خشایارشا پادشاه جنگطلب هخامنشی
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «پس از آن فرورتیش با سواران کم گریخت. به سرزمین ری نام در ماد از آن سو روانه شد. من سپاهی دنبال او فرستادم . وی اسیر شد و به سوی من آورده شد . من هم بینی هم دو گوش هم زبان او را بریدم و یک چشم او را کندم . بسته به دروازه من نگاهداشته شد. همه او را دیدند پس از ان او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته او بودند انها را در همدان درون دژ اویزان کردم.» بند بیست و سوم کتیبه بیستون
خشایارشا، که گاه به غلط او را «خشایار شاه» مینامند، یکی از چهرههای مشهور جهان باستان بود که در ایران امروز و پس از ترویج روایات اسطورهای درباره گذشته ایران، نقشی اسطورهای پیدا کرده است. وی به علت حمله به یونان و آتش زدن آتن و همچنین رهبری یک امپراطوری بزرگ مورد ستایش افراد است. بهویژه پس از نمایش فیلم ۳۰۰ و تصویر چهرهای هالیوودی از خشایارشا، بسیاری در پاسخ چهره و شخصیت وی را برجسته کردند و شائبه توطئه هالیوود علیه تاریخ ایران قوت بیتری گرفت.
از منظر آنها اسکندر مقدونی شخصیتی منفور است چرا که به پرسپولیس حمله کرد و اموال و کتابخانهها را آتش زد. البته در کنار این نفرت باید یادآوری کرد که اسکندر این کار را در پاسخ به حمله خشایارشا و آتش زدن آتن توسط وی و سربازانش انجام داد و نمیتوان نادیده گرفت که امپراتوری هخامنشی نیز مانند دیگر امپراتوریهای قدیم (و البته کنونی) بر اساس همین حملهها و غارتهای ملل و قبایل مختلف تبدیل به یک امپراطوری شد؛ درست مانند مغولها که در دید مردمان وحشی و غارتگر به حساب میآیند.
در اینجا با تناقض بنیادین تفکر ایرانشهری مواجه هستیم؛ اگر حمله و غارت بد است، پس چرا شاهان هخامنشی چند تمدن عظیم را نابود کردند و به بسیاری از مناطق حمله کرده و آنها را غارت کردند. اگر هم خوب است پس چرا حمله اسکندر و مغول در ذهن ایشان بد است و به عنوان توحش و اعمال ضدانسانی از آن یاد میکنند؟ تناقضی که اساسا پاسخی ندارد؛ چرا که باورهای جزمی و خرافی تن به استدلال و عقلانیت نمیدهند.
تصویر اسطورهای خشایارشا مانند بسیاری از تصاویری که در رسانهها، فضای آموزشی و دیگر دم و دستگاههای ایدئولوژیک ساخته شده، ریشه در باورهای خرافی و مهندسی فرهنگی دولت-ملتهای جدید دارند و یکی از عوامل تفرقه، نژادپرستی، و انفعال و خود بزرگبینی ملتهای مختلف شدهاند. شرط هرگونه رستگاری و رهایی از مشکلات بنیادین امروز که بویژه در کشور ما دیده میشوند در گرو فهم درست واقعیات تاریخی و نقد خرافات تاریخی است.
بیشتر بخوانید: کوروش کبیر ؛ اسطورهای برای جعل ایدئولوژیک تاریخ
امستریس همسر خشایارشا
خشایارشا در کنار کوروش کبیر و داریوش بزرگ از معروفترین شاهان سلسله هخامنشی است. نام وی را گاه به غلط «خشایارشاه» میگویند. در واقع نام وی در پاسی دو بخش «خشای» به معنای «فرمانروا» و «آرشا» بهمعنای «مردان» پدید آمده که «فرمانروای مردان» معنا میدهد.
به گزارش رویداد۲۴ در حکومت هخامنشی، مانند اغلب تمدنهای جهان باستان، زنان حقوقی نداشتند و موجودی درجه دوم به حساب میآمدند و مردان در راس قدرت و ارزشهای اجتماعی قرار داشتند. نام خشایارشا نیز به همین معناست؛ یعنی وی مرد مردان و حکمران آنان است و موجودات درجه دوم در ذیل حکومت وی جایی ندارند. البته یکی از معشوقههای یهودی وی، به نام استر، نفوذ فراوانی بر وی و تصمیماتش داشت و ظاهرا معشوقه شاه از جنس دوم بودن مستثنی بود.
خشایارشا فرزند داریوش بزرگ از همسر محبوبش آتوسا بود و پیش از رسیدن به پادشاهی در بابل حکمرانی میکرد. در آن زمان بابل تحت اشغال هخامنشیها بود و خشایارشا به عنوان نماینده شاه در آنجا حکومت میکرد و مراقب بود شورشی درنگیرد.
پس از مرگ داریوش، خشایارشا در ۳۶ سالگی به حکومت رسید. خشایارشا خود در کتیبه تخت جمشید ادعا میکند که داریوش بزرگ، با وجود اینکه فرزندان ذکور دیگری داشته، شخصا وی را به پادشاهی برگزیده است. اما «پروفسور آملی کورت» در «کتاب هخامنشیان» میگوید پس از مرگ داریوش نزاعی بر سر جانشینی برپاشد که در آن فرزند بزرگ داریوش یعنی ارتابرزن با برادر خود به نزاع پراخت و نهایتا ساتراپ حکم به برتری خشایارشا داد و وی به پادشاهی رسید.
بیشتر بخوانید: داریوش بزرگ؛ پادشاه مقتدر هخامنشی
خشاریارشا در چه شرایطی هخامنشیان شد؟
پادشاهی خشایارشا مصادف بود با شورش مناطقی که تحت سلطه هخامنشیان بودند و در پی شنیدن خبر درگذشت داریوش، آنها دست به شورشهای استقلالطلبانه زدند. در راس آنها مصر و بابل بودند که خراجهای سنگین موجب نارضایتی آنها شده بود.
مصریها به ویژه پس از شنیدن ناکامی داریوش در جنگ ماراتن جرات قیام پیدا کرده بودند. خشایارشا در واکنش به مصر لشکرکشی کرد و آنها را سرکوب کرد و افراد زیادی را بردگی گرفت و بسیاری از مخالفان را اعدام کرد.
کتاب تاریخ جامع ایران لشکرکشی خشایارشا به مصر را اینگونه نقل کرده است: «برخورد خشایارشا در این عملیات -که بر اساس برخی منابع خود فرماندهی لشکر را بر عهده داشت- بسیار بیرحمانه بود. او در این لشکرکشی اموال بسیاری از معابد را مصادره کرد... وی حتی پادشاه مصر را از عناوین خود حذف کرد.»
مسالهای که در روایات تحریف شده و شوونیستی از ایران باستان وجود دارد، این است که حملات متعدد بیگانگان به فلات ایران باعث غارت ثروت فراوان ایرانیان در تخت جمشید شده است. اما این حملات در حالی محکوم میشوند که خود هخامنشیان ثروتشان را از غارت مناطقی همچون مصر و بابل به دست آورده بودند. گویی غارت و جنایت فقط برای دیگر تمدنها بد است و برای ایرانیان مجاز است.
جنگهای خشایارشا
رودیگر اشمیت پژوهشگر بزرگ تاریخ باستان، مینویسد: «در عملیات سرکوب بابلیها معبد مردوک تخریب و غارت شد و بسیاری از آثار و مهرهای آن به تخت جمشید منتقل شدند. حتی مجسمه مردوک که حدود ششصد کیلوگرم طلای خالص بود به تخت جمشید منتقل شده و ذوب شد.»
سپاهیان هخامنشی همچنان یکی از باستانیترین معابد و دستاوردهای هنری بشر یعنی «زیگوارت بابل» را تخریب کردند. استرابو ادعا میکند که اسکندر مقدونی بعد از حمله به فلات ایران معبد بابل را بازسازی کرد، اما تخریب زیگوارت به حدی بود که نمیشد آن را بازسازی کرد.
غربیان معتقدند اسکندر مقدونی بیش از اغلب فرمانروایان باستانی به ادیان و باورهای محلی احترام میگذاشت و میگویند آتش زدن تخت جمشید به تلافی اقدام خشایارشا در آتش زدن آتن صورت گرفت. آنها اینگونه استدلال آوردهاند که اسکندر شاگرد ارسطو بوده و به پشتوانه فرهنگ غنی یونانی متفاوت از دیگر پادشاهان عمل میکرده است.
خشایارشاه پس از مصر به بابل رفت و پس از تصرف آنجا، برای لشکرکشی به یونان آماده شد. یونانیها با وجود قدرت نظامی همسایگان هیچگاه تسلیم نشده بودند و هیچگاه در پی تصرف مناطق همسایه و ایجاد امپراطوری نبودند؛ اسکندر مقدونی نیز یونانی نبود بلکه اهل تراکیه بود و توسط دانشمندان یونانی آموزش دیده بود.
خشایارشا میخواست ناکامی پدر خود در حمله به یونان را جبران کند بنابرین لشکر بسیار عظیمی گرد آورد که متشکل از سربازان مزدبگیر بود و هزینه آن با مالیاتی که از مردم عادی گرفته میشد، تامین شد. کتاب تاریخ ایران باستان به نقل از دو ایرانشناس بزرگ یعنی کنت و لکوک، انگیزه خشایارشا را از این اقدامات چنین بیان میکند: «برخوردها و سرکوبهای خشایارشا علیه شورشیان ناشی از نشان دادن اقتدار شاهی خود پیش از حمله به یونان بود و بخشی نیز از سیاست عدم تساهل و تسامح وی نسبت به سایر ادیان و اقوام ناشی میشد که تا حدی در کتیبههای وی نیز مشخص است.»
قابل ذکر است خشایارشا حدود بیست سال پادشاهی کرد که تمام این بیست سال را صرف جنگ و لشکرکشی به منطقه گذراند. لشکرکشی خشایارشا به یونان با حدود دو میلیون سرباز رخ داد که سربازان مزدبگیری بودند که از تمام مناطق مختلف، از هند تا مصر و بابل، اجیر شده بودند. در واقع آنها برخلاف یونانیها برای پول میجنگیدند نه برای وطن و قبیله و دین خود؛ همین امر ناکامی خشایارشا در تسلط بر یونان را توضیح میدهد. برخی کسانی که از فیلم سیصد حمایت میکنند، روی همین نقطه دست میگذارند و میگویند تفاوت لشکر یونان با ایران همین بود که لشکر خشایارشاه، ایرانی نبود و همگی اجیر شده برای پول بودند به همین دلیل این چهره از آنها تصویر شده است. آنها همچنین درباره چهره کریهی که از خشایارشا تصویر شده میگویند به خاطر سنگدلی او در آتش زدن یونان و تمام کتابخانههای تمدن آن منطقه بوده و به همین دلیل از او به بدی یاد شده است.
تصویر هالیوود از چهره خشایارشا در فیلم ۳۰۰
ماجرای تازیانه زدن دریا توسط خشایارشا
خشایارشا ناوگان دریایی قدرتمندی برای نبرد با یونان ترتیب داد و دولتشهرهای یونانی نیز در مقابل همه با هم متحد شدند که علیه نیروی بیگانه ایستادگی کنند. اولین بدشانسی سپاه هخامنشی در هم شکستن پلی بود که توسط قایقها در گلوگاه آسیای صغیر ساخته بودند. این پل به واسطه توفان و امواج عظیم دریایی نابود شد و در مقابل خشایارشا دستور داد با زنجیرهای آهنین دریا را تازیانه بزنند!
نخستین نبرد مهم سپاه هخامنشی نیز با اسپارتیها بود که تعداد بسیار کمی داشتند. اسپارتیها با تربیت نظامی سختی پرورش یافته بودند. فرمانده آنها لئونیداس بود و زمانی که ارتش ایران در گردنههای شمالی یونان در تنگه ترموپیل با سربازان اسپارتی به رهبری او مواجه شدند، شاهد مقاومت او بودند.
بعد از چندین زد و خورد، تعدادی از نیروهای ایرانی با عبور از میان کوهها به پشت سر نیروهای لئونیداس رسیده و پس از نبردی سخت توانستند آنها را شکست دهند. پیروزی در برابر نیروهای متحد یونانی در نبرد ترموپیل باعث شد ایرانیان به راحتی آتن را تصرف کرده و به آتش بکشند.
آتش زدن آتن توسط خشایارشا
هرچند جنگ لشکرکشی در دنیای آن دوره مرسوم بوده اما اقدام عجیب خشایارشاه آتش زدن آتن بود که در حقیقت ضربهای کاری به تمدن بشری بود، چرا که یونانیان آثار گرانبهایی در علم، فلسفه و هنر تولید کرده بودند و این آتشسوزی بسیاری از آنها را نابود کرد.
تاریخ هرودوت درباره اقدامات هخامنشیان در آتن به تلخی چنین نقل کرده است: «زمانی که سپاه خشایارشا به آتن رسید، این شهر خالی از سکنه بود -مردم از ترس شهر را تخلیه کرده بودند- و تنها خدمتکاران معبد و افراد فقیر درون معبد پناه گرفته بودند. وقتی آتنیها سربازان را در بالای ارگ دیدند، عدهای خود را از آن بالا به پایین پرت کردند و کشته شدند و عدهای نیز به درون صحن معبد پناه بردند. سربازان هخامنشی، نخست دروازههای دژ را گرفتند و آنها را روی دیگران گشودند و سپس به کشتار پناهندگان پرداختند و همه را تا آخرین نفر از دم تیغ گذراندند و آنگاه به تاراج پرستشگاه پرداختند و هر چه را که بر روی ارگ باقی مانده بود آتش زدند.»
همزمان با درگیری نیروی زمینی هخامنشی و اسپارت در ترموپیل، آنسوتر در خلیج آرتمیزیون ناوگان دریایی ایران با توفان روبرو شده و خسارات زیادی دیدند. ناوگان آتن به دستور تمیستوکلس از این فرصت استفاده کردند و به ناوگان دریایی خشایارشا ضربات کاری وارد کردند. با این حال ایرانیان به دنبال نابود کردن ناوگانهای یونانی وارد خلیج سالامیس شدند، اما به علت بزرگی کشتیها و کوچک بودن خلیج، کشتیهای ایرانی به هم برخورد میکردند و بخش اعظمی از ناوگان ایرانیان نابود شده و ایرانیان تلفات سختی داده و عقبنشینی کردند. پس از قطع ارتباط دریایی هخامنشیان با نیروهای پشتیبان خود، سپاهیان متحد آتن و اسپارت و دیگر دولتشهرها سپاهیان خشایارشا در آتن را محاصره کرده و شکست دادند.
شکست سپاه عظیم خشایارشا برای یونانیها بسیار روحیهبخش بود و باعث آغاز عصر طلایی در آتن شد و در نتیجه آن فلاسفه و ادبیای یونانی توانستند درخشانترین میراث فرهنگی تمدنهای جهان باستان را شکل دهند. حکومت آتن با شیوه دموکراتیک اداره شد و پریکلس به واسطه ثروت عظیمی که در نتیجه اتحاد دولتشهرها بوجود آمده بود در آتن آثار باشکوهی ساخت.
شکست سپاه خشایارشا از یونانیها دو دلیل عمده داشت؛ اول اینکه یونانیان از کشور خود دفاع کردند و دولتشهرهای مختلف اغلب دارای دین و زبان واحدی بودند و دیگر نمیخواستند باج و خراج به امپراتوری هخامنشی بدهند به همین دلیل دلیرانه جنگیدند. ولی سپاهیان هخامنشی که برای کشور و دین خود نمیجنگیدند و سربازان مزدوری بودند که چون از اقصی نقاط امپراطوری گردآوری شده بودند، حتی دین و زبان واحدی نداشتند. این سپاهیان مزدور سریعا میدان نبرد را ترک میکردند و روحیه بسیار پایینی نسبت به یونانیها داشتند.
خشایارشا در واکنش به این شکست سنگین، دریاسالار فنیقی خود را اعدام کرد و در نتیجه این اقدام بسیاری از سربازان ارتش هخامنشی فرار کردند و این امر آخرین امید وی برای پیروزی بر سرزمین هلاس را از بین برد.
دوم اینکه پادشاهان هخامنشی خود را «جانشین خدا» و «نظم فرابشری» میدانستند و بقیه در واقع بنده و رعیت آنها به حساب میآمدند. ولی در یونان و با ساختار دموکراتیک، ولو دموکراسی محدود، شهروندان در انتخاب حاکم مشارکت داشتند و دولتشهر جای هرگونه متافیزیک را میگرفت. در واقع شهروندان یونانی برای آزادی و دولتشهر میجنگیدند و سپاهیان هخامنشی برای خشایارشا. این امر باعث شده بود یونانیها با جان و دل علیه اشغال سرزمین و آزادی خود بجنگند. علاوه بر اینها برتری دریایی یونانیان و نا هموار بودن سرزمین اصلی یونان نیز به کمک یونانیها میآمد.
خشایارشا چگونه کشته شد؟
پایان زندگی خشایارشا مانند اغلب پادشاهان فلات ایران بود. وی که به تعبیر هما کاتوزیان «پادشاهی بدخو بود و رفتار بوالهوسانه و بی رحمانه داشت» به دست درباریان خود کشته شد. این اولین نمونه شاهکشی در تاریخ ایران بود که تا عصر جدید نیز ادامه پیدا کرد. بین درباریان، بهویژه پسر خود خشایارشا در قتل او مشارکت کرد تا جانشینش شود؛ نام وی اردشیر اول است. وی که خلق و خویی چون پدرش داشت و به محض رسیدن به قدرت تمام خواهران و برادران خود را کشت و اعدامهای گسترده بین درباریان و مردم عادی راه انداخت. سپس سعی کرد با پول، اسپارت را علیه آتن تحریک کند و کار ناتمام پدران خود را به انجام برساند. اما آتن و اسپارت باز هم متحد شدند و ایران را شکست دادند. از این به بعد دیگر یونان تهدید جدی علیه ایران بود و نه بالعکس.
از آن تاریخ به بعد هخامنشیان ۱۳۰ سال دیگر حکومت کردند و برادرکشی تبدیل به قاعده آنان شد و در تاریخ سلسلههای دیگر پادشاهی ادامه پیدا کرد. این قتلها بسیار بیرحمانه صورت میگرفت؛ برای مثال اردشیر سوم تمام زنان و مردان و حتی کودکان را سلاخی کرد مبادا جایگاهش به خطر بیفتد. همچنین نبودن قانون و نظم دموکراتیک سراسر امپراتوری را به شورشهای متوالی و اوضاع درهم ریخته اقتصادی کشاند. این چرخه معیوب با حمله اسکندر و روی کارآمدن سلوکیان تعدیل شد و با اشکانیان و ساسانیان اوضاع دوباره آرامش نسبی یافت.
ویل دورانت در جلد یکم تاریخ تمدن میگوید: «شکست امپراتوری هخامنشی از یونانیها یکی از بزرگترین و امیدبخشترین رخدادهای تاریخ بود. این شکست باعث شد یونانی از رخوت شرقی و اسبتداد و تئوکراسی هخامنشیان به دور باشند و بنیادهای علم و تفکر عقلانی را پیریزی کنند. تفکر یونانی عقلانی ماند و در الهیات مسیحی به حیات خود ادامه داد تا اینکه در عصر رنسانس و به واسطه ترویج گسترده متون یونانی علم و عقلانیت جانی تازه گرفت و بشر به تدریج از دوران باستان به مدرنیته قدم گذاشت. مدرنیتهای که آن را از جهات عدیده وامدار یونانیان و انسانباوری و ایدههای درخشان فلسفی آن میدانند. اگر هخامنشیان یونان را تصرف میکردند و تمدن و یونانی نابود میشد بعید بود سرنوشت جهان چنین رقم بخورد.»
خشایارشا مانند اغلب حاکمان جنگطلب بود و بر خلاف پدرش داریوش هیچ ساخت و سازی و آبادانی را در فلات ایران انجام نداد و مدام به مناطق مختلف لشکر کشید و کشت و کشتار به راه انداخت. هر چقدر در دوره پدر اقدامات خوبی انجام شد، در دوره خشایارشاه چنین نشد؛ مثلا داریوش استعداد بالایی در نظم و مدیریت امور کشور از خود نشان داد و در نخستین اقدام خود ممالک تحت حکومت خود را تقسیمبندی کرد و برای هر یک شهریاری برگزید که یونانیها به آنها «ساتراپ» میگفتند. برای کمک کردن به شهریاران و نیز برای اینکه کلیه کارها در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مامور میشدند؛ یکی برای فرماندهی قشون محلی و دیگری تحت عنوان سردبیر کارهای اداری را راهبری میکرد.
با این حال کشتار و بیلیاقتی چهرههایی همچون خشایارشا و شاهان دیگر هیچ دخلی به ایران امروز ندارد؛ همانطور که اقدامات سازنده داریوش نیز بیارتباط با ایران امروز است. افرادی که در دولت-ملتی جدید به نام ایران زندگی میکنند، تصورشان این است که در حدود ۲۵۰۰ سال پیش هم ایرانی وجود داشت و مردمان آن را ایرانی مینامیدند. این گروه به این مساله توجه ندارند که خود مفهوم «کشور» حدود دویست سال است که به وجود آمده و اساسا جهان پیشامدرن و پیشاصنعتی، بهویژه جهان باستان یعنی دنیای قبل از ظهور مسیحیت، بسیار متفاوت از امروز بوده و درک مناسبات کهن با ذهن امروزی نه علمی و نه عقلانی است و موجب فهم وارونه تاریخ میشود.
تفکر ایرانشهری و تحریفی به نام تاریخ ایران
در جهان باستان انسانها خود را در ذیل کلیاتی مانند قبیله، نژاد و دین تعریف میکردند و تصوری از ایران به عنوان یک کشور واحد متشکل از شهروندانی که حقوق برابر دارند وجود نداشت. ایرانی که در آثار فردوسی و امثالهم هم بازنمایی میشود، تاریخ یک کشور متحد با تاریخ عینی نیست بلکه تاریخ فرهنگی-اسطورهای یک منطقه خاص است.
نسل و نژاد ایرانیان امروز نیز مخلوطی از اقوام مختلف سراسر منطقه و حتی قارههای مختلف است و اساسا تمام انواع بشر به یک گونه بازمیگردد و همه از گونههایی واحد متولد شده و رشد کردهاند. به گزارش رویداد۲۴ در تاریخ فلات ایران نیز اقوام و زبانهای مختلفی چیره بودهاند که همه با یکدیگر دشمن بودند. بهویژه قسمت مهمی از فلات ایران، از جمله مرزهای کنونی کشور ایران، برای بیش از هزار سال تحت حکومت خلفا، اعراب، مغولها و ترکان بوده است. به همین دلایل مفاهیمی، چون نژادآریایی و تاریخ هزاران ساله ایران مفاهیم مهمل و بیپایهای هستند.
اما هرچه باشد این نوع تصور غلط از تاریخ و جهان باستان، پس از اینکه نقاط مختلف ایران با نیروی قهری دولت تابع مرکز شدند و ایران به عنوان دولت-ملتی مدرن تشکیل شد، لازمه تشکیل دولت بود چراکه هر دولت (state) فراگیری که بنای تشکیل قدرتی مرکزی و سامان یافته دارد، علاوه بر نیروی قهری و نظامی، با اسطورهسازی و ایجاد ایدئولوژیهای ملت باورانه کشور و کلیت خیالی خود را تشکیل میدهد. این موضوع از زمان باستان به صورت بسیار محدودی وجود داشته، اما پس از انقلاب کبیر فرانسه و تشکیل کشورهای نوین به صورت گستردهای مطرح شده و در دستور کار دولتها قرار گرفت.
اغلب کشورها در دوره جدید برای خود پیشینه اسطورهای ساختند و جایگاه حکومت مرکزی را به این افسانههای تاریخی تکیه دادند. حماسههای ملی که تا دوران جدید خواننده چندانی نداشت و اغلب سرایندگانش نیز در فقر و تنگنا مرده و فراموش شده بودند، پس از تشکیل دولت-ملتهای جدید دوباره احیا شدند و وارد درس رسمی مدارس و دانشگاهها شدند و از سُرایندگانشان تجلیل شد.
در خود ایران تنها پس از اینکه رضاشاه کشور را تبدیل به دولت-ملت کرد و ساختار مدرن حکومت داری به آن بخشید، مقبره فردوسی بازسازی شد و مجسمههای وی را در میان میادین شهری ساختند و شاهنامه را که اثر ادبی سترگ و غنی و چند وجهی بود، تبدیل به متن ایدئولوژیک دولت ایران کردند. نامهایی مانند جمشید، کوروش، سیاوش، تهمینه و... را نمیتوان در دورانهای پیش از مشروطه یافت، در اواخر دوران قاجار باب شده و در دوران پهلوی اول اوج گرفتند.
در واقع خواندن شاهنامه و پژوهش درباره تاریخ باستانی فلات ایران نیز پیش از دوره پهلوی در انحصار محققین خارجی و ایرانشناسان اروپایی بود؛ چنانکه نخستین تصحیح معتبر شاهنامه توسط متیو لومسدن انجام گرفت و معروفترین نسخه آن چاپ نیکلسون مسکو در دوران شوروی است. همچنین کاوش و کشف آثار باستانی و تمدنهای کهن فلات ایران با کار باستانشناسان اروپایی انجان گرفت و پیش از آن مردم این منطقه حتی اطلاعات تاریخی درستی از سلسلههایی مانند هخامنشی و ساسانی نداشتند.
ایده کشوری مدرن که بر اساس ملیت سامان یافته و برای خود قوای نظامی و مرزهای جغرافیایی میشناسد و پیشینه تاریخی و فرهنگی متمایزی متصور میشود، توسط اروپاییها به منطقه غرب آسیا آمد و شناسانده شد و پدیدهای متاخر است. پیش از آن انسانها خود را در ذیل کلیاتی مانند قبیله، نژاد و دین تعریف میکردند و چنین تصوری از ایران وجود نداشت بنابراین ایرانی که در آثار فردوسی و امثالهم هم بازنمایی میشود تاریخ یک کشور متحد با تاریخ عینی نیست بلکه تاریخ فرهنگی-اسطورهای یک منطقه خاص است. نسل و نژاد ایرانیان امروز نیز مخلوطی از اقوام مختلف سراسر منطقه و حتی قارههای مختلف است و اساسا تمام انواع بشر به یک گونه بازمیگردد و همه از گونههایی واحد متولد شده و رشد کردهاند. در تاریخ فلات ایران نیز اقوام و زبانهای مختلفی چیره بودهاند که همه با یکدیگر دشمن بودند. به ویژه قسمت مهمی از فلات ایران، از جمله مرزهای کنونی کشور ایران، برای بیش از هزار سال تحت حکومت خلفا، اعراب، مغولها و ترکان بوده است.
هخامنشیان اساس هویت ایرانی رو تشکیل دادند و متن بالا بر اساس حسادت و عقده نوشته شده.
حتی تاریخ نویسان غربی هم اینطور به خشایارشا اشاره نمیکنند.
شما در تراز هرودوت و یونایان که نفرت شدیدی از او داشتند نوشتید. (مثل اینکه تاریخ جنگ سرد امریکا رو برید از متون شوروی بخونید)!!!
خاک بر سر حاکمیتی که اصل هویت خودش رو فراموش میکنه و شما هم بوقچی های همون حاکمیت هستید.
unfollow در تمامی شبکه های اجتماعی.
:)))
حتی خود اروپائیان هم کینه و عداوت خود را نسبت به فرهنگ بزرگ و غنی ایرانی، در این حد مغرضانه عنوان نمی کنند.
چقدر انسان باید پست، خوار و حقیر باشد که فرهنگ و گذشته خود را به بیگانگان، بفروشد.
حالم به هم خورد.
فرهنگ ایران بزرگتر از موجودات حقیری مانند این نویسنده بی سواد و معرض است.
و قرار گرفته بودند به ايران بازگردانده شوند.
این کتیبه ها از آن نظر ارزشمند هستند که نشان می دهند تخت جمشید و پاسارگاد ، برخلاف اماکنی مانند اهرام ثلاثه مصر ، توسط بردگان و به زور شلاق بنا نشده اند بلکه توسط استادان و کارگران آزادی ساخته شده اند که در ازای کار خود دستمزد می گرفتند و از مزایایی مانند مرخصی و پاداش هم برخوردار بوده اند.
حتی اتباع سرزمین های دیگر نیز که در تخت جمشید کار می کردند ،از حقوق و مزایا برخوردار بودند.
این کتیبه ها که تعدادی از آنها پیش از این به ایران بازگشته و هم اکنون در موزه تخت جمشید نگهداری می شوند نشان می دهند سیستم حسابداری دقیقی در دوران هخامنشی در 2500 سال پیش جاری بوده و همه پرداخت ها بر اساس اسناد مالی مکتوب صورت می گرفتند و موضوعاتی مانند ضامن و ضمانت نیز در این دوران متداول بوده است.
عصرایران ، به عنوان نمونه ای از این اسناد که مایه مباهات و افتخار هر ایرانی است ، ترجمه یکی از این اسناد که هم اکنون در موزه تخت جمشید در معرض نمایش عمومی است را منتشر می کند.
تصویر زیر روز ششم فروردین 1390 گرفته شده است.
الولح هخامنشی
آقای شاکا
مدیر صندوق
آقای مردوکا گواهی می دهد که آقای هردکاما ، درودگر مصری ، سرکارگر صد نفر کارگر که به ضمانت آقای وهوکا در ساختمان پارسه(تخت جمشید) انجام وطیفه می کند ، استحقاق دریافت سه کارشا و 2 شکل و نیم نقره به عنوان دستمزد را دارد.
مسوول صدور سند
مردوکا
اين کتيبه هاي هخامنشي در سال 1316طي حفاري مشترکي توسط دولت وقت ايران موسسه شرق شناسي دانشگاه شيکاگو در تخت جمشيد، تعداد قابل توجهي اموال فرهنگي، تاريخي ارزشمند به دست آمد که اين اموال بين دولت ايران و موسسه مذکور به طور مساوي تقسيم شد ايران به دليل نداشتن کارشناسان داخلي براي خواندن خطوط سهم خود را نيز به موسسه شرق شناسي دانشگاه شيکاگو به مدت سه سال امانت داده شده بودند تا آن موسسه پژوهش هاي گسترده اي در مورد اين الواح انجام دهد و پس از مستند سازي و انتشار نتيجه پژوهش هاي خود الواح را به ايران باز پس دهد که این امر تا کنون محقق نشد است!
اين لوحها برخلاف ديگر کتيبههاي هخامنشي تختجمشيد که بيانيهها و گفتارهايي رسمي براي همگان و براي آيندگان بوده براي خواندن عموم نوشته و عرضه نشده بوده و در واقع اسناد داخلي و حسابداري کارکنان تختجمشيد و يک بايگاني اداري بوده اند.
آنها بازگوکننده رويدادهاي رسمي و حکومتي و سياسي نيستند بلکه در کنار آگاهيهاي فراوان ديواني و اداري اطلاعات فراواني از زندگي روزمره و روزگار مردمان عصر هخامنشي در اختيار ما ميگذارند. البته به جز لوحهاي تختجمشيد چندين بايگاني اداري ديگر از عصر هخامنشي در مصر و بابل همچون بايگاني "موروشو" يافت شده است.
به موجب اين لوحها ما امروز ميدانيم که سازندگان تختجمشيد را بردگان تشکيل نميدادند بلکه مردان و زنان آزادهاي بودهاند که به اندازه تخصص خود و کاري که انجام ميدادند دستمزد ميگرفتند. به آنان نه تنها دستمزدي شايسته که گاه پاداش و هديه و کمک هزينه جنسي نيز پرداخت ميشده است. آنان ميتوانستند به هنگام پيمان زناشويي هنگام زايش نوزادي تازهرسيده در جشنها و بيماريها از اين پاداش برخوردار شوند.
زنان در تختجمشيد نه تنها کار ميکردند، بلکه پابهپاي مردان در کارهاي تخصصي و مديريت شرکت داده ميشدند. نوجوانان به کارآموزي ميپرداختند و کودکان در ساعتهاي کاري والدين در کودکستان تختجمشيد نگهداري و تربيت ميشدند. لوحها حاکي از آن است که پرداخت نهايي و ريزهکاريهاي سنگنگارههاي باشکوه تختجمشيد بيشتر دستاورد هنر و تواناييهاي زنان هخامنشي است, (ترجمه این الواح بجز زبانشناسان مشهور دانشگاه شیکاگو در ایران نیز توسط استاد بزرگ زبانشناسی جناب دکتر ارفعی هم انجام شده و کاملا مستند هست
شما بزرگوار و فرهیخته اید و از زشتیها و بدیهای ما ایرانی ها و ایران باستان ، با پژوهش های دانش بنیان خود پرده بر می دارید.
سپاسگزار می شویم اگر با کمک مستندات تاریخی و پژوهشی، مقاله ای برای ما بنویسید و بگویید مردم در تبریز چند سال است که به تورکی سخن می گویند:
۱. ۸۰۰ سال
۲. ۱۰۰۰ سال
۳. ۷۰۰۰سال (سومریان و تورک ها یکی هستند)
۴. از زمان پیدایش حضرت آدم
۵. از زمان پیدایش هستی
سپاسگزار می شویم اگر نگویید که تورکی سخن گفتن مردم در تبریز و زنجان (شهر شما) نکته ی مهمی نیست و فقط باید جنایتکار بودن هخامنشیان را بررسی کرد. به یاری همشهریان مهربان شما (تورک ها)، من رشتی فهمیده ام که در واقع ما مهاجرانی از هندوستان و افغانستان هستیم.
پاینده ایران بزرگ
منابع تاریخی زیادی هست که میگه کوروش و خشایار و داریوش برای سرکوب منطقه ای که امروز گیلان بهش میگن نیرو اعزام کرده و بشدت یاغیان رو سرکوب کرده.
مسلما مانند دیگر ملت های باستان کتیبه های باستانی به زبان ترکی پیدا خواد شد.
اسم اصلی اش تراس یا تریش است که در ترکیه به عمد تراکیا تلفظ میکنند تا بین زبان و نام ترکیه و تراس باستانی ارتباط ایجاد کنند.
در باستان نامهای شبیه به هم وجود داشته مثلان هون ها که شامل هان چین و هون افغانستان و هون اروپا(آتیلا) میشه که هیچ کدام به هم ربطی نداشته اند.
یکی دیگه از دلایل حمله خشایار به دولت شهرهای یونان درگیری بین مردم لیدی که انروزها جزو تصرفات ایران بود و حملات یونانی ها به انها و اتش زدن جنگل مقدس انها بوده که شاید بشه گفت غیر از ناراحتی خشایار از مقاومت یونانی ها تحریک بعضی از سرداران لیدیه نزدیک به شاه باعث به اتش کشیدن اتن توسط سپاه خشایار شده.
دوست رشتی من کار با محتوای کامنت شما ندارم و البته ترک نیستم فقط میخواستم بگم شما هم دست کمی از از پانترک ها ندارید که سومری ها رو ترک خطاب میکنن من میبینم خیلی از گیلگ های هموطن میگن گیلگها با مردم گالیک فرانسه قرابت و نزدیکی قومی دارن اینو چی میگید
۲. من سخنی نا بجایی گفته ام که دست کمی با پانترک ها ندارم؟ وجود فارس و پان فارس را باور ندارم و ... چه گونه پانی هستم؟ کوچک تر از آن هم هستم که بخواهم پان ایرانیست باشم (ایران زمین سرزمین مادری همه ی تیره های ایرانی است، هیچ تیره ای برتر از تیره ی دیگرنیست).
۳. پانتورک ها خود پافشاری می کنند که ۷۰۰۰ سال است که در آذربایجان تورکی سخن می گویند، تورک ها از نژاد سومریان هستند و سایر تیره های ایرانی (ما ها) از هندوستان و افغانستان مهاجرت کرده ایم.
۴. هم آقای علیرضا نجفی، هم سردار نقدی و هم ... آزادند که شب و روز در مورد جنایتهای هخامنشیان قلم فرسایی کنند اما ما حق نداریم بپرسیم چند سال است که مردم در آذربایجان تورکی سخن می گویند (انگار که در مورد هولوکاست است و پرسیدن آن تابو). چرا؟؟؟
۵. به نظر شما چه درصدی از آنانی که به جنایتکار بودن هخامنشیان می پردازند (که اشکالی ندارد)، ایران را از ته قلب دوست دارند؟
پاینده ایران بزرگ
پشتِ پردهی اندیشههای شما نابودیِ ایران، تاریخِ آن و دیگرر مللِ تشکیل دهندهی این سرزمینِ زیباست...
امیدوارم ما ایرانیان به تعادل رسیده و ضمن احترام به تاریخ و گذشتهمان نسبت به واکاوی و نقد تاریخ خارج از بوتهی غرض و جهت دادن به افکارِ دیگران، بیطرفانه و آزاد منشانه اقدام کنیم.
با آرزوی موفقیت
منبع این عددسازی به تاریخ هرودوت برمیگرده.که پنج میلیون ذکر کرده بود.اخرین بررسی ها در مورد تعداد لشکریان خشایار در حمله به یونان طبق بررسی عده ای از تاریخ شناسان نازی در دوره هیتلر ذکر شد حدود صد بیست هزار بوده.بعضی منابع هم تا پانصد تا هشتصد هزار ذکر کردن
البته نازی ها به دلیل جستجو در مورد تمدن گمشده شان باستانی و کسب جام مقدس خیالی به تاریخ ایران و یونان و... هم سرکی کشیدن نه صرفا و مختصارا علاقه به ایران بوده
{هخامنشیان اساس هویت ایرانی رو تشکیل دادند و متن بالا بر اساس حسادت و عقده نوشته شده.}این مطالبی که شما طوطی وار تکرار میکنید صرفا بعد از ایجاد دولت ملت سازی فارس محو توسط رضاشاه باب شده و ندیده انگاشتن بقیه اقوام چرا که انها رو خرده فرهنگ و اقلیت های زبانی فرض میکردند.و این مشکل تا امروز هم وجود داره
هویت ملی شامل تمام اقوام ایرانی هستند.ایران قبل از هخامنشی حداقل دو هزار سال تاریخ مکتوب داره.ایلام
درضمن در هیچ یک از کتب ادبیاتی مثل حافط سعدی مثنوی نظامی گنجوی فردوسی وغیره نامی از هخامنشیان دیده نمی شود وتعریفی از این قوم نمی بینیم
اول به آتش کشیدن آتن به تلافی غارت و آتش کشیدن سارد بود
دوما در دوره باستان بیشتر از 300 هزار نفر نمی شود تدارکات را برای یک ارتش تهیه کرد
به هیچ وجه دو میلیون نفر تدارکات و آذوقه خود را از کجا تامین می کردن
بقیه دروغ ها هم بماند
شما بند سینزدهم، ستون دوم کتیبه ی بیستون را (بند بیست و سوم کتیبه بیستون!!!) را یاداوری کرده و بدی هایی را که خود خشایارشا در مورد خودش می گوید، برجسته می کنید، تکه های پازل را با دقت می چینید و سرانجام نتیجه ی مورد دلخواه خود را می گیرید!
راستی اگر شاهان هخامنشی نیکی های خود را یاداوری کنند به آنها نیز استناد می کنید یا فقط اگر از خود بدگویی کنند بدان استناد می کنید؟؟؟
برای نمونه در استوانه کوروش، خودش می گوید:
۲۴. سپاهیان گستردهام با آرامش درون بابل گام برمیداشتند. نگذاشتم کسی در همهٔ [سومرو] اَکد هراسآفرین باشد.
۲۵. در پیِ امنیت [شهرِ] بابل و همهٔ جایگاههای مقدسش بودم. برای مردم بابل [...............] که برخلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایستهشان نبود،
۲۶. خستگیهایشان را تسکین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت (و)
به اینها می توان استناد کرد یا فقط اگربگوید بدی کردم باید آن را پذیرفت؟؟؟
آقای نجفی! اینها سخنان یک پادشاه در بیش از۲۵۰۰ سال پیش است نه امروز. درسوییس زنها از سال ۱۹۷۱ حق رای دادن دارند.
پاینده ایران بزرگ
کتیبه ی بیستون خشایار؟؟ کتیبه بیستون رو داری وش از زبان خود ، دودمان هخامنشی نوشته.خشایار نبود
نه قهرمانان قدیس مبری از غیب بسازیم
نه اینکه به بهانه ی حقیقت یابی فقط بدیهای ناک آوران را بگوییم گویی که دشمن خونی ما هستند
به نظر شما چه درصدی از آنانی که به جنایتکار بودن هخامنشیان می پردازند (که اشکالی ندارد)، ایران را از ته قلب دوست دارند؟
دوست رشتی من اول بگم من علاقه ای به نحوه پرداختن به تاریخ توسط نجفی که برگرفته بر همان نگرش چپی است.ندارم چند بار هم علیه مطالبش جواب نوشتم. از جمله زیاده گوییش ( در مقاله کوروش) منو متهم به طرفداری از نجفی نکنید.اما سوالم از شما اینه که چرا (هخامنشیان) رو صدر و هم طراز وطن پرستی ایران دوستی قرار دادید.ایا ایران قبل هخامنشی و کوروش بزرگ تاریخ نداشته.آیا اطلاعی از کاسپی ها دارید. از تاریخ گیل و دیلم چقدر اطلاع دارید آیا اطلاع از لولوبی ها دارید.آیا از مفرغ سازی توسط کاسپی و ایلامی در زاگرس توسط این اقوام اطلاع دارید.آیا از پرورش و اهلی کردن اسب توسط کاسپی ها برای اولین بار در دنیا اطلاع دارید ایا هوخشتره به عنوان فرماندهی دلیر و فاتح اشور نمیتواند مورد ستایش قرار بگیرد و آیا بجای تخت جمشید نباید بیشتر مردم از زیگورات چغازنبیل اطلاع پیدا کنند. اینها متعلق به ایران نیستند.اینها متعلق به دیوان بودند.
متاسفانه تمام این مطالب که هر کس انتقادی کند از هخامنشی به پای بیگانه و بیگانه پرستی قرار دادن بعد از دوره رضاشاه شروع شده. {کتاب تحدد امرانه} منبع مختصر و مفیدی هست ببینید رضاشاه چطور ملت سازی کرد.و هخامنشیان رو مبدا تاریخ ایران قرار داد.
شوخی میکنی.و این حرف از نااگاهی شماست
درسته که نظام های پادشاهی موجب دیکتاتوری و اثرات بدی هم بوده اما این که شعارهای حکومت مبنی بر ستمگر بودن پادشاهان قدیم ایران را هم با غلو بزرگنمایی کنیم هم از طرف دیگه بام افتادن است.
تصور نکن که داستان استر واقعی بوده. البته امکانش زیاد است که یکی از کنیزان خشایارشا یهودی بوده باشه اما یهودیان با دروغ هایی افسانه های اشتباه در مورد آن ساخته اند.
مشکل در رویکرد ذهنی نویسنده است که فقط قصد تخریب را داشته.
تازه حکومت هم به ان جایزه بدهد !!!!
همین الان کلی از مردم خراسان ترکی حرف میزنند اگر ان زمان هم بودند چرا (…)
یا در ان زمان اصلا نبودند؟
” واژه آذربایجان قدمت چند هزار ساله دارد و به معنی جایگاه یا سرزمین آتش است “
اینقدر دل به این اولینها بعضی الکی خوش نکن.البته بهتره خوش کنی دلتو، چرا که وقتی خوش کنی دیگه تلاشی برای بهتر شدن اوضاع زمانه ات نمیکنی و دلخ ش به همان چیزهای سابق میشی و هیچ پسرفت میکنی.تازه من خیلی از این تاریخ دانان وباستان شناسان خارجی رو میشناسم،که صرفا بدلیل نااگاهی یا مقاصد سیاسی دوزار که پول بذاشتن کف دستشون چهار تا مستند جعلی هم درست میکردن.مثل گیرشمن که در مورد اقوام اریایی با اینکه ایشون تاریخ دان و باستان شناس بود.دروغهای شاخدار گفته که اینجا مجال نیست.
00:32
21/9/1400
طرفدار رضا پالانی و پسر الدنگش محمد دماغ
گفتی تمدن بشری خودش رو مدیون پادشاهی سوراخمنشیه؟؟؛ زر مزن؛منگول
البته اگر حرفتو قبول کنیم،میشه گفت چرا که نه حالا که این همه دزدی و فساد و پدر سوختگی تو کشور میبینیم حاصل از فرهنگ هخامنشی و کوروشی وداریوشی هست؛لابد این پادشاهان هم این چیزا رو کاشتن تو فرهنگ آریایی که شما دارید برداشت میکنید با این ادبیات غنی دو هزار پانصد سالتون
یک درخواست ازتون دارم برای اینکه چهره فاسد طرفداران پالانی ها برای مردم روشن شود کامنت های پر از توهین و فحاشی شان را تایید کنید.تا مردم با اینها بیشتر آشنا شوند.
متاسفانه بلاهت و حماقت تا گوشت و استخوان این جماعت باستانگرا ریشه دوانده و اکثرشان به قدری بی سواد و احمقند که به در 7 آبان به هوای تولد کوروش جمع می شوند و نمی دانند که این روز تولد این شخص نیست بلکه روز ورودش به بابل است. با اینحال در کنار این همه بی سوادی و حماقت بر تاریخ هخامنشیان بیشتر از پدر و مادرشان تعصب دارند چرا که مردمی تحقیر شده هستند و برای فرار از این حقارت به دنبال فاشیسم و نژاد پرستی و تفاخر به تاریخ 3 هزار نسل قبل از پدران خودشان رفته اند
شما نمیخاد به ما ایرانی ها درس تاریخ بدی
برو تحقیق کن ببین بابات کی بوده
وطن پرست تر از رضا شاه کبیر بعد از مرگ رضا شاه نداشته و نداریم
ضمنا آب دریا به دهن سگ نجس نمیشه
رویداد حواست به تایید کردن کامنتهای طرفدار پهلوی هست یا نه.کامنت من رو در جواب هتاکی اون شخص تایید کن
فقط می تونم بگم که باید حسابی تحقیق کرد تا آدم بتونه واقعیت های تاریخ رو بدونه و درک کنه!
شما گفتی که زن ها در دوره هخامنشی و خشایارشا از مقامات بی بحره بودند و در درجه دوم قرار داشت خب مشکلی نیست
شما اول کتاب (هایدماری کخ (۱۳۸۷)، «زن در شاهنشاهی ایران»، از زبان داریوش) رو بخون که از جایگاه ویژه زنان از حکومت گرفته تا کار های دیگر رو ببین و مطالعه کن
دوم شما از نبر سالامیس گفتی ولی..
نگفتی همین پادشاه که اظهار میکنی جنایت کار بوده
مقام فرمانده و ناخدا و دریا سالار رو به یک زن به نام آرتمیس یکم داده که نشون میده زن ها در دوران همین پادشاه جایگاه ویژه ای داشتن و اینکه این اولین باری بوده در تاریخ که یک زن فرمانده و دریا سالار میشده پس تا اینجا مقالات شما این نقص هارو داره
دوم شما گفتی خشایار رفته آتن و انجا رو به اتش کشیده
حرف شما درسته و باید دلیل بیاری بر فرض دلیل هم آوردی
(آریستاگوراس درسال ۴۹۸ پ. م با کمکهای نظامی از سوی آتن و ارتریا اقدام به تسخیر و سپس آتش زدن مرکز حکومت ایرانیان در آسیای صغیر یعنی سارد میکند. داریوش بزرگ پادشاه ایران با دیدن این عمل، قسم میخورد که انتقام خود را از آتن و ارتریا بگیرد.) این اصل ماجرا بوده مسلما اگر کسی تعرضی به ناموس دیگری کند این اقدام بی پاسخ نخواهد ماند درضمن شما گفتی خشایارشا جنایتکاراند ولی با این دلیلی که با نوشته و اسناد تاریخی صدق میکند مطلب شما را تکذیب میکنم و این جنگ خشایارشا تلافی بوده تلافی که بیگناهان کشور (هخامنشیان)را گریبانگیر کرده بود و انسان های بیگناه در شورش یونانیان کشته و غارت شدند توسط(یونانیان) پس این کارا میتوان تساوی و (داد) و (عدل) شمر.
سوم شما گفتی که خشایارشا به یونان(آتن) رفته و همه جارا غارت کرده و ویران ساخته در صورتی که کاملا اشتبا میکنید الان با دلایل و اسناد تاریخی این حرف شما را تکذیب میکنم
بعضی از محققین، از جمله پروفسور بارن انگلیسی عقیده دارند که پادشاه ایران قلعه آکروپولیس را ویران کرد نه معبد آکروپل را. قلعه آکروپل که دژی بود جنگی به امر خشایارشا ویران شد و بجز دیوار شهر که در اطراف آتن بود، چیزی ویران نشد. این دژ بالای تپهٔ آکروپل به نظر میرسید و آن قلعه را "پی زیس ترات" بنا نمود. آتن شهری بود بلادفاع، یعنی شهری که برای حفظ آن نجنگیده بودند و در آن زمان هم هرگز شهرهای بلادفاع را ویران نمیکردند.[۴]
روزی که ایرانیان از آتن رفتند، تمام عمارتهای شهر باقی بود.
۲روزی که ایرانیان از آتن رفتند، تمام عمارتهای شهر باقی بود. آتن را خود یونانیان در جنگهای داخلی که از سال ۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد طول کشید، ویران کردند که شرح کامل آن در تاریخ توکودیدس آمده است. توکودیدس اسم جنگهای داخلی یونان را جنگ پلوپونز گذاشته است[۵] و آن جنگها از سال ۴۳۱ پ. م شروع شد یعنی ۵۰ سال پس از مراجعت ایرانیان. توکودیدس صدیقترین مورخ یونان است و خود او در جنگهای پلوپونز شرکت داشتهاست و وقایع آن جنگها را تا سال ۴۱۱ پ. م نوشته و در دنبال وقایع آن جنگها از طرف گزنفون در کتابی به نام "هله نیک" یعنی «یونانیان» نوشته شدهاست و وقایع جنگ به سال ۴۰۴ پ. م ختم میشود.
۳واقعیت تاریخ این است که خشایارشا رفته بود تا آتن را به جبران سوزانیده شدن سارد به دست یونانیان ویران کند ولی شجاعت یونانیان در ترموپیل در وی مؤثر افتاد و همچنین چون توانست آتن را تقریباً بدون جنگ فتح کند، از تصمیم خود منصرف شد. از آن گذشته خشایارشا و سربازان ایرانی که با وی به آتن رفتند، متمدن بودند و با مفهوم واقعی کلمه آنها شهرنشین به شمار میآمدند و به آبادانی علاقه داشتند و عمارتهای زیبا را میپسندیدند و خشایارشا که تا آن روز هنوز مشغول ساختن کاخ پارسه «پرسپولیس» یا همان تخت جمشید بود (کاخی که داریوش بزرگ ساختن آن را آغاز کرد)، به خود اجازه نمیداد که عمارت زیبای آتن را ویران کند.
۴توکودیدس میگوید در روز سوم بعد از اینکه خشایارشا وارد آتن شد، جار زد که هر کس از آتن رفتهاست مراجعت کند و بداند که مال و جانش محفوظ است و چون مردم بیبضاعتی که در آتن بودند غذا نداشتند و در شهر آذوقه به دست نمیآمد، خشایارشا گفت که از گندم ارتش ایران به آنها بدهند که برای خود نان طبخ کنند و در روز پنجم بعد از ورود ایرانیان به آتن دکانهای نانوایی به کار افتاد و شهر آتن وضع جنگی خود را از دست داد.[۷] در روز دهم ورود ارتش ایران به آتن خشایارشا به معبد آکروپولیس رفت و حتی به خدام معبد الههٔ بزرگ آتن انعام داد. اسناد تاریخی نشان میدهد که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به آتن در محلهٔ "سرامیکم" چند کارگاه سفالسازی و در محلهٔ "کولی توس" چند کارگاه فلزسازی به کار افتاد و باز از اسناد تاریخی فهمیده میشود که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به شهر آتن، از داخل خانههای آتن صدای نواختن چنگ به گوش میرسید.
۵یکی از حقایق دیگر دربارهٔ فتح یونان احترامی است که ایرانیان به نوامیس یونانیان گذاشتند.(انچه شما اخلاف طبقاتی در دوران هخامنشی خشایارشا گفتید تکذیب است)
آنها مردها را اگر مقاومت میکردند میکشتند و اسیر میکردند، ولی زنها را محترم میشمردند، کتزیاس طبیب و مورخ یونانی که مدتی بعد از ورود خشایارشا به آتن در دربار ایران خدمت میکرد و بیست سال از عمر خود را در ایران بهسر برد، نوشته است که در ایران زنی روسپی وجود ندارد.[۸] دورهٔ توقف کتزیاس در ایران دورهای بود که اخلاق عمومی نسبت به دورهٔ آغاز هخامنشیان سست شد، زیرا پادشاهانی که پس از داریوش بزرگ و خشایارشا بر اریکه قدرت نشستند، خود چنان بیبندوبار بودند که نمیتوانستند در مسائلی که مربوط به عفت میشود سختگیری کنند. معهذا حتی در آن زمان هم در ایران زن روسپی نبودهاست.
نکتهٔ دیگری که در تمامی تواریخ یونانی دیده میشود، عدم خشونت شاهنشاهان هخامنشی نسبت به دشمنانی بود که ابراز اطاعت میکردند. در تمامی مدتی که خشایارشا در یونان به سر میبرد هر کس را که ابراز اطاعت کرد مورد عفو قرار داد و هر افسر و سرباز که تسلیم میگردید از هرگونه مزاحمت مصون بود
آموزش اسپارتی به سبک تربیت کودکان در اسپارت در تاریخ باستان و تا سال ۳۷۱ پیش از میلاد اشاره دارد. اهالی اسپارت بر این اعتقاد بودند که کودکان تنها متعلق به والدین نیستند بلکه سرمایهٔ کشور هستند و به همهٔ شهروندان تعلق دارند به همین سبب حق تربیت کودک بجای والدین برعهدهٔ جامعه است. بعد از تولد، کودک نوزاد به نزد انجمن ویژهای برده میشد و بزرگ اسپارتها در این انجمن نوزاد را از نظر سلامتی بررسی میکرد و تنها در صورت تأیید قدرت و سلامت نوزاد اجازهٔ پرورش صادر میشد. کودکانی که مورد تأیید نبودند در کوه تایگتوس به دور انداخته میشدند. کودکان پسر از سن ۷ سالگی از والدین جدا شده و در اختیار گروه تربیت قرار میگرفتند. هدف اصلی این گروه تربیتی بیش از هر چیز دادن تمرینهای نظامی و جنگی و پرورش سربازان ورزیده بود. در طی مدت تعلیم کودکان همواره بهطور برهنه زندگی میکردند. سیستم پرورشی بهطور کامل کودکان را تحت نظر داشت و در صورت تخلف از اجرای اوامر یا انجام ندادن وظایف، کودک به شدت تنبیه بدنی میشد. در این زمان در شهرهای دیگر یونان احترام به آزادی فرد و اصل عدم مداخله معمول بود ولی در اسپارت تا هنگام بلوغ شخصیت فرد بر اساس خواست جامعه شکل داده میشد و خواست گروه بر خواست فرد مقدم بود. در اسپارت فرد باید به عنوان یک جزء از گروه زندگی میکرد.[۱]
از نظر تغذیه مقدار غذای داده شده به حدی نبود که کودک سیر شود و کودک همیشه در حالت نیمه گرسنه به سر میبرد. اندام لاغر امتیاز بالاتری نسبت به اندام چاق داشت. به همین سبب در مجالسی که کودکان نیز شرکت داده میشدند، دزدی غذا از بالغین رایج بود و مربیان به این نوع دزدی به چشم یکی از روشهای یادگیری هجوم به افراد غافل نگاه میکردند. در مورد دختران بیشترین نکتهای که به آن توجه میشد پرورش زنان سالم به منظور زایمان سرباز سالم بود.[۲]
منشا به وجود آمدن همجنسگرایی به شیوهٔ یونانی، نظامیان اسپارتی و کرت دانسته میشود. در آموزش و پرورش اسپارتی کودک از سن ۷ سالگی تا سن ۳۰ سالگی جدا از خانواده و در خوابگاه مخصوصی به همراه دیگر پسران به صورت گروهی و برهنه به سر میبرد و همجنسگرایی میکردند. حتی هنگام ضیافتها و غذاخوردن هم تنها پسران شرکت داشتند. این امر به این سبب بود که سربازان در هنگام جنگ به علت پیوندهای قویای که در طول زمان به وجود آمده بود، به خوبی بتوانند همرزمان خود را حمایت کنند. به نظر میرسد گسترش چنین طرز تفکری موجب شد که نخست در اسپارت و سپس در یونان، سربازان تشویق به همجنسگرایی شوند. بارزترین نمونه رواج همجنس گرایی را میتوان در سپاه مقدس تبس دید. این سپاه بهطور کلی با الهام از سپاه لئونیداس شکل گرفته بود و از ۳۰۰ نفر که به صورت زوج زوج همجنسگرا بودند، تشکیل شده بود.
البته طبعی است مه امپراطوری بزرگی چون هخامنشی از سرتاسر قلمرو خود سرباز جمع اوری کند ولی حد اقل مانند یونان نبوده. هخامنشیان با شیوه ای بسیار متمدن کار میکردند انها به سربازان پول میدادن و سربازان برای انها میجنگیدند ولی در نظام اسپارت جنگ برای هر فرد چه کودک و بالغ اجبار است پس نظر شما درست نیس و تحریف است
نکته دیگر این است که طبق قوانین اسپارت مردم موظف به جنگ بودند و اگر کسی سرپیچی میکرد مجرم شناخته میشد پس در نتیجه این را می یابیم مطالب شما سراسر تحریف و ناقص است و گویی سخن میگید که انگار نماینده یونان هستید
در اخر اینکه اگر شما به خودتان احترام نمیزارید به این فکر کنید که چهار ادم کم سواد این نگارش شما را باور کرده و در جامعه جار بزنند
اگر شما با این(تاریخ) میهن سازگار نیستد حق تخریبش را ندارید
تو نه دین داری نه وطن. کشور ما به خاطر آشغالهای بیوطنی مثل تو عقب افتاده است
و بعضی اطلاعات غلط
هیتلر رو جنایتکار میدونن ولی ناپلئون رو ستایش میکنند در حالی که هردو جنگ طلب بودند
چند موضوع را باید در نظر داشته باشیم.
1- همه ما ایرانی هستیم اما این به آن معنی نیست که الزاما از نژاد هخامنشی باشیم احتمال این که هر یک از مردم ایران اکنون که نسبت به ایران تعصب خوب و بجا داریم از نژاد عرب یا مصری و یا یونانی و یا رومی و یا هندی و یا مغولی باشند زیاد است که نیاکان آنها در قدیم بر اثر مهاجرت و یا لشکرکشی و غیره به ایران آمده ویاکن شدند و ایرانی شده اند. و از طرفی احتمال اینکه بسیاری مردم کشورهایی که نام بردم که ممکن است امروز از ایران بد میگویند خودشان از نژاد ایرانی (پارس - ماد - پارت) باشند که نیاکان آنها بر اثر مهاجرت و یا لشکرکشی و غیره به آن سرزمین ها رفته اند.
2- اکثر سلسله ها با افراد نیرومند و شایسته و با حمایت مردم شروع شده اند و معمولا افراد بی لیاقت و ناتوان و بدون پشتوانه مردمی منقرض شده اند.(نمونه آن شاه سلطان حسین)
3- البته مواردی بوده اند که در زمان انقراض هم پادشاهی شایسته و خوب و توانا داشته اند اما به دلیل به پوچی رسیدن سلسله از قبل به خاطر افراد بی لیاقت قبلی نتوانستند کاری به پیش ببرند (مانند لطفعلی خان زند)
4- تاریخ روایت می کند که اگر ملتی و یا سلسله ای در دوره ای طولانی قدرتمند بوده اند بدون شک از نظر نظام حکومتی در آن دوره به شایسته ترین شکل که توانسته اند حکومتداری کرده اند. و اگر سخن از ظلم و ستم و کشتار مردم بی گناه از آنها بوده است مر بوط به زمانهای آخر و به پوچی رسیدن آنها در اواخر سلسله آنها می شود. حتی چنگیز که که آدم خونریزی از نظر ما ایرانیان است و از او تنفر داریم آدم بسار باهوش و نابغه جنگی بوده است و به شایستگی حکومت و ملت خود را اداره می کرده است. به طوری که در همان زمان مردمانش به شدت از او حمایت می کرده اند.
5- تاریخ نویسان معمولا در مورد خوب بودن مردم و حکومت زمان خودشان می نوشتند و در مورد حکومت یا سلسله ی مغلوب قبلی و حکومت کشور های دیگر که بین آن کشور با کشور خودشان جنگ شده است بد می نویسند. حال اگر در تاریخ کشوری در مورد زمامدار حکومتی که به آنها حمله کرده است خوبی هایی نوشته اند نشان دهنده این است که واقعا آدمهای خوب و شایسته ای بوده اند.(در مورد خود خشایارشاه یا شاهنشاه خشایارشا حتی خود یونانی ها هم روایات از خوب بودن او دارند)
6- تحریف های زیادی غرب در مورد ارتباط ایران و یونان دارند. چونکه خود را اروپایی میدانند و تنها کشور اروپایی متمدن در باستان یونان بوده است (روم در دوره های بعد متمدن و قدرتمند شد). سعی دارند با تحریف یونان زمان هخامنش را از ایران جدا و کشور مستقل معرفی کنند و حتی در نقشه ها هم آن را مشتقل از شاهنشاهی هخامنشی می کشند و حمله اسکندر را هم به عنوان حمله یک کشور مستقل به ایران عنوان می کنند. در صورتیکه یونان در زمان خشایارشا جزیی از ایران شد و مقدونیه هم که قبل از آن در زمان داریوش جزو ایران شده بود. و تا آخر حکومت هخامنشی جز ساتراپی های ایران بود و زمامداران یونان تحت نظارت حکومت مرکزی هخامنشی حکومت می کردند. و طبق تاریخی که در سمت ایران نوشته شده حمله اسکندر در حقیقت یک شورش داخلی ایران از سمت ساتراپی مقدونیه به حساب می آمد.
7- دانشمندان بزرگ یونان قدیم مثل افلاطون و ارسطو و فیثاغورس و بقراط در زمان حکومت هخامنشی به یونان زندگی می کرده اند. که طبق بعضی روایات تاریخی آنها به راحتی به سرزمین پارس مسافرت می کردند و بعضی از آنها از دربار ایران حقوق هم می گرفته اند.
8-در برهه ای از تاریخ هستیم که زمامداران کشور ما به تاریخ باستان ایران علاقه ای ندارند وبنا به دلایلی (مسایل دینی و احتمال عرب ستیزی و اسلام ستیزی و ...) قصد مخدوش کردن چهره تاریخ ایران در آن زمان و ستیز با آن را دارند.
درود بر بزرگمرد تاریخ بشریت کوروش بزرگ پدر ایرانیان اصیل و با اصالت .. و لعنت خداوند بر دشمنان ایشان باد.
مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ...