بهترین اشعار برای امام زمان
رویداد۲۴ هدی کاشانیان: نیمه شعبان، روزی است که مهدی موعود متولد شد. آسمانیان هم در شادمانیاند همه به هم تبریک میگویند و بر سر هم شکلات و نقل میریزند. ای عزیز دل زهرا، اي نور چشمان پیامبر و علی، ای تو را که مقصد و مقصود همه مسلمان دنیا هستی و همه عالم برای آمدنت لحظه شماری میکنند. ما به افق تابناک فروغ ازلی خیره خواهیم شد و بـه امید آمدن روزهای شادی و لحظههای نورانی، خود را از مهر تو سرمست میکنیم و دست نیاز بـه دامان تـو در میآویزیم و بـه تولای تو چنگ میزنیم. مـا همچو گدایان سر راهت مینشینیم تا با طلعت رشیده خویش، بر زمین و زمان عطر ولایت بپاشی و مـا در فضای عطرآگین کرامت تـو، جان تازه بگیریم.
در ادامه، چند شعر معروف از اشعاری که برای امام جانها حضرت مهدی (عج) سروده شده را معرفی میکنیم:
چهار شعر ابتدایی، از سرودههای امام خمینی (ره) است.
روز وصل
غم مخور، ایام هجران رو به پایان میرود
این خماری از سر ما میگساران میرود
پرده را از روی ماه خویش بالا میزند
غمزه را سَر میدهد، غم از دل و جان میرود
بلبل اندر شاخسار گُل هویدا میشود
زاغ با صد شرمساری از گلستان میرود
محفل از نور رخ او، نورافشان میشود
هر چه غیر از ذکر یار، از یاد رندان میرود
ابرها، از نور خورشید رُخَش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان میرود
وعدهی دیدار نزدیک است یاران مژده باد
روز وصلش میرسد، ایام هجران میرود
شمس کامل
صف بیارایید رندان! رهبر دل آمده
جان برای دیدنش، منزل به منزل آمده
بلبل از شوق لقایش، پَرزنان بر شاخ گُل
گل ز هجر روی ماهش، پای در گِل آمده
طور سینا را بگو: ایام «صَعق» آخر رسید
موسِی حق در پی فرعون باطل آمده
بانگ زن بر جمع خفاشان پَست کور دل
از ورای کوهساران، شمس کامل آمده
بازگو اهریمنان را فصل عشرت بار بست
زندگی بر کام تان، زهر هلاهل آمده
دلبر مشکل گشا از بام چرخ چارُمین
با دم عیسی برای حل مشکل آمده
غم مخور،ای غرق دریای مصیبت غم مخور
در نجاتت، نوحِ کشتی بان به ساحل آمده
قسمتی از قصیدهی بهاریهی انتظار
شد موسم عیش و طرب، بگذشت هنگام کَرَب
جام میِ گلگون طلب، از گُل عذاری مه جبین
قدّش چو سرو بوستان، خدّش به رنگ ارغوان
بویش چو بوی ضِیمَران، جسمش چو برگ یاسمین
چشمش چو چشم آهوان، ابروش مانند کمان
آب بقایش در دهان، مهرش هویدا از جبین
رویش چو روز وصل او، گیتی فروز و دل گشا
مویش چو شام هجر من، آشفته و پُر تاب و چین
با این چنین زیبا صنم، باید به بُستان زد قدم
جان فارغ از هر رنج و غم، دل خالی از هر مهر و کین
خاصه کنون کاندر جهان، گردیده مولودی عیان
کز بهر ذات پاک آن، شد امتزاج ماء و طین
از بهر تکریمش میان، بربسته خیل انبیا
از بهر تعظیمش کمر، خم کرده چرخ هفتمین
مهدی امام منتظر، نوباوهی خیرالبشر
خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگین
مهر از ضیائش ذره ای، بد از عطایش بدرهای
دریا ز جودش قطره ای، گردون ز کِشتش خوشه چین
مرآت ذات کبریا، مشکوه انوار هُدا
منظور بعثِ انبیا، مقصود خلق عالمین
امرش قضا، حکمش قدر، حُبّش جنان، بغضش سَقَر
خاک رهش زیبد اگر، بر طُرّه ساید حور عین
دانند قرآن سر به سر، بابی ز مدحش مختصر
اصحاب علم و معرفت، ارباب ایمان و یقین
سلطان دین، شاه زَمَن، مالک رقاب مرد و زن
دارد به امر ذوالمِنَن، روی زمین، زیر نگین
ذاتش به امر دادگر، شد منبع فیض بشر
خیل ملایک سر به سر، در بند الطافش، رهین
حُبّش سفینه نوح آمد در مَثَل، لیکن اگر
مهرش نبودی نوح را میبود با طوفان قرین
گرنه وجود اقدسش، ظاهر شدی اندر جهان
کامل نگشتی دین حق ز امروز تا روز پسین
ایزد به نامش زد رقم، منشور ختم الاوصیا
چونان که جدّ امجدش گردید ختم المرسلین
نوح و خلیل و بوالبشر، ادریس و داود و پسر
از ابر فیضش مُستَمِد، از کان علمش مُستعین
موسی به کف دارد عصا، دربانیش را منتظر
آماده بهر اقتدا، عیسی به چرخ چارمینای خسرو گردون فَرَم، لختی نظر کن از کَرَم
کفارِ مُستولی نگر، اسلام مستضعف ببین
قسمتی از یک مسمط در مدح امام زمان (عج)
مصطفی سیرت، علی فر، فاطمه عصمت، حسن خو
هم حسین قدرت، علی زهد و محمد علم مَه رو
شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو
هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسکری مو
* * * مهدی قائم که در وی جمع، اوصاف شهان شد
پادشاه عسکری طلعت، نقی حشمت، تقی فر
بوالحسن فرمان و موسی قدرت و تقدیر جعفر
علم باقر، زهد سجاد و حسینی تاج و افسر
مجتبی حلم و رضیه عفّت و صولت چو حیدر
* * * مصطفی اوصاف و مجلای خداوند جهان شد
شعر نو امینی کاشانی برای حضرت مهدی (عج)
آيد آن صبح درخشانى كه من مىخواستم
روشنى بخش دل و جانى كه من مىخواستم
از نسيم جانفزاى گلشن آل رسول
بشكفد گلهاى بستانى كه من مىخواستم
از بهارستان باغ و گلشن آل على
آمد آن سرو خرامانى كه من مىخواستم
سالها در خلوت دل اشك حسرت ريختم
تا بيامد ماه كنعانى كه من مىخواستم
ديده يعقوب جان من از آن شد پر فروغ
كآمد آن خورشيد رخشانى كه من مىخواستم
در بهاران چون هزاران شكوهها كردم به دل
تا به بار آمد گلستانى كه من مىخواستم
سر به زانوى ندامت مى زنم در پاى دوست
تا رسد دستم به دامانى كه من مىخواستم
چون «امينى» همّت از پير مغان كردم طلب
يافتم آن گوهر جانى كه من مىخواستم
شعر سیدهاشم وفایی برای حضرت مهدی (عج)
باز قدسی نفسان زمزمهپرداز شدند به سوی سامره آماده پرواز شدند
چهرهها با گل لبخند همه باز شدند بلبلان چمن حُسن در آواز شدند
نور شادی به زمین و به فلک موج زند از فلک تا به زمین فوج ملک موج زند
باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است پیک شادی به سلام و به درود آمده است
چه وجودی است که اکنون به وجود آمده است این خبر چیست که جبریل فرود آمده است
محشری گشت به پا گر که قیامت کردند همه در هالهای از نور اقامت کردند
نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب که از او گشته جهان غرق تجلا امشب
همه عالم شده چون وادی سینا امشب مات از این نور بود دیده موسی امشب
عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است؟ همه گفتند که مهدی است هویدا شده است
بر همه خلق جهان خیر کثیر آمده است سوره نور خداوند قدیر آمده است
به محمد به علی باز نظیر آمده است هاشمیون همه را ماه منیر آمده است
او بود جنت ما، کعبه ما، مقصد ما خال رخساره او شد حجرالاسود ما
هستی از یمن قدومش ز غم آزاد بود خرم از جلوه او گلشن ایجاد بود
این همان وعده موعود و خداداد بود هر که شد منتظر مقدم او شاد بود
آری ای اهل ولا موسم دیدار شده آیت «نصر من الله» پدیدار شده
غرق آیات مبین است رخ رخشانش شبنشینان سماوات همه حیرانش
عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش کرده در عرش خداوند سه شب مهمانش
در سماوات کنون فصل گل و همعهدیست میزبان خالق و مهمان عزیزش مهدیست
خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم همچو گلها ز نسیم سحری زنده شویم
پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم نکند روز وصالش همه شرمنده شویم
دل او را همه با پیرویاش گرم کنیم همه در محضر اوئیم از او شرم کنیم
همه گویند «وفائی» گل توحید کجاست مروه پرسید کجا کعبه بپرسید کجاست
آن دل انگیزترین مایه امید کجاست آفتاب دل زهرا گل خورشید کجاست
کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند
غزل استاد سازگار برای امام زمان
گریهی عاشقان بیاثر نیست
مهدی از حال ما بیخبر نیست
بیتجلاّی خورشید رویش
روشنی در نگاه بشر نیست
او به جز شیعه یاری ندارد
شیعه را غیر خون جگر نیست
ای بسا شب که رفت و سحر شد
شام هجران ما را سحر نیست
بیچراغ است و دلگیر و تاریک
آسمانی که در آن قمر نیست
شیعه باشد جدا از امامش
مثل طفلی که او را پدر نیست
کشتی ار ناخدایش نباشد
ایمن از موج خوف و خطر نیست
در دل تنگ چشم انتظاران
جز غم مهدی منتظر نیست
یابن زهرا کجایی که بیتو
روزی از روز ما تیرهتر نیست
تربت مادرت را نشان ده
قبر مادر نهان از پسر نیست
نخل «میثم» که سبز است دائم
جز به مدح شما بار ور نیست