چنگیزخان مغول بلای خانمانسوز آسیا
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «من تازیانه خشم خدا هستم. گرز و شمشیرِ خدا. اگر شمایان بیگناه بودید، خداوند مجازاتی، چون مرا به سویتان گسیل نمیداشت. من به اراده ملکوت آسمانها برای قومم امپراطوری بزرگی را بنا نهادم. اما عمر کوتاهم مانع از فتح تمام و کمال جهان است و بر اخلاف و فرزندانم واجب است هدف ناتمام مرا به انجام برسانند.» چنگیز خان مغول پس از فتح بخارا در مسجد جامع شهر
«خوشبختی یعنی درهم کوبیدن دشمنان، به زانو درآوردن و شکار آنها، غارت مال و اموالشان، غرق در اشک و اندوه کردن خانواده و عزیزان آنها و به آغوش کشیدن و تجاوز به زنان و دخترانشان.» تموچین معروف به چنگیز خان مغول
امروزه چنگیز خان مغول در آسیا طرفداران بسیاری دارد و بهویژه در کشور مغولستان به حد یک الله رسیده و بسیاری از جوامع آسیای میانه هویت خود را بر اساس شخصیت و شهرت چنگیز خان تعریف میکنند و او را پدر معنوی خود میدانند. حتی ایرانیان نیز که از چنگیز و مغولها خاطره خوبی ندارند و وی را سفاک میدانند، گاه نام فرزندان خود را چنگیز میگذارند و این نامگذاری طبعا در کشورهای آسیای میانه بسیار بیشتر از کشوری مانند ایران است.
تکریم چنگیز خان و احترام به امپراطوری مغول به حدی رسیده که افرادی در مغولستان به جرم بیاحترامی به چنگیزخان محکوم به حبس شدهاند و در سراسر کشور مجسمههای عظیم وی دیده میشوند. زمانی که حکومت سوسیالیستی اتحاد شوروی بر آسیای مرکزی چیره بود، اشاره به نام چنگیز خان مغول ممنوع شد و داستانهای مربوط به او در کتب درسی، که غالبا تکریمآمیز بودند، حذف شدند.
حزب کمونیست دستور تخریب زیارتگاههای چنگیزخان در مناطقی چون ختن را داد و با قوه قهریه جلوی قهرمانسازی از چنگیز خان را گرفت اما با فروپاشی شوروی و استقلال مغولستان در سال ۱۹۹۲ میلادی، جایگاه چنگیز خان در این کشور ترمیم شده و به سوژه عمده هنر و فرهنگ عامه تبدیل شد. نام چنگیز خان بر فرودگاه اصلی این کشور در شهر اولانباتور گذاشته شده و پرتره و مجسمههای عظیم وی در سراسر کشور و حتی کشورهای همسایه دیده میشود و تصویرش بر اسکناسهای کشور مغولستان جا خوش کرد. اما چنگیزخان که بود و چه کرد که اینچنین محبوب ملل آسیای مرکزی است؟
مجسمه چنگیز خان مغول در مغولستان
تاریخچه قوم مغول
مغولها تا قرن دوازده میلادی قومی ناشناخته بودند. آنان نسبت به همسایگان خود در جنگ و سوارکاری دست برتر را داشتند و زندگی صحرایی و چادرنشینی با شرایط سخت جنگی سازگارشان کرده بود. در استپهای بین سیبری و مغولستان که چنگیزخان نیز در همان منطقه به دنیا آمد، شهر بزرگی وجود نداشت و در واقع بخاطر شرایط جوی نمیتوانست وجود داشته باشد. بنابرین قبایل چادرنشین مختلفی در سراسر منطقه پراکنده شده بودند که اغلب با یکدیگر در حال جنگ بودند.
شرایط زنده ماندن در این منطقه به قدری سخت بود که کسانی که زنده میماندند از شرایط جسمانی و خوی جنگجویی عجیبی برخوردار بودند که حتی جنگجویان خشن ژرمن با دیدن آن به وحشت میافتادند. اصطلاح «منگل» را اروپاییها برای توهین و اشاره به بدویت این قبایل وضع کردند. این نام در زبانهای غربی به صورت صفتی توهینآمیز درآمد و وارد زبان فارسی هم شد که در زبان فارسی هم کلمه «منگل» صفتی تحقیر آمیز به معنای عقبافتاده به کار رفت.
در آن دوران اروپاییها خود در عصر قرون وسطی زندگی میکردند و اغلب مردم و جنگجویان زندگی و رفتار بسیار خشونتباری داشتند. با این حال مغولها آنچنان از مدنیت به دور بودند که به چنین صفاتی مشهور شدند. مغولها بهواسطه مهارت در سوارکاری سرعت بالایی در پیشروی داشتند و در تغذیه نیز نسبت به همسایگان خود برتری داشتند. برای مثال اغلب جمعیت چین در آن زمان برنج میخوردند و غلات تنها منبع تغذیه آنان بود. در آن زمان هنوز بدن همه انسانها قادر به هضم لبنیات نبود، اما مغولها با جهش ژنتیکی شگفتانگیزی که پیش از چندپارگی برایشان رخ داده بود میتوانستند مواد لبنی مصرف کنند و این امر باعث شده بود استخوانهای بسیار قویتری داشته باشند.
در لشکرکشیها نیز سرعت مغولها به دلیل نداشتن قسمت تدارکات و حمل بار تغذیه بسیار سریع بود. آنها بر خلاف دیگر ارتشها غذای چند ماه خود را در لشکرکشیها حمل نمیکردند. آنها میتوانستند با شرایط مختلف سازگار شوند و اغلب تغذیه لشکریان گوشت خام نمک سود شدهای بود که در حال حرکت و روی زین اسب میخوردند. گاها هم کمی خون از گردن اسب خود میگرفتند و با آمیختن آب مینوشیدند. عادت اخیر باعث شده بود همسایگانشان به آنها لقب خونآشام بدهند که موجب وحشت بیشتر از این قوم جنگجو میشد.
بیشتر بخوانید: نادر شاه افشار؛ ماجراجوی نظامی منطقه که اسطوره ناسیونالیسم ایرانی شد
به گزارش رویداد۲۴ قبایل مغول تا سال ۱۲۰۰ میلادی از یکدیگر جدا بودند و وحدت سیاسی نداشتند. این بزرگترین شانس دیگر ملل و همسایگانشان بود. اما با ورود چنگیزخان به صحنه تاریخ این پراکندگی از بین رفت و اتحاد بزرگی میان قبایل مغول شکل گرفت. متحد کردن قبایل مغول کار هر کسی نبود و قطعا فردی که قادر به انجام چنین کار عظیمی بود استعداد خارقالعادهای در زمینه نظامی داشته است.
زندگی چنگیز خان مغول
تموچین که بعدها به چنگیزخان معروف شد، همان فرد خارقالعاده بود که در سال ۱۱۶۷ بدنیا آمد. در داستانی مغولی روایت کردهاند که هنگام زاده شدن، لکه خونی در کف دست تموچین دیده شده و پیشگویان این نشانه را تفسیر کرده و اعلام کردهاند زمانی که این کودک بزرگ شود جهان را به آتش خواهد کشید. نام او در اصل تموچین (Temujin) بود که به معنی «آهن» یا «آهنگر» است.
پدر تموچین از دودمان پادشاهی بود و زمانی که تموچین ۹ سال بیشتر نداشت توسط رقبای خود به قتل رسد. تموچین در سن کم سوارکاری را آموخت و با شکار پرندگان در تیراندازی مهارت پیدا کرد. به زودی شکار با شاهین را فرا گرفت، زیرا این مهارت برای رهبران قبیله ضروری بود. تموچین هرگز خواندن و نوشتن نیاموخت. از نظر بدنی قدرتمند بود پس از مرگ پدر، تموچین و خانوادهاش در بیابان رها شدند تا خود به خود بمیرند، اما نهایتا زنده ماندند و با شکار به زندگی خود ادامه دادند. کودکی تموچین بسیار دشوار بود و از همان ابتدا وی مجبور شد روحیه جنگجویانه و خشونت بسیار در کردار خود داشته باشد.
تموچین در یازده سالگی برادر خود را که چند ماهی از وی دزدیده بود به قتل رساند. او چند سال بعد توسط قبایل دیگر دزدیده شده و به بردگی گرفته شد، اما توانست اسبی بدزدد و از اسارت بگریزد. وی پس از بازگشت تعدادی رمه به دست آورد و ازدواج کرد اما یورش قبیله مرکیت باعث شد زنش به بردگی گرفته شود، ولی خود نیز موفق به فرار شد.
تموچین پس از این ماجرا به رهبر قدرتمند قبیله کرائیت یعنی طغرل نزدیک شد و طغرل همسر وی را از اسارت آزاد کرد. از طرفی هم استعداد فوقالعاده تموچین در جنگجویی توجه بسیاری را جلب کرد. تموچین موفق شد در مدت کوتاهی سپاهی ماهر جمعآوری کند. وی در این دوران در کنار اتحاد با طغرل به فکر گسترش قدرتش بود.
جنگهای چنگیز خان مغول
نخستین هدف تموچین تاتارها بودند که پدر وی را به قتل رسانده بودند. وی در سال ۱۱۹۷ با قبایل مرکیت و تاتار جنگید و هر دو را شکست داد. غنائم جنگ را نیز به طغرل بخشید. تموچین از این تاریخ به بعد شروع به جنگ علیه دیگر قبایل مغول کرد تا همه آنها را متحد کرده و لشکر بزرگ و مخوف خود را تاسیس کند.
نبرد بعدی با قبیله نایمان بود. تموچین و طغرل با قبایل مختلفی که متحد با نایمانها بودند جنگیدند، اما طغرل در بازگشت و زمانی که با شبیخون دشمنان مواجه شد پا به فرار گذاشت. نهایتا تموچین تمام دشمنان را شکست داد دیگر عملا نسبت به طغرل دست بالا را پیدا کرد.
دشمنی قبایل مغول بسیار پیچیده و خوفناک بود. آنها جاسوسانی در دربارهای یکدیگر داشتند و از هیچ نیرنگی برای پیروزی پرهیز نمیکردند. گاه به صورت ظاهری با قبیلهای دیگر متحد میشدند تا در عمل آن را از میان بردارند بنابراین هیچگاه نمیشد به کسی اعتماد کرد. تموچین در چنین وضعیتی موفق شد روز به روز قبایل دیگر را شکست دهد و پس از پیروزی نیز بهجای کشتن اسرا و دشمنان آنها را در سپاه خود جذب میکرد؛ کاری که در آن ساختار بیسابقه بود.
قبایل مختلف با دیدن این موفقیت حیرتانگیز شروع به اتحاد با یکدیگر کردند که علیه تموچین ایستادگی کنند. در سال ۱۲۰۰ میلادی جنگی با تعدادی از این قبایل درگرفت و تموچین نیروهای متحد را در کرانه رود انون شکست داد. او هزاران زن و کودک را به اسیری گرفت و همچنین نقل شده که تارگوتای دشمنی قدیمیاش نیز که در میان اسرای جنگ بود را از وسط نصف کرد.
در سال ۱۲۰۲ شانزده قبیله مغول که تا آن زمان دشمن یکدیگر بودند برای شکست تموچین متحد شدند. وی اغلب آنها را شکست داد. او در آن جنگ با تیری سمی که به گردنش اصابت کرده بود، زخمی شد. جراحت عمیق بود و سم در بدنش نفوذ کرده بود. تموچین در روزهای نخست هوشیاریاش را از دست داد، اما نهایتا به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافت.
تموچین تا سال ۱۲۰۴ قبایل کرائیت، تاتارهای شرق و تمام قبایل مرکزی مغولستان را شکست داد و طغرل نیز پس از جدا شدن از وی کشته شد. تمام کسانی که از قتل عام رهایی یافته بودند به سپاه تموچین پیوستند. او در سال ۱۲۰۶ جشن بزرگی برای گرامیداشت پیروزی خود برپا کرد و خود را چنگیزخان نامید. شورایی نیز در همان سال تشکیل شد که در این شورا تموچین لقب چنگیز خان را دریافت کرد و به عنوان فرمانروای امپراتوری کل آسیا انتخاب شد. چنگیز از کلمه «چین» به معنی درنده و بیباک میآمد. نام وی از آن به بعد چین بزرگ خوانده شد یا بیباک بزرگ.
طبق اعتقادات مذهبی چادرنشینان این اقدامات چنگیز و کسب قدرت وسیع وی از طرف قدرتی آسمانی بود. چنگیز سلسله قوانینی به نام «یاسا» نوشت که این قوانین در سراسر قلمرو حکومت وی معتبر بودند. یاسا نزد مغولان بسیار مقدس و شایستهٔ احترام بود.
چنگیز در زمان حیات خویش جغتای را مأمور نظارت بر اجرای یاسا کرده بود و فرمان داده بود مقررات یاسا را روی سنگهای بزرگ جادههایی که مسیر عبور سربازان بود، حک کنند. مادهٔ اول یاسا که با حروف درشت روی صخرهٔ سنگی بزرگی در فلات پامیر حک شده، این است: «هرکس از یاسا سرپیچی کند، سرش را به باد خواهد داد» و در پایین آن آمدهاست: «همچنان که آسمان بیش از یک خدا ندارد، زمین نیز بیش از یک خدا ندارد و آن خدا هم منم: چنگیزخان.»
یاسا با احکام سخت و خشن خود نظام مغول را حفظ کرد، همهٔ مردم را مطیع کرد و تحت فرمان یک نفر درآورد و یکی از علل پیشرفت چنگیز خان شد. قوبلای قاآن تا حدی به رعایت یاسا اهمیت میداد که یکی از فرزندانش را به دلیل خیانت کردن به یاسا چوب زد و حبس کرد. اقتدار یاسا در دوران تیمور گورکانی و جانشینان او تا زمان سلطان بابر نیز حفظ شد.
چنگیزخان کاری کرده بود که حقیقتا محال به نظر میرسید. وی تمام قبایل را متحد کرد و سپاه عظیمی از جنگندههای مغول تشکیل داد و یک میلیون صحرانشین را متحد کرد. وی سلسله مراتب منظمی برای ارتش خود ساخت. همچنین طایفهسالاری را کنار گذاشت و آموزش منظم نظامی ایجاد کرد. اکنون وی قدرتمندترین ارتش دنیا را داشت و بنا کرده بود این ماشین کشتار خود را به سراسر دنیا گسیل کند.
ارتش متحد مغول که در نتیجه فعالیتهای چنگیز بوجود آمده بود تا زمان اختراع باروت شکستناپذیر بود و اگر تکنولوژی جنگی جدید اختراع نمیشد، کسی نمیتوانست آنها را شکست دهد.
چنگیز ابتدا به چین لشکرکشی کرد. تاخت و تاز به چین نهایتا در ۱۲۱۵ تکمیل شد. مغولها پکن را آتش زدند و به دستور چنگیز تمام موجودات زنده، اعم از انسان و حیوان را به قتل رساندند. چنگیز گاه دستور میداد که شهر یا دولتی را چنان ویران کنند که دیگر قابل سکونت نباشد. سربازان مغول در این مواقع وظیفه داشتند که حتی کودکان شیرخواره را نیز سر ببرند و حیوانات را به آتش بکشند و به زمینهای کشاورزی نمک بپاشند.
حمله چنگیز خان مغول به ایران
چنگیز خان بعد از لشکرکشی به چین، به ترکستان حمله کرد و اویغورها را شکست داد. مغولها خط اویغوری را از آنها فراگرفتند و نهایتا صاحب خطی برای نوشتار شدند. چنگیز تعدادی بازرگان و یکی از نمایندگان خود را نیز برای مذاکره به ایران فرستاد. در آن زمان خوارزمشاهیان بر ایران حکومت میکردند. چنگیز قصد داشت بدون حمله به ایران آن را خراجگذار خود کند. اما کاروان مغول به دست یکی از والیان سلطان محمد خوارزمشاه غارت شدند و سفیر چنگیز کشته شد. به این ترتیب بزرگترین بلا و مصیبتی که ایرانیان به تاریخ خود دیده بودند بر سر آنها آوار شد.
چنگیز با صد و پنجاه هزار جنگجو به غرب ایران حمله کرد و تمام شهرها را به آتش کشید، زنان را به بردگی گرفت و شهروندان را برای کارگری به مغولستان فرستاد. سلطان محمد نیز به غرب گریخت و در نزدیکی دریای خزر کشته شد. سپاهیان چنگیز در شهرهای مختلف تپههایی از سر بریده ساختند و آثار باستانی و معماری را تخریب کردند.
چنگیز دستور داده بود در شهر نیشابور، که بیش از حد مقاومت کرده بود، به سگان و گربهها نیز رحم نکنند و به این ترتیب نیشابور که از شهرهای مهم ایران بود با خاک یکسان شد. دیگر شهرها نیز سرنوشتی مشابه داشتند. آلن جان پرسیوال تایلر مورخ بریتانیایی مینویسد: «بیش از نصف جمعیت سرزمین پارس تسخیر شده نابود گردید، و این مملکت که همان ایران امروزیست، هرگز جلال و ابهت پیشین خود را دیگر بازنیافت.»
همچنین دیوید مورگان تاریخنگار آمریکا مینویسد: «شکی نیست که نابودی و ویرانی که در حین خیزش دولت مغول در ایران بهوقوع پیوست و قتلعام وسیعی که در آن زمان رخ داد، در هزار سال هم ترمیم نخواهد گشت، حتی اگر فاجعه دیگری نیز بوقوع نپیوندد.»
فرزند سلطان محمد نیز تاب مقاومت علیه این شبیخون بلا را نداشت و به سمت هند گریخت. چنگیز وی را تا هند دنبال کرد و تا آنجا تمام مناطق را تسخیر کرد. مغولها ثروت مناطق تسخیر شده را به مغولستان گسیل داشتند و از ایران به سمت روسیه رفتند و در نزدیکی اوکراین لشکر روسها را شکست دادند.
سپاه مغول برای چند قرن روسیه را نیز در تسخیر خود گرفت. به این ترتیب چنگیزخان و لشکریانش بیشتر آسیا و شرق اروپا را تسخیر کردند و اروپاییها شانس آوردند که چنگیز در سال ۱۲۲۷ که آماده ادامه لشکرکشیهایش میشد، بر اثر بیماری مرد و جانشینهانش تنها میتوانستند قلمروهای گسترده پدر را حفظ کنند نه اینکه به کشورگشایی ادامه دهند.
قلمرو امپراتوری مغول در دوره چنگیز خان
بیشتر بخوانید: حسن صباح بنیانگذار نخستین سازمان تروریستی جهان
به گزارش رویداد۲۴ چنگیزخان حدود ۲۰ تا ۵۰ میلیون نفر انسان را به قتل رساند و به قدری آثار فرهنگی و علمی ممالک مختلف را تخریب کرد که بسیاری از تلاشها و پیشرفتهای بشری در قرون متمادی بر باد رفتند. خسارت و ضرری که وی به جامعه بشری زد با کمتر مصیبتی در سراسر تاریخ جهان قابل قیاس است. در ایران نیز مشابه چنین کاری توسط نادرشاه افشار انجام شد که او نیز به کشورهای دیگر حمله کرد و شهرهای زیادی را تخریب کرد. عجیب آنکه برای بسیاری از ایرانیان کار نادر به عنوان «فتوحات بزرگ» یاد میشود اما همان کار توسط جنگیز خان مغول به عنوان «وحشیگری» توصیف میشود!
قهرمانسازی از افراد بدنام تاریخ در تمام دولت-ملتهای جدید وجود دارد. در اروپا نیز بسیاری از پادشاهان استعمارگر تکریم میشوند و به عنوان قهرمان از آنها یاد میشود. با این حال ظاهرا در دوره جدید تغییراتی رخ داده است؛ از جمله اینکه بعد از مرگ جورج فلوید و در اعتراضات علیه نژادپرستی، بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی مجسمه تعدادی از استعمارگران را زیر کشیدند و نام و نقش آنها را که به نشانه احترام در کتابها و اسکناسها چاپ شده بود یا خیابانهایی که به نام آنها نامگذاری شده بود را پاک کردند. برای مثال لئوپولد دوم که وی را پدر بلژیک مدرن میدانند رفتاری بسیار غیرانسانی با اهالی کنگو داشته و سربازان لئوپولد در جریان استعمار کنگو، دست و پای کسانی که به حد کافی ثروت جمع نمیکردند را قطع میکردند.
در سال ۲۰۱۸ جنبشی اعتراضی در بلژیک به راه افتاد که خواستار حذف «نمادهای باقیمانده از دوران بردهداری و استعمار» بود و مجسمه لئوپولد در چند شهر بلژیک به زیر کشیده شد.
البته در اروپا و آمریکا نیز گروههای راست افراطی هنوز حامی استعمارگران و نژادپرستان هستند، اما آنها اقلیت را دارند و به گواه تاریخ کشورهای اروپایی در سراسر قرن بیستم، هر چه بیشتر نسبت به تاریخ استعماری گذشته خود حالت انتقادی پیدا کردهاند.
اینکه چنین رویکردی فقط در اروپا و مناطقی از قاره آمریکا رخ داده است، به دلیل تاثیر انقلاب روشنگری و آرمانهای جهان شمول انسانی در آن تمدنهاست. این عمل در قیاس با برخی از کشورهای آسیایی و آفریقایی که از خونخواران و جانیان تاریخ برای خود قهرمان ساختهاند دارای ارزش است و مبارزه با نژادپرستی و اعمال ضدانسانی که متاسفانه هنوز در اروپا و آمریکا هم وجود دارد، فرایندی است که نباید هیچگاه متوقف شود.
چنگیز مغول که میلیونها انسان اعم از زنان، مردان، کودکان و پیر و جوان را سبعانه به قتل رسانده و بسیاری از میراث فرهنگی و باستانی تمدنهای مختلف را تخریب کرده است بیش از تکریم، لایق لعن و طرد تاریخ است. امری که درباره تمام حکما و افراد مهم تاریخی اعم از برخی پادشاهان ایرانی، مقدونیها، سزارهای رومی و... صادق است.
انسانها برای ارزشگذاری تاریخی باید بر اساس اخلاقیات جهانشمول امروزی به میراث گذشتگان بنگرند و در قضاوت تاریخی خود نوع انسان را ببینند و نه یک قوم و کشور خاص را. اخلاقیات امروز انسان مدرن، حداقل در سطوح آرمانی، معطوف به نوع بشر است و نه مانند گذشته معطوف بر یک قبیله، قوم و کشور خاص.
بشر عصر جدید به دلایل فراوانی همچون گسترش سطح آگاهی، ایجاد نظام مدرن تعلیم و تربیت، انقلابهای حقوقی، ارتباطات بیناتمدنی و به طور کلی آنچه میتوان «مدرنیته» نامید، بسیار اخلاقیتر از پیشینیان خود زندگی میکنند و سطح خشونت و اعمال انسانی در کل جهان، به حد چشمگیری نسبت به دورانهای ماقبل مدرن کاهش یافته است. اگرچه هنوز جهان خشن و غیر اخلاقی است اما مبارزات رهایی بخش سیاسی و فرهنگی در سراسر تاریخ سطوح خشونت و سبعیت انسانی را کمتر کرده و این فرایند باید همچنان ادامه پیدا کند. بدون شک آگاهی تاریخی و ارزشگذاری جهانشمول اخلاقی نسبت به پیشینیان و پادشاهان گذشته میتواند جزوی از فرایند مبارزه و تلاش برای ساختن جهانی بهتر باشد.
نادر هم یه خونخوار وحشی بوده مثل کوروش و چنگیز
{(در آن دوران اروپاییها خود در عصر قرون وسطی زندگی میکردند و اغلب مردم و جنگجویان زندگی و رفتار بسیار خشونتباری داشتند. با این حال مغولها آنچنان از مدنیت به دور بودند که به چنین صفاتی مشهور شدند})عجب
اینجا هم نجفی بطور زیر پوستی خواسته جنایتهای چونگوز خان و لشکر وحشی اش رو خواست ماله بکشه.
و خود آغوز خان ذوالقرنین تاریخی و اولین شخصیتی در جهان که دولت تورک را بنیان نهاد.ذوالقرنین که در قران آمده آغوز خان است.نه کوروش فارسی
تو اینقدر نفهمی که نمیدونی تورک با مغول تفاوت داره و فقط داری شعرای پهلوی رو تفت میدی.
مردک تو برو چپق پهلوی رو چاق کن؛مردم آذربایجان پهن بار آریا بازی تو الدنگ نمیکنن؛بیخود در مورد مردم آدربایجان نظر میدی مگه کسی در نورد شما مهاجر هندو تبار نظر میده که در مورد اصل نسب اذربایجان نظر میدی؛مردم آدربایجان از حق وحقوق خودشون اطلاع دارن تره هم بابت کس شعرای پانفارسانه شما خرد نمیکنن؛بدبخت جیره خور نوکر پهلوی
خاک بر سر خودت همه کس کارت بی شرف
خاک بر سرتون که اینقدر خرین که نمیتونم جواب منطقی بهتون بدم.در توهماتت غرق باش نواده اگوزخان
آذریها
پراکندگی نژاد آریایی در گستره ایران و شمالغرب بر اساس هاپلوگروپ ها/ آیا آذربایجانی ها تُرک نژاد هستند؟
۱۰ تیر, ۱۳۹۹
روزنه
پراکندگی نژاد آریایی در گستره ایران و شمالغرب بر اساس هاپلوگروپ ها/ آیا آذربایجانی ها تُرک نژاد هستند؟
پژوهش ویولا گروگنی و همکارانش در ژورنال علمی- تخصصی (برای مشاهده کلیک کنید) داده ها و اطلاعات تازه ای در برابر خصوص اشتراک های نژادی و قومی ایرانیان در اختیار پژوهشگران قرار داده است.
با توجه به داده های نمودار پژوهش گروگنی و همکاران، اکثر هاپلوگروپ های ایران امروزی متعلق به نژاد آریایی هستند و یکپارچگی نژادی ایرانیان در سراسر جغرافیای سیاسی کشورمان مشخص است برای درک بهتر این موضوع نقشه فرضی برای ساده سازی نمودار گروگنی تهیه شده که تمام هاپلوگروپ ها ی مربوط به آریایی نژادان با رنگ زرد نشان داده شده است. شایان ذکر است بر اساس یافته های علمی،آریایی ها دارای نزدیک به ده نوع هاپلوگروه هستند که بیشتر آنها در ایران دیده می شود که عمدتا شامل گروههایی هست که با شناسه M نشانه گذاری شده اند. که در این میان هاپلوگروه J2-M410 بیشترین فراوانی را در ایران دارد. هاپلوگروه J1-PAGE08 متعلق به گروههای سامی و اعراب و هاپلوگروه QM-242 مربوط به گروه مغولی- ترکی است. در نقشه فوق درصد اندک ژن های متعلق به نژاد تُرک- مغول یعنی QM-24در شمالغرب قابل توجه است که با رنگ آبی مشخص شده است.
*نموداری دکتر ویولا گروگنی
https://journals.plos.org/plosone/article?id=10.1371/journal.pone.0041252
*نمودار ساده سازی شده از پژوهش گروگنی؛ منبع: https://t.me/Aryan_race
پرسش اصلی در خصوص آذربایجان این است که آیا مردم این خطه، آذربایجانی(ایرانی نژاد) هستند و یا تُرک؟
پرسش بنیادین این است: آیا مردم آذربایجان تٌرک هستند؟ آیا آنان بازماندگان قبایل ترک اوغوزند یا از نظر ژنتیکی به سایر مردم ایران نزدیکند؟
DNA موجود در هر یک از سلول هاى ما دربردارنده اطلاعاتى دقیق از نیاکان ما است. بنابراین، با تحلیل DNAمیتوان بسیاری ازمعماهای تاریخی را پاسخ گفت.
پیش از آغاز بحث، نیازمند دانستن چند موضوع مقدماتی درباره ژنتیک هستیم (برای سهولت کار این بخش را از منابع موجود فارسی عیناً نقل میکنم). همانطوری که در زیست شناسی خوانده اید،بدن انسان وهر موجود زنده ای از واحد های کوچکی به نام سلول تشکیل شده.
هاپلوگروپ یا هاپلوگروه چیست؟
جنین انسان از تکثیر یک تخمک لقاح یافته از دوسلول جنسی نر و ماده بوجود می آید که در هسته آن دو کروموزوم تعیین کننده پسر یا دختر بودن نوزاد می باشد که نام این کروموزوم های جنسی Y وX می باشد. هر فردی که دارای کروموزوم Y که حامل ژن های پسر شدن می باشد پسر است.
وهر فردی که فاقد کروموزوم Y باشد دختر است. پس کروموزوم های جنسی پسر می شوند(X-Y) ودختر(X-X). یعنی Y فقط از پدر به پسر منتقل یا به ارث می رسد و دختر فاقد آن است. تغییر در ساختار کروموزوم و ژن ها را جهش می نامند که در طول زمانکروموزوم های X و Y دچار جهش می شوند.
که این جهش ها از والدین به فرزندان منتقل می شوند. دانشمندان این جهش های مختلف را در قالب هاپلوگروپ دسته بندی کرده اند و بعد از آزمایش و مطالعه افراد مختلف دریافتند که افراد معینی که خود را فلان قوم می نامند همه دارای هاپلوگروپ خاصی هستند یا یک هاپلوگروپ در بین آنان بیشتر است.
که این جهش ها از والدین به فرزندان منتقل می شوند. دانشمندان این جهش های مختلف را در قالب هاپلوگروپ دسته بندی کرده اند و بعد از آزمایش و مطالعه افراد مختلف دریافتند که افراد معینی که خود را فلان قوم می نامند همه دارای هاپلوگروپ خاصی هستند یا یک هاپلوگروپ در بین آنان بیشتر است.
بنابراین، اگر اکثریت و یا تعداد زیادی از مردم آذربایجان این هاپلوگروپ را داشته باشند، می توان نتیجه گرفت که نیاکان پدری آنها تٌرک بودند. اما پژوهش های ژنتیک چیز دیگری را نشان می دهند.
نتایج پژوهش های موجود
مثلاً پژوهش پرفسور ویُلا از دانشگاه پاویای ایتالیا و همکارانش نشان می دهد که تنها حدود 4.5 درصد مردم آذربایجان دارای هاپلوگروپ Qهستند. در واقع، نیای 4.5 درصد مردم آذربایجان به ترکها می رسد. استانی که بیشترین درصد ترکها را دارد، استان گلستان است. در پژوهشی دیگر، لِوٌن یپیسکُپُسیان و همکارانش با بررسی DNA گرفته شده از جمعیت آذربایجانی، به این نتیجه می رسند که ژنتیک مردم آذربایجان قرابت بسیار اندکی با مردم آسیای میانه دارد و حاکمان ترک نتوانسته اند تاثیر ژنتیکی بزرگی از خود در جمعیت بومی آذربایجان برجای بگذارند.
درمطالعه دیگر توسط گروهی از متخصصین ژنتیک که به مقایسه هاپلوگروپ آذربایجانی ها و ترکمن می پردازد، داده ها و یافته ها نشان می دهند که آذری ها پیوندهای بسیار ضعیف ژنتیکی با ترکمن ها دارند.
سرانجام،مقاله فرجادیان و قادری نشان می دهد که ژنتیک آذری ها و کردها تفاوت معناداری با یکدیگر نشان نمی دهد.به گفته نویسندگان “آذری ها و کردها هر دو وابسته یک خزانه ژنتیکی هستند” هم چنین،داده های این نویسندگان نشان میدهد که آذری هاهیچ ارتباط ژنتیکی با ترکان آسیای میانه ندارند.
در پایان، می توان نتیجه گیری کرد که پژوهش های ژنتیک در سالهای اخیر مهر تاییدی بر مطالعات تاریخی است که بر ترک زبان شدن تدریجی مردم آذربایجان در 600تا400 سال گذشته تاکید دارند اگرچه زبان مردم آذربایجان تغییر یافته، ژنتیک آنان همچنان با ژنتیک ترکهای مهاجر تفاوت معناداری دارد.
این پژوهش ها یکبار دیگر نشان میدهند که که مردم آذربایجان از نژاد ایرانی بوده و تنها زبانشان در طی تاریخ به دلایل ستم بیگانگان دستخوش تغییر شده و از سنتز زبان فارسی، زبان محلی آذری پهلوی و زبان ترکی، زبان جدیدی امروز آذربایجان- که باید به آن آذری یا آذربایجانی گفت- پدید آمده است
آذریها
وبسایت آذریها فعالیت خود را در بهار ۱۳۹۱ آغاز کرده است. این وب سایت متشکل از گروهی از روشنفکران، اساتید دانشگاه، نویسندگان و روزنامهنگاران آذربایجانی است که با هدف ارتقای دموکراسی، وطنخواهی و تقویت همبستگی ملّی ایرانیان فعالیت میکنند. آذریها رسانه ای غیردولتی و مدنی است که از دریچه هویّت ملّی و انسجام اجتماعی به روندهای جاری در کشور مینگرند ولی ممکن است هر یک از نویسندگان و فعالان آن از باورها، عقاید یا جناحهای مختلف بوده باشند.
خاک توی سرتون
دوست عزیز الان هم در میان پیرمردان عرب خوزستان نام صدام زیاد شنیده می شود.حتا در زمان جنگ یکی از اسرای ایرانی صدام نام داشت و معرف به صدام ایرانی بود
نقل قول از دکتر خداداد رضاخانی، تاریخ دان، تاریخ نگار، پژوهشگر و استاد تاریخ موسسه مطالعات ایران و خلیج فارس دانشگاه پرینستون در آمریکا.
سوالات خود را میتوانید در توییتر از ایشان بپرسید. حساب توییتر ایشان sasanianshah@ است.
ولی واقعاً متأسفم چنین نظرات و کامنت های افتضاحی دیده میشود
این دوتا کاربر با چه حساب از این چنگیز مردک خونخوار جنایتکار شیاد دفاع میکنند؟
نکنه از فرزندان مغول در ایران هستن؟؟؟
وضع کامنت ها هم که خرابه و تعريفی نداره