قصاص برای مردی که همکلاسی دوره دبیرستانش را کشت
رسيدگي به اين پرونده از ٢٤ مردادماه پارسال با اطلاع پليس از وقوع يك فقره درگيري منجر به قتل در پارك چيتگر آغاز شد. با حضور ماموران در محل مشخص شد دو مرد جوان سر يك زن با هم درگير شدهاند و يكي از آنها پس از اصابت چاقو به قتل رسيده است. زن جوان كه در صحنه درگيري حضور داشت پس از انتقال به كلانتري، همسرش را عامل قتل معرفي كرد و گفت: «از سه هفته پيش با مقتول آشنا شدم. او به من ابراز علاقه كرد و گفت اگر طلاق بگيرم به خواستگاريام ميآيد. روز حادثه با هم به پارك چيتگر رفتيم. همسرم كه ما را تعقيب كرده بود، خودش را رساند و با مقتول درگير شد و او را با چاقو كشت. »
با ثبت اعترافات متهمه، ماموران براي دستگيري قاتل به تكاپو افتادند اما
او چند روز بعد خودش را معرفي و به قتل اعتراف كرد تا پروندهاش براي
رسيدگي در اختيار شعبه هشتم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي حسين
اصغرزاده و مستشاري حشمتالله توكلي قرار گيرد. در جلسه دادگاه، مادر مقتول
خواستار قصاص شد. سپس متهم ٣٣ ساله پشت جايگاه قرار گرفت و با انكار قتل
عمد گفت: «مقتول همكلاسي دوران ابتدايي من بود اما آنچنان همديگر را
نميشناختيم. من به خاطر بيماري كبد پسر دو سالهام، مدام مجبور بودم در
بيمارستانها باشم و كمتر ميتوانستم به خانه سر بزنم.
روز حادثه پس از خوردن ناهار با موتورم از خانه بيرون آمدم تا به سوپري سر
كوچه بروم و سيگار بخرم كه همسرم را در ماشين مقتول ديدم. به آنها مشكوك
شدم و تعقيبشان كردم. به پارك چيتگر رفتند. از پشت درختها نگاهشان كردم
ديدم مقتول همسرم را به زور به سمت خودش ميكشد. عصباني شدم. رفتم جلو.
فرياد زدم مگر خودت ناموس نداري كه او با فحشهاي ركيك جوابم را داد. سپس
از ماشين پياده شد و با چاقو به سمتم حمله كرد. آن را از دستش گرفتم.
اينبار با قفل فرمان به سمتم آمد كه ناگهان چاقو در گردنش فرو رفت و كشته
شد. من هم از ترس فرار كردم.»
در اين لحظه قاضي اصغرزاده دستور داد تا صحنه جرم بازسازي شود كه در پي آن
مشخص شد، برخلاف ادعاي متهم، چاقو از بالا به پايين به گردن مقتول اصابت
كرده است. به اين طريق نوبت به همسر متهم رسيد. او اتهام ارتباط نامشروع با
مقتول را رد كرد و گفت: «من در ١٦ سالگي با متهم ازدواج كردم. او پسرعموي
من بود اما در هشت سال زندگي، مدام دعوا و كتككاري داشتيم. در اين مدت پسر
كوچكم هم به بيماري هپاتيت مبتلا شد و فوت كرد. هر پنجشنبه به بهشت زهرا،
سر خاكش ميرفتم. همانجا چند بار مقتول سر خاك پسرم آمد و از شوهرم بد گفت.
ميگفت لياقت تو بالاتر از اينهاست. حرفهاي مقتول در دلم نشست. با اين
حال ارتباطمان فقط در حد پيامك بود. او مدتي بعد از من خواست، طلاق بگيرم.
قول داد حتما به خواستگاريام ميآيد اما خانوادهام، مخصوصا پدرم به
هيچوجه اجازه طلاق نميدادند. اين موضوع را به مقتول گفتم تا راضياش كنم
ارتباطمان را تمام كنيم اما او قبول نكرد. روز حادثه با اصرار سوار ماشينش
شدم. مرا به پارك چيتگر برد. ناگهان شوهرم زنگ زد.
با عصبانيت گفت من تعقيبتان كردهام، بگو كجايي. از ترس آدرس دادم. وقتي
آمد، مقتول از ماشين پياده شد و با چاقو به سمت او حمله كرد. من از دور
ديدم كه ناگهان لباس مقتول خوني شد و شوهرم با موتور فرار كرد. سريع خودم
را رساندم و دستمال را روي گردن مقتول فشار دادم تا جلوي خونريزي را بگيرم
اما او ٢٠ دقيقه بعد فوت كرد.» پس از پايان دادگاه، قضات وارد شور شدند و
متهم رديف اول را به قصاصنفس و همسر او را به ٩٩ ضربه شلاق و ١٢٠ ساعت كار
اجباري در خانه سالمندان محكوم كردند.