از گذشته به انتقاد از حکومت تازه تاسیس بپردازد.
او در یک سخنرانی به صراحت اعلام کرد: «شما به ما تهمت میزنید، علیه ما و دوستان ما هرچه میخواهید مینویسید و پخش میکنید، اما به ما اجازه نمیدهید که «آخ» هم بگوییم. آخر ما چه گناهی کردهایم که مستحق اینهمه تهمت و افترا شدهایم؟ من همان فردی هستم که چند ماه قبل بودهام. تنها چیزی که اتفاق افتاده، طبق وظیفۀ شرعی، نظر خود را پیرامون قانون اساسی گفتهام. آخر اینگونه برخورد و سلب آزادی بیان و اجازه ندادن به یک مرجع که بتواند نظرش را اظهار نماید، این چیزی است که ما برعلیه آن مبارزه کردهایم»
در اواسط فروردین سال ۱۳۶۱ و بعد از دستگیری صادق قطب زاده و اعترافات تلویزیونی او مبنی بر اینکه در جریان تلاش برای کودتا آیتالله شریعتمداری نقش داشته، ناگهان همه چیز به هم ریخت و جو سیاسی کشور بر علیه آیتالله شریعتمداری بسیج شد.
جامعه مدرسین قم با نوشتن نامهای او را از مرجعیت خلع کرد. در آذربایجان نیروهای نظامی به حالت آماده باش درآمدند و افکار عمومی علیه آیتالله شریعتمداری بسیج شد. در تهران فخرالدین حجازی و آیتالله مشکینی سخنرانیهای تند و تیزی علیه آیتالله شریعتمداری انجام دادند.
او در نامهای سرگشاده نوشت: «کارد به استخوان رسیده و اگر مقصود بیآبرو کردن بوده، بهکلی حاصل گردید و اگر مقصود سلب مرجعیت است، به مقصود رسیدند.»
در برخی منابع گفته شده حجت الاسلام ری شهری رییس وقت دادگاه انقلاب ارتش، برخورد تندی با آیت الله شریعتمداری داشته است. برخی گفتهاند ری شهری به صورت آیت الله شریعتمداری کشیده زده است. خود ری شهری چنین چیزی را تایید نکرده است.
فیلم توبه اعترافات تلویزیونی آیت الله شریعتمداری
اینکه آیا آیتالله شریعتمداری در ماجرای قطب زاده دست داشته یا نه چندان روشن نیست. موافقین معتقدند قرار بین قطب زاده و آیتالله شریعتمداری این بوده که بعد از موفقیت کودتا، آیتالله شریعتمداری آن را تایید کند. این مسئله، اما توسط آیتالله شریعتمداری تکذیب شده است.
در همان ایام آیتالله شریعتمداری در نامهای چهار صفحهای تمام اظهارات قطب زاده را تکذیب کرد: «اِنّ جاءَکُم فاسِقّ بِنبا قَتَبَیّنُوا اَن تُصیبوا قَوماً بِجَهاله. یعنی: «به قول فاسق نباید ترتیب اثر دهید، والا کارهایی میکنید که موجب پشیمانی بعدی خواهد بود.» اکنون شما آقایان کارهایی کردید که موجب پشیمانی است و بنابه اظهار خودتان، مدرک، اظهارات آقای قطبزاده است که مرد فاسقی بیش نیست. اکنون ببینید که قطبزاده چه گفته است. او میگوید که: ارتباط مستقیم با ما نداشته است و بهوسیلۀ دو نفر، یکی حجازی و دیگری آقای مهدوی، ما را مطلع ساخته است و ما قول موافقت ندادهایم و وعده کردهایم که اگر نیّت سوءِ خود را عملی کردند، آنوقت تأیید خواهیم کرد. اینجانب این اظهارات را بهکلی تکذیب میکنم؛ اما حجازی ابداً در این خصوص مذاکره نکرده و نظرخواهی ننموده است. اما مهدوی. او در این اواخر، طبق معمول اهل عام، منزل ما آمد و در ضمن، مطالبی را از بعضی از گروهها نقل کرد و اسم قطب زاده را نیاورد و اینجانب ابداً موافقت نکردم و قول تأیید بعدی را ندادم، بلکه نهی کردم و گفتم خلاف شرع است و علاوه، گفتم نمیتوانند اینکار را انجام دهند و نهی کردم.»
حکومت نامه شریعتمداری را قبول نکرد و پس از این ماجراها او به حصر خانگی رفت. حصری که تا پایان عمر ادامه داشت و او سرانجام در همان حصر خانگی درگذشت.
تفاوت دیدگاه آیتالله خمینی و آیتالله شریعتمداری به اسلام
اختلاف میان آیتالله خمینی با آیت الله شریعتمداری به دو دیگاه مختلف نسبت به اسلام برمیگردد. آیت الله شریعتمداری فقیه سنتی بود که از اسلام و فقه همان توقعی را داشت که نیاکان حوزوی او در تمام سالهای شکلگیری علوم اسلامی داشتند. هرچند او برخلاف روحانیونی مانند آیتالله خوئی به سیاست هم نظر داشت، اما سیاست تمام ابعاد زندگی فقهی او را فرا نگرفته بود.
برخلاف شریعتمداری، آیتالله خمینی یک فقیه سیاسی بود که باب مفاهیم جدیدی را در فقه گشود. او برخلاف اکثریت جریان حوزه کوشید از دل فقه اسلامی تئوری برای حکومت بیرون بکشد. این عمل به هیچوجه با مبانی فکری امثال آیتالله شریعتمداری سازگار نبود.
شریعتمداری برای فقه چهارچوبی قائل بود که بیشتر آن را عبادات و معاملات فرا میگرفت. در حالی که برای آیتالله خمینی سیاست مقدم بر همه چیز بود. با وجود موافقت اولیه آیتالله شریعتمداری با انقلاب اسلامی مشخص بود که این دو نگاه هیچگاه به هم نمیرسند و نمیتوانند همنشینهای خوبی برای اداره کشور باشند.
آیت الله شریعتمداری بر اساس فهم سنتی که از فقه اسلامی داشت دخالت فقها در تمام امور کشور را جایز نمیدانست. اما آیتالله خمینی بر اساس تئوری ولایت فقیه اعتقاد داشت که تمام قوانین جاری حکومت جدید باید از صافی فقه بگذرد و یک فقیه بر حسن انجام آن نظارت مستقیم داشته باشد.
نگاه آیتالله شریعتمداری به دین و فقه حداقلی بود و نگاه آیتالله خمینی حداکثری. این دو نگاه سرانجام در انقلاب اسلامی مقابل یکدیگر قرار گرفتند که نتیجه آن، حذف نگاه آیتالله شریعتمداری از صحنه بود.
منابع:
ایران بین دو انقلاب/ یرواند آبراهامیان/ ترجمه کاظم فیروزمند، شمسآوری و مدیر شانهچی/ نشر مرکز
بر مدار شریعت یادنامه آیت الله شریعتمداری/ محمدصادق هنرور شجاعی خویی/
خاطرات سفر آیتالله شریعتمداری به مشهد مقدس
آرشیو روزنامه کیهان
آرشیو روزنامه اطلاعات
شریعتمداری میخواست کودتا کنه و رهبر بشه
این دیگه جای تعریف نداره
نکنه توقع دارین وقتی کشور درگیر جنگ با عراق هست، یکی به فکر کودتا باشه، باید بهش ناز شصت بدن؟
خیلی مدارا کردن که اعدامش نکردن
اول متن گفتند که ملت را بی اعتبار کردند و کشور را بدست یک فقیه دادند و همه مردم حق زیادی ندارند.
در فروردین ۵۸ که قانون اساسی تدوین شد، این قانون رو به رفرادوم گزاشتن و ۹۹/۵ درصد به این قانون رای دادن.
ده سال بعد یعنی سال ۶۸ با یه مقدار تغییرات دوباره قانون اساسی رو به رفراندوم گزاشتم و مردم با تجربه ده ساله از این قانون اساسی با رای ۹۷/۵ درصدی دوباره به این قانون رای دادند.
در ضمن ما یه رفراندوم هم داشتیم که مردم به جمهوری اسلامی رای آری دادن اونم با رای ۹۸/۲ درصدی.
این چیزا رو گفتم برا اون کسایی که تاریخ رو از تو اینستاگرام میخونن. برید ببینید چه کشوری تو دنیا اومد ۳ بار رفراندوم گزاشت برا نوع حکومت. الانم ما هر هشت سال هفت تا انتخابات داریم. دوتا ریاست جمهوری دوتا مجلس دوتا شورای شهر و یه خبرگان.
امسال هم انتخاباته، افرادی رو انتخاب کنید که دلسوز شما باشند. کسی که چند میلیارد خرج میکنه که انتخابات رای بیاره مطمئن باشید از اونور ده ها میلیارد میدزده. یاعلی
گونه این سید عالیقدر سیلی زد!
ظلمی که بعداز انقلاب به علمای واقعی
شد قبل از انقلاب نشد!
تنها با خواندن یک مقاله آنهم با ایراد واشکالهای نمی شود قضاوت درست کرد کتاب «خلق مسلمان ظهور تا سقوط» بر اساس روایت اسناد ساواک را هم بخوانید بعد نظر بدهید. میتوانید کتاب را دانلود کنید.اگر می خواهید حقیقت را بفهمید.
بعداز چهل سال ضعف بصیرت مردم وطیف غرب گرا مانع پیاده شدن دین حد اکثری شده نه نظریه حکومت دینی .
در ضمن ما نوشتیم برای رسیدن به حقیقت به یک مقاله_«مقاله فوق»_ اکتفا نکنید اگر می خواهید حقیقت روشن بشود کتاب «حزب خلق مسلمان ایران ازظهور تا سقوط» که براساس روایت اسناد ساواک نوشته شده را نیز بخوانید بعد نظر بدهید. میتونید کتاب را دانلود کنید.
جناب رویداد 24 چرا پیام قبلی را منتشر نکردید.