ویدئویی جدید از رقص غم انگیز خدانور لجعی
خدانور لجعی متولد ۱۰ مهر ۱۳۷۴ از اهالی زاهدان بود که کشته شد.
رویداد۲۴ خدانور لجعی یا خدانور لجهای جوان اهل سیستان و بلوچستان بود که روز ۹ مهر ماه تیر خورد و ۱۰ مهر ماه درگذشت. قوه قضاییه اعلام کرده مرگ او ارتباطی به اعتراضات نداشته، اما معترضان این روایت را نمیپذیرند.
نزدیکان خدانور گفتهاند او بلوچ و سنی مذهب بود و در محله شیرآباد زاهدان سکونت داشت و در اینستاگرام فعالیت میکرد اما قوه قضاییه اعلام کرده او تبعه افغانستان و یک سارق حرفهای بوده است.
بیشتر بخوانید: خدانور لجعی کیست و چگونه کشته شد؟
رقصیدن خدانور لجه ای
خبر های مرتبط
کجای دنیا حمله مسلحانه به پلیس جوابش گلوله نیست؟کاش ذره ای منطقی و بی طرفانه قضاوت میکردید.
حالا شما اگه مدرک دیگه ای داری بگو ما هم بشنویم
اگرم نداری لااقل بی ادبی نکن
از شب تا صبح به میله بستن و آب رو جلوت گذاشتن، در حالی که تشنه بودی
یا امام حسین ظلم تا کی
لطفا قبل از انتشار خبر از صحت آن مطمئن شوید.
این بنده خدا سارق بوده. این عکس معروف هم برای چند ماه پیشه. مهرماه در درگیری مسلحانه حضور داشته.
البته انتشار این اخبار از یک جهت مفید هم هست. مردم کم کم خیلیاشون دارن متوجه میشن که اکثر اخبار شبکه هایی مثل ایران اینترنشنال و... که بر علیه ایران هست، چیزی جز دروغ نیست
حالا این بنده خدا گیریم سارق
اینگونه شکنجه اش دادن در عدالت کدام علی است
رویدادبا این کپی کاری خبرای زرد از سعودی نشنال بدتر تنزل پیدا میکنی هااا
راحت گول خوردن در شأن ایرانی جماعت نیست . در تعجبم چقدر مردم پای حرفی که دروغه و تحقیق نکرده است این همه پا فشاری میکنن . خب الان این خبر دروغ باشه بهتر نیست؟ اینکه به طرز فجیهی کشته بشه دلچسب تره که اینقدر پافشاری میکنید سرش ؟؟
برادر عرزشی جورج فولوید
روحش قرین رحمت الهی یادش گرامی
مانده ام در کوچه های بی کسی
بهترین دوستم مرا از یاد برد
سوختم خاکسترم را باد برد » جاودانه شهید شدی
تو سیستان بلال نصرویی رو همه میشناسن
من بلوچم ولی مثل اینکه شما کارت به بلوچا نیوفتاده
با مرام باشی
پاش بیفته بلوچ رگشو واست میده
خدانور لجه ای دزد بود یعنی یه دزد بهش تیر اندازی میکنن بعد بهش دستبند میزنن بعد تشنه میشه بهش آب نمیدن تو فکر کن چرا اینقدر کوتاه فکری بعد به ما میگی چه حافظه ای داریم تو خودت چی؟
تازه جوانی بیست ساله از دیار بلوچستان برایتان مینویسد
به ستوه آمدآخرقلمم زجنون
که بنویس بنویس ای شاکی مجنون
آری دیوانه منم ،منم عاشق ومجنون
کس نفهمد درد غزلم جز قلم اکنون
پس بنام خدا،آن یزدان معشوق سفت
آنکه کفر نعمت کنی برونش کند ازکفت
غریبم یگانه غریبی از سرزمین پارس
سرزمینی که به کاغذگربه و به تمدن سرزمین ببر وآریاست
چرا میهن من همه در رنج وعذاب است؟
چرا فقط میهن من ،راوی هفت خوان عذاب است؟
خوشا تازیان را که به سیم وزر غلتانند
نان وآب ومی ناب وفقط ز شوق گریانند
الها چرا کودکان میهن من بهر آب گریانند؟
الها چرا مادران میهن من در زباله پی نانند؟
من چه کنم اگراحمد به مکه چشم گشود
اگردعای رزق فقط به پیرامون مکه اش سرود
مگر ما همسایه وزپیرامون مکه نبودیم
مگرماهمان ایزدپرست قبل تازی ها نبودیم
الها گر به قلم است این قلم برداروبکش
وگر نه قلمم پس ده
که روی کاغذ ،با چشمانی خون آلود خودم میکشم
دلی آرام و شاداب بهرمردمانم
شکم سیر و سودای بیخیالی
حسرت چند قطره اشک نومیدی بهرمادرانم
مینویسم ،میکشم بر روی دفترخیالم
در دفترمن کودکان بس چه شادند
در دفترمن خدانور هم آب مینوشد
ولی چه کنم،حیف،که همه چون سراب اند.